- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
نظر به وقوع جنگ جمل در نخستین سال حکومت و خلافت ظاهرى امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در جمادى الاولى سال ۳۶ هجرى قمرى و ایجاد چالش سترگ در برابر حکومت حق طلبانه و عدالت جویانه آن حضرت، از سوى عدهاى از معاریف و سرشناسان قوم و تأثیر منفى و نامطلوب آن در روند خلافت اسلامى و عقاید و باورهاى مسلمانان، برآن شدیم این پدیده شوم و نامیمون را از بعد تاریخى مورد بررسى قرار داده و داورى صحت و سقم رفتار و کردار عاملان و عناصر اصلى آن را بر عهده خوانندگان ارجمند گذاریم، شاید عبرتى باشد براى فتنه جویان عصر ما.
آغاز خلافت و حکومت امیرمؤمنان (علیه السلام)
عثمان بن عفان، سوّمین خلیفه مسلمانان، پس از قریب به دوازده سال خلافت و حکومت، به خاطر رویکرد به اشرافى گرى و دورى از سیره و سنّت نبوى توسط او و درباریانش و رفتار ظالمانه و اجحاف آمیز عاملان و استانداران او در مناطق مختلف اسلامى با مردم، روز به روز مقبولیت خود را از دست داده و با نارضایتى و نفرت عمومى روبرو گردید و سرانجام با قیام یکپارچه مسلمین از مناطق مختلف مصر، عراق، یمن و حجاز و تحصن بسیارى از آنان در مدینه منوره مواجه شد و در این میان بحث خلع و استعفاى او از خلافت مطرح و از سوى انقلابیون به طور جد درخواست گردید و چون او از این کار خوددارى مى کرد، انقلابیون خشمگین حلقه محاصره را تنگتر کرده و به خانهاش نزدیکتر شدند.
از آن سو، افرادى چون مروان بن حکم ، سعید بن عاص، مغیره بن أخنس، عبداللّه بن ربیعه، عبدالرحمن بن عوام و جمعى از خویشان و اطرافیان عثمان، بر خلاف نظر او که معتقد به آرامش و عدم خشونت بود، با انقلابیون، معترضان و محاصره کنندگان رفتار ناپسندى داشته و با آنان به شدت برخورد کرده و حتّى قصد درگیرى نظامى با آنان داشتند که عثمان بن عفان، آنان را از این عمل بازداشت.
ولى این گونه عکس العمل هاى اطرافیان او تأثیرات منفى بر جاى گذاشته و سرانجام تعدادى از محاصره کنندگان، شکیبایى و خویشتن دارى از دست داده و به سراپرده عثمان هجوم و وى را در قصرش به قتل رساندند.(۱)
این واقعه، در هیجدهم ذى حجّه سال ۳۵ هجرى قمرى در مدینه منوّره روى داد. پس از قتل وى، تا سه روز اجازه دفنش را نمى دادند تا این که حضرت على (علیه السلام) میانجی گرى کرده و زمینه دفنش را فراهم نمود.(۲)
پس از قتل عثمان، افرادى چون طلحه بن عبیداللّه و زبیربن عوام به خاطر عضویت در شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب، در مظنّه خلافت قرار داشتند ولیکن با وجود شخصیت عظیم و گرانسنگى چون امیرمؤمنان، امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در میان امت اسلام، تمام توجّهات و أنظار توده هاى مردمى متوجه آن حضرت بود.
از میان صحابه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و افراد مؤثر و سرشناس امّت، شخصیت هایى چون عمّار بن یاسر، ابوهیثم بن تیهان، رفاعه بن رافع، مالک بن عجلان، ابوایّوب خالد بن زید، خزیمه بن ثابت، مالک بن اشتر نخعى، محمد بن ابى بکر و صدها تن از معتمدین و متعهدین دینى دیگر، پیشگام دعوت از امیرمؤمنان (علیه السلام) براى پذیرش خلافت اسلامى شدند.
امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در آغاز از پذیرفتن آن امتناع مىنمود و قصد درگیر شدن در این ماجراى بزرگ را نداشت ولى چون در برابر اصرار فراوان سران و ریش سفیدان امت قرار گرفت، آنان را فرمان داد که در مسجد النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) اجتماع نمایند تا با شنیدن سخنان و شرایط وى بطور رسمى و عمومى با او بیعت کنند، مردم با اشتیاق فراوان در مسجد النّبى (صلی الله علیه و آله و سلم) تجمّع نموده و پس از استماع خطبه امیرمؤمنان (علیه السلام)، با رغبت تمام، با آن حضرت به عنوان خلیفه و جانشین واقعى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند.(۳)
نخستین کسى که دست بیعت به دست آن حضرت داد، طلحه بن عبیداللّه بود و پس از او مهاجران، انصار، اشراف، افاضل و بزرگان و تمامى اهالى مدینه و انقلابیونى که از شهرهاى مختلف اسلامى در مدینه به سر مىبردند. با امام على (علیه السلام) بیعت کردند.
