- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
دولت فاطمیان و آل بویه تقریباً به طور هم زمان به ظهور رسیدند.وجه عمده اشتراک آنها ـ علی رغم تفوّق مذهب تسنن در سرزمین های اسلامی ـ تبلیغات شیعی بوده است. فاطمیان با استفاده از داعیان خود، فعالیت های مذهبی وسیعی آغاز کردند؛ اگر چه نتوانستند دامنه حکومت سیاسی خود را از مصر و شام فراتر نهند. با نفوذ و حضور آل بویه در خلافت عباسی، مکاتباتی بین ایشان و دولت فاطمی صورت گرفت و این تعامل و تبادل مذهبی، سبب احیاء آیین و رسوم شیعی گردید؛ اگر چه این امر با چالش ها و مخالفت هایی همراه بود و با ظهور سلجوقیان در شرق و ایوبیان در مصر و شام، شیعه زدایی به اوج خود رسید، تشیع، مسیر خود را در تاریخ استمرار بخشید.
واژه های کلیدی: فاطمیان، آل بویه، تشیع، خلافت عباسی، سلجوقیان.
چشم اندازی بر تاریخ سیاسی دولت فاطمیان و آل بویه
دولت فاطمیان در سال ۲۹۷ه در افریقیه[۱] شکل گرفت. حضور حدوداً ۶۵ ساله ایشان در آن دیار عمدتاً به جنگ و نزاع با مخالفان و پاره ای از آن به تحکیم قدرت و بقای خود سپری شد. دولت مردان فاطمی با آگاهی از اوضاع آشفته مصر بعد از مرگ کافور اِخشیدی (۳۵۷ـ ۳۵۵ه)، جوهر صِقلی (سیسیلی)، سردار معروف خود را مأمور فتح مصر نمودند و او در ۳۵۸ه وارد مصر گردید. وی چهار سال والی مصر بود تا این که در ۳۶۲ه المُعزّ فاطمی (۳۶۵ـ۳۴۱ه) رسماً پا به مصر گزارد و مرحله دوم دولت ایشان آغاز شد.[۲]
فاطمیان نفوذ دینی خود را بعد از مصر و افریقیه، در سرزمین های شام، ماوراءالنهر، هند، یمن و حجاز گسترش دادند، اما هرگز به فتح سرزمین های شرقی جهان اسلام در آن سوی شام موفق نشدند؛ لذا نتوانستند به هدف اساسی خود (اتحاد دنیای اسلام تحت یک خلافت شیعی به پیشوایی خلیفه فاطمی) برسند، اگر چه در کسب اهداف خود توفیقات زیادی به دست آوردند.
دوره دوم خلافت فاطمیان ۱۲۵ سال است که از ورود المُعزّ فاطمی به مصر (۳۶۲ه) تا مرگ خلیفه المُستنصر (۴۸۷ه) ادامه داشت و این دوره، اوج شکوه، قدرت و توسعه این دولت محسوب می شود. بعد از المُستنصر (۴۸۷ـ۴۲۷ه)، مرحله سوم دولت فاطمیان (عصر وزراء) شروع می شود که افول ایشان فرا می رسد.
تقریباً با شکل گیری دولت فاطمیان در شمال آفریقا، دولت آل بویه در حال تکوین بود. آل بویه هنگامی به قدرت رسیدند که خلافت عباسی دست خوش تجزیه و از هم پاشیدگی شده بود؛ خراسان و ماوراءالنهر در اختیار سامانیان (۳۸۹ـ۲۶۱ه)؛ بحرین و یمامه در حاکمیت قرامطه؛ مصر و شام تحت تسلط محمد بن طُغج اِخشیدی (۳۳۴ـ۳۲۳ه)؛ مغرب و افریقیه در سلطه فاطمیان (۵۶۷ ـ۲۹۷ه)؛ موصل در اختیار آل حَمدان (۳۹۴ـ۳۱۷ه)؛ اندلس زیر فرمان امویان اندلس (۴۲۲ـ ۱۳۸ه) و طبرستان و گرگان (جرجان) در حاکمیت دیلمیان قرار گرفته بود.[۳]
آل بویه بعد از قیام خویش، سرزمین های فارس، ری و اصفهان را در اختیار گرفتند و این در حالی بود که خلافت عباسی عملاً از قدرت اجرایی محروم شده بود.[۴]
از سه برادر مؤسس آل بویه (احمد، حسن و علی)، احمد که ملقب به معزّالدوله (۳۵۶ـ۳۲۰ه) و جوان تر از همه بود، در ۳۳۴ه وارد بغداد شد و دوازده روز بعد، المُستکفی، خلیفه عباسی (۳۳۴ـ ۳۲۹ه) را به گونه ای اهانت آمیز عزل کرد.[۵]
آل بویه برای تصرف سرزمین هایی از شرق جهان اسلام و فتح بغداد، شبیه فاطمیان در تصرف سرزمین هایی در شمال آفریقا و فتح مصر، تلاش می کردند.
