- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
به طور کلى دو نوع رویکرد را نسبت به پیامبران (ص) و ائمه معصومین (ع) میتوان در هر عصرى و نسلى مطرح کرد ۱- رویکرد اسطورهاى بدین معنى که آن بزرگواران در زمان خود اسطورههایى بودهاند که در طول تاریخ هرگز مشابه آنان پدیدار و تکرار نخواهد شد. از این جهت این نوع اسطورهها براى انسانهاى عادى دست نیافتنى هستند. بنابراین ما باید به دنبال الگوى به روز و امروزى و متناسب با زمان خود باشیم.
۲- رویکرد اسوهاى بدین معنى که آن بزرگواران مجسمههاى عملى غایت خلقت انسان هستند و انسانهایى که در مسیر شدن حرکت میکنند و غایتى براى زندگى و حرکت آنان توسط خدای متعال طراحى شده باید از این مدلهاى عینى و از جنس خود انسان در مسیر شدن تبعیت و پیروى کرده، و تلاش نمایند خود را به آن الگوها هرچه بیشتر نزدیک نمایند. مقاله حاضر گامى است در جهت تبیین این دو نوع رویکرد که نویسنده در مقام پیاده سازى آن برآمده است اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
طرح مسئله
در طول تاریخ، اسلام ناب محمدى (ص) مهمترین مانع براى حکومت خودکامانى مانند بنی امیه، بنى العباس، و در تاریخ معاصر، استعمارگران و حکومتهاى وابسته بوده است. در این میان عامل مهم و اساسى در اثربخشى اسلام ناب وجود اسوههاى عالم بشریت؛ حضرت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) میباشد.
مهمترین هنر امام راحل «قدس سره» احیاى اسلام ناب محمدى و سیره ائمه معصومین (ع) است. الگو قراردادن حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در مبارزاتى که حضرت امام (ره) از ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ آغاز کردند، نقش اساسى در بسیج تودههاى مردم و شهادت طلبى آنان در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی، ایفا کرد.
شخصیت حضرت زهرا (س) خصوصاً در بعد مبارزات اجتماعى نقش موثرى در مشارکت زنان جامعه ما در انقلاب و استمرار آن داشته است. نقش اسلام ناب محمدى و الگو بودن پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت او در نهضت بیدارى مسلمانان و خصوصاً ملت شریف ایران به قدرى مؤثر بوده که دشمنان انقلاب را بر آن داشته است که براى براندازى نظام جمهورى اسلامی، استراتژى تضعیف اسلام ناب و اعتقادات و عشق مردم به پیامبر اعظم (ص) و خاندان عصمت و طهارت را در اولویت توطئههاى فرهنگى خود قرار دهند.
بر این اساس محورهاى ذیل را جهت تضعیف ایمان دینى مردم خصوصا جوانان در دستور کار خود قرار دادند.
۱) دامن زدن به مشکلات مردم و بزرگ نمایى آنها به خاطر ناکارآمد جلوه دادن اسلام.
۲) نفوذ دادن روشنفکران غرب زده و یا وابسته در فضاى تسامح و تساهل براى توهین به مقدسات و احکام دینى و ترویج فرهنگ بى بند و بارى در میان جوانان.
۳) ترویج تکثرگرایى در بعد قرائتهاى دینى براى از میدان به در کردن عالمان دینى و متخصصان اسلام شناس و زمینه سازى براى القاى برداشتهاى غیرتخصصى از دین در افکار جوانان و نسل سوم انقلاب.
۴) مطرح کردن پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به عنوان اسطوره و زیرسؤال بردن بعد اسوه بودن آن بزرگواران.
بر این اساس برخى دگراندیشان چنین گفتند:
«ما بیش از صد سال است که در مرحله انتقال به سر میبریم. جامعه ایران، فاز سنتى خود را پشت سر گذاشته و میخواهد مدرن شود در حالى که هنوز حساسیتهاى مذهبى خود را حفظ کرده است. در این جامعه هنوز خدا نمرده است. ما جز از طریق دمکراتیزه کردن جامعه چگونه میتوانیم بر این حالت فائق آییم.»
