- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 31 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
۱. گام های نخست از صحابه در فهم حدیث
بر پایه شماری از روایات، پرداختن به فقه الحدیث و مشکلاتی که در راستای فهم سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد، به دوره صحابه باز می گردد؛ اگر این روایات به عنوان مستند تاریخی قابل تکیه باشند، نشان از آن دارند که فهم برخی از عبارات حتی در عصر صحابه دشوار بوده است. از آنجا که مفهوم ساخت یافته حدیث چند گاهی به طول انجامیده تا شکل گیرد، در طول سده اول هجری، نمی توان انتظار داشت حوزه دانشی خاص به عنوان فقه الحدیث سامان یافته باشد، ضمن آنکه به سبب نزدیک بودن به عصر صدور احادیث، هنوز نیاز گسترده ای هم بدان احساس نمی شده است.
پیشتر به حیدثی منقول از امام علی (علیه السلام) اشاره شد که در آن ناقلان سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به چهار گروه تقسیم شده بودند: به جز منافقان دروغ پرداز و راستگویانی که حدیث را به درستی دریافته و نقل کرده اند، سخن از دو گروه دیگر است که به جهتی در فهم حدیث خطا کرده اند؛ گروهی که وجه سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به درستی درنیافته و در انتقال آن دچار وهم شده اند، و دیگر گروهی که قول منسوخ را اصل پنداشته، ناسخ آن را نشناخته اند (نک: نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰؛ اسکافی ۱۴۰۲ ق، ص ۳۰۲؛ نعمانی ۱۴۲۲ ق، ص ۸۱؛ ابن شعبه ۱۳۷۶ ق، ص ۱۹۳- ۱۹۴).
افزون بر این دست روایات، نمونه هایی در احادیث منقول از امام علی (علیه السلام) یافت می شود که در آن، امام به توضیح حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته اند. از جمله جا دارد به حدیثی اشاره شود که غیاث بن ابراهیم بن نقل از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش به این مضمون نقل کرده است:
سئل امیر المؤمنین (علیه السلام) عن معنی قول رسول الله ” إنی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله وعترتی “. من العتره؟ فقال: أنا والحسن والحسین و الأئمه التسعه من ولد الحسین، تاسعهم مهدیهم و قائمهم. لا یفارقون کتاب الله و لا یفارقهم حتی یردوا علی رسول الله حوضه (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۹۰- ۹۱؛ همو ۱۹۸۴م، ج ۱، ص ۶۰). توضیح ارائه شده در این حدیث، نوعی تخصیص به مصداق خاص است که بر محور واژه عترت ارائه شده است؛ به تعبیر دیگر در توضیح واژه عترت، به جای توضیح درباره معنای لغوی واژه در زبان عرب، به تبیین مصداق آن پرداخته شده است.
در حیدث دیگری از امام علی (علیه السلام)، مضمون سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آشکار ساختن شرایط صدور حدیث و تبیین مسائلی مربوط به بافت صدور انجام شده است؛ آنجا که راوی می گوید:
و سئل [علی] (علیه السلام) عن قول الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ” غیروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود “. فقال (علیه السلام): إنما قال (صلی الله علیه و آله و سلم) ذلک و الدین قلّ، فأما الآن و قد اتسع نطاقه و ضرب بجرانه فامرؤ و مااختار (نهج البلاغه، حکمت ۱۷).
در خطبه های منقول از امام علی (علیه السلام) مکرر می توان به مواردی برخورد کرد که آن حضرت سخنانی کوتاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تضمین و در سیاق خطبه عملاً به شرح آن پرداخته است (مثلاً نهج البلاغه، خطبه های ۱۵۴، ۱۶۴، ۱۷۶).
افزون بر امام علی (علیه السلام) از شماری از صحابه نیز نمونه هایی روایت شده است که به توضیح حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقدام کرده اند. از جمله می توان به کلامی از عائشه [د ۵۸ ق] همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره کرد که در آن با اشاره به اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واصله و مستوصله را لعن کرده، در پاسخ یک پرسشگر عملاً معنای واصله و مستوصله را تطبیق کرده است؛ روایت چنین است:
قال أم عمرو بنت خوات بن جبیر أن امرأه من الأنصار أتت علی عائشه و هی عندها، فقالت: إن ابنتی أصابها مرض شدید یسقط شعرها، و لا أستطیع أن أمشطها، و هی عروس تهدی الآن. أفأصل فی شعرها حتی أمشطه؟ قال: لا. لقد لعن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الواصله و المستوصله (ابن سعد، الطبقات، ج ۸، ص ۴۷۹؛ خطیب بغدادی ۱۳۴۹ ق، ج ۱۱، ص ۳۰۹؛ نیز احمد بن حنبل ۱۳۱۳ ق، ج ۶، ص ۱۱۶).
فراتر می توان به نمونه ای منقول از جابر بن عبدالله انصاری [د ۷۸ ق] به روایت ابوهارون عبدی اشاره کرد که مضمون آن این است:
ابوهارون العبدی، قال: سألت جابر بن عبدالله الأنصاری عن معنی قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی (علیه السلام): ” أنت منی بمنزله هارون من موسی، إلا أنه لا نبی بعدی “. قال: استخلفه بذلک و الله علی امته فی حیاته، و بعد وفاته، و فرض علیهم طاعته. فمن لهم یشهد له بعد هذا القول بالخلافه فهو من الظالمین (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۷۴).
به عنوان نمونه ای دیگر می توان به روایتی منقول از انس بن مالک [د ۹۳ ق] اشاره کرد که پس از نقل حدیث درباره معنای آن مورد پرسش قرار می گیرد و پاسخ می گوید؛ با این مضمون:
أصبغ بن نباته عن أنس مرفوعا: ” لا تناموا عن طلب أرزاقکم فیما بین صلاه الفجر إلی طلوع الشمس “. قال: فسئل أنس عن معنی هذا الحدیث. فقال: یسبح و یکبر و یستغفر سبعین مره، فعند ذلک ینزل الرزق (ابن حجر ۱۴۰۱ ق، ص ۶۳؛ عجلونی ۱۴۰۵ ق، ج۲، ص ۲۷).
در خبر دیگری به نقل مسلم نحّات، می توان دید که چگونه انس در فرط پیری، در حالی که در پیشاپیش مسجد بصره بر عصای خود تکیه زده است، به پرسش مسلم نحات درباره واصله و مستوصله پاسخ می دهد؛ آنجا که مسلم می گوید:
فقلت ما الواصله و المستوصله؟ فقال: هی التی تزنی فی شبابها، ثم تصلها بالقیاده إذا کبرت (ابن عساکر ۱۴۱۵ ق، ج ۵۳، ص ۳۳۷)، توضیحی که کاملاً با توضیح منقول از امام صادق (علیه السلام) نیز انطباق دارد (نک: سطور بعد).
گاه نیز برخی از برداشت های ظاهری اصحاب از احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب شده است تا حتی افراد عادی که معنای برداشت شده از نظر آنان نامعقول می رسیده، در مقام مباحثه با صحابه قرار گیرند. از جمله می توان به گونه از همان حدیث واصله و مستوصله اشاره کرد که بر اساس روایتی به نقل علقمه از ابن مسعود، یکی از زنان بنی اسد را که استفاده از گیسوی افزوده را امری طبیعی برای آرایش زنان می انگاشته، به مباحثه با ابن مسعود وادشته است (مسلم ۱۹۵۵ م، ج۳، ص ۱۶۷۸؛ دارمی ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۳۶۳؛ خلاصه: بخاری ۱۴۰۷ ق، ج۵، ص ۲۲۱۶، ۲۲۱۸، ۲۲۱۹).
در غالب آنچه بر آن گذر کردیم، دیده می شود که توضیحات ارائه شده درباره معنای احادیث در روایات منقول از صحابه، غالباً به تبیین مصداق یا بافت اشاره دارند و به ندرت – مانند سخن اخیر از انس- تمرکز بر توضیح مفردات در آن دیده می شود.
۲. روایت ها از ائمه متقدم امامیه
کاملاً قابل انتظار است که با فاصله گرفتن از عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و با وارد شدن به روزگار نسلی که صحبت آن حضرت را از نزدیک درک نکرده اند، پرسش ها در فهم سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روی به افزایش گذارد. در عمل نیز مروری بر روایات شیعه نشان از آن دارد که اقوال منقول در توضیح احادیث از ائمه متقدم نمونه هایی دارد که به خصوص از امام باقر (علیه السلام) روی به افزایشی چشمگیر نهاده است.
پیشتر از آن حضرت بجاست از امام زین العابدین (علیه السلام) [امامت ۶۱- ۹۴ق] یاد شود که اخباری محدود در شرح احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی نقل شده است که از آن جمله است:
أبو إسحاق، قال: قلت لعلی بن الحسین (علیه السلام): ما معنی قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ” من کنت مولاه فعلی مولاه ” ؟ قال: أخبر هم أنه الإمام بعده (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۶۵).