گویند دست طلحه در جنگ احد زخمى شد و از آن زمان از کار افتاده و شل بود و چون با همان دست با امام على (علیه السلام) بیعت کرد، برخى از حاضران، آن را به فال بد گرفتند. قبیصه بن جابر اسدى که یکى از حاضران آن جمع بود، در این باره گفت: عجب حالتى! اوّل دستى که بر دست امیرالمؤمنین على (علیه السلام) به بیعت در آمد، دست شل بود. به خدا سوگند که بیعت طلحه ناپاپدار و ناقص خواهد ماند.(۴)
پس از بیعت اهالى مدینه و انقلابیون مستقر در آن، اهالى شهرها و مناطق مختلف اسلامى نیز از طریق دوستداران و یاران امام على (علیه السلام)، با آن حضرت بیعت کردند و اهالى کوفه، مصر و یمن در این امر پیش تاز بودند.
امام على بن ابى طالب (علیه السلام) به محض انتخاب شدن به حکومت و تحویل گرفتن زمام خلافت، آن چه که عثمان و درباریان او از مال و منال و وجوهات و نقدینگى را که در قصر او گرد آورده بودند، همه را به بیت المال برگردانید. مگر اموال و دارایى هاى شخصى عثمان را که به ورثه وى تسلیم کرد و شتران صدقه را به نگهبان و حافظى سپرد و تمامى نقدینگى موجود را میان مهاجر و انصار به طور مساوى تقسیم کرد که به هر نفرى سى دینار رسید.(۵)
مخالفت عده اى معدود از بیعت با امام على (علیه السلام)
پس از آن که بیعت اهالى مدینه با امام على (علیه السلام) به پایان رسید، معلوم شد عدهاى اندک از سرشناسان مدینه با آن حضرت بیعت نکردند و آنان عبارت بودند از عبدالله بن عمر، سعد بن ابى وقّاص، محمد بن مسلمه، حسّان بن ثابت، اسامه بن زید و وهب بن صیفى انصارى.(۶)
این عده از مخالفان، با آن حضرت نه بیعت کرده و نه دشمنى و هیچ گاه در واقعه اى با وى به نبرد و جنگى نپرداختند و تنها علت عدم بیعتشان، تردید و دو دلى آنها بود، که نمى توانستند میان کشته شدن عثمان و انتخاب امام على (علیه السلام) یکى را برگزیده و دیگرى را محکوم کنند. مثلاً سعد بن ابى وقاص درباره عدم بیعت خود مى گفت: یا أبا الحسن، اذا لم یبق غیرى بایعتک؛ هرگاه کسى غیر از من باقى نمانده باشد (و همگان با تو بیعت کرده باشند) آن گاه با تو بیعت خواهم کرد.(۷)
همچنین عبداللّه بن عمر بن خطاب مى گفت: لا ابایع حتى یجتمع الناس علیک،(۸) اسامه بن زید نیز مى گفت: «أنت احبّ النّاس الىّ و آثرهم عندى، و لو کنت بین لحیى أسد لأحببت أن أکون معک، ولکنى عاهدت اللّه أن لا اقاتل رجلاً یقول: لا اله الّا اللّه؛ تو (اى على بن ابى طالب علیه السلام) محبوبترین شخص و با احترامترین افراد در پیش من مى باشى و اگر من در میان دهان و دندان شیر درّنده نیز قرار گیرم، دوست دارم با تو باشم و تو را رها نکنم. ولیکن (چه کنم) که با خدا پیمان بستم هیچ گاه با مردى که شهادتین را بر زبان جارى مى کند، مقاتله و مبارزه نکنم.(۹)
امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در سخنانى، بهانه جویى و دغدغه هاى این عده معدود را پاسخ داد و در فرازى از خطبه اش فرمود: «أیّها النّاس انّکم بایعتمونى على ما بویع علیه من کان قبلى، و انّما الخیار للنّاس قبل أن یبایعوا، فاذا بایعوا فلاخیار لهم، و انّ على الامام الاستقامه و على الرعیه التّسلیم و هذه بیعه عامه من رغب عنها رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیله أهله و…؛
یعنى اى مردم! شما همان طورى که با افراد پیش از من بیعت کردید، با من نیز بیعت نمودید. بدانید تا هنگامى که بیعت نکردید، اختیار دارید که با کسى بیعت کنید و یا بیعت نکنید (و در این راه آزادید) امّا همین که بیعت کردید، دیگر اختیار نقض آن را ندارید و در این موقعیت، بر امام و پیشوا است که به وظایفش عمل کرده و استقامت و پایدارى به خرج دهد و بر مردم است که تسلیم أوامر او باشند و این بیعت، بیعت عمومى است و کسى که از آن اعراض نماید، از دین اسلام اعراض کرده است و به راه غیر مسلمانان رفته است و…»(۱۰)
به هر روى تمامى انقلابیون مهاجر و اهالى مدینه منوره با امام على بن ابى طالب (علیه السلام) بیعت کرده و وى را به عنوان جانشین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلیفه مسلمانان به رسمیت شناختند.