یکی از حربهها براى تضعیف نقش الگویى ائمه (ع) در جامعه اسلامی، نگرش اسطورهاى به شخصیت ائمه خصوصاً حضرت فاطمه زهرا (س) و در تعارض نشان دادن نگرش اسوهاى نسبت به آنها با مدرنیته و شرایط پیچیدگى جوامع انسانى و عصر انفجار اطلاعات میباشد.
یکی از دگراندیشان، در مراسم روز جهانى زن چنین گفت:
«الگوهای ما باید مربوط به زمان باشد. نزدیکترین شخص به ما که میتواند، الگو قرار گیرد، گاندى است. اما باز هم نمیتوانیم زندگیمان را به او نزدیک کنیم. الگوهاى ما باید این دورهاى باشد و حضرت فاطمه (س) اسطوره است و دست نیافتنى و یک الگوى قدیمى است و این دورانى نیست، چرا که نه پدرمان حضرت محمد (ص) است و نه همسرمان على (ع) و نه فرزندانمان امام حسن و امام حسین (ع)، لذا نزدیک شدن به حضرت زهرا (س) غیرممکن است.»
صرف نظر از انگیزههاى سیاسی، پاسخگویى به نیازهاى فکرى جوانان باید محور اساسى اندیشهورزی نخبگان متعهد باشد. در این نوشتار و براساس روش استاد شهید آیت الله مرتضى مطهری «قدس سره» که تبیین منصفانه اشکال و سپس پاسخگویى استدلالى و منطقى بوده است، به تبیین و تحلیل مطلب فوق پرداخته شده است.
اسطوره به معناى شخصیت افسانهاى است که به واسطه عوامل و نیروهاى فوق بشری، ویژگیهایی را پیدا کرده اند که مورد تقدیس و احترام بشر بودهاند. اساطیر و شخصیتهاى افسانهای یا ساخته ذهن بشر بوده است و یا به واسطه ارتباط خاص با خداوند، به جایگاه افسانهای خود دست پیدا کردهاند.
برخی، براى پیامبر اعظم و اهل بیت (ع) شخصیتهاى اسطورهاى قائل هستند و بر این اساس معتقدند خداوند در اثر عنایات خاص خود، به آنها قدرت عصمت داده است و از اول آنان را پاک و کامل قرار داده و نیز آنان را به علم لدنى و غیب، عالم به ما کان و مایکون و ماهو کائن مزین کرده است و لذا آنان اصولاً گرد گناه نمیرفتند.
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
بنابراین چون شخصیت آنان با نیروهاى مافوق بشرى شکل گرفته است، اسطورهاند و اگر بپذیریم که آنها الگو هستند، صرفاً براى مردم آن روز بوده و آنها براى عصر مدرنیته نمیتوانند اسوه باشند و لذا آنها دست نیافتنى هستند.
قرآن کریم و نگرش اسطورهاى و نگرش اسوهاى
خداوند در آیه ۲۱ سوره احزاب میفرماید:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوالله و الیوم الاخر و ذکروا الله کثیراً. هر آینه در شخصیت و رفتار و فضایل رسول خدا (ص) براى شما انسانها الگویی نیکو وجود دارد، براى کسانى که امید به خداوند و (تحصیل) روز آخرت را دارند و فراوان به یاد خدا هستند.»
در آیه ۴ سوره ممتحنه، خداوند ابراهیم و اصحاب او را نیز الگو معرفى نموده است.
«قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الذین معه. همانا براى شما الگوى خوبى در زندگی ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت».
از این آیه شریفه که با یک سیاق واحد با آیه قبل بیان شده است، استفاده میکنیم که انبیاء الهى و اصحاب خاص آنها که صلاحیت الگو بودن را دارند، نیز اسوه هستند. بنابراین اهل بیت پیامبر اکرم (ص) که در قرآن کریم محبتشان اتخاذ راه به سوى خدا معرفى شده، به طریق اولى اسوه هستند.