زمینه های ارتباط
روابط بین فاطمیان و آل بویه را می توان به دو دوره متمایز تقسیم نمود: دوره اول که دولت فاطمیان با قدرت و استحکام دولت آل بویه هم زمان است، عمدتاً شامل عصر مُعزالدوله (۳۵۶ـ۳۲۰ه) و عضدالدوله (۳۷۲ـ۳۳۸ه) می باشد. مُعزّالدوله بغداد را فتح نمود، ولی قادر به پیوند سیاسی ایران با عراق نبود؛ در حالی که عضدالدوله توانست سرزمین ایران و عراق را تحت یک حاکمیت قرار دهد. روابط خلافت فاطمی با آل بویه در این دوره حسنه و درخور توجه بوده است؛ تا جایی که آل بویه برای ابراز حُسن نیّت به فاطمیان، دست داعیان فاطمی را در شرق جهان اسلام باز گذاشتند و ایشان زاآاههنبهعغا
آزادانه مشغول فعالیت شدند؛ اگر چه این امر در بعضی مواقع با مناقشاتی همراه بوده است.[۶]
دوره دوم، دوران ضعف آل بویه است که بعد از مرگ عضدالدوله (۳۷۲ه) می باشد. در این دوره، آل بویه به دلیل اختلافات و درگیری های داخلی به چند گروه تقسیم شدند و خلافت عباسی که مدت ها تابع رای و نظر امیران آل بویه بود، نسبتاً بر اوضاع سیاسی مسلط گردید. آنان در حقیقت قدرت سیاسی خود را باز یافتند و نفوذ و روابط فاطمیان به حداقل رسید.
در دوران مُعزّالدوله (۳۵۶ـ۳۲۰ه) که قدرت نفوذ آل بویه در ارکان خلافت عباسی در حال افزایش است، داعیان اسماعیلی ـ که فرستاده فاطمیان بودند ـ تقریباً در هر شهری از بین النهرین فعالیت داشتند و کتاب های ایشان، در سطح گسترده، رواج داشته است، اما این فعالیت تدریجاً رو به ضعف نهاد. نفوذ داعیان فاطمی قبل از این هم ـ تا حدودی ـ رونق داشت، خصوصا یکی از برنامه های ایشان رخنه در طبقه حاکم بود، از جمله نصر بن احمد، حاکم سامانیان (۲۷۹ـ۲۶۱ه)، به آیین اسماعیلیه گروید و بزرگانی چون ابوزیدبلخی (۳۲۲ـ ۲۳۵ه)، ابوالحسن عامری فیلسوف نیشابوری (۳۸۱ـ۳۰۰ه) و ابن سینا (۴۲۸ـ۳۷۰ه) مظنون به آیین اسماعیلی بودند.[۷] فتح مصر در ۳۵۸ه، قرمطیان[۸] را از اسماعیلیان جدا نمود. قرمطیان در ۳۶۰ه از حمایت عزّالدوله دیلمی (۳۶۷ـ۳۵۶ه) و ابوتغلب حَمدانی (د: ۳۶۹ه) در موصل برخوردار گردیدند. عزّالدوله و عضدالدوله اقطاعی را به قرمطیان واگذار کردند، به علاوه عضدالدوله برای جنگ مشترک بر ضد رومی ها با فاطمیان به توافق رسیده و دعوت فاطمیان را در قلمرو خویش پذیرفته بود. هم چنین شُکرالخادم، غلام مورد اعتماد عضدالدوله، در حالی که اجازه رفتن به حج را از امیر آل بویه گرفته بود، قصد قاهره نمود و به نزد فاطمیان رفت.[۹] آل بویه با این که شیعه بودند، هرگز در صدد ساقط نمودن خلافت عباسی بر نیامدند، حتی مُعزّالدوله بعد از فتح بغداد قصد داشت خلافت را به علویان یا فاطمیان واگذار نماید، ولی یکی از نزدیکانش او را نصیحت نمود که این امر صواب نیست، زیرا تو امروز اعتقاد داری که خلافت عباسی بر حق نیست و اگر نزدیکانت را به کشتن خلیفه فرمان دهی او را خواهند کشت و چه بسا زمانی که علویان بر تخت خلافت نشینند و فرمان به قتل تو دهند نمی توانی آنها را از این امر باز داری و به ناچار مجبور به تبعیت از خلیفه خواهی بود.[۱۰]
تعامل مذهبی در روابط فاطمیان و آل بویه
مقطع زمانی که آل بویه در آن به قدرت رسیدند از جنبه ای حایز اهمیت بود. اصول اعتقادی شیعه امامیه را بزرگانی، هم چون کُلینی (د: ۳۲۹ه)، ابن بابویه (د: ۳۸۱ه) شیخ مفید (د: ۴۱۳ه) فعّال و تدوین کرده بودند. از طرفی مهم ترین رویداد در دوران شکل گیری قدرت آل بویه، غیبت کبرای حضرت مهدی(ع) در (۳۲۹ه) بود که این امر بحث شایع محافل دینی و مذهبی شده بود و لذا پیش برد مقاصد شیعی در عصر آل بویه امری مقبول به نظر می رسید و سبب بروز کشمکش های عقیدتی در این دوران گردید.[۱۱]