این در حالی است که در خلال ادعیه آن حضرت، به خصوص در الصحیفه السجادیه، مکرر می توان با عباراتی مواجه شد که در آن احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تلمیح گشته و در عمل شرح شده است.
با آغاز شدن دوره امامت امام محمد باقر (علیه السلام) [۹۴- ۱۱۴ق] که همزمان با دوره اتباع تابعین و آغاز دوره تدوین در محافل علمی جهان اسلام بوده است، توجه روزافزون بر مباحث فقه الحدیث و شرح سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دیده می شود. در واقع، در میان احادیث منقول از امام باقر (علیه السلام) نمونه های متعددی نشان از آن دارد که پرسش ها از ایشان در خصوص احادیث مشکل و شرح غریب آنها مکرر بوده است. در میان پرسشگران برخی از بزرگان اصحاب حضرت مانند زراره بن اعین، محمد بن مسلم و ابان بن تغلب دیده می شوند. به عنوان نمونه می توان به این موارد اشاره کرد:
زراره قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام): الناس یروون عن رسول الله (صلی الله علیه و آله) أنه قال: ” أشرفکم فی الجاهلیه أشرفکم فی الاسلام “. فقال (علیه السلام) صدقوا ولیس حیث تذهبون. کان أشرفهم فی الجاهلیه أسخاهم نفسا، و أحسنهم خلقا، و أحسنهم جوارا، و أکفهم أذی، فذلک الذی إذا أسلم لم یزده إسلامه إلا خیرا (اهوازی ۱۳۹۹ ق، ص ۵۹).
محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عما یروون ” إن الله خلق آدم علی صورته “. فقال هی صوره محدثه، مخلوقه، و اصطفاها الله و اختارها علی سائر الصور المختلفه، فأضافها إلی نفسه، کما أضاف الکعبه إلی نفسه، و الروح إلی نفسه، فقال: بیتی، و نفخت فیه عن روحی (کلینی ۱۳۹۱ ق، ج۱، ص ۱۳۴؛ ابن بابویه ۱۳۸۷ ق، ص ۱۰۳).
أبان بن تغلب قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ” من کنت مولاه فعلی مولاه “. فقال: یا أبا سعید تسأل عن مثال هذا؟ علمهم أنه یقوم فیهم مقامه (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۶۶).
اخبار دیگری نیز در دست است که در آن امام باقر (علیه السلام) درخصوص برخی احادیث امام (علیه السلام)، اعم از اقوال وافعال مورد پرسش قرار گرفته است؛ مانند:
أبان بن تغلب قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): ” من کنت مولاه فعلی مولاه “. فقال یا أبا سعید تسأل عن مثل هذا؟ علمهم أنه یقوم فیهم مقامه (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۶۶).
اخبار دیگری نیز در دست است که در آن امام باقر (علیه السلام) در خصوص برخی احادیث امام (علیه السلام)، اعم از اقوال و افعال مورد پرسش قرار گرفته است؛ مانند:
إبراهیم بن معرض قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام): إن أهل الکوفه یروون عن علی (علیه السلام) أنه کان بالکوفه، فبال حتی رغا، ثم توضأ، ثم مسح علی نعلیه، ثم قال: هذا وضوء من لم یحدث. فقال: نعم، قد فعل ذلک. و قال: فأیّ حدث أحدث من البول؟ فقال: إنما یعنی بذلک التعدی فی الوضوء أن یزید علی حد الوضوء (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۲۴۸).
محمد بن مروان عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قال رجل: جعلت فداک إنهم یروون أن أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال بالکوفه علی المنبر: ” لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث الله رجلا منی، یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا “. فقال أبو جعفر (علیه السلام): نعم. قال: فأنت هو؟ فقال: لا ذالک سَمِیّ فالق البحر (۱) (طوسی ۱۴۱۱ ق، ص ۴۶).
سعد الإسکاف عن أبی جعفر (علیه السلام)….فقلت له: بلغنا أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعن الواصله و الموصوله. فقال: لیس هناک. إنما لعن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الواصله التی تزنی فی شبابها، فلما کبرت قادت النساء إلی الرجال، فتلک الواصله و الموصوله (کلینی ۱۳۹۱ ق، ج۵، ص ۱۱۹، ۵۲۰؛ برقی ۱۳۳۱ ش، ص ۱۱۴؛ طوسی ۱۳۶۴ش، ج۶، ص ۳۶۰).
نمونه های محدود از امام زین العابدین (علیه السلام) و نمونه های بیشتر از امام باقر (علیه السلام) که نشان دهنده کوشش توضیح حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام علی (علیه السلام) است، چنانکه دیده می شود بیشتر ناظر به تفسیری از کلیت معنا بوده و درگیر مفردات حدیث نشده است.
۳. روایت ها از امام جعفر صادق (علیه السلام) و ائمه متأخر
با رسیدن به دوره امامت امام صادق (علیه السلام) [۱۱۴- ۱۴۸ ق]، همچون دیگر حوزه های علوم اسلامی، مباحث فقه الحدیث نیز در آموزه های ائمه به بیشترین گستره خود رسیده است؛ چنین می نماید که در آن روزگار، احادیثی که به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و گاه امام علی (علیه السلام) در میان مردم رواج داشته، برای اصحاب امام پرسش انگیز بوده است. در همین راستاست که شاگردان امام صادق (علیه السلام) بارها از آن حضرت درباره معنای حدیثی پرسش کرده اند، پرسش هایی که گاه با تأویل و مصداق یابی خاص پاسخ داده شده و گاه مسیر تفسیر لفظی را پیموده است.
در میان نمونه هایی بر جای مانده از روایات منقول از امام صادق (علیه السلام) با ماهیت فقه الحدیث، نخست جا دارد به مواردی اشاره شود که حضرت به شرح حدیثی پرداخته اند که الفاظ آن دارای معنای روشن است و ابهام موجود در آن، ابهام در یافتن مرجع و مصداق خارجی است که ضرورت تأویل را اقتضا داشته است. از جمله می توان به این نمونه اشاره کرد:
مسمع البصری عن أبی عبدالله (علیه السلام) أن رجلا قال له: إن من قبلنا یروون: ” إن الله یبغض البیت اللحم “. قال (علیه السلام): صدقوا ولیس حیث ذهبوا. إن الله یبغض البیت الذی یؤکل فیه لحوم الناس (برقی ۱۳۳۱ ش، ص ۴۶۰؛ کلینی ۱۳۹۱ ق، ج۶، ص ۳۰۹). با وجود آنکه در عبارت ” إن من قبلنا یروون ” تصریح به حدیث نبوی بودن عبارت وجود ندارد، ولی عملاً چنین است و اصل حدیث درمنابع روایی اهل سنت به ضبط آمده است (مثلاً نک: بیهقی ۱۴۱۰ ق، ج۵، ص ۳۰۷). در این حدیث با استفاده از استعاره به کار رفته در آیه [حجرات/ ۱۲] “…(وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً …. “، درک ظاهری از حدیث، یعنی خوش نداشتنِ خانه ای که اهل آن گوشتخوار باشند کنار نهاده شده و معنای حدیث به خانه ای باز گردانده شده است که در آن غیبت مردم رواج دارد.
بارها در احادیث منقول از امام صادق (علیه السلام) دیده می شود که تأویل صورت گرفته به سبب اشکالی کلامی است که در صورت حمل حدیث بر ظاهر آن حاصل می شود. از این دست می توان به مثال زیر اشاره کرد:
نصر بن قابوس، قال: سألت أبا عبدالله (علیه السلام) عن معنی الحدیث ” من رضی من الله تعالی بالیسیر من الرزق رضی الله تعالی عنه بالیسیر من العمل. “
قال: یطیعه فی بعض و یعصیه فی بعض (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۲۶۰). متن حدیث در منابع شیعه و اهل سنت به عنوان سخنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضبط شده(طبرانی ۱۴۰۴ ق، ج۸، ص ۱۴۰؛ بیهقی ۱۴۱۰ ق، ج۴، ص ۱۳۹؛ ابن شیعه ۱۳۷۶ ق، ص ۵۷، ۶۰؛ کراجکی ۱۳۲۲ ق، ص ۲۹۰)، اما به نقل از حضرت عیسی (علیه السلام) (ثعلبی ۱۴۲۲ ق، ج۳، ص ۱۲۸)، امام علی (علیه السلام) (ابن بابویه ۱۳۶۲ ش، ص ۶۱۷؛ ابن شعبه ۱۳۷۶ ق، ص ۱۰۷) وامام صادق (علیه السلام) (یعقوبی ۱۳۹۷ ق، ج۲، ص ۳۸۱؛ ابن بابویه ۱۴۰۴ ق، ج۴، ص ۴۱۰) نیز آمده است.