نزدیکترین شهر معروف جزیره العرب به مدینه منوّره، شهر مکه معظمه بود که به خاطر وجود خانه خدا و مسجد الحرام در آن و منتسب بودن به زادگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از اهمیت و اعتبار ویژهاى برخوردار بود. حضرت على (علیه السلام) در آغاز، خالد بن عاص بن هشام را به عنوان والى مکه معظمه برگزید و وى را مأمور اخذ بیعت از اهالى این منطقه نمود. ولى اهالى مکه در این أمر چندان استقبالى نکرده و نماینده امام على (علیه السلام) را یارى ندادند و حتى یکى از جوانان فتنه جوى قریش، به نام عبداللّه بن ولید بن زید نامه امام على (علیه السلام) را از دست نماینده اش گرفت و پاره کرد و به زمین انداخت و از این راه، دشمنى خود را ابراز کرد. البته به سزاى رفتار ناشایست خویش در معرکه جمل نایل آمد و در آن واقعه به هلاکت رسید.(۱۱)
مردم مکه و اطراف آن، پس از آن که از اصل ماجراى مدینه با خبر شده و از بیعت مهاجر و ا نصار و تمامى انقلابیون و حق طلبان مسلمان با امام على (علیه السلام) آگاهى یافتند، در بیعت با امام على (علیه السلام) راغب شده و با نماینده آن حضرت بیعت کردند و از آن پس، تمامى شهرها و مناطق اسلامى، از این واقعه استقبال و با نمایندگان و والیان آن حضرت، بیعت نمودند. تنها اهالى شام به خاطر شیطنت هاى معاویه بن ابى سفیان و جوّ سازى هاى کاذب او بر ضد امام على (علیه السلام) از بیعت آن حضرت، محروم ماندند. بلاذرى (مورّخ نامور قرن سوم هجرى) در اینباره گفت: فبایع علیّاً أهل الأمصار الّا ما کان من معاویه و اهل الشّام و خواص من النّاس.(۱۲)
عکس العمل عایشه دختر ابى بکر
هنگامى که مدینه را آشوب فرا گرفته و مسلمانان از هر سو به آن مهاجرت کرده و خواستار خلع عثمان از خلافت شده بودند و این شهر بزرگ اسلامى روزگار سختى را سپرى مى کرد، بسیارى از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در آن زمان هنوز در قید حیات بودند، به خاطر کنارهگیرى از این آشوبها و ناامنى ها، به مکه معظمه هجرت کردند و پس از به جا آوردن أعمال حج در ذى حجّه سال ۳۵ قمرى، در همین شهر مدتى ماندنى شدند. عایشه بنت ابى بکر، که یکى از این بانوان بود، در خلافت عثمان بن عفان، دل خوشى از وى نداشت و دایم بین آن دو، سخنان درشت و نامطلوبى رد و بدل مىگردید و چه بسا عایشه مردم را بر ضد عثمان تحریک مى کرد و حتّى در واقعه شورش مسلمانان که به قتل عثمان منجر شد، عایشه طرف مردم را گرفته و آنان را بر ضد عثمان تشویق و ترغیب مى کرد.
