- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
فضایل اهل بیت به ویژه امام علی(ع) در متون اهل سنت به صورت گسترده منعکس شده است. ازجمله در صحیح مسلم در فضیلت امام علی(ع)، و اهل بیت (امام حسن، امام حسین(ع) ، حضرت فاطمه(س)) روایاتی متعددی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.
فضایل امام علی
از سعد بن ابی وقاص نقل شده که پیامبر اسلام(ص) به علی فرمود: «أنت مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی». یعنی نسبت تو به من نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.
از سعد بن ابی وقاص نقل شده هنگامی که پیامبر اسلام(ص) علی بن ابی طالب را در غزوه تبوک جانشین خود قرار داد؛ علی گفت یا رسول الله مرا در میان زنان و اطفال میگذاری؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آیا تو به اینکه نسبت تو به من، نسبت هارون به موسی باشد راضی نیستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؟»[۱]
سعد بن ابی وقاص می گوید معاویه بن ابی سفیان به او گفت که چه چیزی تو را از سب ابوتراب منع کرد در جواب گفتم سه گفته رسول خدا(ص) در باره علی را که به یاد می آورم نمی توانم او را سب کنم که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران بس گران قیمت برایم بهتر بود. یکی اینکه در برخی غزوات علی را جانشین خود کرد، علی به او گفت یا رسول الله مرا با اطفال و زنان می گذاری؟ رسول خدا(ص) فرمودآیا راضی نمی شوی به اینکه نسبت تو به من ، نسبت هارون به موسی باشد جر اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. دومش این است که از رسول خدا(ص) شنیدم در روز خیبر فرمود: این پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارد. و ما همگی منتظر بودیم تا اینکه پیامبر (ص) فرمود علی را بخوانید تا پیش من آید. علی آمد در حالی که چشم درد داشت. پیامبر خدا آب دهنش را بر چشمش مالید و پرچم را به دست او داد و خداوند به وسیله او مسلمانان را پیروز گردانید. سومش این است هنگامی که آیه « فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ…» نازل گردید؛ پیامبر خدا(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواند و فرمود: اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلِی.[۲]
این حدیث از طریق ابو هریره به صورت مفصل تر نقل شده است. ابوهریره می گوید که رسول خدا در روز خیبر فرمود: این پرچم را به دست کسی می دهم خداوند و رسول خدا را دوست دارد و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد کرد. عمر بن خطاب در این هنگام گفت امارت را دوست نداشتم مگر در این روز. ابوهریره میگوید ما همگی در این امید بودیم که پرچم را به دست ما بدهد اما رسول خدا(ص) علی بن ابی طالب را خواند و پرچم را به دست او داد و فرمود برو و برنگرد تا اینکه خداوند پیروزی را به دست تو محقق کند. علی کمی رفت و سپس توقف کرد و برنگشت بلکه صدا زد یا رسول اللهبر چه چیزی با مردم مقاتله کنم؟ پیامبر فرمود با آنان بجنگ تا اینکه شهادت بدهند که: لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ. هنگامی که این شهادت را دادند این کار آنان خون و مال شان را بر تو منع میکند و پس از آن حساب آنان بر خداست.[۳]
این حدیث از طریق سهل بن سعد نیز نقل شده است. در این حدیث آمده که وقتی علی(ع) نزد رسول خدا(ص)آمد چشمهای او درد می کرد؛ پیامبر خدا با آب دهنش روی چشمانش مالید و برای او دعا کرد تا اینکه گویا چشمهای او هیچ دردی نداشته است و سپس پرچم را به دست او داد. علی عرض کرد یا رسول الله با آنان بجنگم تا مثل ما شوند؟ رسول خدا فرمود: به راهت ادامه بده تا در دیار آنان فرود آیی سپس آنان را به سوی اسلام دعوت کن و آنان را به چیزی که بر آنان واجب است خبردار کن. قسم به خداوند اگر خدا یک نفر را با دست تو هدایت کند برای تو بهتر از شتران سرخ موی بس گران قیمت است. [۴] مراد از آن این است که ارزش هدایت یک نفر با هیچ چیزی با ارزشى سنجیده نمیشود.
