- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : < 1 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
کلینى رحمه الله در کتاب «کافى» از اسحاق جلاّب[۱] نقل کرده است که گفت: براى حضرت هادى علیه السلام گوسفندان زیادى خریدارى کرده بودم، روزى مرا طلبید و وارد اصطبل نمود، و آن به محل وسیعى که نمى شناختم متّصل بود من گوسفندان را طبق دستورى که حضرت مى فرمود بین اشخاص پخش مى کردم، از آن جمله براى حضرت ابوجعفر و مادرش و دیگر بستگان او به امر آن حضرت بردم ، سپس اجازه خواستم که به بغداد نزد پدرم برگردم و آن هنگام روز ترویه (هشتم ذیحجه) بود، آن حضرت برایم نوشت: «تقیم غداً عندنا ثمّ تنصرف؛ فردا را نزد ما بمان و بعد از آن برگرد».
من روز عرفه (نهم ذیحجه) را نزد ایشان ماندم و شب عید قربان را در آنجا بیتوته نمودم، هنگام سحر نزد من آمد و فرمود: اى اسحاق برخیز.
من از جا برخاستم، و همین که چشم گشودم ناگهان خود را در بغداد کنار خانه ام دیدم، خدمت پدرم رسیدم و دوستانم به دیدن من آمدند، به آنها گفتم عرفه در عسکر بودم و عید را در بغداد گذراندم.[۲]
پی نوشت ها:
[۱] . جلاّب اصطلاحاً به کسى گفته مى شود که گوسفند و مانند آن را در محلّى مى خرد و براى فروختن به محلّ دیگرى روانه مى سازد .
[۲] . الکافى : ۴۹۸/۱ ح۳، بصائرالدرجات: ۴۰۶ ح۶، بحار الأنوار : ۱۳۲/۵۰ ح ۱۴، مناقب ابن شهراشوب: ۴۱۱/۴، الإختصاص: ۳۲۵٫
منبع: پایگاه علمی المنجی.