ابن اعثم کوفى( متوفاى ۳۱۴ هجرى) در اینباره چنین بیان کرد: از این معنى خاطر عایشه به غایت رنجیده بود، او (عثمان) را بد مى گفت و دشنام مى داد، بلکه مردمان را بر کشتن عثمان تحریص مى کرد و مى گفت: بکشید این پیر کفتار را که هنوز پیراهن مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) کهنه نشده، سنّت او را کهنه گردانید. بکشید این پیر کفتار را و زنده مگذارید.(۱۳)
ابن اعثم در جاى دیگر، شدت خشم و نارضایتى عایشه نسبت به عثمان را بدین گونه شرح داد: امّالمؤمنین، عایشه صدیقه، چنانکه بدان اشاره شد چندانکه توانست و دانست مردم را در قتل عثمان تحریص مى کرد تا گاهى که سفر مکّه پیش داشت. در مکّه او را آگاهى دادند که عثمان به دست صنادید اصحاب مقتول گشت، نیک شاد شد فقالت: أبعده اللّه بما قدّمت یداه، الحمد للّه الّذى قتله. عایشه در قتل عثمان خداى را شکرها بگزاشت و بر او لعن و نفرین فرستاد.(۱۴)
عایشه پس از آگاهى از قتل عثمان، راهى مدینه منوره شد و در میان راه، ابتدائاً به او خبر دادند که طلحه بن عبیداللّه به خلافت رسید، وى از این خبر استقبال کرد و با تمسخر و تحقیر نسبت به طلحه، گفت: إیه ذاالاصبع للّه أنت، لقد وجدوک لها محشاً. سپس به راهش ادامه داد تا به «سرف» (مکانى در شش یا هفت مایلى مکه) رسید و با شخصى به نام عبید بن ابى سلمه لیثى روبه رو گردید، که از مدینه مى آمد، از او پرسید: از مدینه چه خبر؟ عبید گفت: مردم، عثمان را به قتل رساندند. عایشه گفت: آرى، این را مى دانم، بگو پس از آن، چه کردند؟ عبید گفت: دشوارى و سختى هاى مردم توسط خودشان و به بهترین شیوه حل و فصل گردید و با پسر عموى پیامبرشان على (علیه السلام) بیعت کردند.
عایشه با تعجب پرسید: آیا آنان چنین کارى کردند؟ دوست دارم که آسمان بر زمین افتاد، اگر این خبرى را که دادى، براى پیشوایت (على (علیه السلام)) درست باشد. عبید گفت: براى چه چنین مى گویى؟ به خداى سبحان سوگند در روى زمین کسى را مانند او نمى بینم. چرا تو از خلافت و حکومت او ناراحتى؟
عایشه به وى پاسخى نداد و از همان مکان، به مکه برگشت(۱۵) و از رفتن به مدینه منصرف شد.
امّا بنا به نقل ابن اعثم کوفى: عبید بن ابى سلمه به عایشه گفت: چرا چنین مى گویى؟ نه تو در حق على (علیه السلام) ثناها مىفرمودى و مى گفتى که امروز در روى زمین هیچ کس در نزد خداى سبحان از على (علیه السلام) گرامىتر نیست؟ اکنون چرا او را دشمن مى دارى و خلافت او را نمى پسندى؟ نه هم تو مردمان را بر کشتن عثمان تحریص مى کردى که این پیر کفتار را بکشید؟ اکنون چه افتاده که چنین مى گویى؟
عایشه در پاسخش گفت: در آن وقت این سخن مى گفتم، اکنون چون خبر آن یافتم از آن بازگشتم، عثمان از شما توبه خواسته بود. چون توبه کرده و از گناهان پاک شد، او را بکشتید. به خداى که خون او بازخواهم و در این کار خاموشى نگیرم.
عبید گفت: اى امّ المؤمنین، و اللّه که نیک نمى کنى و میان امّت مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) غوغا و تفرقه مى افکنى، بسا فتنه ها که انگیخته شود و بس خون ها که ریخته گردد. عایشه، سخن عبید را وقعى نگذاشت و از نیمه راه بازگشت و جانب مکه گرفت.(۱۶)
بدین گونه، پس از معاویه و امویان حاکم شام، نطفه دوّمین جناح و جبهه مخالفان حضرت على (علیه السلام) به سردمدارى عایشه بنت ابى بکر، بسته شد و این بار مکه معظمه، خانه امن الهى هدف مخالفان امام على (علیه السلام) قرار گرفت.
تشکیل هسته اصلى سپاه جمل
به غیر از عایشه، افراد سرشناس دیگرى نیز به تدریج راهى مکه معظمه شدند. چند تن از آنان، از استانداران عثمان بودند که توسط مردم از شهرها رانده شده و به مکه پناهنده شده بودند.
یعلى بن منیه (عامل یمن)، عبدالله بن عامر حضرمى( عامل عثمان در خود مکه) و عبدالله بن عامر(عامل بصره) از این دسته بودند. همچنین از مدینه منوره افرادى چون سعید بن عاص، ولید بن عقبه، مروان بن حکم، ابان بن عثمان و ولید بن عثمان که همگى از وابستگان به طایفه بنى امیه بودند، در این شهر مقدس گرد آمدند. پس از آنان، دو تن از صحابه مشهور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، یعنى طلحه بن عبید اللّه و زبیر بن عوام با تمامى خانواده و ملازمان خویش نیز به این گروه پیوستند.
خبر مخالفت عایشه و اقامت اعتراضآمیز وى در مکه معظمه، در سراسر عالم اسلام منتشر شد و مخالفان بنى هاشم و دشمنان حکومت عدالت خواهانه امام على (علیه السلام) با حرکت به سوى مکه معظمه، جمعیت مخالفان را تقویت کردند. در نتیجه سپاه مخالفان و جبهه بزرگ پیمان شکنان در مکه معظمه پاگرفت و سران این جبهه تا آن مقدارى که افراد سرشناس و مشاهیر را مىشناختند، براى آنها نامه نوشته و آنان را به سوى خود فراخواندند.
تعدادى، آنها را اجابت کرده و تعدادى مخالفت و تعدادى بى طرف باقى ماندند. عبداللّه بن عمر بن خطاب، که در آن زمان در مکه به سر مىبرد، مورد دعوت مخالفان قرار گرفت ولى به آنها پاسخ منفى داد و از همراه شدن با آنان خوددارى کرد.(۱۷)
عبداللّه بن عمر، خواهر خویش حفصه بنت عمر، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که قصد همراهى با عایشه بنت ابىبکر داشت، نیز از این کار بازداشت و نگذاشت در دام شیطانى این گروه فتنه جو گرفتار آید.
جبهه مخالفان علوى، در آغاز قصد کردند به شام روند و با همفکرى و مساعدت همه جانبه معاویه و شامیان یاغى و سرکش به جنگ با خلیفه منتخب مسلمانان به شتابند، ولى در این باره به توافق نرسیدند و خود معاویه نیز از آنان استقبالى به عمل نیاورد. بدین جهت، تغییر موضع داده و به جاى شام، شهر بصره در جنوب شرقى عراق را مورد هدف قرار دادند.(۱۸)
از میان همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امّ سلمه (رض) به سان سایر مسلمانان، جانب امام على (علیه السلام) راگرفت و از او طرفدارى مى کرد. این بانوى شریف و دوراندیش بارها عایشه را از کردار و رفتار ناپسندش باز مىداشت و به او مى گفت: اى دختر ابى بکر، من در شگفتم که تو از عثمان مقتول خون خواهى مىکنى. تو همان نبودى که مردم را بر کشتن او تحریک مى کردى و او را پیر کفتار مى خواندى؟ تو را چه کار با خون خواهى عثمان؟ او مردى از بنى مناف بود و تو از بنى تمیم، میان شما رابطه خویشاوندى نیست و در حال حیات او، میانتان موافقتى نبود. اکنون چه غلو و زیاده روى است که در پیش گرفته و بر ضدیت على بن ابى طالب (علیه السلام) که پسر عم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است بیرون مى آیى و خلافت او را نمى پسندى؟ در حالى که جمله مهاجر و انصار با او بیعت کرده و بر خلافت و امامتش راضى شدند و با رغبت و میل خود، به پیروى و یارى او همت نمودند و همگان بر امامت او متّفق شدند. فضل و فضیلتى که در او است، تو آنها را نیکو مى شناسى.(۱۹)
مکه معظّمه پس از موضعگیرى ام سلّمه (رض) و طرفداران امام على (علیه السلام) به دو جناح تقسیم شد. جناحى که عایشه و مخالفان حضرت على (علیه السلام) را حمایت مى کرد و جناحى که امّ سلمه (رض) و خلافت عدالت جویانه امام على (علیه السلام) را مورد پشتیبانى خویش قرار مى داد.
امّ سلمه (رض) به اهالى مکه مىفرمود: ایّها النّاس آمرکم بتقوى اللّه و ان کنتم تابعتم علیّاً فارضوا به، فواللّه ما أعرف فى زمانکم خیراً منه. در مقابل وى، عایشه به مردم مى گفت: انّ عثمان مظلوماً، و أنا أدعوکم الى الطّلب بدمه و اعاده الأمر شورى.(۲۰)
به هر روى، جبهه پیمان شکنان، ماندن در مکه معظمه را به صلاح خویش ندانسته و براى یافتن همفکران و یاران بیشتر، از مکه به استعداد سه هزار نیروى رزمى خارج شده و عازم بصره شدند.