فضائل اهل بیت(ع)
از عایشه نقل شده که یک صبح پیامبر اسلام(ص) کسائی بافته شده از پشم سیاه بر خودش انداخته بود که حسن بن علی آمد، پیامبر او را زیر کساء داخل کرد، سپس حسین آمد او را هم زیر کساء داخل کرد، پس از او فاطمه آمد او را هم داخل کساء برد، پس از او علی آمد و او را هم داخل کساء کرد و سپس فرمود: «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».[۵]
در صحیح مسلم قطعهای از حدیثی که در غدیر خم از رسول خدا(ص) صادر شده، نقل گردیده است. در این حدیث آمده است که… روزی پیامبر خدا(ص) در بین ما در منطقه ای به نام خم در بین راه مکه و مدینه ایستاد بعد از حمد و ثنای خداوند و وعظ فرمود: «ألا أَیُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رسول رَبِّی فَأُجِیبَ وأنا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فیه الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِکُوا … وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی.[۶] یعنی ای مردم نزدیک است که فرشته مرگ بیاید و من او را لبیک گویم؛ اینک من در میان شما دو ثقل را بر جای میگذارم اول آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور است پس آن را بگیرید و به آن متمسک شوید. و دیگری اهل بیتم است شما را در باره اهل بیتم سفارش میکنم… .
از ابی هریره نقل شده که پیامبر اسلام(ص) به حسن فرمود: «اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَأَحْبِبْ من یُحِبُّهُ»[۷] یعنی خدایا من حسن را دوست دارم و تو او را و نیز کسانی را دوست بدار که او را دوست دارند. ابو هریره حدیثی دیگری نیز با همین مضمون نقل کرده است. [۸]
از عازب نقل شده که گفت: حسن بن علی را بر دوش پیامبر(ص) دیدم در حالی که پیامبر میفرمود: «اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ».[۹] از براء نیز نقل شده است که گفت: پیامبر اسلام(ص) را دیدم که حسن بن علی بر دوش او بود و او می فرمود: «اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ».[۱۰]
از مسور بن مخرمه نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: «إنما فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذَاهَا».[۱۱] یعنی فاطمه پاره تن من است اذیت میکند مرا هر چه او را اذیت کند.
از عایشه روایت شده که پیامبر خدا(ص) فاطمه را خواست و چیزی را با سرّ به او گفت و او گریه کرد، سپس سرّی دیگری را به او گفت و او خندید. عایشه میگوید از فاطمه پرسیدم رسول خدا(ص) چه چیزی به تو گفت که اول گریه کردی و سپس خندیدی؟ او گفت بار اول از مرگش به من گفت من گریه کردم و بار دوم به من خبر داد که من اولین کسی از اهل او هستم که به او ملحق میشوم.[۱۲]
عایشه در حدیث دیگری میگوید که ما زنان پیامبر(ص) در نزد او بودیم که فاطمه آمد و راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن پیامبر خدا(ص) نداشت. وقتی پیامبر(ص) او را دید فرمود مرحبا به دخترم سپس او را بر راست و چپ خود نشاند و سرّی را به او گفت که فاطمه گریهای شدیدی کرد و چون پیامبر خدا(ص) بیتابی او را دید، سرّی دیگری به او گفت فاطمه خندان گردید. عایشه میگوید علت گریه و خنده را از او پرسیدم، فاطمه گفت سرّ پیامبر را افشا نمیکنم. عایشه میگوید وقتی پیامبر خدا رحلت فرمود بر فاطمه سخت گرفتم و از او پرسیدم. فاطمه گفت الآن مطلب را به تو میگویم. سرّ اول این بود که به من خبر داد جبرئیل همیشه قرآن را سالی یک بار عرضه می کرد و امسال(الآن) قرآن را بر من دو بار عرضه کرد و من اجل خود را نزدیک می بینم پس تقوا پیشه کن و صبور باش.. در این هنگام من گریستم و چون بیتابی مرا دید از سرّ دوم به من خبر داد و فرمود ای فاطمه آیا راضی نمی شوی که سید زنان مؤمنه یا سید زنان این امت باشی؟ در این هنگام خندیدم همانگونه که تو دیدی.[۱۳]
پی نوشت ها:
[۱] . مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰، دار إحیاء التراث العربی ، بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.[بیتا].
[۲] . صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۷۱.
[۳] . صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۷۱.
[۴] . صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۷۲.
[۵]. همان، ج۴ص۱۸۸۳.
[۶]. صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۷۳.
[۷]. صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۸۲.
[۸]. صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۸۲.
[۹] . همان، ص۱۸۸۳.
[۱۰] . همان، ص۱۸۸۳.
[۱۱] . همان، ج۴ص۱۹۰۳.
[۱۲] . همان، ج۴ص۱۹۰۴.
[۱۳] . همان، ج۴ص۱۹۰۴ و ص۱۹۰۵.
نویسنده: حمیدالله رفیعی