نمونه دیگر، اظهار نظری کلی است که به نقل از حضرت در خصوص احادیث رؤیه خداوند که نزد اهل سنت رواج داشته، آمده است؛ به این مضمون.
عاصم بن حمید قال: ذاکرات أبا عبدالله (علیه السلام)فیما یروون من الرؤیه، فقال: الشمس جزء من سبعین جزءا من نورالکرسی، والکرسی جزء من سبعین جزءا من نور العرش، و العرش جزء من سبعین جزوءا من نور الحجاب، و الحجاب جزء من سبعین جزءا من نور الستر. فإن کانوا صادقین فلیملأوا أعینهم من الشمس لیس دونها سحاب (کلینی ۱۳۹۱ ق، ج۱، ص ۹۸؛ ابن بابویه ۱۳۸۷ق، ص ۱۰۸). گفتنی است همین مضمون درمنابع اهل سنت به نقل از عکرمه مولای ابن عباس وارد شده است (نک: ابوالشیخ ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص ۶۳۳؛ لالکایی ۱۴۰۲ق، ج۳، ص ۴۶۶؛ ابن ابی حاتم، به نقل ابن کثیر ۱۴۰۱ق، ج ۴، ص ۲۷۱؛ عبد بن حمید، به نقل سیوطی ۱۳۱۴ ق، ج ۶، ص ۲۴۰).
در مثال های یاد شده صَرف معنا به طور فراگیر انجام شده است، اما نمونه هایی هم هست که در آنها عنوانی دچار تخصیص شده است؛ این مواردی گاه دارای مضمونی کلامی است، مانند:
حماد بن عثمان قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): جعلت فداک. ما معنی قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ” إن فاطمه أحصنت فرجها، فحرم الله ذریتها علی النار ” ؟ فقال: المعتقون من النار هم ولد بطنها: الحسن، و الحسین، و زینب، و أم کلثوم فقال: المعتقون من النار هم ولد بطنها: الحسن، و الحسین، و زینب، و أم کلثوم (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۱۰۷). حدیث مشابهی را محمد بن مروان نیز از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۱۰۶) و همین معنا از امام رضا (علیه السلام) (ابن بابویه ۱۹۸۴م، ج ۲، ص ۲۵۷، ۲۵۹، اربلی ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۱۰۴، زمخشری ۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۲۶۶؛ ابونعیم اصفهانی ۱۹۳۴ م، ج ۱، ص ۲۴۲) نیز نقل شده است. اصل حدیث نبوی نیز علاوه بر آثار امامیه (مثلاً ابن بابویه ۱۹۸۴م، ج۲، ص ۶۸)، در منابع متعدد از اهل سنت ضبط شده است (مثلاً ابن شاهین ۱۴۱۱ ق، ص ۲۳؛ ابن مغازلی ۱۳۸۴، ص ۲۷۷؛ ابن عساکر ۱۴۱۵ ق، ج۱۴، ص ۱۷۴، ج ۶۳، ص ۳۰).
و گاه مضمون فقهی دارد، مانند:
عن جعفر بن محمد (علیه السلام) أنه قال: ” المسلم یرث الکافر و الکافر لا یرث المسلم والکفار یتوارثون بینهم ویرث بعضهم بعضا “. فقیل له: فإن الناس یروون عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)أنه قال: ” لا یتوارث أهل ملتین “، فقال أبو عبدالله (علیه السلام) نرثهم و لا یرثوننا. لان الاسلام لم یزده فی حقه إلا شده (قاضی نعمان ۱۳۸۳ق، ج ۲، ص ۳۸۵؛ برای حدیث نبوی، نک: ابوداوود ۱۳۶۹ق، ج ۳، ص ۱۲۵؛ ترمذی ۱۳۹۸ق، ج۴، ص ۴۲۴؛ ابن ماجه ۱۹۵۲م، ج ۲، ص ۹۱۲). در این حدیث نیز حضرت با مطرح کردن یک قاعده و مبنا، منع از توارث را از عموم خود خارج کرده و تخصیص زده است.
در همه موارد یاد شده تأویل به صورت ترکیبیه باز می گشت، اما مواردی هم در شروح منقول از امام صادق (علیه السلام) دیده می شود که تأویل به مفردات حدیث بازگشت دارد. از جمله می توان به این مورد اشاره کرد:
ابراهیم بن زیاد الکرخی قال: سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول: ” لعن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الواصله و المستوصله یعنی الزانیه و القواده ” (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ص ۲۵۰؛ برای حدیث نبوی، نک: بخاری ۱۴۰۷ ق، ج ۴، ص ۱۸۵۳، ج۵، ص ۲۲۱۷؛ مسلم ۱۹۵۵م، ج ۳، ص ۱۶۷۶- ۱۶۷۷)، و همین معنا به روایتی فردی دیگر از اصحاب مبسوط تر چنین آمده است:
عمار الساباطی قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): إن الناس یروون أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعن الواصله والموصوله. قال: فقال: نعم. قلت: التی تمشط و تجعل فی الشعر القرامل؟ قال: فقال لی: لیس بهذا بأس. قلت: فما الواصله و الموصوله؟ فقال: الفاجره و القواده (طبرسی ۱۳۹۲ق، ص ۸۵).
بحث درباره مفردات حدیث از سوی امام صادق (علیه السلام)، گاه از سنخ بازشناختنِکاربرد اصطلاحی از کاربرد لغوی، و کاربرد متأخر از کاربرد متقدم بوده است؛ مانند:
معاویه بن وهب قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام) یروون عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ” أن الصدقه لا تحل لغنی و لا لذی مره سوی “. فقال: أبو عبدالله (علیه السلام) ” لا تصلح لغنی ” (کلینی ۱۳۹۱ق، ج ۳، ص ۵۶۳؛ ابن بابویه ۱۴۰۴ق، ج۳، ص ۱۷۷؛ برای حدیث نبوی، نک: احمد بن حنبل ۱۳۱۳ق، ج ۲، ص ۳۷۷؛ ابن ابی شیبه ۱۴۰۹ق، ج ۷، ص ۳۲۳؛ بخاری ۱۳۹۸ق، ج۴، ص ۲۶۲). با این توضیح حضرت در مقام آن بوده اند تا نشان دهند که تعبیر ” لا تحل ” در عبارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نه ناظر به مفهوم حلال و حرام که در عرف خاص عصر امام صادق (علیه السلام) به اصطلاحی مشخص بدل شده بود، بلکه به معنای عرفی و متقدم آن است و حدیث در مقام نفی مصلحت و نه نفی حلیت است.
رویکردی عکس آن را می توان در حدیث زیر مشاهده کرد:
عبدالمؤمن الأنصاری، قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): إن قوما یروون أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: ” اختلاف أمتی رحمه “. فقال: صدقوا. فقلت: إن کان اختلافهم رحمه، فاجتماعهم عذاب، قال: لیس حیث تذهب و ذهبوا، و إنما أراد قول الله عز وجل: ” کَافَّهً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ [توبه /۱۲۲]. فأمرهم أنَ ینفروا إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و یختلفوا إلیه فیتعلموا، ثم یرجعوا إلی قومهم فیعلموهم. إنما أراد اختلافهم من البلدان لا اختلافا فی دین الله. إنما الدین واحد. إنما الدین واحد (ابن بابویه ۱۳۶۱ ش، ۱۵۷؛ همو ۱۳۸۵ق، ص۸۵). بر اساس کاربردهای پر شمار اختلاف در قرآن کریم می دانیم که اختلاف به معنای تنوع و تشتت کاملاً در عصر نبوی معمول بوده، در حالی که رواج کاربرد اختلاف به معنای آمد و شدن کردن به سوی کسی یا چیزی در آن دوره ثابت نشده است. بر این پایه انتساب چنین تفسیری به امام صادق (علیه السلام) باید با دیده تأمل نگریسته شود. آنچه این تأمل را موجه تر می سازد، آن است که لفظ منقول در احادیث عامه، ” اختلاف اصحابی لکم رحمه ” است (دیلمی ۱۹۸۶م، ج۴، ص ۱۶۰؛ خطیب بغدادی، الکفایه، ص ۴۸؛ بیهقی ۱۴۰۴ ق، ص ۱۶۲) و صورت اختلاف امتی رحمه، در منابع کلامی، فقهی و اصولی سده های بعد، به عنوان نوعی نقل به معنا از آن حدیث رواج یافته است (نک: جصاص ۱۴۱۵ ق، ج ۲، ص ۳۷؛ ابن رستم، المسترشد، ص ۵۷۲؛ کراجکی ۱۳۲۲ ق، ص ۲۹۸؛ غزالی، احیاء، ج۱، ص ۴۷، ج۵، ص۱۰؛ متقی هندی ۱۴۰۹ ق، ج۱۰، ص ۱۳۶؛ برای نقد آن: نووی ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص ۹۱- ۹۲؛ عجلونی ۱۴۰۵ق، ج ۱، ص ۶۶- ۶۷).(۲)
سرانجام باید به برخی از احادیث نبوی اشاره کرد که در اخبار منقول از امام صادق (علیه السلام)، وجه یا مصداق آنها تعیین شده است، بدون آنکه تأویل و صرف معنا، یا تخصیصی رخ داده باشد؛ مانند:
عبده السابوری قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): جعلت فدالک إن الناس یروون عن النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) ” أن فی اللیل لساعه لا یدعو فیها عبد مؤمن بدعوه إلا استجیب له “. قال: نعم. قلت: متی هی؟ قال: ما بین نصف اللیل إلی الثلث الباقی. قلت: لیله من اللیالی أو کل لیله؟ فقال: کل لیله (طوسی ۱۳۶۴ش، ج ۲، ص ۱۱۸؛ همو ۱۴۱۳ ق، ص ۱۴۹). حدیثی نزدیک به آن از عمر بن اذینه نیز نقل شده است (کلینی ۱۳۹۱ق، ج ۲، ص ۴۷۸، ج۲، ص ۴۷۷؛ طوسی ۱۳۶۴ش، ج۲، ص ۱۱۷). گفتنی است متن حدیث درمنابع متداول اهل سنت چنین آمده است: ” إن فی اللیل لساعه لا یوافقها رجل مسلم یسأل الله خیرا من أمر الدنیا و الآخره إلا أعطاه إیاه ” (مسلم ۱۹۵۵ م، ج۱، ص ۵۲۱؛ ابن حبان ۱۴۱۴ق، ج۶، ص ۳۰۱؛ ابویعلی موصلی ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۴۲۲، ج۴، ص ۱۸۹).