نکته شایان توجه در این آیات شریفه این است که رسول خدا و اهل بیت (ع) او اسوه قرار گرفتهاند براى هر انسانى که طالب خدا و آخرت و یاد خدا باشد و اختصاص به مسلمانان هم ندارد، یعنى آنها اسوه انسانى هستند و نکته مهمتر آن که مفهوم آیه بیان میکند که بدون اسوه قرار دادن آنها نمیتوان به خدا و آخرت نیکو و یاد خدا رسید.
مبانى عقلى نگرش اسوهاى در قرآن کریم
۱) نیاز انسان به اسوههاى جاودانه و اسوههاى این دنیایى
برای تبیین مبانى عقلى نگرش اسوهاى به شخصیت پیامبران و اولیاى الهى در قرآن کریم، پاسخ به این سوال ضرورى است که اصولاً مقوله «الگوگرایی» در زندگى که از عناصر مهم رشد و تعالى انسان میباشد بر چه محورهایى استوار است و به تعبیر دیگر، انسان در چه حوزههایى نیازمند الگو میباشد!
محور اساسى در پاسخ به این سوال این است که، انسان دو گونه هدف در حرکتهاى فردى و اجتماعى دارد.
یکی هدف و فلسفه زندگى است، یعنى همان هدفى که خداوند انسان را به خاطر آن خلق کرده است و ابر و باد و مه و خورشید و فلک به خاطر آن در کارند.
نوع دیگر، هدفهاى مادى در زندگى است، مانند هدف از مدیریت، هدف از تحقیق و تفحص، هدف از کار کردن، هدف از دوستى با دیگران، هدف از ازدواج و…
هدف و فلسفه زندگى که زمان به خاطر آن در اختیار انسان قرار داده شده است، خداگونه شدن و اتصاف به صفات جمال، بصیرت، استقلال، آزادی، زیبایی، اقتدار، محبوبیت، مقام و … است و به تمامى اسباب و علل از قبیل، پول، تکنولوژی، منابع ثروت، خوردن، لذت و … به عنوان اسباب و وسایل براى آن ارزشهاى معنوى نظر دارد. به عنوان مثال پول به اعتبار ایجاد بینیازی، استقلال، عزت، موقعیت و قدرت براى انسان ارزشمند است و ثروت هر چقدر هم کلان باشد اگر این ارزشها را به همراه نداشته باشد، بى ارزش تلقی میگردد.
در یک کویر گرم و سوزان میلیاردها پول و طلا براى شما بى ارزش است، زیرا این پول در آنجا نه براى شما قدرت میآورد نه عزت و نه بى نیازی، و حاضرید تمامى ثروت دنیا را با یک لیوان آب که به شما قدرت حیات میدهد مبادله کنید.
علم، تکنولوژی، جامعه مدنی، دموکراسى و همه مظاهر مدرنیسم، هنگامى داراى اعتبار و ارزشند که هدف و فلسفه خلقت را تحقق بخشند بر این اساس هنگامى که مرگ فرا برسد و انسان وارد عالم دیگرى شود نه با خود تکنولوژى به همراه میبرد و نه علم و نه هیچ چیزى از مظاهر مادى بلکه تنها چیزى که همراه انسان خواهد بود، عبارت است از: فضایل و محسنات اخلاقى و روحى و یا رذایل و زشتیهاى اخلاقى و روحی.
بنابراین سعادت ابدى انسان در گرو آنست که هدف و فلسفه خلقت خود را با کلیه اهداف مادی زندگى تنظیم نماید. در این صورت است که انسان موفق میشود دنیا و آخرت را در بعد فردى و اجتماعى توامان تحصیل نماید.
فلسفه اصلى نزول وحى و ارسال دین، بیان و تبیین راهها و روشهاى تنظیم این دو نوع هدف (هدف زندگى و هدفهاى مادی) بوده است.
متاسفانه نظامهاى غربى و به تبع آنها دگراندیشان، انسان را دچار غفلت از هدف و فلسفه خلقت و یاد خدا و ارزشهاى معنوى نمودهاند و بر این اساس رعایت حقوق بشر تا آنجا دارای ارزش است که بتواند منافع مادى آنها را تامین نماید و وقتى پاى منافع مادى به میان آید، حقوق بشر و همه ارزشهاى معنوى را در پاى آن ذبح میکنند.