منطقه شیعه نشین کرخ[۱۲] در اکثر سال ها محل درگیری بین شیعیان و اهل تسنن بود. مورخانی، مثل ابن اثیر و ابن جوزی در ذکر وقایع آن سال ها، از درگیری ها یاد کرده اند. از طرفی، اهالی عراق و خصوصاً بغداد و حتی سپاهیان ترک که بعضاً تحت امر آل بویه قرار داشتند، سُنّی مذهب بودند و لذا آل بویه برای جلوگیری از ناآرامی ها مجبور بودند تا میان ایشان موازنه ای برقرار نمایند؛ آنان حتی در چند مورد داعیان علوی را توقیف کردند. در ۳۴۰ه، جوانی از شیعیان ادعا نمود که روح علی(ع) در او حلول کرده و همسرش، فاطمه، نیز مُدّعی شد که روح فاطمه(س) در او حلول نموده است. مَهلبی، وزیر مُعزّالدوله (۳۵۶ـ۳۲۰ه)، دستور داد آنها را دستگیر کنند و شلاق بزنند، ولی بعد از آن که به تشیع اعتراف کردند، با وساطت معزالدوله مورد عفو قرار گرفتند.[۱۳]
مُعزّالدوله علی رغم برقراری سیاست آشتی اعتقادی در بین مذاهب، تسنن و تشیع، رسوم شیعی را تأیید نمود. وی در ۳۵۱ه فرمان داد تا برسر در تمامی مساجد این عبارت ها نوشته شود: لعنت خدا بر معاویه پسر ابوسفیان، لعنت بر کسی که فدک را از فاطمه(س) غصب نمود، و لعنت بر کسی که مانع دفن جسد امام مجتبی(ع) در کنار قبر جدّش رسول خدا گردید، و کسی که ابوذر را نفی بلد نمود، و عباس را از شورا بیرون نمود. در این وضعیت، خلیفه عباسی مجبور به پذیرش این امر بود و این کار صورت گرفت. بعد از نوشتن این عبارات، افرادی شبانه آنها را پاک نمودند و به پیشنهاد مهلبی قرار شد فقط نام لعنت خدا بر ظلم کنندگان به خاندان پیامبر و معاویه نوشته شود و نام دیگران قید نشود.[۱۴]
یک سال بعد در ۳۵۲ه، با دستور مُعزّالدوله، نخستین بار مراسم یادبود عاشورای حسین بن علی(ع)، با عزاداری عمومی برگزار گردید؛ دکان ها بسته شد؛ خرید و فروش در بازار ممنوع گردید و زنان با گیسوان آشفته، چهره های سیاه کرده و جامه های ژنده به صورت گروهی حرکت می کردند و بر سر و روی خود می زدند و به علت کثرت شیعیان، اهل سنت ممانعتی نمی کردند.[۱۵] در همین سال، در ۱۸ ذی الحجه (عید غدیر خُم)، بر پا کردن چادرهای آذین بسته، افروختن آتش، نواختن موسیقی، خواندن نماز در صحرا و زیارت کاظمین (مرقد امام کاظم و جواد علیهماالسلام) مرسوم گردید.[۱۶] اهل تسنن در واکنش به این نوع تبلیغات شیعی اعلام کردند که در ۱۸ محرم ـ مصادف با سالگرد روز کشته شدن مصعب بن زُبیر ـ قبر او زیارت شود و بدین گونه مراسم مذهبی خود را انجام می دادند، هم چنین هشت روز بعد از عید غدیر خم (۲۶ ذی الحجه) را سال روز حضور پیامبر(ص) و ابوبکر در غار تعیین نمودند و به جشن و پای کوبی پرداختند.[۱۷]
هم زمان، دولت فاطمیان در مصر به تبلیغات گسترده شیعی دست زدند. جوهر صقلی در ۳۵۹ه مقرر کرد تا ذکر حَیّ علی خیر العمل در اذان مساجد مصر طنین انداز شود. این امر در ۳۶۰ه در مساجد شام نیز تحقق یافت. در سال ۳۶۶ه، عزاداری روز عاشورا نیز در مصر و شام مرسوم گردید.[۱۸] هم چنین جوهر صقلی دستور داده بود که بعد از خطبه های نماز جمعه، بر محمد مصطفی، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن، حسین و ائمه طاهرین(ع) صلوات نثار شود.[۱۹] در همین سال در مکه و مدینه به نام مُعزّ فاطمی، خطبه خوانده شد و خطبه عباسیان منع گردید.[۲۰]