افزون بر احادیث نبوی در روایات منقول از امام صادق (علیه السلام)، گاه اقدام به شرح احادیث ائمه و صحابه و حتی روایات موقوف اهل سنت نیز دیده می شود. از نمونه های شرح حدیث علوی می توان به این مورد اشاره کرد:
مفضل بن عمر، قال: سألت أبا عبدالله (علیه السلام) عن معنی قول أمیر المؤمنین (علیه السلام) لما نظر إلی الثانی وهو مسیحی بثوبه: ” ما أحد أحب إلی أن ألقی الله بصحیفه من هذا المسجی “. فقال: عنی بها الصحیفه التی کتبت فی الکعبه (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۴۱۲). اصل حدیث هم درمنابع امامیه (عباد عصفری ۱۴۰۵ ق، ص ۱۸؛ سیدمرتضی ۱۴۱۳ ق، ص ۹۰) و هم اهل سنت، اعم از مجموعه های حدیثی (نک: احمدبن حنبل ۱۳۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۰۹؛ حاکم نیشابوری ۱۴۱۱ق، ج۳، ص ۱۰۰؛ ابن ابی شیبه ۱۴۰۹ق، ج ۶، ص ۳۵۹) و آثار تاریخی (ابن سعد، الطبقات، ج ۳، ص ۳۷۰؛ بلاذری ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص ۴۲۹، ۴۴۴، ۴۴۶؛ ابن عساکر ۱۴۱۵ق، ج۳۰، ص ۴۴۲، ۴۵۱- ۴۵۷) آمده است.
گاه نیز از امام صادق (علیه السلام) درخواست می شد تا حدیثی منقول از ائمه بعدی، مانند امام محمد باقر (علیه السلام) را شرح دهد که به عنوان مثال می توان به مورد زیر اشاره کرد:
فضیل بن عثمان، قال: سئل أبو عبدالله (علیه السلام)، فقیل له: إن هؤلاء الأخابث یروون عن أبیک یقولون: إن أباک (علیه السلام) قال: ” إذا عرفت فاعمل ما شئت “. فهم یستحلون بعد ذلک کل محرم. قال: ما لهم لعنهم الله ؟! إنما قال أبی: إذا عرفت الحق فاعمل ما شئت من خیر یقبل منک (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۱۸۱- ۱۸۲). مضمونی قریب به این در احادیثی به روایت محمد بن مارد و مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده که در آنها به نام امام باقر (علیه السلام) تصریح نشده وموضوع به عنوان آموزه ائمه (علیه السلام) مطرح گشته است (نک: کلینی ۱۳۹۱ق، ج۲، ص ۴۶۴؛ صفار ۱۴۰۴ ق، ص ۵۵۲؛ ابن بابویه ۱۳۸۵ق، ص ۲۵۰).
مواردی نادر نیز یافت می شود که حضرت به شرح کلامی از خواص صحابه، همچون ابوذر پرداخته است که از آن جمله حدیث زیر است:
شعیب العقرقوقی قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام) شیء یروی عن أبی ذر أنه کان یقول: ثلاث یبغضها الناس و أنا أحبها. أحب الموت، و أحب الفقر، و أحب البلاء؟ فقال: (علیه السلام). إن هذا لیس علی ما یروون. إنما عنی الموت فی طاعه الله أحب إلی من الحیاه فی معصیه الله، و البلاء فی طاعه الله أحب إلی من الصحه فی معصیه الله، و الفقر فی طاعه الله أحب إلی من الغنی فی معصیه الله (کلینی ۱۳۹۱ق، ج۸، ص ۲۲۲).
درباره ائمه پس از امام صادق (علیه السلام)، نمونه هایی پیشتر یاد شد که گاه مضامین منقول از امام صادق (علیه السلام) در شرح احادیث به نقل از ائمه پسین همچون امام رضا (علیه السلام) وامام جواد (علیه السلام) نیز نقل شده است، اما به ویژه احادیثی از این دست از امام رضا (علیه السلام) متعدد است. شروح آن حضرت بر احادیث، به ویژه مبتنی بر پایه های کلامی است که از آن جمله می توان به حدیث زیر در نفی شبهه تجسیم اشاره کرد:
الحسین بن خالد قال: قلت للرضا (علیه السلام): یا ابن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم)، إن الناس یروون أن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) قال: ” إن الله عز وجل خلق آدم صورته. ” فقال: قاتلهم الله. لقد حذقوا أول الحدیث. إن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) مر برجلین یتسابان، فسمع أحدهما یقول لصاحبه قبح الله وجهک، ووجه من یشبهک. فقال (صلی الله علیه و آله وسلم) له: یا عبدالله، لا تقل هذا لأخیک، فإن الله عز و جل خلق آدم علی صورته (ابن بابویه ۱۳۸۷ق، ص ۱۵۳؛ همو ۱۹۸۴م، ج۱، ص ۱۱۰).
ابن قتیبه در شرح حدیث، مضمونی قریب به این شرح را به تعبیر ” قال قوم فی الحدیث “، بدون نام بردن از حضرت آورده است (ابن قتیبه ۱۳۹۳ق، ص ۲۱۹؛ برای اصل حدیث نبوی، مثلاً نک: بخاری ۱۴۰۷ق، ج۵، ص ۲۲۹۹؛ مسلم ۱۹۵۵ م، ج ۴، ص ۲۰۱۷، ۲۱۸۳).
گاه آن حضرت فهم ظاهری ازمعنای حدیث و شاید حتی اصل صدور حدیث را با تکیه بر عقلانیت عرفی و با هشدار دادن به نامعقول بودن برداشت، به نقد گرفته است که نمونه آن در حدیث زیر دیده می شود.
یحیی بن سلیمان، قال: رأیت أبا الحسن الرضا (علیه السلام) بخراسان فی روضه، وهو یأکل الکراث. فقلت له: جعلت فداک، إن الناس یروون أن الهندبا یقطهر علیه کل یوم قطره من الجنه. فقال: إن کان الهندبا یقطر علیه قطره من الجنه، فإن الکراث منغمس فی الماء فی الجنه. قلت: فإنه یسمد. فقال: لا یعلق به شیء (برقی ۱۳۳۱ش، ص ۵۱۳؛ برای اصل حدیث نبوی نزد اهل سنت، نک: حارث ۱۴۱۳ ق، ج۲، ص ۵۷۹؛ طبرانی ۱۴۰۴ق، ج۳، ص ۱۳۰؛ دیلمی ۱۹۸۶م، ج۳، ص ۱۳۲، ۲۴۶؛ ابونعیم اصفهانی ۱۳۵۱ق، ج۳، ص ۲۰۴؛ نزد امامیه: برقی ۱۳۳۱ش، ص ۵۰۸؛ طوسی ۱۴۱۳ق، ص ۳۶۲- ۳۶۳).
