- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
گاهی دشمنان اهل بیت (علیهالسلام) نقشه هایی علیه شیعیان راه اندازی می کنند که به برکت معجزات ائمه (علیهمالسلام) نتیجه عکس می دهند. در نوشته زیر داستانی از شیعیان بحرین نقل شده که با معجزه امام زمان (علیهالسلام) به جایی اینکه شیعیان مورد هجمه قرار گیرد حاکم بحرین به مذهب شیعه می گرود و نتیجه سوء آن متوجه نقشه کش می شود.
وقتی بحرین تحت استعمار اروپائیها بود مردی از مسلمانان را به حکومت آنجا گماردند تا در صلح و آبادانی آن موفقتر باشد. این حاکم از دشمنان اهل بیت رسول الله (صلیالله علیه و آله) بود و وزیری داشت که از دشمنی بیشتری برخوردار بود و همواره با شیعیان بحرین خصومت میورزید و این بخاطر آن بود که آنها با اهل بیت پیامبر (صلیالله علیه و آله) محبت میورزیدند. او همواره بدنبال توطئه برای کشتن و آسیب رساندن به شیعیان آن دیار بود.
روزی وزیر بر حاکم بحرین وارد شد در حالی که اناری در دست داشت آن را به او داد. وقتی به آن نگریست دید بر آن انار نوشته شده است: «لا اله الا الله، محمد رسولالله، و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسولالله» حاکم مشاهده کرد که این نوشتهها از خود انار و بصورت طبیعی بر آن نقش بسته است بطوری که احتمال این که کار انسان باشد وجود ندارد. حاکم تعجب کرد و به وزیر گفت: این نشانی روشن و دلیلی قوی بر ابطال مذهب شیعه است. حال رای تو درباره شیعیان بحرین چیست؟
وزیر گفت: خداوند تو را بسلامت بدارد اینها گروهی متعصبند که دلیل و برهان را نمیپذیرند. سزاوار است آنها را حاضر کنی و انار را به آنها نشان دهی اگر پذیرفتند و به مذهب ما در آمدند تو از ثواب زیادی برخوردار خواهی شد و اگر بر گمراهی خود اصرار کردند آنها را بین سه چیز مختار کن. یا با ذلت و خواری جزیه(مالیاتی که کفار به حاکم مسلمین میدهند) دهند یا جوابی از این دلیل روشن بیاورند که نمیتوانند جواب دهند، یا مردان آنها را کشته و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفته و اموالشان را به غنیمت گیری.
حاکم نظر وزیر را نیکو دانست و بدنبال علما و نیکان آنها فرستاد. ایشان را حاضر کرد و انار را به آنان نشان داد و گفت: اگر جواب قانع کنندهای نیاوردید مردان شما را کشته و زنان و فرزندان شما را اسیر و اموالتان را به غنیمت میگیرم یا باید همانند کفار با ذلت و خواری جزیه دهید.
وقتی انار را دیدند تعجب کردند و نتوانستند پاسخ آن را بدهند. رنگ چهره آنها عوض شد و بدنشان لرزید. بزرگان آنها گفتند: ای امیر سه روز به ما مهلت ده شاید جوابی برای تو بیاوریم که از آن راضی شوی و اگر توانستیم جواب دهیم به آنچه می خواهی درباره ما حکم کن. حاکم سه روز به آنها فرصت داد و با ترس و تحقیر از نزد او بیرون رفتند.
مجلسی تشکیل دادند و با یکدیگر مشورت کردند. رای نهائی آنها این شد که ده نفر از نیکان و زاهدان بحرین را انتخاب کنند و چنین کردند آنگاه سه نفر از بین آنها انتخاب کردند و به یکی از آنها گفتند: تو امشب به صحرا برو و خدا را عبادت کن و از امام زمان بخواه به کمک و فریاد تو برسد که او حجت خداست. شاید راه نجات از این گرفتاری بزرگ را برای تو معلوم کند.
او بیرون رفت و در تمام شب خدا را با خشوع و گریه عبادت کرد و به امام زمان استغاثه کرد تا صبح شد و نتیجهای نگرفت. شب دوم یکی دیگر را فرستادند و او هم مثل نفر اول دعا و تضرع و زاری کرد و نتیجهای نگرفت. با گذشت دو شب و عدم دست یابی به نتیجه اضطراب و ناآرامی آنها زیاد شد.