خلیفه فاطمی در ۳۶۹ه سفیری روانه بغداد کرد. وی حامل پیامی برای عضدالدوله دیلمی بود. از فرستاده فاطمیان در بغداد استقبال خوبی صورت گرفت. این امر نشان می دهد که روابط آنها در سطح خوبی بوده است و حاکی از همکاری آنها برای جنگ بر ضد روم شرقی (بیزانس) می باشد. این پیام را یعقوب بن کِلِّس انشاء کرده و ابن تَغری بَردی متن کامل آن را آورده است: «… پیام تو به حضرت امیرالمومنین به وسیله پیک مخصوص تو رسید. در این پیام مراتب اخلاص، دوستی و معرفت تو به حقیقت امامت امیرالمومنین، خلیفه فاطمی، و عشق تو به پدران هدایتگر و راهنمای او ادا شده است و امیرالمؤمنین از شنیدن آن خشنود گردید. خلیفه می داند تو از حق عدول نخواهی کرد. البته تو می دانی که بر مرزهای مسلمین چه می گذرد؛ خرابی شام، ناتوانی مردم و گرانی قیمت ها. امیرالمومنین شخصاً عازم مرزهای مسلمین خواهد شد و تو را به زودی با نوشته هایی با خبر خواهد نمود. خداوند به تو [توفیق] جهاد فی سبیل الله عطا نماید».[۲۱]
عضدالدوله نیز به دنبال این پیام، نامه ای خطاب به خلیفه فاطمی نوشت و به سفیر خود سپرد تا به مصر ببرد. وی در آن نامه به فضل اهل بیت و این که عزیز فاطمی از ذریه آن خاندان پاک می باشد، اقرار کرد و اطاعت خود را از خلیفه اعلام نمود.[۲۲] این نامه ها در حضور خلیفه عباسی خوانده می شد. ابن جوزی و ابن عماد حنبلی آورده اند که فرستادگانی بین خلیفه فاطمی و امیر آل بویه ردوبدل می شد و جواب آنها با حسن نیت همراه بود، ولی به هیچ پیامی اشاره نکرده اند.[۲۳]
ابوالحسن بن معلم کوکبی، از وزرای بهاءالدوله (۴۰۳ـ۳۷۹ه)، اولین اقدام را بر ضد تبلیغات شیعی، انجام داد؛ مراسم عاشورا که حدود سی سال بر پا می شد به دستور وی منع گردید. اما اقدام او با عکس العمل شدید سپاهیان بهاءالدوله مواجه گردید. آنها به بهاءالدوله هشدار دادند که باید وی (ابن معلم) را به آنها تسلیم نماید و اظهار داشتند: ای بهاءالدوله! برای بقای خودت یا بقای ابن المعلم تصمیم بگیر. سپس بهاءالدوله وی را به ایشان تسلیم کرد و آنها او و دستیارانش را کشتند.[۲۴]
در دومین مرحله مقابله با تبلیغات شیعی، خلیفه عباسی، القادر، در ۳۸۲ه فرمان منع نوحه گری و عزاداری در روز عاشورا را صادر کرد و قاضی بغداد که شیعه بود، برکنار گردید. در مقابل این اقدام، بویهیان فردی را به عنوان قاضی خاص که به او نقیب می گفتند، برای اولاد ابوطالب و هاشمیان تعیین نمودند.[۲۵] هم زمان امیر موصل، ابودرداء محمد بن مسیب عقیلی (ح ۳۸۳ه) از اطاعت خلیفه عباسی امتناع کرد و به شورش و آشوب دست زد و در موصل برای خلیفه فاطمی، العزیزبالله (۳۸۶ـ۳۶۵ه) دعوت نمود.[۲۶]
چهار سال بعد، شیعیان در بغداد قیام مسلحانه ای ترتیب دادند و خواستار اقامه دعوت برای خلیفه فاطمی، الحاکم (۴۱۱ـ۳۸۶ه)، شدند. آنها در خیابان های بغداد فریاد می زدند: «یا حاکم یا منصور» که این امر با عکس العمل شدید قادر عباسی رو به رو و شورش آنها سرکوب شد.[۲۷]
از شورش های مهم در طی این سال ها بر ضد خلافت عباسی و به نفع خلافت فاطمی، قیام ابوالمنیع قراوّش بن مقلد (ح ۴۰۱ه)، امیر طایفه بنی عقیل (۴۸۹ـ۳۸۶ه) و حاکم موصل، بود؛ او از اطاعت خلیفه عباسی سر باز زد و دعوت فاطمیان را در موصل، مداین، انبار و کوفه نشر داد و برای حاکم فاطمی در همه این سرزمین ها دعوت نمود.[۲۸]