در مواردی هم شرح امام رضا (علیه السلام) بر شرح، تبیین معنا با تعیین مصادیق است، مانند:
الحسن بن الجهم، قال: قال أبو الحسن (علیه السلام)، کان أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: ” لا یأبی الکرامه إلا حمار “. قلت: ما معنی ذلک؟ قال: التوسعه فی المجلس، و الطیب یعرض علیه (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۶۸؛ همو ۱۹۸۴م، ج۱، ص ۲۷۸). مضمونی قریب به آن را دیگر اصحاب امام رضا (علیه السلام) مانند علی بن جهم (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۶۸؛ همو ۱۹۸۴م، ج ۱، ص ۲۷۸). احمد بزنطی (همو، ۱۳۶۱ ش، ص ۱۶۳) و ابوزید مکی (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۶۸؛ همو ۱۹۸۴م، ج ۱، ص ۲۷۸) نیز از آن حضرت نقل کرده است. اصل حدیث امام علی (علیه السلام) هم در منابع امامیه (مثلاً کلینی ۱۳۹۱ق، ج ۲، ص ۶۵۹، ج۶، ص ۵۱۳) و هم در منابع اهل سنت نقل شده است (نک: ابن قتیبه ۱۹۸۴م، ج۱، ص ۴۲۳؛ ابوالشیخ ۱۴۱۲ ق، ص ۲۴۴؛ ابوعلی صواف ۱۹۹۸م، ص ۵۴؛ بیهقی ۱۴۱۰ ق، ج۵، ص ۱۸۶؛ سمعانی ۱۴۰۱ق، ص ۱۴۴؛ ابن عساکر ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص ۵۱۷).
۴. فقه الحدیث از تابعین تا اتباع
با فاصله گرفتن از عصر نبوی و نزدیک شدن به اواخر سده اول هجری – یعنی در عصر تابعین – در محافل عامه نیز توجه به فقه الحدیث صورت جدی تری به خودگرفته و نخستین بحث ها از جنس غریب الحدیث آغاز گشته است. می توان گفت شاخص ترین چهره در محافل عامه که به عنوان یک شخصیت اهل ادب به احادیث غریب توجه نشان داده، نصر بن عاصم لیثی [د ۹۰ق] است. وی که از نظر رجالی متعلق به طبقه متأخر از تابعین محسوب می شود، در بصره می زیست. او چندی به رأی خوارج گرایش داشت، اما مشهور آن است که از آن رأی عدول کرده بود. از اصحاب صحاح سته، مسلم، ابوداوود، نسایی و ابن ماجه، و نیز بخاری در غیر صحیح از وی نقل حدیث داشته اند (نک: ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۲۴؛ ابن حجر ۱۴۰۸ق، ص ۵۶۰). نصر به عنوان یکی از فصحای عرب و عالم به عربیت شناخته می شد ودانش او در این باره مورد ستایش رجال سرشناسی چون ابن شهاب زهری قرار گرفت (ابن انباری ۱۹۵۹ م، ص ۲۴؛ ابن حجر ۱۴۲۸ ق، ص ۵۶۰). نصر به عنوان یکی از فصحای عرب و عالم به عربیت شناخته می شد و دانش او در این باره مورد ستایش رجال سرشناسی چون ابن شهاب زهری قرار گرفت (ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۲۳- ۲۴). با وجود آنکه روزگار نصر قدیم تر از آن است که بتوان انتظار نقلیات مشخصی در شرح احادیث از او داشت، در منابع روایی نمونه های متعدد از توجه وی به احادیث غریب ثبت شده است، مانند حدیث ابوبکر با مضمون ” فمن ظلم منهم أحدا فقد أخفر ذمه الله…(ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۱، ص ۲۵۳)، حدیث حذیفه با مضمون ” فإذا صدع من الرجال ” (ابن قتیبه ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص ۴۶) و حدیث حذیفه بامضمون ” إن کان الله خلیفه فضرب ظهرک….(حربی ۱۴۰۵ ق، ج۳، ص ۱۱۶۴). گویا توجه خاص وی به احادیث حذیفه بن یمان از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) موجب شده بودتا برخی از طالبان علم برای پرسش درباره احادیث حذیفه و مسائل پیرامون آن نزد وی آیند، چنانکه در روایت حمید بن هلال آمده است:
حمید بن هلال قال حدثنا نصر بن عاصم اللیثی، قال: أتینا الیشکری فی رهط من بنی لیث، فقال ممن القوم؟ فقلنا: بنو لیث. فسألناه و سألنا، و قالوا: إنا أتیناک نسألک عن حدیث حذیفه (ابن حبان ۱۴۱۴ق، ج۱۳، ص ۲۹۸).
در نسل یاد شده از تابعین کوفه، بجاست از عامر بن شراحیل شعبی [د ۱۰۳ق] یاد شود که شهرت خود را به عنوان راوی احادیث و آثار دارد و بر خلاف دیگر رجال نامبرده در این مبحث، شهرتی به دانش ادبی ندارد. ابوعبدالله ابن طاهر در اظهار نظری یادآور می شود که عالمان اسلام چهار تن بوده اند: عبدالله بن عباس در زمان خود، شعبی در زمان خود، قاسم بن معن در زمان خود و ابوعبید قاسم بن سلام در زمان خود (یاقوت حموی ۱۳۵۵ق، ج۱۶ ص ۲۵۷)؛ سخنی که شعبی را به نوعی با ابوعبید، از کهن ترین تدوینگران غریب الحدیث مرتبط ساخته است. در کتب لغت و غریب به کرات اقوالی از شعبی در توضیح غریب القرآن آمده است والبته در حوزه غریب الحدیث هم اقوالی از او در کتب بر جای مانده است، مانند قولی که ابن عون از وی درمعنای عتیره نقل کرده (حربی ۱۴۰۵ق، ج۱، ص ۲۰۹)، یا توضیحی که وی درباره معنای ماده ” نقش ” داشته است (همان اثر، ج۲، ص ۸۰۵).
نافع مولای ابن عمر [د ۱۱۷ق] دیگر از تابعین – از اهل مدینه – است که در کتب حدیثی اقوالی در شرح احادیث از وی نقل می شود که نمونه ای از آن، قول وی درمعنای وشم، در حدیث لعن واشمه و مستوشمه است (نک: ترمذی ۱۳۹۸ق، ج۴، ص ۲۳۶، ج۵، ص ۱۰۵؛ بیهقی ۱۴۱۰ق، ج۶، ص ۱۶۹).
در همان نسل، شخصیت دیگر در حیطه غریب الحدیث یحیی بن یعمر عدوانی [د ۱۲۹ق]، از تابعین زاده اهواز و رشد یافته در بصره بود که بخش اخیر عمرش را در مرو زیست و در آنجا مدت ها بر سمت قضا بود. یحیی به گرایش شیعی و تفضیل اهل بیت (علیهم السلام) شناخته بود (یاقوت حموی ۱۳۵۵ق، ج۲۰، ص ۴۳). او که محضر صحابیانی مانند ابن عباس و عبدالله بن عمر را دریافته بود، در نقل حدیث به ارسال شهرت داشت (ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۲۵؛ ابن حجر ۱۴۰۸ق، ص ۵۹۸) و معنایش آن بود که تکیه اش بر محتوای حدیث ونه اسناد آن بود. وی همزمان هم به دانش در حدیث وهم دانش در عربیت والبته فقه و قرائت شهرت داشت و نام او در شمار متقدمان ادبا ثبت شده است (ابن انباری، همانجا؛ یاقوت حموی ۱۳۵۵ ق، ج ۲۰، ص ۴۲). وی که خود به استفاده از تعابیر غریب الحدیث نیز توجه نشان داد و این توجه را می توان در نقل های وی بازجست که از آن جمله است: حدیث امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مضمون ” إذا دخل العشر وودم الرجل أضحیته ” (اسحاق بن راهویه ۱۴۱۲ق، ج۱، ص ۵۸)، حدیث عمار بن یاسر با مضمون ” فخلقونی بزعفران ” (حربی ۱۴۰۵ق، ج۱، ص ۲۳) وحدیث ابوهریره با مضمون ” من خبب خادما ” (اسحاق بن راهویه ۱۴۱۲ق، ج۱، ص ۸۱۵؛ نیز نک: ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۴، ص ۳۹۶؛ ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۲۴۹).
از نسل پس تابعین، برای حدیث دوره تدوین آغاز می شود، محافل اصحاب الحدیث شکل می گیرد و همزمان توجه به فقه الحدیث نیز افزایش می یابد. در این دوره با وجود آن که دانش فقه الحدیث موضوع مباحثات در محافل علمی بوده، اما هنوز آثار مکتوب مستقل در این باره نوشته نشده است.