سومین نفر که مردی پرهیزکار بود و محمد بن عیسی نام داشت را حاضر کردند. او با سر و پای برهنه به صحرا رفت.آن شب بسیار تاریک بود و محمد بن عیسی به دعا و گریه مشغول شد و به خداوند متوسل شد تا این بلا را از سر مومنان برطرف سازد و از صاحب الزمان خواست تا به فریاد او برسد. به آخر شب که رسید شنید مردی به او خطاب می کند: ای محمد بن عیسی! چرا تو را به این حال می بینم! برای چه به این بیابان آمدی؟
محمد بن عیسی گفت: ای مرد! رهایم کن که من برای امر مهمی به اینجا آمده ام و آن را جز برای امام خود بیان نمی کنم. گفت: من صاحب الامرم. حاجت خود را بیان کن. محمد بن عیسی گفت: اگر صاحب الامر هستی خود قصه کار مرا می دانی و نیازی به گفتن نداری.
فرمود: بلی راست می گوئی برای رفع گرفتاری که توسط آن انار پیش آمد کرده است اینجا آمدهای و آن تهدیدی است که حاکم برای شما کرده است.
محمد بن عیسی گفت: وقتی این سخن را از او شنیدم عرض کردم: بلی ای مولای من. شما می دانید که چه بر ما وارد شده است و تو امام و پناه ما هستی و میتوانی آن را از ما برطرف سازی.
امام (علیهالسلام) فرمود: ای محمد بن عیسی! در خانه وزیر ـ خدا او را لنعت کند ـ درخت اناری هست که وقتی بار آورد قالبی از گل به شکل انار ساخت و آن را دو نیم کرد و میان هر یک از آن دو نیمه بعضی از آن کلمات را حک کرد و انار را در وقت کوچکی در آن دو نیمه گذارد و هر دو را به هم متصل کرد محکم کرد تا این که انار بزرگ شد و نوشتهها در آن اثر کرد و به این صورت در آمد.
فردا که نزد حاکم رفتید بگو جواب را برای تو آوردم اما آن را جز در خانه وزیر اظهار نمیکنم. وقتی وارد منزل وزیر شدید در سمت راست غرفهای خواهی دید. به حاکم بگو جواب را جز در این غرفه بیان نخواهم کرد.
البته وزیر از ورود در غرفه جلوگیری میکند اما تو اصرار کن و جز به ورود در غرفه رضایت نده و نگذار که وزیر قبل از تو به تنهایی وارد غرفه گردد بلکه تو اول وارد آن شو. در آن غرفه طاقچهای خواهی دید که کیسه سفیدی در آن است. آن کیسه را بردار که در آن قالب گل اناری که وزیر ملعون آن را با حیله آماده کرده است وجود دارد. در حضور حاکم آن انار را در آن قالب قرار داده تا مکر او معلوم گردد. و ای محمد بن عیسی علامت دیگر آن است که به حاکم بگویی معجزه دیگر ما آن است که وقتی آن انار را پاره کنید به غیر از دود و خاکستر چیز دیگری در آن نخواهید یافت و اگر میخواهید صدق این سخن را در یابید به وزیر دستور ده در حضور مردم آن انار را بشکند. وقتی آن را شکست خاکستر و دود آن به چهره وزیر خواهد رسید. وقتی محمدبن عیسی این سخنان را از امام (علیهالسلام) شنید بسیار شادمان گردید و زمین مقابل حضرت را بوسید و با خوشحالی و بشارت به سوی شیعیان بازگشت. وقتی شب را به صبح رسانیدند. نزد حاکم رفتند و محمد بن عیسی به آنچه امام (علیهالسلام) فرموده بود عمل کرد و همه چیز آشکار گردید.
حاکم متوجه محمد بن عیسی گردید و گفت: این مسائل را چه کسی به تو خبر داده است.
محمدبن عیسی گفت: این امور را امام زمان ما و حجت خدا بر ما خبر داد.
والی: امام شما کیست؟
او تمام ائمه (علیهم السلام) یکی بعد از دیگری معرفی کرد تا به حضرت صاحبالامر (علیهالسلام) رسید. حاکم گفت: دست دراز کن تا با تو بیعت کنم. من شهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و خلیفه بلافصل بعد از او امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. سپس به یکایک ائمه اقرار کرد.
و ایمان او نیکو گردید. و دستور داد وزیر را اعدام کردند و از اهل بحرین عذر خواهی کرد و به آنها احسان و اکرام نمود. [۱]
پی نوشت:
[۱]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۸ تا ۱۸۰، منتهی الامال، فصل ۵، (آنان که در غیبت کبری به خدمت امام زمان رسیدند).