امروز وجود ظلم و ستم و تبعیض نژادی، پدیده شومى به نام صهیونیسم، امپریالیسم، آپارتاید، فساد، همجنس بازی، تجاوز به حقوق بشر، سست شدن بنیان خانواده و ارزشهاى خانوادگی، بى ایمانی، استفاده خودخواهانه و منفعت جویانه از طبیعت، سرمایه سالارى به اسم دمکراسى و مردم سالاری، اسارت انسان در بند شهوات به نام آزادیهاى اجتماعی، فقر و گرسنگى ملتها خصوصاً ملتهاى آفریقا و دهها معضلات در زندگى بشر، نمودها و آثار فراموش نمودن هدف خلقت انسان و محوریت یافتن ارزشهاى مادى به جاى ارزشهاى معنوی است.
تردیدی نیست که انسان، موجودى الگوگرا است و از نقطه نظر روان شناختى تربیتی، این ویژگی در بشر نقش مهمى در رشد و تعالى او دارد اما انسان هم در ارزشهاى معنوى و فضایل اخلاقى نیازمند به الگوست و هم در تحصیل اهداف مادی.
بنابراین موضوع الگوگرایى در زندگى انسان هم ارزشهاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحى است که تجلى هدف و فلسفه خلقت انسان میباشد و هم ارزشهاى مادى و منافع دنیوى است که اهداف مادى بر مبناى آنها شکل میگیرد. قهرا در ارزشهاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحی، کسانى الگو قرار میگیرند که مظهر تمام و کمال این ارزشها و فضائل باشند و آنها اسوههاى جاودانهاى هستند که در همه زمانها مظهر این ارزشها میباشند. در ارزشهاى مادى نیز کسانى الگو قرار میگیرند که متناسب با زمان و مقتضیات زمان به اهداف دنیایى دست یافتهاند. بنابراین انسان به دو گونه الگو و اسوه نیازمند است.
۱) الگو و اسوه در بعد ارزشها و فضائل معنوى
۲) الگوها و اسوهها در بعد ارزشهاى مادى
به عنوان مثال انسان در بعد حقوق بشر و مردم سالارى نیازمند است کسانى را الگو قرار دهد که مظهر تام و تمام رعایت حقوق بشر و خدمت به مردماند اما در اعمال شیوههای تحقق حقوق بشر و مردم سالارى در جامعه نیازمند به الگوهاى این دورانى است تا بتواند از تجربه حکومتهاى موفق الگو بگیرد. از این رو انسان هم به اسوههای جاودانه و هم به اسوههاى این دوران نیاز دارد.
۲) کمال اکتسابى در شخصیت پیامبراعظم (ص) و اهل بیت (ع)
دومین مبنا از مبانى عقلى نگرش اسوهاى در قرآن کریم اینست که این اسوههاى عالم بشریت به طور عادى و با همان اسباب و عللى که در اختیار مردم بوده است، بر اثر مجاهده، تلاش و به کارگیرى عوامل معنوى و عقلانى به آن مرتبه از کمال انسانى نائل شدهاند و به عبارت دقیقتر فعلیت کمال انسانى در آن بزرگواران در سایه تقوا، تلاش، صبر، استقامت و مجاهده مستمر بوده است.
به نظر میرسد انگاره اسطوره بودن ائمه مبتنى بر یک شناخت عامیانه از ائمه (ع) است. زیرا در شناخت عامیانه نسبت به آن بزرگواران چنین تصور میشود. که خداوند از اول آنان را کامل آفریده است و به آنها قدرت عصمت و علم به غیب عطا نموده و آنها بر اساس این قواى فوق بشرى زندگى کردهاند، لذا بشرى که فاقد چنین نیروهاى متافیزیکی باشد، نمیتواند آنها را الگو قرار دهد. بر این اساس آنها اسطورهاند، در حالى که آنها در مقام اخذ وحى و تبلیغ رسالت و بیان و تبیین احکام الهى از عصمت اعطایی خداوند و علم به غیب بهره گرفتهاند اما به عنوان یک انسان، با مجاهده با نفس و تلاش و تحمل سختترین شرایط و با سلاح عقلانیت و بصیرت و با همان زندگى عادى بشری و همان اسباب و عللى که در اختیار همگان بوده است زندگى کرده اند و کمالات و ارزشهای انسانى و فضائل روحى و معنوى در آنها فعلیت یافته است و به همین خاطر آنان اسوهاند. نه اسطوره.