از ربع دوم سده دوم هجری تا پایان آن سده، رجالی درمحافل حدیثی فعال بودند که پایه های دانش فقه الحدیث را بر نهادند.
از جمله این رجال، رؤیه بن عجاج سعدی [د ۱۴۵ق] از فصحای مشهور، شاعر و از شیوخ اهل لغت است که ابوعبیده معمر بن مثنی و نضر بن شمیل از نخستین مؤلفان در غریب الحدیث، از شاگردان او بوده اند (بخاری ۱۳۹۸ق، ج ۳، ص ۳۴۰؛ مسلم ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص ۵۹۱). رؤبه در بصری می زیست (بخاری ۱۳۹۸ق، ج۳، ص ۳۴۰) و بدان مشهور بود که ” لهجه ” (؟) او در عربی، بسیار نزدیک به ” لهجه ” حسن بصری بوده است (ابوعبید آجری ۱۹۷۹م، ص ۳۴۷). در منابع غریب الحدیث می توان اقوالی از رؤبه را به عنوان نمونه ای از کهن ترین سخنان در شرح غریب الحدیث بازجست، مانند:
سمعت یونس [بن حبیب بصری] یسأل رؤبه بن العجاج عن الصفر، فقال: هی حیه تکون فی البطن تصیب الماشیه والناس، و هی أعدی من الجرب عند العرب (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۲۵- ۲۶).
نضر بن شمیل نیز از رؤبه درباره معنای فرعه (حربی ۱۴۰۵ق، ج۱ ص ۱۷۹) و اصمعی از او درباره معنای ” ثری ” مطلبی نقل کرده اند (ابوالشیخ ۱۴۰۸ق، ج ۴، ص ۱۲۷۰؛ مرزوقی ۱۴۱۷ق، ص ۳۴۶؛ قس: سیبویه ۱۳۸۵ق، ج۱، ص ۸۶).
شخصیت دیگر، عیسی بن عمر ثقفی [د ۱۴۹ق] است که دانش وسیع در قرائت و عربیت شهرت داشت و یکی از بنیانگذاران نحو محسوب می شد. او نیز مشهور بود به اینکه در سخن گفتنش از واژه های آسان و روان به واژه های دشوار و کم شناخته روی می آورد (ابن انبازی ۱۹۵۹م، ص ۲۸- ۲۹). در کتب غریب الحدیث مواردی از توضیحات او درباره الفاظ و ترکیبات دشوار در احادیث ثبت شده است که از آن جمله است، حدیث معاویه با مضمون ” ظریف علی أنه یلحن ” (ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۴۱) و حدیث جابر با مضمون ” حتی تذهب فحمه العشاء ” (ابواحمد عسکری ۱۴۰۲ق، ج۱، ص ۱۹۴- ۱۹۵؛ نیز نک: ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۲۴۵، ۲۴۹).
سعد بن ظریف حنظلی مشهور به سعد الاسکاف [وفات تخمینی حدود ۱۵۰ ق] از رجال شیعه شخصیت قابل ذکر دیگر در این روند است؛ وی که امامت امام زین العابدین(علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) را درک کرده بود، به محضر امام صادق (علیه السلام) رسید و چندی در صحبت آن حضرت بود (کشی ۱۳۴۸ش، ص ۲۱۵؛ نجاشی ۱۴۰۷ ق، ص ۱۷۸). وی از نظر گرایش مذهبی در شمار ناووسیه، و از نظر اشتغال، در شمار قصاص بوده است (کشی، همانجا؛ قس: نجاشی، همانجا، که در آن قاص به قاضی تصحیف شده است ). او از موالی بنی تمیم در کوفه بود (طوسی ۱۴۱۵ق، ص ۱۱۵) و بر این پایه دور نیست که اصلی ایرانی داشت و اصالتاً از عرب نبود.
در خلال کتب روایی شیعه و اهل سنت، شواهدی وجود دارد که نشان می دهد سعد الاسکاف، نسبت به مسائل غریب الحدیث پیگیر بوده است. از جمله می توان به حدیث مشهور لعن واصله و مستوصله اشاره کرد که سعد درباره معنای آن از امام باقر (علیه السلام) پرسش کرده بود:
سعد الإسکاف عن أبی جعفر (علیه السلام)…. فقلت له: بلغنا أن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) لعن الواصله و الموصوله. فقال: لیس هناک. إنما لعن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) الواصله التی تزنی فی شبابها، فلما کبرت قادت النساء إلی الرجال. فتلک الواصله و الموصوله (کلینی ۱۳۹۱ ق، ج۵، ص ۱۱۹، ۵۲۰ ؛ برقی ۱۳۳۱ش، ص ۱۱۴؛ طوسی ۱۳۶۴ش، ج۶، ص ۳۶۰).
این در حالی است که بر اساس منابع اهل سنت، وی با این اشوع نیز درباره معنای این حدیث گفت وگویی داشته است، با این مضمون:
سعد الإسکاف عن ابن أشوع قال: سألته عن حدیثه لعائشه فی الواصله والمستوصله. فأسکتنی و قال: إنک لمنقر. فألححت علیه. فقال قالت عائشه: لیست الواصله بالتی تعنون، و ما بأس أن تکون المرأه زعراء الشعر، فتصل قرنا من قرونها بصوف أسود. و لکن الواصله التی تکون بغیا فی شبیبتها، فإذا أسنت وصلته بالقیاده (خطیب بغدادی ۱۳۴۹ق، ج۷، ص ۴۰۵).
ابوعمرو بن العلاء [د ۱۵۴ق] چهره ای دیگر در میان پیشتازان غریب الحدیث است که بیشترین شهرت او به عنوان قاری ممتاز بصره و یکی از قراء هفتگانه است. او که متولد و رشدیافته در بصره است، تباری عربی داشت و نسب او به یکی از تیره های قبیله مازن می رسید (ابن مجاهد ۱۴۰۰ ق، ص ۸۰- ۸۱) و این که در برخی منابع اصل او به کازرون فارس بازگردانده شده، قابل تکیه نیست (ابن جزری ۱۳۵۲ ق، ج۱، ص ۲۸۹). برخی از رجال پیش یاد شده مانند نصر بن عاصم و یحیی بن یعمر در شمار استادان ابوعمرو بودند (ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۱۵؛ یاقوت حموی ۱۳۵۵ق، ج۱۱، ص ۱۶۰).
ابوعمرو افزون بر وجهه قرائی اش، یک از رجال پیشتاز در نحو عربی نیز بود و بخش مهمی از انفرادات او در قرائت قرآن کریم، بر یک ترجیح نحوی استوار بوده است (نک: پاکتچی ۱۳۷۳ش، ص ۶۵)؛ تا آنجا که ابوعمرو در سخن گفتنش از تکلیف دوری می گزیده (زبیدی ۱۳۹۲ق، ص ۳۷) و در حوزه قرائت نیز، اصل او در قرائت قرآن تسهیل و تخفیف در تلفظ بوده و گرایش به تکلف نداشته است (ابن مجاهد ۱۴۰۰ق، ص ۸۴).
ابوعمرو مناظرات و مباحثاتی هم با متکلمان وهم فقیهان زمان خود داشته ومکرراً بر این دیدگاه خود پای فشرده است که بسیاری از فهم های خطا از نصوص دینی، به سبب کم آشنایی برداشت کنندگان با زبان عربی و ظرایف آن رخ داده است؛ نمونه چنین مواضعی را می توان در مواجهه وی با عمرو بن عبید یکی از دو بنیانگذار مکتب کلامی معتزله (ابوالطیب ۱۳۷۵ق، ص ۱۷- ۱۸؛ زجاجی ۱۹۶۲م، ص ۷۸- ۷۹) و هم برخی فقها (زبیدی ۱۳۹۲ق، ص ۳۶؛ ابن اثیر ۱۳۸۳ق، ج۳، ص ۳۵۳) بازجست. برخی اقوال او در شرح احادیث، مانند سخنش در حدیث عمر با مضمون ” فلم أر عبقریا یفری فریه ” (ابوعبید ۱۳۸۴، ج۱، ص ۸۷)، حدیث دیگر عمر با مضمون ” لکل أناس فی جمیلهم خبر ” (ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۱، ص ۲۸۸) و حدیث طلحه با مضمون ” شانقا ناقته ” (همان اثر، ج۱، ص ۳۸۴) در کتب غریب الحدیث مورد توجه قرار گرفته است.
حماد بن سلمه بصری [د ۱۶۷ق] یکی از محدثان برجسته است که مرویات او در صحیح مسلم، سنن اربعه و تاریخ بخاری مورد توجه قرار داشته (ابن حجر ۱۴۰۸ق، ص ۱۷۸) و در عین حال، به عنوان چهره ای از متقدمان نحو و ادب عربی نیز شناخته بوده است، تا حدی که یونس بن حبیب بصری، یکی از بزرگ ترین نحویان تصریح می کند که ادبیات را از حماد آموخته بوده است (ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۴۲).