پس از خروج فتنه آمیزان از مکه، جناب ام سلمه (رض) و امّ فضل( همسر عباس بن عبدالمطلّب)، هر کدام نامهاى براى حضرت على (علیه السلام) نوشته و جداگانه به مدینه منورّه ارسال کرده و آن حضرت را از آشوب گرى این گروه باخبر نمودند.(۲۱)
اشغال شهر بصره توسط مخالفان
مخالفان امام على (علیه السلام) پس از خروج از مکه و طى منازل متعدّد به بصره رسیدند و در آغاز از راه صلح و سازش با عثمان بن حنیف، عامل امام على (علیه السلام) در این منطقه، وارد شهر شده ولیکن از اعتماد و نرم خویى عثمان بن حنیف، سوء استفاده کردند و بر یاران او محافظان شهر شبیخون زده و بسیارى از آنان را کشته و زخمى نمودند و خود عثمان بن حنیف را نیز دستگیر و قصد کشتن وى کرده ولى به خاطر هراس از انتقام انصار، از کشتن او منصرف شده و او را پس از شکنجهها و آزارهاى توان فرسا رها کردند و شهر بصره را با تمام امکانات و ثروتهایش به تصرف خود درآوردند و عملاً در برابر خلافت اسلامى قرار گرفتند.(۲۲)
عکس العمل امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در برابر جبهه مخالفان
حضرت على (علیه السلام) از آغاز خلافت خوش، ناظر و مراقب رفتار و کردار ناکثین و عهد شکنان بود و بهانه جویى ها و ایرادات آنان را به درستى مى دانست و به خوبى تحلیل مى کرد.
آن حضرت به هنگام خروج طلحه و زبیر از مدینه منوره به بهانه انجام عمره مفرده در مکه معظمه، در ضمن خطبه اى فرمود: نخستین افرادى که با من بیعت نموده و اظهار اطاعت کردند، طلحه و زبیر بودند و اندکى از بیعتشان نگذشت از من اذن عمره گرفتند. سوگند به خداى سبحان، آنان آهنگ مکر و خدعه داشتند. پس براى اتمام حجت با آنها عهد تازه به میان آوردم تا امّت را به هلاکت نیندازند و آنها نیز به همین ترتیب با من تجدید عهد کردند، ولیکن به عهد خود وفا نکرده و نقض بیعت نمودند. اینک تعجب مى کنم از این بىوفایان بد عاقبت که چگونه با ابوبکر و عمر انقیاد کرده( و از آن دو تبعیت نمودند) ولى با من مخالفت کردند، با آن که من کمتر از آن دو نفر نمىباشم و اگر بخواهم بگویم… پروردگارا داد مرا از آنان بگیر که حق مرا ضایع کرده و أمر مرا کوچک انگاشتند و مرا بر آنان پیروزى بده.(۲۳)
آن حضرت، هنگامى که با خبر شد طلحه و زبیر به همراه عایشه بنت ابى بکر، در رأس سپاه مخالفان، عازم بصره شدند، در خطبه اى دیگر فرمود: شما خود با من بیعت کردید و طلحه و زبیر نیز با خواست خود بیعت نموده و اظهار جانفشانى کردند. پس از این به آهنگ بصره حرکت نمودند تا جماعت شما را متفرق سازند و خوف و بیم در شما احداث نمایند. پروردگارا آنان را به کیفر خود مبتلا کن که دست مخالفت در میان این امت دراز کردند و عقیده عموم مردم را فاسد ساختند.(۲۴)
آن گاه امام على بن ابى طالب (علیه السلام) اعلان بسیج عمومى کرد و مردم را براى دفع فتنه گرىهاى پیمان شکنان و یاغیان تجاوزگر فراخواند و فرمود: انفروا رحمکم اللّه فى طلب هذین الناکثین القاسطین الباغین،قبل أن یفوت تدارک ما خبیاه.(۲۵)
اهالى مدینه با روشن گرىهاى امام على (علیه السلام) و فراخوانى آن حضرت، خود را براى دفع فتنه گرى سپاه جمل آماده ساختند و براى حضور در رکاب امام على (علیه السلام) اعلان آمادگى نمودند. حضرت على (علیه السلام) نیز با درایت و مدیریت ویژه خود، زمینه آمادگى بیشتر مردم را فراهم مى کرد و دیدگاه آنان را نسبت به فتنه جویان که داراى نام و نسب بوده و عنوان همسرى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابى آن حضرت را یدک مى کشیدند، روز به روز با دیدگاه واقعى بینانه خود نزدیکتر مى کرد.