قراوُش ضمن ایراد خطبه ای نسبتاً طولانی، بعد از درود بر امام زمان(ع)، از الحاکم فاطمی به «امیرالمومنین» یاد می کند. ابن جوزی این امر را ناشی از مکاتباتی می داند که بین او و حاکم، خلیفه فاطمی، صورت پذیرفته است. در این خصوص، وی مورد استمالت خلیفه قرار گرفته و مبلغ صدهزار دینار نیز برای سپاهیانش اخذ نموده است.[۲۹] قادر عباسی او را به بغداد فرا خواند و سرزنش کرد. قراوش نیز از اقدام خود عذرخواهی نمود و سپس به نام خلیفه عباسی خطبه خوانده شد.[۳۰] در همان سال، هم زمان با قراوُش ـ که برای خلافت فاطمی دعوت نمود ـ علی الاسدی، رئیس قبیله بنی اسد (ح ۳۸۷ه)، در حِلهّ[۳۱] و نواحی آن، تابعیت خود را به حاکم فاطمی اعلان نمود.[۳۲]
به دنبال شورش های فوق و برای جلوگیری از تلاش های بعدی، قادر، خلیفه عباسی که در دوران وی خلافت عباسیان بعد از مرگ عضدالدوله رونق گرفته بود، در محفلی رسمی در ۴۰۲ه که با حضور علما، فقها، قضات و نیز بزرگانی، هم چون شریف رضی (د:۴۰۶ه)؛ برادرش مرتضی (د: ۴۳۶ه)؛ ابوحامد اسفراینی، شیخ عراق و امام شافعیه در قرن پنجم، تشکیل یافته بود، بیانیه ای منتشر کرد با این مضمون: فاطمیان برادران کفار و داعیان ایشان، خوارج هستند و نسب آنها به امیرالمومنین، علی بن ابی طالب(ع)، نمی رسد؛ خداوند درباره این فرد که در مصر ظاهر شده و ملقب به الحاکم است، به پستی و فساد حکم می کند و او و حاکم فاطمی قبل از او، همه پلید و نجس هستند؛ ایشان کفار فاسق و زندیق هایی هستند که حدود الهی را تعطیل و محرمات خدا را حلال شمرده اند… این بیانیه به امضای افراد حاضر در آن مجلس رسید.[۳۳] هم چنین قادر عباسی به علی بن سعید اصطخری معتزلی (د: ۴۰۴ه)، مبلغی هدیه کرد تا رساله ای بر ردّ فاطمیان بنویسد.[۳۴]
ظهور دولت غزنویان و فتوحات چشمگیر سلطان محمود غزنوی (۴۲۱ـ۳۸۸ه) که سنی متعصبی بود، سبب گردید که خلیفه عباسی او را به لقب یمین الدوله مفتخر نماید و بعد از استمالت وی، به او ماموریت داد که سنت را در خراسان گسترش دهد، محمود غزنوی به این کار اقدام نمود و تعداد زیادی از شیعیان و اسماعیلیه که داعیان دولت فاطمی بودند، کشت و به لعن آنها فرمان داد.[۳۵]
خلیفه فاطمی هم برای دلجویی و جلوگیری از اقدامات سلطان محمود بر ضد شیعیان، خصوصا اسماعیلیه، خلعتی گران بها برای وی نزد قادر، خلیفه عباسی، فرستاد. قادر بزرگان را در دارالحکمه جمع کرد و در آن جا یکی از بزرگان نوشته ای که حاکی از وفاداری محمود غزنوی بود، قرائت نمود. در این نوشته او خود را خادم خلافت عباسی و مخالف هر کسی که با خلافت عباسی دشمن باشد، دانست. سپس خلعت را در حضور بزرگان سوزاندند، ولی نقره های آن که ۴۵۶۲ درهم ارزش داشت بین فقرای بنی هاشم تقسیم گردید.[۳۶] هم چنین سلطان محمود نامه ای به قادر عباسی فرستاده، در آن خلیفه را از پاک کردن سرزمین ری از وجود شیعیان آگاه کرد. سلطان محمود در این نامه، فقهای ری و شیعیان، خصوصا اسماعیلیه را به عدم اجرای فرایض، مثل نماز، زکات و… متهم و اظهار کرد که ایشان به روز قیامت و ملائک اعتقاد ندارند و بین حرام و حلال فرقی نمی گذارند. وی در پایان آورده است که خداوند ما را یاری دهد که سنت را در قاهره مستقر نماییم.[۳۷]
فاطمیان هم در مقابله به مثل، به تعقیب اهل تسنن پرداخته، تمامی فقهای مالکی را از مصر اخراج نمودند. وضعیت در دوران قائم عباسی (۴۶۷ـ۴۲۲ه) با همین سیاست دنبال گردید. در ۴۴۴ه در جلسه ای، قائم، مانند پدرش قادر عباسی، به لعن و طعن فاطمیان پرداخت.[۳۸] اقدامات خلافت عباسی سبب وقوع فتنه ای در بغداد شد که بر اساس ذکر (حی علی خیر العمل) در اذان شکل گرفته بود و گروه زیادی هم در آن درگیری ها کشته شدند.[۳۹]