در این باره که حماد چگونه حلقه اتصالی میان دانش حدیث و دانش نحو بوده، داستانی درباره ی شاگردی سیبویه نزد او به این مضمون آمده است که حماد این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را املا می کرد که ” ما من أحد من أصحابی إلا من لو شئت لأخذت عنه علما لیس أبا الدرداء” . و سیبویه گفت ” لیس ابوالدرداء “. حماد او را به لحن ( خطای در اعراب ) متصف کرد و بر صحیح بودن ” ابا ” تأکید کرد و همین امر سیبویه را واداشت تا به آموختن نحو بپردازد تا کسی از او خطایی نگیرد و برای این منظور ملازم خلیل بن احمد شد ( ابن انباری ۱۹۵۹ م، ص ۴۲).
در میان کسانی که نزد حماد شاگردی کرده اند عبدالملک اصمعی قابل ذکر کرد که به خصوص در باب غریب الحدیث از او بهره هایی گرفته است (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج ۲، ص ۲۳۶؛ ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۰). برخی از سخنان حماد در شرح مشکلات احادیث، از جمله درباره حدیث عمر با مضمون ” صدأ حدید ” (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۲، ص ۲۳۶)، حدیث ابوذر با مضمن لنا عباء تان نکافیء بهما ” (ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۰) و حدیث ابوهریره با مضمون ” أشدد و طأتک علی مضر ” (همان اثر، ج ۲، ص ۱۳۱) در کتب غریب الحدیث ثبت شده است.
فراتر بجاست از یونس بن حبیب نحوی [د ۱۸۲ق]، از بنیانگذاران مکتب نحوی بصره یاد شود که هم در دوره تحصیل به غریب الحدیث توجه داشته و از استادانی مانند رؤیه بن عجاج پرسش هایی در این باره داشته (مثلاً ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۲۵- ۲۶) وهم خود درمقام استاد، برای شاگردانش مانند نضر بن شمیل برخی از غرایب حدیث را شرح می کرده است (مثلاً بیهقی ۱۴۱۰ ق، ج۶، ص ۳۲۶).
همین جا مناسب است از چهره ای ناشناخته به نام علی بن غراب فزاری [د ۱۸۴ق] نیز نام برده شود که از قضات کوفه بود و گرایش شیعی داشت (ابن حجر ۱۴۰۸ ق، ص ۴۰۴). او همان کسی است که وقتی از امام صادق (علیه السلام) حدیث می گفت تعبیر ” حدثنا الصادق عن الله ” (ابن بابویه ۱۳۸۵ق، ص ۲۳۴؛ همو ۱۴۱۷ق، ص ۳۱۵) یا ” حدثنی خیر الجعافر ” را به کار می برد. (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۵۰، ۲۹۱).برخی شروح منقول از وی در خصوص معنای نامصه، منتمصه، واشره، مستوشره، واصله، مستوصله، واشمه و مستوشمه (ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۵۰؛ بدون نامبری: کراجکی ۱۳۹۴ق، ص ۶۲) و برخی کاوش های او درباره ی معنای افعال پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مانند خضاب آن حضرت (ابن بابویه ۱۳۸۵ق، ص ۱۷۳)نشان از توجه خاص وی به فقه الحدیث دارد.
باید اشاره کرد که به خصوص در فضای کوفه جریانی از عصر تابعین تا اواخر سده دوم وجود داشت که اساساً اشتغال به غریب الحدیث- حتی روایت آن را – مکروه می داشت؛ آغاز این اندیشه نزد ابراهیم نخعی [د ۹۶ق] از تابعین نامدار کوفه دیده می شود که در اشاره ای به سلفِ خود یادآور می شود که ” آنان غریب حدیث و سخن را مکروه می داشتند ” (کانوا یکرهون غریب الحدیث و الکلام: ابن خلاد ۱۴۰۴ ق، ص ۵۶۵). ادامه این اندیشه در میانه سده دوم را باید نزد زهیر بن معاویه جعفی [د ۱۷۲ق] عالم اصحاب حدیث کوفه بازجست که معتقد بود ” سزاوار آن است که از روایت غریب حدیث پرهیز شود (عقیلی ۱۴۰۴ق، ج۴، ص ۲۱۴؛ ابن خلاد ۱۴۰۴ق، ص ۵۶۲؛ خطیب بغدادی، الکفایه، ص ۱۴۲؛ همو ۱۴۰۳ق، ج۲، ص ۱۰۰). در جانب اصحاب رأی نیز در کوفه دیدگاه مشابهی دیده می شود؛ درهمان دوره زمانی، این قاضی ابویوسف [د ۱۸۲ق] مشهورترین شاگرد ابوحنیفه است که یادآور می شود ” آن کس که پیجوی غریب حدیث باشد، مرتکب دروغ می شود ” (ابوالفضل مقری ۱۴۱۷ق، ص ۸۵؛ خطیب بغدادی، الکفایه، ص ۱۴۲؛ همو ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۱۵۹؛ خواجه عبدالله، ذم الکلام، ج۵ ص ۲۰۳؛ ابن عساکر ۱۴۰۴ ق، ج ۳۳۴).
گفتنی است از اواسط سده دوم هجری تا اوایل سده بعد، اقوالی با همین مضمون از عالمان شبه جزیره نیز نقل می شود؛ از جمله برخی منابع عین سخن قاضی ابویوسف را به مالک بن انس [د ۱۷۹ق] فقیه اصحاب حدیث مدینه نیز نسبت داده اند (خواجه عبدالله، ذم الکلام، ج۵، ص ۷۱؛ مضمون آن: خطیب بغدادی ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۱۰۰) و نیز از عبدالرزاق صنعانی [د ۲۱۱ق] نقل کرده است که می گفت: ” ما گمان می بردیم که غریب الحدیث خیر باشد، اما ناگهان دریافتیم که شر است ” (خطیب بغدادی ۱۴۰۳ق، ج۲، ص ۱۰۰).
۵. کسایی در آستانه تدوین فقه الحدیث
چهره بعدی که او نیز در شمار قراء هفتگانه جای دارد وبنیانگذار مکتب نحوی کوفه محسوب می شود، علی بن حمزه کسائی [د ۱۸۹ ق] است. او اصالتاً ایرانی زاده بود، اما در نزدیکی کوفه متولد شد، عمرش را در کوفه گذراند و برای مطالعات نحوی خود گردش های بسیاری در بادیه حجاز و نجد داشت. در اواخر عمر مدتی در بغداد توطن داشت، به همراه هارون الرشید سفری به ری کرد و همانجا وفات یافت (ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۵۸- ۶۳؛ یاقوت حموی ۱۳۵۵ ق، ج۱۳، ص ۱۶۷- ۲۰۳).
کسایی افزون بر دانش به قرائت و نحو، به عنوان یکی از راویان حدیث نیز شناخته می شد (یاقوت حموی ۱۳۵۵ق، ج ۱۳، ص ۱۶۷؛ ذهبی ۱۴۰۵ ق، ج۹، ص ۱۳۱- ۱۳۴) و از کسانی چون امام جعفر صادق (علیه السلام)، سلیمان اعمش و سلیمان بن ارقم حدیث شنیده بود (همان اثر، ج ۹، ص ۱۳۱). وی که در اوایل عصر تدوین می زیست، آثار متعددی را در مباحث قرآنی ونحوی قلمی ساخت (ابن ندیم ۱۳۵۰ش، ص ۷۲؛ ابن انباری ۱۹۵۹م، ص ۶۰- ۶۱)، اما با وجود اینکه به مباحث غریب الحدیث اهتمام داشت، این مباحتش، شفاهی بود و هنوز به تألیفی منجر نشده بود. برخی از رجال بزرگ در حوزه غریب الحدیث همچون ابوعبید قاسم بن سلام، از شاگردان کسایی بودند (نک: ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج ۱، ص ۳۸). به هر روی داده های بر جای مانده از کسایی در باب غریب الحدیث به اندازه ای است که می توان درباره مبانی و روش او بحث کرد.