فاطمه زهرا (س)، اگر به عنوان یک زن و یک مادر و یک همسر و یک شخصیت اجتماعى و یک مبارز سیاسى و یک مرجع علمى الگو قرار میگیرد، به خاطر آنست که همه فضائلى که در وجود اوست از عفت، حیا، حجب، متانت، فداکاری، و فضائل دیگر بر اثر همان مجاهده و تلاش و تحمل شرایط سخت به وجود آمده است.
او اگر مثلاً در تربیت فرزندان الگو قرار میگیرد به خاطر آن است که با تلاش و پاکى و به کار بردن روشهاى تربیتی، فرزندانى مثل امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، و زینب (س) و امکلثوم (س) را تربیت میکند و اگر در همسردارى که از مقولههاى اساسی زندگى است، الگو قرار میگیرد به خاطر آن است که به نحو شگرفى زندگى توأم با آرامشى را براى همسر شجاع و دلیر خود به وجود میآورد و همه سختیهایى که در زندگی وجود داشته است را تحمل میکند تا حدى که على (ع) درباره او فرمود. «نعم العون علی الاخره»؛ چه نیکو و یاورى است فاطمه نسبت به آخرت.
۳) فضایل اخلاقى و ارزشهاى معنوى کهنه شدنى نیستند
سومین مبنا از مبانى عقلى در نگرش اسوهاى به شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، مطلق بودن ارزش هاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحى میباشد. انگاره اسطوره بودن بر نسبت اخلاق مبتنى است که بر اساس آن ارزشهاى معنوى و اخلاقى و روحى تابعى از متغیر ارزشها و منافع مادى میباشد و به دلیل آن که این ارزشها در حال تحول و دگرگونى هستند.
پس ارزشهاى معنوى در کسانى قابل قبول براى بشر و قابل الگوبردارى خواهد بود که پرچمداران این تحول باشند یعنى پرچمداران مدرنیته و مدرنیسم بر این اساس شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را اسطوره عصر جدید و الگوى ۱۴۰۰ سال پیش تلقى میکنند.
اما حقیقت این است که نسبیت اخلاق بر اصالت مادیت و ارزشهاى مادى استوار است و منافی و معارض با فلسفه خلقت انسان است به دلیل آنکه انسان براى ارزشهاى معنوى و فضائل روحى و اخلاقى خلق شده است، لذا این ارزشها در زندگى داراى اصالت میباشند و در واقع ارزشهاى مادى باید بر محوریت ارزشهاى معنوى تعریف شوند. ارزشهاى معنوى در طول تاریخ بشر از همه تغییرات و تحولات مصون بودهاند و تنها تاثیرپذیرى آنها از تحولات تاریخ، شفافتر و درخشانتر شدن آنها بوده است، بر این اساس ارزشهاى معنوی و انسانى هرگز کهنه شدنى نیستند در نتیجه انبیاء و اولیاء و پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت اسوههاى ماندگار همیشه تاریخ هستند.
آخرین نکته که به عنوان حسن ختام بحث مطرح میکنیم این است که میگویند گاندى رهبر ضد استعمارى هند را میتوان به عنوان الگو قرارداد اما جالب است که بدانید گاندى خود امام حسین (ع) را الگو و اسوه قرار داد و گفت: من اوراق کربلا را مطالعه کردم و دیدم که براى نجات هند از چنگال استعمار انگلیس، راهى جز الگو قرار دادن حسین (ع) وجود ندارد.