شکل گیری این امور با ضعف آل بویه، خصوصا بعد از مرگ عضدالدوله، ارتباط مستقیم داشت. سرانجام این امر با ظهور سلجوقیان متعصب به حد اعلای خود رسید. طغرل (۴۵۵ـ۴۲۹ه) در سال ۴۴۷ه وارد بغداد شد و ملک الرحیم، پسرابوکالیجار (۴۴۷ـ۴۴۰ه)، آخرین امیر آل بویه را بر کنار نمود. با ظهور سلاجقه در صحنه سیاسی در قرن پنجم هجری، وضعیت فاطمیان و داعیان ایشان در شرق اسلامی بسیار فرق کرد؛ لذا فاطمیان در این دوره سیاست خود را تغییر دادند و تدبیر دیگری اندیشیدند و آن، انتقام از خلیفه عباسی بود. فاطمیان فردی از فرماندهان ترک به نام بساسیری (ح ۴۵۰ه) که پیش از آن، دارای درجات عالیه نظامی در سپاه دیلمیان بود، به فتح بغداد ترغیب نمودند و او را به عنوان منتقم سقوط آل بویه به دست سلجوقیان، تعیین کردند. بساسیری از مستنصر فاطمی (۴۶۷ـ۴۲۷ه) پانصد هزار دینار، پانصد اسب، ده هزار کمان، هزاران شمشیر و سرنیزه، تعداد زیادی ادوات جنگی و لباس های قیمتی، دریافت کرده بود.[۴۰]
بساسیری در اولین برخورد در سنجار[۴۱] (ح ۴۴۹ه) بر نیروهای خلیفه عباسی پیروز گردید و منتظر شد تا فرصت حمله به بغداد فراهم گردد. در همین سال، طغرل برای سرکوب شورش برادرش، ابراهیم ینال ـ که گفته شده او هم به نام خلیفه فاطمی خطبه می خواند ـ حرکت کرد.[۴۲] بساسیری این فرصت را غنیمت شمرد و به سوی بغداد حرکت کرد. او از مردم کرخ که اغلب شیعه بودند، کمک گرفت؛ دربار خلافت عباسی را غارت کرد و از خلیفه اعتراف گرفت که اولاد بنی العباس بر حق نیستند، بلکه حق با فرزندان فاطمه زهرا(س) می باشد. بساسیری در منابر بغداد، بصره و واسط، به نام المستنصر فاطمی خطبه خواند و اعلام کرد که در اذان، «حی علی خیر العمل» گفته شود. هم چنین او عمامه، کرسی و تخت خلیفه عباسی را برای مستنصر فاطمی فرستاد.[۴۳]
مستنصر فاطمی از این پیروزی بزرگ که نصیب هیچ یک از اجدادش نشده بود، مسرور شد و دستور داد تا در قاهره جشن و سرور بر پا و خیابان ها مزین شود. شاعر نیز درباره او ابیات معروف (یا بنی العباس صُدّوا مّلک الارض مُعدّ مُلککم معاراً و العواری تُسترد) را سرود و خلیفه، قطعه زمین با ارزشی به او هدیه کرد.[۴۴]
به دنبال این پیروزی چشمگیر، المُستنصر، خلیفه فاطمی، برای قدردانی و دوام این اقدام بساسیری، به وی کمک شایان توجهی نمود. در همین سال یازوری (ح ۴۵۰ه)، وزیر معروف دولت فاطمی، به دستور مستنصر کشته شد، زیرا او به ارتباط مخفیانه با طغرل متهم شده بود. پیروزی بساسیری دوام نیافت؛ یک سال بعد از ورود مجدد طغرل به بغداد، بساسیری کشته شد و برای جلوگیری از اقدامات بعدی شیعیان در شام، سلجوقیان تعداد کثیری از ایشان را قتل عام کردند.[۴۵]
حضور سلجوقیان و از بین رفتن آل بویه، فعالیت ها و تبلیغات شیعی را به حداقل رساند، اگر چه دعات فاطمی برای آن که ابراز وجود کنند، بعد از سخت گیری های خواجه نظام الملک (۴۸۵ـ ۴۰۸ه)، وزیر مقتدر سلجوقی، شمار زیادی، از جمله خود وی را کشتند و تا سقوط بغداد ـ که حدود یک صد سال بعد از سقوط فاطمیان رخ داد ـ داعیان فاطمی در اکثر نقاط شرق به تبلیغات پرداختند. در مصر و شام فاطمی هم بعد از روی کار آمدن ایوبیان، شیعه زدایی در حد گسترده ای انجام شد و تعداد بسیاری از بزرگان شیعی، شامل عالمان، فقیهان، قاضیان و…، یا به قتل رسیدند و یا مجبور شدند که مصر و شام را ترک کنند. هم چنین آثار فاطمیان، مخصوصاً کتابخانه عظیم ایشان به دست صلاح الدین ایوبی در آتش سوخت، اما این همه، فروغ بی پایان تشیع را هرگز خاموش نکرد.
نتیجه گیری
از آغاز تاریخ اسلام تا قرن ششم هجری، جنبش های شیعی در دوره های مختلف شکل گرفت. برخی از آنها نیز دست آوردهای خوبی در پی داشتند، اما هیچ کدام از آنها به تشکیل دولتی قدرت مند، هم چون فاطمیان و آل بویه، موفق نشدند. توجه به اصول شیعه در این دوران دلایل عمده ای داشت که مهم ترین آن شروع غیبت کبرای حضرت مهدی(ع) (۳۲۹ه) و ضعف دولت عباسی بود. بسط و گسترش اصول مذهب شیعه از طرف بزرگانی، مانند شیخ صدوق، شیخ کُلینی، شیخ مفید، شیخ طوسی، شریف رضی و برادرش مرتضی، سهم بسزایی در پیشرفت اهداف سیاسی مذهبی دولت آل بویه و خلافت فاطمیان در این دوران داشته است. آل بویه و فاطمیان، در برخی از عقاید مذهبی خود اختلاف داشتند، اما در گسترش فرهنگ تشیع، نقش عمده ای ایفا نمودند. ایشان شعائر مذهبی شیعه، همانند: مراسم روز عاشورا، روز عید غدیر، خطبه خوانی به نام اهل بیت(علیهم السلام)، ذکر حیّ علی خیر العمل در اذان، و… را احیاء کردند. کمک آل بویه در باز گذاشتن دست داعیان اسماعیلی در شرق جهان اسلام و ارتباط نزدیک فاطمیان و آل بویه سبب گردید که فرهنگ شیعی، در اقصی نقاط سرزمین های اسلامی نفوذ کند که این حاکی از نوعی تعامل مذهبی در میان آنها بود.
پی نوشتها:
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی مشهد.
۱ . به سرزمین لیبی مشتمل بر دو ناحیه بَرقه و طرابلس و سرزمین تونس اطلاق می شود: حسین قرچانلو، جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، (تهران، سمت، ۱۳۸۲) ص ۲۳۸٫
۲ . احمد مختار العبادی، فی التاریخ العباسی و الفاطمی، (بیروت، دارالنهضه العربیه، بی تا) ص ۲۴۷ـ۲۴۹٫
۳ . جوئل ل. کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه سعید حنایی کاشانی، (تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵) ص ۶۸٫
۴ . آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲) ص ۱۳ـ۱۷٫
۵ . ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، (طهران، دارسروش للطباعه، ۱۳۷۹) ج ۶، ص ۱۱۶ـ۱۱۷؛ مسعودی، مُروج الذّهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۰) ج ۲، ص۷۳۹٫
۶ . فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، (تهران، نشر فروزان، ۱۳۷۵) ص ۷۸ـ ۸۰٫
۷ . جوئل ل. کرمر، پیشین، ص ۱۳۶٫
۸ . قرامطه، منسوب به حمدان بن اشعث (معروف به قرمط) از جمله حرکت های سیاسی مذهبی است که از قرن سوم هجری به بعد در ایران، بین النهرین، شام و شمال آفریقا صورت گرفته است. تلاش قرمط در گسترش دعوت اسماعیلیه در عراق سبب گردید که مورخان، اسماعیلیان عراق، بحرین و شام را به نام او قرامطه بخوانند: ( نوبختی، فرق الشیعه، ص ۵۱). قرمط اعتقاد داشت که مردم ایران، قدرت را از اعراب باز پس خواهند گرفت: (ابن ندیم، الفهرست، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۶ه) ص ۱۸۸).
۹ . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۹) ج ۹، ص ۳۹ـ۴۰٫
۱۰ . همان، ج ۶، ص ۳۱۵؛ ابوعلی مسکویه، پیشین، ج ۲، ص ۸۲؛ العبادی، پیشین، ص ۱۶۵٫
۱۱ . جوئل ل. کرمر، پیشین، ص ۸۰٫
۱۲ . کرخ از مناطق پرجمعیت در بغداد و مرکز تجاری (بازارهای اصلی) شهر بوده است. (ابن حوقل، صوره الارض، (بیروت، منشورات دارمکتبه الحیاه، ۱۹۷۹م) ص ۲۱۶ـ۲۱۷).