اگر پیش از همه بخواهیم درباره روش کار کسایی سخن گوییم، باید یادآور شویم که شواهد قرآنی، در رأس مستندات وی برای تبیین غریب الحدیث بوده است، چنانکه نمونه های آن در بحث از ” تراصوا بینکم ” (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۱۶۱)، ” فلیتمخر الریح ” (همان اثر، ج۲، ص ۱۹۳- ۱۹۴) و ” فتنوا المؤمنین ” (حربی ۱۴۰۵ق، ج۳، ص ۹۳۵) دیده می شود. فراتر از آن، در مباحث کسایی، بارها ملاحظه می شود که وی از قرائات به اصطلاح شاذ هم برای تبیین معنای حدیث غریب سود جسته است که از آن جمله است شرح حدیث ” ما کهرنی و لاشتمنی “، به استناد به قرائت ابن مسعود ” فاما الیتیم فلا تکهر ” (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج ۱، ص ۱۱۵)، شرح معنای حضب به استناد قرائت ابن عباس ” حضب جهنم ” (حربی ۱۴۰۵ق، ج۲، ص ۴۶۷) و برابر نگاری معنای تبیُّن و تثبُّت، به استناد جابجایی تبین و تثبت در قرائت آیه [نساء/ ۹۴] (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۲، ص ۳۳). شواهد شعری، به ویژه اشعار شنیده شده از اعراب بادیه بخش دیگری از مستندات کسایی را تشکیل داده است (مثلاً نک: همان اثر، ج۱، ص ۳۳۴).
در مقایسه میان مکتب نحوی کوفه و بصره؛ همواره یکی از وجوه افتراق شهرتِ مکتب کوفه به کشف و تعمیم قواعد، یا به تعبیر دیگر به روش قیاسی در زبان بوده است (مثلاً نک: ابن سکیت ۱۹۰۳م، ص ۸)، چنانکه این روش قیاسی را می توان در مباحث غریب الحدیثیِ کسایی، از جمله در بحث از واژه حِجّه بازجست (نک: ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۲۸۸).
همین رویکرد قیاسی موجب شده است تا برای کسایی، مسئله اشتقاق و وجه آن از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد. به طبع اشتقاق صرفی که قواعدی روشن دارد، محور اصلی تکیه نزد کسایی است و اینجاست که کسایی برای آشکار ساختن معنای ” اعفوا اللحی “، ” المودن الید “، یا واژه ” السرار “، به مقایسه آن با مشتقات هم ریشه روی آورده است (نک: ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۲، ص ۷۹، ج۳، ص ۴۴۴- ۴۴۵؛ ابن بابویه ۱۳۶۱ش، ص ۲۹۱- ۲۹۲).
درباره معانی واژگان، نگاه کسایی به ترادف مثبت است و کوشش در جهت نفی یا کاستن از موارد ترادف ندارد؛ بر همین پایه در برخی موارد که دیگران ترادف را منتفی دانسته اند، وی قائل به ترادف شده است. به عنوان نمونه وی بدون قول به تفصیل میان دخول با اذن یا بدون اذن برخلاف کسانی مانند ابوعبید، دمر و دخل را به یک معنا شمرده است (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۱۴۴)، یا برخلاف ابوعبید که الخشفه را به معنای صدای شدید دانسته، الخشفه را با الصوت برابر انگاشته است (همان اثر، ج۱، ص ۱۴۵).
می دانیم که حتی اگر وجه اشتقاق صرفی، روشن است، اما هر مشتق ممکن است در کاربرد دچار تغییرات معنایی مانند توسعه یا تضییق هم شده باشد که فهم آن قیاسی نیست و متکی بر سماع است. در مقایسه میان تحلیل کسایی با دیگران درباره مفردات احادیث، بر پایه قیاس گرایی کسایی انتظار می رود که وی تا حد ممکن مبنا را بر معنای قیاسی صرفی نهاده باشد، اما وجود برخی ویژگی ها در روش کسایی، خلاف این امر را نشان می دهد. در مباحث غریب الحدیث کسایی، موارد پر شماری دیده می شود که مانند المقطعات (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۱۶۱)، و تر أهله (همان اثر، ج۱، ص ۳۰۶- ۳۰۷)، السرار (همان اثر، ج۲، ص ۷۹)، موتان (همان اثر، ج۲، ص ۸۶)، کثروهم (همان اثر، ج۲، ص ۳۰۹)، أسوی (همان اثر، ج۳، ص ۴۴۸) و أقربتها (حربی ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۷۹۷)، وی با تکیه بر سماعات خود از کاربردهای عرب، از معنای صرفی قیاسی به معنای کاربردی سماعی عدول کرده است. مواردی هم مانند ” فتنوا ” یافت می شود که انگیزه او در این عدول، استناد به کاربردی قرآنی بوده است (نک: همان اثر، ج۳، ص ۹۳۵).
از دیگر حوزه هایی که کاربرد سماع در غریب الحدیث کسایی چشمگیر است، مسئله لهجه است؛ توجه به تفاوت لهجه ها در تلفظ یک واژه حدیثی و برابر نگاری آنها به اعتبار ارزش واژگانی برابر و ارزش آوایی متفاوت در مباحث او مکرراً دیده می شود؛ مثلاً نقوت/ نقیت (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۲، ص ۲۸۹- ۲۹۰)،
الزیاره / الزواره (ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۱، ص ۲۵۴)، یشرَعُ ویشرِعُ (ابن قتیبه ۱۴۰۸ق، ج۱، ص ۱۶۸)، حجر و حُجر (حربی ۱۴۰۵ق، ج۱، ص ۲۳۲)، تذروه/ تذریه (همان اثر، ج۱، ص ۲۵۶)، و جَذوه/ جِذوه/ جُذوه (همان اثر، ج۳، ص ۱۱۷۲)، عملکردی که همچنین مؤید مثبت نگری او به پدیده ترادف نیز هست.
استفاده از لهجه ها برای روشن کردن معنای مفردات و ترکیبات نیز در کار کسایی دیده می شود؛ از جمله وی در توضیح ” محبنطیا “، احبنطیت نامشهور را تلفظی جایگزین برای احبنطأت مشهور دانسته (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۱، ص ۱۳۱)، تعبیر ” أجنک ” را در گویشی عامیانه مخفف از ” من أجل أنک ” ادغام دو کلمه و حذف حرف جر ” مِن ” شمرده (همان اثر، ج۴، ص ۷۳- ۷۴) و النخه در حدیث ” لیس فی الجبهه و لا فی النخه و لا فی الکسعه صدقه ” را حمل بر گویش ناحیه ای خاص کرده است (همان اثر، ج۱، ص ۷- ۸).
روی آوردن به اشتقاق کبیر (۳) نیز گاه نزد کسایی دیده می شود، مانند ربط تبیغ در حدیث ” علیکم بالحجامه ” به تبغی از باب قلب (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج ۱، ص ۱۶۰) و ربط حرج به حجر (حربی ۱۴۰۵ق، ج۱، ص ۲۳۲)، ضمن اینکه وی به طور کلی در مباحث لغوی خود، مکرر از تبدّل حرف در اشتقاق کبیر، مانند زلمه و زنمه هم سخن آورده است (نک: ابن سکیت ۱۹۰۳م، ص ۸، ۱۳، ۱۵، ۲۰، ۲۱، ۲۹- ۳۰).
فراتر از توضیح اشتقاقی، بخش دیگری از توضیحات کسایی در غریب الحدیث به مقوله استعاره و مجاز باز می گردد. تحلیل حدیث ” لا تراء ی ناراهما ” بر اساس یک استعاره از پیش موجود در زبان عرب (استعاره مرده) (ابوعبید ۱۳۸۴ق، ج۲، ص ۸۸)، تحلیل حدیث ” الصوم فی الشتاء الغنیمه البارده “، به مثابه یک استعاره زنده (همان اثر، ج۲، ص ۱۸۴) و بازگرداندن حدیث ” لا ترفع عصاک عن أهلک “، به یک مجاز مرده در زبان عربی و گرداندن معنای عصا از ابزار زدن به نماد ادب (همان اثر، ج۱، ص ۳۴۴) از جمله این موارد است.
پینوشت:
۱. فالق البحر اشاره به حضرت موسی (علیه السلام) است؛ حدیث در راستای عقیده واقفه از امامیه است و با باور اثنا عشریه سازگاری ندارد.
۲. گفتنی است نه تنها صورت نقل به معنای این حدیث مربوط به سده های پس از امام صادق (علیه السلام) است بلکه صورت اصلی آن نیز در مجموعه های اصلی اهل سنت مانند صحاح و مسانید یافت نمی شود و دور می نماید که امام صادق (علیه السلام) به عنوان حدیث رایج در عصر خود، به شرح آن اقدام کرده باشد.
۳. اشتقاق کبیر گاه به مواردی اطلاق می شود که چند واژه در حروف اصلی موافق باشند، اما ترتیب حروف اصلی در آنها جابه جا شود. گاه اشتقاق کبیر به طور عام به هر نوع اشتقاق اطلاق می شود که بتواند فراتر از اشتقاق صرفی وجود داشته باشد و در کاربرد اخیر شامل مواردی هم می شود که چند واژه در اصل معنا اشتراک داشته باشند و اکثر حروف اصلی آنها نیز با هم موافق باشد در نوشته حاضر، اشتقاق کبیر به معنای اعم آن به کار رفته است.
منبع : پاکتچی، احمد، (۱۳۹۲)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول