- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در این مقاله ضمن اشاره به معناى لغوى و اصطلاحى واژه «خوارج»، به زمان و چگونگى پیدایش آن، فتنه انگیزى هاى آنان و نقش این گروه در شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرداخته شده است که در ضمن بحث به اختصار به برخى از عقاید این گروه اشاره مى شود. همچنین تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاریخى، عاملان شهادت امام على (علیهالسلام) معرفى شده و این مسئله مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
مقدمه
پیدایش فرقه «خوارج» که به ظاهر در جنگ «صفّین» شکل گرفت، زخم تازه اى بر پیکر جامعه اسلامى بود. این گروه متعصب و پرخاشگر که نقاب تقوا و دیندارى بر چهره داشت، با عقاید و باورهاى عجیب و دور از منطق خود، همواره براى حکومت نو پاى امام على (علیهالسلام) دردسرساز بودند و با فتنه انگیزى هاى پى درپى، مشکلات زیادى برسر راه حاکمیتِ اسلام پدید آوردند؛ از این رو امام (علیهالسلام) که آنها را مردمى کم عقل و آلت دست شیطان مى دانست، در مراحل مختلف، برخوردهاى متفاوتى با آنان داشت و ضمن بیان نظر صریح اسلام در باره حکمیت و برخى مسایل دیگر، توانست گروهى بى غرض از این بى خردان را از سراشیبى سقوط نجات دهد، ولى دسته اى دیگر که همچنان بر لجاجت و عصیان خود اصرار مى ورزیدند، در نبردى سخت با سپاهیان اسلام، به هلاکت رسیدند و باقى ماندگان این گروه با همفکرى همدستان خویش، توطئه قتل امیر مؤمنان (علیهالسلام) را پى ریزى کردند و متأسفانه در این توطئه شوم موفق شدند.
به دلیل اهمیت موضوع و ماندگارى این افکار پلید در تاریخ اسلام و نیز دور نگه داشتن جامعه اسلامى از این تفکر انحرافى، در این نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسایى فرقه خوارج، خطر فتنه گرى ها و نقش آنان در شهادت امام على (علیهالسلام) مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
خوارج در لغت
بررسى دقیق واژگان «خوارج» و «خارجى» در فرهنگ هاى لغت(۲)، نمایانگر این نکته مشترک است که کلمه خوارج از فعل لازم خَرَجَ، یَخْرُجُ، خُرُوجا مشتق شده و به معناى بیرون رفتن است. این کلمه اگر با «عَلى» متعدى شود، دو معناى نزدیک به هم دارد: ۱ـ در مقام پیکار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَیْهِ، أى بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد؛ ۲ـ تمرد و شورش؛ خَرَجَتِ الرَّعِیَّهُ عَلَى المَلِک، أى تَمَرَّدتْ؛ ملت علیه شاه طغیان کرد.
معادل فارسى خوارج، واژه «شورشیان» است که از خروج به معناى دوم گرفته شده و مفهوم سرکشى در آن نهفته است؛ بنابراین، شورشیان و مخالفان حاکم وقت را «خارجى» مى نامند.
خوارج در اصطلاح
در اصطلاح، خوارج به گروهى از مخالفان کتاب و سنّت اطلاق مى شود که در نبرد صفین علیه امام على (علیهالسلام) شورش کردند و با عقایدى مخصوص در «حروراء»(۳) ساکن شدند و به علت خروجشان بر امام واجب الإطاعه، اسمِ «خوارج» بر آنها نهاده شد. گروه پرخاشگرى که در جنگ صفین، نخست پذیرش حَکَمیت را بر على (علیهالسلام)، خلیفه شرعى و قانونى مسلمانان، تحمیل کردند و سپس با وى به مخالفت برخاستند.
گفتنى است: اگرچه در اصطلاح، از لفظ خوارج، گروهى که در اثناى جنگ صفین بر امام على (علیهالسلام) خروج کردند، متبادر مى شود، ولى امروزه «اباضیان»(۴) را نیز خوارج مى نامند.
برخى از عقاید خوارج
خوارج، حضرت على (علیهالسلام) را به دلیل پذیرش حکمیت کافر قلمداد نموده و هر فردى را که راضى به این کار بود، از دین بیرون دانستند. آنان خلافت ابوبکر، عمر، نیمه اول خلافت عثمان و تا اواسط حکومت على (علیهالسلام) (قبل از پذیرش حکمیت) را باور داشتند و معاویه، عمروعاص و ابوموسى اشعرى را نیز تکفیر مى کردند.(۵) پس از حضرت على (علیهالسلام) با خلفاى اموى و عباسى نیز مخالفتى شدید داشتند؛ به خصوص از بنى امیه با دشنام هاى زشتى یاد کرده، همواره با آنان درگیر بودند.
این گروه به دلیل جمود، تحجّر فکرى، جهل علمى و جهالت عملى، ناخواسته حکومت را به سوى معاویه سوق دادند و هنگام بازگشت امام على (علیهالسلام) از صفیّن، از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتى دوازده هزار نفرى در حروراء اردو زدند و به راهزنى و فتنه انگیزى روى آوردند.
این گروه به دلیل جمود، تحجّر فکرى، جهل علمى و جهالت عملى، ناخواسته حکومت را به سوى معاویه سوق دادند و هنگام بازگشت امام على (علیهالسلام) از صفیّن، از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتى دوازده هزار نفرى در حروراء اردو زدند و به راهزنى و فتنه انگیزى روى آوردند. على (علیهالسلام) پیوسته با فرستادن سفیرانى آنها را دعوت به بازگشت مى نمود، ولى متأسفانه مؤثر نمى افتاد؛ از این رو چاره اى جز درگیرى با آنان ندید. به هر روى، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان»(۶) به ظاهر پایان پذیرفت.
خطر تفکر خارجىگرى
خطر فتنه گرى آنها در ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به اندازه اى بود که امام (علیهالسلام) پس از رویارویى با آنها و پایان جنگ نهروان، هنگامى که به کوفه بازگشت تا براى نبرد با معاویه آماده شود، در ضمن خطبه اى، قاطعیت برخورد با خوارج را مورد تمجید قرارداد و عکس العمل بجا و شجاعانه خود مقابل خوارج را ستود و فرمود:
«أیُّها الناسُ! فَإنّى فَقَأتُ عَینَ الفِتنَه و لَم یَکُن لِیَجَتَرىءَ عَلَیها اَحَدٌ غَیْرى بَعدَ أن ماجَ غَیْهَبُها وَ اشْتَدَّ کَلَبُها؛(۷) اى مردم! این من بودم که چشم فتنه را در آوردم و کسى جز من جرأت چنین کارى را نداشت؛ آنگاه که امواج تاریک فتنه در همه جا گسترده و به آخرین درجه شدت رسیده بود».
پس از پایان نبرد نهروان و نابودى خوارج، یکى از اصحاب به گمان اینکه با کشته شدن خارجیان این جریان و طرز تفکّر براى همیشه پایان پذیرفته است خطاب به امام (علیهالسلام) عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! هَلَکَ القومُ بأجْمَعهِم؛ همه خوارج هلاک شدند»، ولى حضرت در جواب فرمود: «کَلاّ وَالله إنَّهم نُطَفٌ فى أصلابِ الرِّجال وَ قَراراتِ النِّساء کُلَََّما نَجَمَ مِنْهُم قَرنٌ قُطِعَ حتّى یَکونَ آخِرُهُم لُصُوصا سَلاّبین(۸)؛ خیر، به خدا سوگند! چنین نیست؛ آنها نطفه هایى در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان که شاخى از آنها سر برآورد، قطع خواهد شد تا اینکه سرانجامشان به دزدى و راهزنى پیوند خواهد خورد».
ریشه اصلى انحراف خوارج، جهالت، عناد و تندروى بود و این در تمام دوره هاى تاریخ تداوم دارد؛ بنابراین با کشته شدن چند تن از آنان نباید گمان کرد که کار پایان یافته است، بلکه باید دانست جهالت این گونه افراد همیشه آلتِ دست زیرکان و منافقان قرار مى گیرد و از آنها علیه مصالح اسلام بهره بردارى مى شود و این همان حقیقتى است که در پیشگویى حضرت از آینده شوم آنها کاملاً مشهود است.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبه اى دیگر، ضمن خبر از تحولات سیاسى مصیبت بار، آینده خوارج را چنین وصف کرده است: «أما إنّکُم سَتَلْقَونَ بَعدى ذُلاً شاملاً و سَیْفا قاطِعا و أثَرهً یَتَّخِذُها الظّالِمون فِیکُم سُنَّهً(۹)؛ آگاه باشید! به زودى پس از من خوارى و ذلت سراسر وجودتان را فرا خواهد گرفت و گرفتار شمشیر بُرّنده خواهید شد و استبدادى بر شما حکومت خواهد کرد که براى ستمگران سنت و روش خواهد شد».
این پیشگویى امام (علیهالسلام)، براى آیندگان روشن شد و دیرى نپایید که فردى به نام مَهْلَب بن ابى صُفره در زمان عبدالله بن زبیر و حَجّاج بن یوسف فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت و قتل عام خوارج پرداخت. مَهلَب در پى قتل و غارتگرى و ناامنىهایى که خارجیان در سرزمینهاى اسلامى به وجود آوردند، در شهرهاى تُستَر (شوشتر)، بصره، اهواز، فارس، جرجان (گرگان)، کرمان، سابور (شاهپور)، کازرون، جیرفت و موصل با آنها درگیرشد و شبانه روز از شهرى به شهر دیگر به دنبالشان مى گشت و هر جا آنها را مى یافت به قتل مى رساند و اموالشان را مصادره مى کرد. وى به جهت نابود کردن خارجیان مورد تشویق و تحسین حَجّاج قرار گرفت و ضمن دریافت جوایز نفیسى از او(۱۰)، در سال ۷۸ (ه .ق) به استاندارى خراسان منصوب شد.(۱۱)
عملکرد مهلب بر درستى گفتار امیرمؤمنان (علیهالسلام) صحه گذارد و ذلت و خوارى دائمى خوارج را ثابت کرد.
خوارج و شهادت امام على (علیهالسلام)
گرچه ردپایى از خارجیان را مى توان در زمان پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مشاهده کرد(۱۲)، ولى آنها در جریان نبرد صفین قدرت بروز پیدا کرده و جریان حَکَمیت را بر امام على (علیهالسلام) تحمیل کردند. خوارج بعد از ماجراى ننگین داورى حکمین و خیانت عمروعاص و ابوموسى اشعرى، همواره درپى فرصتى بودند تا به حضرت ضربه وارد کنند و به همین علت جنگ نهروان را بر حضرت تحمیل کردند. طبق پیشگویى امام (علیهالسلام)، در این نبرد کمتر از ده نفر از خوارج جان سالم به دربردند.(۱۳)
باقى ماندگان از این گروه درپى نقشه اى براى قتل امام على (علیهالسلام) بودند و به گفته بسیارى از تاریخنگاران، گروهى از خوارج بعد از شکست هاى مفتضحانه، توطئه اى بزرگ را پایه ریزى کردند که به قتل حضرت على (علیهالسلام) انجامید؛ آنان در موسم حجّ سال ۳۹ (ه .ق) در مکّه گرد آمدند و درباره زمامداران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد کردند و براى کشتن آنها نقشه کشیدند. آنها با یادآورى کشته هاى خود در نهروان براى آنان اشک ماتم ریختند و همعهد شدند که دنیا دیگر برایشان خیرى ندارد و باید در راه خدا جانشان را فدا نمایند!
سرانجام، خارجیان به این نتیجه رسیدند که همه فتنه ها از على بن ابىطالب، معاویه بن ابى سفیان و عمرو بن عاص برمىخیزد و باید امت اسلام را از دست این پیشوایان گمراهى نجات داد تا جامعه اسلامى طعم خوشى و راحتى را بچشد؛ از این رو، سه خارجى متعصب داوطلب اجراى این نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادى(۱۴) قتل على (علیهالسلام) را به عهده گرفت و بَرَک بن عبیداللّه تمیمى مأمور کشتن معاویه گردید و عمرو بن بکر تمیمى نیز عهده دار قتل عمروعاص شد. این سه ضمن هم قسم شدن با یکدیگر، پیمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى(۱۵) این نقشه را عملى کنند، سپس هر یک راهى مقصد خود شدند.(۱۶)
بَرَک بن عبیداللّه در شام توانست شمشیرى بر ران معاویه فرود آورد و او را مجروح کند و به گفته برخى تاریخ نگاران، معاویه با این ضربت تا ابد مقطوع النسل گردید(۱۷)، ولى عمرو بن بکر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زیرا عمرو به جهت درد شکم، در آن روز براى نماز حاضر نشد و به جاى خود خارجه بن حذافه رئیس داروغه را براى اقامه نماز فرستاد که وى با شمشیر عمرو بن بکر از پا درآمد.(۱۸)
ابن ملجم نیز به کوفه آمد و با دوستان خارجى خود ملاقات کرد، ولى آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا اینکه روزى با گروهى از قبیله «تیم الرباب» ملاقات نمود که براى کشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همین روز وى با دخترى به نام «قطام» آشنا شد که سرآمد جمال و زیبایى بود و پدر و برادرانش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم، عاشق این دختر شد و به وى پیشنهاد ازدواج داد، ولى قطام یکى از شرط هاى ازدواج با او را قتل امام على (علیهالسلام) قرار داد.(۱۹)
به این ترتیب ابن ملجم از کتمان نمودن قصد خود دست کشید و با همدستى وردان بن الماجد تمیمى (پسرعموى قطام) و شبیب بن بجره و فردى که از طرف عمروعاص وکیل بود و نوشته اى صد هزار درهمى در دست داشت و تحریکات اشعث بن قیس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى در محراب مسجد کوفه مولاى متقیان را به شهادت رساند.(۲۰)
نکته قابل توجه این که: به گفته برخى تاریخ نویسان، ابن ملجم با شعار «الحکمُ للّه یا على لا لَکَ»؛ حکم فقط از آن خداست نه از طرف تو اى على!»، شمشیرش را مقابل امام (علیهالسلام) بلند کرد؛ یعنى هنوز بر عقیده خارجىگرى خود باقى بوده است.(۲۱)
شناسایى قاتلان واقعى امام
در نگاهى سطحى، به نظر مى رسد سه نفر خارجى در اقدامى شخصى توطئه ترور حضرت على، معاویه و عمروعاص را پىریزى کردند و حضرت هم به دست ابن ملجم کشته شد، ولى با ژرفنگرى درمىیابیم که این توطئه از سوى گروه خوارج طراحى شده بود که به دست این سه نفر عملى گردید؛ زیرا:
اولاً: بیشتر روایات تاریخى بر این واقعیت تأکید دارند که گروهى از خوارج در مکّه گرد هم آمده، این توطئه را پایه ریزى کردند و این سه نفر داوطلب اجراى نقشه شدند. تاریخ نویسان، ضمن ثبت اجتماع این گروه در مکّه، تصریح کرده اند که اینان از خوارج بوده اند.(۲۲)
ثانیا: به نقل بیشتر تاریخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجى است که از جنگ نهروان جان سالم به در بردند.
ثالثا: همچنان که گذشت، خوارج کوفه وقتى از قصد ابن ملجم آگاهى یافتند، او را در این کار شوم یارى کردند.
رابعا: تکرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشیر بر فرق امام على (علیهالسلام)، دلیل دیگرى بر خارجى بودن قاتل امام است.
با وجود این شواهد، برخى از محققان، ضمن اجتماع خوارج در مکّه و ترغیب سه نفر براى قتل حضرت على (علیهالسلام)، معاویه و عمروعاص، مى گویند: «بر فرض صحّت این مطلب، این سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نیستند و انتساب آنها به خوارج درست نیست».(۲۳)
اینان، اشعث بن قیس و معاویه بن ابى سفیان را در توطئه قتل امام على (علیهالسلام) متهم کرده، مى گویند: «خوارج، ابن ملجم را بر این کار ترغیب نکردند، بلکه آنها از کشتن على مبرّا هستند؛ در حالى که اشعث، بعد از شهادت على همیشه تلاش مى کرد تا خوارج را به این کار متهم کند و در این راه، گام هاى مؤثرى برداشت و توانست تا حدودى نزد افکار عمومى، خوارج را قاتلان اصلى امام معرفى کند».(۲۴)
در جواب این شبهه باید گفت:
اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفیانه وى با معاویه تردیدى نیست، ولى همه اَسناد دست اول تاریخى، قاتل على (علیهالسلام) را از خوارج مى دانند. خوارج به دنبال کینه اى که از حضرت در جریان حکمیت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدور الدم دانسته، سرانجام او را در محراب مسجد کوفه به شهادت رساندند.
ثانیا: گرچه معاویه آرزوى قتل على (علیهالسلام) را در دل داشت، ولى طبق شواهد تاریخى، وى از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بى خبر بود و زمانى که «برک بن عبیدالله» را بعد از ترور نافرجام معاویه نزد وى آوردند، او جهت رهایى از بند معاویه راز پلید خود و همدستانش را در قتل حضرت على (علیهالسلام) و عمرو، فاش کرد و با این خبر، معاویه بسیار شادمان گردید و بعد از آن همیشه سعى داشت تا مقام معنوى ابن ملجم را بالا ببرد؛ به طورى که با اهداى چهار هزار درهم به سمره بن جندب، از وى خواست تا آیه ۲۰۷ سوره بقره(۲۵) را در شأن ابن ملجم تفسیر کند؛(۲۶) در حالى که به شهادت مفسران شیعه و سنى، این آیه در شأن و منزلت حضرت على (علیهالسلام) نازل شده است.(۲۷)
بررسى مجموع شواهد تاریخى نشان مى دهد که توطئه قتل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کارى فردى نبود، بلکه عملى از پیش طرّاحى شده بود که بزرگان خوارج در ترسیم آن نقش بسزایى داشتند و ابن ملجم فقط مجرى آن بود. براى اثبات این ادعا شواهد گوناگون تاریخى در دست است؛ مانند:
۱. ابن ابى الحدید اشعارى را از خوارج نقل مى کند که به روشنى شرکت آنها را در قتل امام (علیهالسلام) تأیید مى کند:
دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابن مُلجَمٍ جزاءً إذا ما جاءَ نَفْسا کِتابُها
أباحَسن خُذها عَلى الرأس ضَرْبَهً بِکَفّ کریمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها(۲۸)
یعنى ما خوارج در تاریکى شب به دست ابن ملجم با دسیسه هایى سرنوشت على را هنگامى که اَجل او فرارسید رقم زدیم. اى على! از دست ابن ملجم کریم ضربه اى را بر سرت پذیرا باش که ثواب آن در گرو قتل تو است.
۲. طبرى نیز شعرى را از ابن ابى میاس مرادى نقل مى کند که بر شرکت خوارج در این توطئه دلالت دارد:
و نَحنُ ضَرَبنا یا لک الخیرُ حَیدَرا أباحَسن مأمومَهً فَتَفَطّرا
و نَحن خَلَعْنا مُلکَهُ مِن نظامِهِ بِضَربهِ سیفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا
و نَحنُ کرامٌ فى الصباح أعزَّهٌ إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَى و تأزّرا(۲۹)
یعنى اى اباالحسن، حیدر! این ما (خوارج) بودیم که فرق سرت را دو نیم کرده و شکافتیم؛ ما بودیم که رشته سلطنت على را هنگامى که تکبر و عصیان ورزید با ضربه شمشیرى از نظامش پاره کردیم. ما در هنگامه صبح، گرامى و عزیزیم؛ هنگامى که مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمى شود (بنابراین ما انتقام خود را گرفتیم).
این اشعار حماسى که توسط شاعران خوارج ایراد شده است، شاهد روشنى بر مدعاى ما است که خوارج از طراحان اصلى قتل امام (علیهالسلام) بودند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت مى دانسته و همواره بر آن فخر مى کردند.
۳. یکى از مواردى که شرکت خوارج را در شهادت امام تأیید مى نماید، ماجراى دفن شبانه پیکر مطهر امام (علیهالسلام) و مخفى کردن قبر او است؛ فرزندان امام على (علیهالسلام) از بیم آن که مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بیفتد و توهینى نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدر را شبانه به خاک سپردند و قبر آن حضرت را نیز مخفى نگاه داشتند.(۳۰)
۴. در گفت و گویى که ام کلثوم، دختر امام على با ابن ملجم داشت به او گفت: چرا امیرالمؤمنین را کشتى؟ ابن ملجم در جواب گفت: من امیرالمؤمنین را نکشتم، بلکه پدرت را کشتم!(۳۱)
از مجموع این شواهد این نتیجه حاصل مى شود که اولاً: ابن ملجم، بر اساس همان عقاید خارجى گرى امام (علیهالسلام) را به شهادت رساند. ثانیا: بیشتر خوارج در این توطئه شوم شرکت داشتند. ثالثا: گفتار برخى از معاصران در این زمینه، طرفدارى کورکورانه و بدون تحقیق و تفحص بوده و ادعاى دست نداشتن خوارج در شهادت امیرمؤمنان (علیهالسلام) ادعایى گزاف و بى اساس است.
طبق نقل ابن کثیر: «به دلیل ترس از خوارج، هر شب ده نفر مسلح، از اصحاب امام على (علیهالسلام) در مسجد براى حفظ جان وى نگهبانى مى دادند. حضرت در ملاقات با آنها فرمود: چرا در اینجا اجتماع کرده اید؟ جواب دادند: براى حفظ جان شما. امام (علیهالسلام) فرمود: خداوند نگهبان خوبى براى من است و براى حفاظت هر فردى دو فرشته را مأمور کرده است؛ هنگامى که قضا و قدر الهى فرا رسد، آن دو این شخص را رها مى کنند».
پى نوشت ها
۱ـ محقق و نویسنده.
۲ـ کتاب العین، ج۴، ص ۱۵۸ و ۱۵۹؛ لسان العرب، ج۲، ص ۲۴۹ـ۲۵۱؛ تاج العروس، ج۵، ص۵۰۸؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۲۹۴و ۲۹۵؛ مقاییس اللغه، ج۲، ص ۱۷۵ و ۱۷۶؛ المنجد، ص۱۷۳.
۳ـ «حروراء» نام دهکده اى است بیرون شهر کوفه که نخستین مکان اجتماع خوارج علیه امام على بود (معجم البلدان، ج۲، ص۲۸۶).
۴ـ «اباضیه» طرفدارن عبدالله بن اباض تمیمى هستند که معتدل ترین گروه از خوارج اند و تندروى هاى معمول خوارج را ندارند. هم اکنون این مذهب طرفدارانى در کشورهاى مغرب، عمان و مراکش دارد (خوارج در تاریخ، ص ۱۸۹ و ۱۹۰).
۵ـ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۸۰.
۶ـ «نهروان» به منطقه پهناورى اطلاق مى شود که میان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. داراى شهرها و آبادى هاى متعدد و از زیباترین مناطق بغداد است که شامل سه رود بالایى، وسطى و پایینى است. اسم فارسى آن «جو روان» بود که معرّب به نهروان شد. این سرزمین چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسیار آباد بود، امّا در زمان سلجوقیان خراب شد (معجم البلدان، ج۵، ص۳۷۵).
۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۳.
۸ـ همان، خطبه، ۶۰.
۹ـ همان، خطبه ۵۸.
۱۰ـ الأخبار الطوال، ص ۲۷۱ ۲۸۰.
۱۱ـ تاریخ سیاسى صدر اسلام، شیعه و خوارج، ص ۱۰۲.
۱۲ـ جهت اطلاع بیشتر ر، ک: المیزان، ج ۹، ص ۳۱۹؛ مجمع البیان، ج۵، ص۶۳؛ الکشاف، ج۲، ص ۲۸۱؛ تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۵۴؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۲، ص۲۶۶؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۳۷ و ۳۸؛ صحیح مسلم، ج۲، کتاب الزکات، ص۷۵۰ـ۷۴۳، ح۱۴۸، ۱۴۷، ۱۵۸و۱۵۶.
۱۳ـ نهج البلاغه، خطبه ۵۹.
۱۴ـ جهت آگاهى ازسرگذشت و روحیات این فرد ر.ک: خوارج، تندیس فتنه، اثر نگارنده، انتشارات میراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان۱۳۸۳.
۱۵ـ طبرى و بلاذرى، این شب را هفدهم رمضان سال ۴۲ (هجرى قمرى) مى دانند.
۱۶ـ تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص ۱۱۰؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۹۰؛ مناقب آل ابى طالب، ج۳، ص۳۱۱.
۱۷ـ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۹۰.
۱۸ـ همان، ص۴۹۰ و ۴۹۱.
۱۹ـ مهریه قطام، غیر از قتل امام على (علیهالسلام) شامل یک بنده، یک کنیز و سه هزار درهم بود؛ همچنان که ابن ابى میاس مرادى در شعر خویش به آن اشاره کرده است:
وَ لَم أرَ مَهرا ساقَهُ ذُو سَماحَهٍ کَمَهرِ قُطامٍ مِن فَصیحٍ و أعجمٍ
ثَلاثَهُ آلافٍ و عَبدٌ و قِینَهٌ وَ ضَربُ علیٍ بِالحُسامِ المُصَمَّم
فَلا مَهَر أغلى مِن علیٍ و إن عَلا وَ لا فَتکَ اِلاّ دونِ فَتک ابن ملجم
در میان تمامى عرب و عجم هیچ فرد بخشنده اى را ندیدم که همانند مهریه قطام بپردازد: سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن على (علیهالسلام) با شمشیر بران. هیچ مهریه اى هر چند گرانمایه باشد، بالاتر از قتل على نیست و هیچ جنایتى بدتر از جنایت ابن ملجم نیست (بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۷و۲۲۹؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص ۱۱۶؛ الأخبار الطوال، ص ۲۱۴؛ مناقب آل ابى طالب، ج۳، ص ۳۱۱؛ الارشاد، ج۱، ص۲۲).
۲۰ـ تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص ۱۱۰ و ۱۱۱؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص ۴۹۱ ۴۹۳؛ بحار الانوار، ج ۴۲، ص۲۲۹و۲۳۰.
۲۱ـ بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۲۳۰؛ مناقب آل ابى طالب، ج۳، ص۳۱۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۹۳ـ۴۹۱.
۲۲ـ مناقب آل ابى طالب، پیشین؛ الکامل فى التاریخ، ج۳، ص۲۵۵؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۸۷.
۲۳ـ ر.ک: الخوارج هُم انصار على، چاپ الجزایر، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م، اثر سلیمان بن داوود بن یوسف، ص۱۹۶ـ۱۹۴.
۲۴ـ همان.
۲۵ـ (وَ مِن الناسِ مَن یَشرى نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله جان خود را به خشنودى خدا مى فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
۲۶ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۴، ص۷۳.
۲۷ـ مجمع البیان، ج۱، ص ۵۳۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۰۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۶، ص ۱۷۴؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۹۲.
۲۸ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۱۳، ص۲۴۱.
۲۹ـ تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص ۱۱۵ و ۱۱۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۵، ص۱۸۵؛ ج ۶، ص ۱۱۹ با اندکى اختلاف.
۳۰ـ تاریخ الخلفاء، ص ۱۹۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص ۴۹۷.
۳۱ـ أنساب الأشراف، ج۲، ص ۴۹۵؛ بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۳۱؛ الأخبار الطوال، ص۲۱۴.
منبع: مجله رواق اندیشه؛ شماره ۴۷