۱۳ . ابن اثیر، پیشین، ج ۵، ص ۲۹۸٫
۱۴ . ابن الجوزی، المنتظم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲م) ج ۱۴، ص ۱۴۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، (بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹) ج ۵، ص ۳۲۷٫
۱۵ . ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۴، ص ۱۵۰؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۱؛ ابن العماد الحنبلی، شذارت الذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۸) ج ۳، ص ۱۰۴؛ ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴) ج ۲، ص ۶۵۸٫
۱۶ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۱۰۴؛ ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۴؛ ابن تغری بردی، النجوم الزّاهره، (مصر، دارالکتب المصریه، بی تا) ج ۴، ص ۲۵٫
۱۷ . ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۴؛ ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۲۶۰٫
۱۸ . ابن تغری بردی، پیشین، ج ۴، ص ۳۲٫
۱۹ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۲۲۲٫
۲۰ . همان، ص ۱۵۱؛ ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۴، ص ۲۳۵٫
۲۱ . ابن تغری بردی، پیشین، ج ۴، ص ۱۲۵٫
۲۲ . همان، ج ۴، ص ۱۲۵؛ العبادی، پیشین، ص ۱۶۷٫
۲۳ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۱۸۰؛ ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۴، ص ۲۶۸٫
۲۴ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۲۲۵٫
۲۵ . العبادی، پیشین، ص ۱۷۴٫
۲۶ . ابن تغری بردی، پیشین، ج ۴، ص ۲۲۴ـ۲۲۷٫
۲۷ . همان.
۲۸ . ابن الاثیر، پیشین، ج ۵، ص ۵۸۷؛ ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۷۴٫
۲۹ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۲۹۹٫
۳۰ . ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۷۴ـ۷۷٫
۳۱ . شهری در نزدیک کربلا.
۳۲ . فرهاد دفتری، پیشین، ص ۲۲۵٫
۳۳ . ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۸۲ـ۸۳؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج ۴، ص ۲۲۹؛ ابن کثیر، پیشین، ج ۱۱، ص ۳۴۵؛ ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۳۰۲٫
۳۴ . فرهاد دفتری، پیشین، ص ۲۲۵٫
۳۵ . ابن العباد الحنبلی، پیشین، ج ۳، ص ۳۳۲٫
۳۶ . ابن الجوزی، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۷۱٫
۳۷ . همان.
۳۸ . فرهاد دفتری، پیشین، ص ۲۳۳؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج ۴، ص ۲۲۹ـ۲۳۰٫
۳۹ . ابن الاثیر، پیشین، ج ۶، ص ۱۵۸ـ۱۵۹و۱۶۷ـ ۱۶۸٫
۴۰ . ابن تغری بردی، پیشین، ج ۵، ص ۵٫
۴۱ . شهری است واقع در دشتی به همین نام در جزیره و جزء دیار ربیعه است. چون سلطان سنجر پسر ملکشاه سلجوقی در آن جا متولد شد، به همین سبب آن جا را سنجار گفته اند: یاقوت حموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ه) ج ۳، ص ۲۶۲٫
۴۲ . همان، ص ۶، محمد الخضری، الدوله العباسیه، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ه/ ۱۹۹۸م)، ص ۳۸۷٫
۴۳ . همان، ص ۶؛ ابن الاثیر، پیشین، ج ۶، ص ۱۹۹ـ۲۰۳٫
۴۴ . تقی الدین مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار، (بیروت، بی نا، بی تا) ج۲، ص ۱۲۵؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج ۵، ص ۱۲٫
۴۵ . همان؛ عبدالرحیم غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نوراله کسایی (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳) ص ۱۱۴ـ ۱۱۵٫
منابع
ـ ابن الأثیر، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۹م).
ـ ابن تغری بردی، جمال الدین ابی المحاسن یوسف، النجوم الزّاهره فی ملوک مصر و القاهره، (مصر، دارالکتب المصریه، بی تا).
ـ ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد، المتنظم فی تاریخ الأمم و الملوک، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲م).
ـ ابن حوقل، صوره الارض، (بیروت، منشورات دارمکتبه الحیاه، ۱۹۷۹م).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، العبر و دیوان المبتدا والخبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴).
ـ ابن العماد الحنبلی، شهاب الدین، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۸).
ـ ابن ندیم، اسحاق بن محمد، الفهرست، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۶ه/ ۱۹۹۶م).
ـ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم و تعاقب الهمم، حققه ابوالقاسم امامی، (طهران، دارسروش للطباعه، ۱۳۷۹).
ـ حموی، یاقوت، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ه).
ـ الخضری، محمد، الدوله العباسیه، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ه/ ۱۹۹۸م).
ـ دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، (تهران، نشر فروزان، ۱۳۷۵).
ـ العبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الفاطمی، (بیروت، دارالنهضه العربیه، بی تا).
ـ غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳).
ـ قرچانلو، حسین، جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، ج ۲، (تهران، سمت، ۱۳۸۲).
ـ کرمر، جوئل.ل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه سعید حنایی کاشانی، (تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵).
ـ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، (تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲).
ـ مسعودی، علی بن حسین، مُروج الذّهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۰).
ـ مقریزی، تقی الدین ابی العباس، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والاثار، (بیروت، بی نا، بی تا).
ـ نوبختی، ابوالحسن حسن بن موسی، فرق الشیعه، (عراق، بی نا، بی تا).
منبع :محمود خواجه میرزا؛سایت تخصصى تاریخ اسلام