امام على (علیه السلام) در یکى از خطبه هاى خود درباره قصد عایشه، طلحه و زبیر در ایجاد بلوا و شورش و ایجاد فتنه و افتراق در میان مردم، چنین بیان کرد: قد سارت عائشه و طلحه و الزبیر کلّ واحد منهما یدّعى الخلافه دون صاحبه…
یعنى: اینک عایشه همراه طلحه و زبیر به طرف بصره کوچ مى کنند و هر یک از این دو مدعى خلافتند و علیه یکدیگر در باطن اقدام مى کنند. طلحه که ادعاى خلافت مى کند بر آن است که پسر عموى عایشه است و زبیر که مدعى خلافت است براى آن است که داماد پدر عایشه است و سوگند به خداى سبحان هرگاه این دو به مقصود خود نائل گردند، زبیر گردن طلحه یا طلحه گردن زبیر را مى زند و هر یک علیه سلطنت و سیطره دیگرى قیام مى کند و سوگند به خدا مى دانم که آن زن بر شتر سوار مى شود، گرهى نگشاید و راهى نپیماید و در منزلى فرود ناید جز این که در تمام اینها مرتکب معصیت شود تا خود و همراهانش را جایى فرود آورد که یک سوّمشان به قتل رسند و یک سوّمشان فرار کنند و یک سوّمشان برگردند.(۲۶)
آن حضرت هنگامى که به سوى بصره عازم شده بود، در بین راه در مکانى به نام «ربذه» خطبه اى براى حاضران در آن مجلس بیان کرد و در ضمن آن فرمود: به خدا سوگند، در آن هنگام که کافر بودند، با آنان پیکار کردم و هم اکنون که مفتون دست بىوفایان واقع شده اند با آنان مى جنگم و همانا مسیر فعلى من بر اثر تعهدى است که دارم. به خدا سوگند، شکم باطل را مى شکافم تا حق را از پهلوى آن خارج سازم.(۲۷)
حرکت سپاه اسلام
پس از نفس گرم و سخنان آگاهى بخش امام على بى ابى طالب (علیه السلام) و یاران و نزدیکان آن حضرت، سپاهى به تعداد نهصد تن از مهاجران و انصار مدینه در دستههایى متعدد به حرکت درآمده و در ربیع الثانى سال ۳۶ هجرى قمرى (تنها سه ماه و اندى پس از خلافت امیرمؤمنان علیه السلام) از مدینه منوره خارج شده و به سوى بصره عازم شدند.
امّ سلمه (رض) همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرزند خود و عمر بن ابى سلمه را به نمایندگى خویش به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) فرستاد و او را براى یارى و کمک آن حضرت، توصیه نمود.(۲۸)
عاملان و استانداران امام على بن ابى طالب (علیه السلام) که از حرکت آن حضرت باخبر شده بودند در صدد گردآورى نیرو و تجهیز رزمى برآمدند و به نزد آن حضرت اعزام کردند.علاوه بر مدینه، هواداران و شیعیان آن حضرت از شهرهاى مکه معظمه، یمن، مصر و کوفه خود را به سپاه اسلام رسانیده و آماده نبرد با سپاه جمل شدند.
سرانجام دو سپاه در حوالى بصره، در مکانى به نام «رابوقه» در برابر یکدیگر قرار گرفتند. تعداد اصحاب جمل سى هزار و تعداد سپاهیان حضرت على (علیه السلام) در حدود بیست هزار تن بالغ گردید.
سردسته هاى اصلى سپاه جمل، غیر از عایشه که رهبرى آنان را بر عهده داشت، عبارت بودند از: طلحه بن عبیداللّه، زبیر بن عوام، عبداللّه بن زبیر، محمد بن طلحه، مروان بن حکم، عبدالرحمن بن عتاب، هلال بن وکیع، عبدالرحمن بن حارث، عبدالله بن عامر، حاتم بن بکیر، عمربن طلحه و مجاشع بن مسعود.
امّا در سپاه امام على (علیه السلام) غیر از خود آن حضرت، افرادى چون امام حسن مجتبى (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، محمد حنفیه، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، مالک بن اشتر نخعى، عبدالله بن جعفر، خزیمه بن ثابت، ابوایوب انصارى، ابوقتاده، زید بن صوحان، شریح بن هانى، سعید بن قیس، رفاعه بن شداد، محمد بن ابى بکر، عدى بن حاتم، حجربن عدى، عمروبن حمق، مخنف بن سلیم و صصعه بن صوحان فرماندهى گردانها و دستههاى رزمى را برعهده داشتند و در ایجاد نظم و روحیه رزمى رزمندگان اسلام نقش مهمى برعهده گرفتند.
هنگامى که دوسپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند. کوچکترین اقدام ایذایى یکى از دو طرف مىتوانست آتش جنگ را شعلهور سازد. به همین جهت حضرت على (علیه السلام) تلاش زیادى به عمل آورد که این غائله با مصالحه و بدون نبرد و خونریزى به پایان رسد و در این راه با زبیر بن عوام به گفت و گو پرداخت و براى عایشه و سران فتنه پیام هایى فرستاد و آنان را براى دست برداشتن از فتنه گرى و ایجاد جنگ و اختلاف بین امت ترغیب و تشویق کرد. ولى سپاه مغرور و فتنه جوى جمل به هیچ روى حاضر به مصالحه نبود و به غیر از جنگ و خون ریزى و پایان دادن کشمکش از راه نظامى، به چیز دیگرى رضایت نمى داد.
سرانجام در روز دهم جمادى الاولى سال ۳۶ هجرى قمرى، سپاه جمل با تیر باران کردن سفیر امام على (علیه السلام) که قرآن به دست گرفته و فتنه جویان را به کتاب خدا دعوت کرده بود، جنگ را آغاز کرد و دو طرف به نبرد سنگین و سرنوشت سازى پرداختند و از دو جانب تعداد زیادى کشته و زخمى گردیدند و این وضعیت به مدت دو روز ادامه یافت. ولى با فداکارى و دلاورى هاى یاران امام على (علیه السلام)، دشمن متحمل شکست و پراکندگى شد و تعداد بى شمارى از آنان به دست سپاهیان امام على (علیه السلام) کشته شده و بسیارى از آنان صحنه نبرد را ترک و به بصره فرار کردند و آن مقدارى که مقاومت مى کردند، به شدت سرکوب مىشدند و سرانجام دشمن به کلى شکست خورد و سپاهیان امام على (علیه السلام) با پیروزى قاطع، این نبرد را به پایان رسانید.
برخى از فتنه انگیزان اصلى سپاه جمل مانند طلحه بن عبیدالله در میدان جنگ و برخى دیگر مانند زبیر بن عوام در بیرون صحنه نبرد کشته شدند و بسیارى از آنان مانند عبداللّه بن زبیر و مروان بن حکم اسیر گردیدند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) پس از پیروزى کامل بر اصحاب جمل و آزاد سازى شهر بصره، اسیران را آزاد، زخمیان را مداوا و از تعقیب فراریان جلوگیرى نمود و عایشه را به همراه جماعتى از زنان که لباس مردان پوشیده بودند، به مدینه برگردانید.
در این نبرد بزرگ، از سپاهیان جمل تعداد نه هزار و به روایتى سیزده هزار و به روایتى دیگر بیست هزار تن و از سپاهیان امام على (علیه السلام) تعداد هزار و هفتصد و به روایتى پنج هزار نفر کشته شدند.
جالب توجه است که حضرت على (علیه السلام) پس از پیروزى بر سپاهیان جمل و آزاد سازى شهر بصره، در جمع اهالى بصره که بسیارى از آنان از سپاهیان جمل بوده و یا آنها را حمایت مى کردند، به سخنرانى پرداخت و در آغاز سخنانش از عفو و بخشش صحبت به میان آورد و فرمود: امّا بعد، فانّ اللّه ذورحمه واسعه، و مغفره دائمه، و عفوجم، و عقاب ألیم، قضى أنّ رحمته و مغفرته و عفوه لأهل طاعته من خلقه، و برحمته اهتدى المهتدون و…(۲۹)
بدین ترتیب فتنه بزرگ سپاه جمل که از افراد نامدار و سرشناسى چون عایشه، طلحه و زبیر تشکیل شده و مىرفت در آغازین ماه حکومت و خلافت امام على (علیه السلام) آن حضرت را با بحران و شکست روبرو گرداند، با قاطعیت و شجاعت امام على (علیه السلام) و یاران او به شکست منتهى گردید.(۳۰)
پی نوشت ها
۱. الفتوح (ابن اعثم کوفى)، ص ۳۸۰.
۲. همان، ص ۳۸۵.
۳. همان، ص ۳۸۹؛ أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص ۱۱۶ و ۱۱۹.
۴. الفتوح، ص ۳۹۲.
۵. همان .
۶. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۳ ؛ أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۱۷.
۷. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۱۷.
۸. همان.
۹. همان.
۱۰. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۳.
۱۱. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۲۰.
۱۲. همان، ص ۱۲۱.
۱۳. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ص ۳۷۵.
۱۴. همان، ص ۳۸۶.
۱۵. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۲۷.
۱۶. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ص ۳۹۸.
۱۷. همان، ص ۴۰۵.
۱۸. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۲۹.
۱۹. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ص ۴۰۷.
۲۰. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۳۱.
۲۱. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ص ۴۰۹.
۲۲. همان، ص ۴۱۳ ؛ أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص۱۳۴.
۲۳. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۴.
۲۴. همان، ص ۲۳۵.
۲۵. همان، ص ۲۳۶.
۲۶. همان.
۲۷. همان، ص ۲۳۸.
۲۸. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ص ۴۰۹.
۲۹. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۴۷.
۳۰. نک: أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السلام)،تألیف بلاذرى، ص۱۲۹ ؛تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۵۷۷ ؛ الفتوح، ابن اعثم کوفى، ص ۳۹۸ ؛وقایع الأیام، تألیف شیخ عباس قمى، ص ۲۳۹.
منبع: پاسدار اسلام؛ شماره ۲۸۳