- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سال سوم هجرى قمرى
عامر بن مالک، معروف به مُلاعب الأسِنَّه که از بزرگان بنى عامر بود، به نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مدینه رفت و دو اسب و لوازم جانبى آن ها را به آن حضرت هدیه کرد. ولى پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: من هدیه مشرک را نمى پذیرم.
آن حضرت وى را به دین اسلام دعوت کرد و پیام وحى را بر او عرضه نمود.
عامر بن مالک، دین اسلام را نپذیرفت و شهادتین را بر زبان جارى نکرد ولیکن آن را نفى هم ننمود.
وى به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: اى محمد(صلی الله علیه و آله)! کار تو را نیکو و شرافتمند مى بینم. من نیز داراى قوم و قبیله اى هستم که پیوستن آنان به تو و دین تو، موجب عزت و اعتلاى بیشتر تو مى گردد. بدین جهت از تو مى خواهم مبلغانى را به همراه من اعزام نمایى تا افراد قبیله ام را با قرآن و احکام اسلام آشنا سازند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: از اهالى نجد نسبت به جان مبلغان بیمناکم. عامر گفت: من ضمانت آنان را بر عهده مى گیرم. آنان در پناه من قرار خواهند داشت.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) چهل تن و به روایتى هفتاد تن از اصحاب خود را که از قاریان قرآن و از انصار بودند، برگزید و به همراه عامر بن مالک اعزام نمود و امیرى آنان را بر عهده منذر بن عمرو ساعدى گذاشت.
این دسته از مبلغان پس از خروج از مدینه و پیمودن راه طولانى به “بئر معونه” که محل آب بنى سلیم بود فروآمدند. این آب، گرچه به بنى سلیم متعلق بود ولى در میان زمین هاى بنى سلیم و بنى عامر قرار داشت و ابتداى اراضى این دو قبیله، از این جا آغاز مى گردید.
عامر بن مالک به سوى قبیله خویش رفت تا آنان را از آمدن مبلغان دینى و پناه دادنشان با خبر گرداند.
اما مبلغان دینى، یک تن از میان خود را برگزیده و نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به وى دادند، تا به دست عامر بن طفیل که رئیس قبیله بنى سلیم بود برساند. نام حامل نامه، حرام بن ملحان بود که نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به دست عامر بن طفیل که در جمع مردان قبیله خود بود، رسانید.
عامر بن طفیل و دیگر بزرگان قبیله بنى سلیم بدون این که نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بخوانند، ناجوانمردانه اقدام به کشتن حرام بن ملحان، نامه رسان پیامبر(صلی الله علیه و آله) کردند. آنان پس از کشتن نامه رسان، به فکر کشتن سایر مبلغان دینى برآمدند. بدین جهت از قبیله بنى عامر یارى خواستند.
ولى بنى عامر، به دلیل این که مبلغان را در پناه خود گرفته بودند، از یارى بنى سلیم خوددارى کردند.
گفتنى است که عامر بن مالک )رئیس قبیله بنى عامر( براى آگاه کردن سایر افراد قبیله خود و اهالى نجد، از آن منطقه دور بود، و الاّ هرگز اجازه نمى داد که دشمنان بر ضد مبلغان اسلامى دسیسه کنند.
اما عامر بن طفیل از طایفه هاى بنى سلیم، از تیره هاى “عصیه”، “رعل” و “ذکوان” یارى جست. افراد این قبایل، وى را اجابت کرده و به یارى اش شتافتند.
آنان پس از هم سوگند شدن، به سوى مبلغان یورش برده و تمامى آنان را به شهادت رسانیدند. دو تن از مبلغان دینى که از جمع دوستان خود دور بودند، از دور، پرندگانى را مشاهده کردند که بر بالاى سر دوستانشان پرواز مى کردند. این امر، آنان را به تردید انداخت. بى درنگ برگشتند ولى در کمال شگفتى دیدند که تمامى یارانشان کشته شدند.
آنان تصمیم گرفتند که به مدینه برگشته و این خبر ناگوار را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برسانند. ولى در برگشت با مهاجمان مواجه شده و با آنان به نبرد برخاستند.
یک تن از مبلغان به نام حارث بن صَمَّه پس از کشتن دو تن از مهاجمان، به دست آنان اسیر گردید. آنان به حارث گفتند: ما نمى خواهیم تو را بکشیم، خودت بگو ما با تو چه کنیم؟ حارث گفت: مرا به قتلگاه دوستان و یارانم ببرید، آن گاه از من برى الذّمه گردید.
آنان همین کار را کرده و او را به قتلگاه سایر یارانش برده و در آن جا رهایش کردند. حارث، شمشیرش را به دست گرفت و دلیرانه با آنان به نبرد پرداخت و دو تن دیگر از آن مشرکان را به هلاکت رسانید و سرانجام به دست آنان به شهادت رسید.
اما مبلغ دیگر به نام عمرو بن امیه که اسیر مهاجمان شده بود، چون از تیره “مضر” بود، از کشتن او صرف نظر کرده و به جاى کشتن وى، سرش را تراشیده و رهایش نمودند. عمرو بن امیه، در راه بازگشت از نجد، با دو تن از اهالى آن منطقه همراه و آشنا گردید. آن دو، از طوایفى بودند که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیمان داشتند و عمرو بن امیه از آن بى خبر بود.
وى، تصورش بر این بود که این دو تن نیز از قوم و قبیله مهاجمان بنى سلیم هستند. به همین جهت هنگامى که در سایه درختى آرمیده و به خواب رفته بودند، هر دو را کشت و سپس به مدینه برگشت.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کشته شدن این دو تن، ناراحت شد و فرمود که آن دو از طوایف هم پیمان ما بودند. حال ما باید دیه آنان را بپردازیم. آن حضرت به مانند دیه مسلمانان، براى خانواده آن دو، دیه فرستاد.
خبر بئرمعونه، هنگامى به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید که در همان زمان خبر ناگوار فاجعه رجیع و کشته شدن مرثد و یارانش نیز به وى رسیده بود. این دو خبر، آن حضرت را بسیار ناراحت و متأثر کرد. آن حضرت به مدت پانزده روز و به روایتى چهل روز پس از نماز دست به دعا برمى داشت و قاتلان مبلغان دینى را نفرین و لعنت مى کرد، تا این که این آیه نازل شد: لَیْسَ لَکَ مِنَ الْاَمْرِ شَیْئٌ اَوْ یَتُوبُ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُم ظالِموُنَ.(۱)
این واقعه در روز بیستم ماه صفر سال سوم هجرى، مطابق با سى و ششمین ماه هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه منوره به وقوع پیوست.(۲)
علامه مجلسى این واقعه را ماه صفر سال چهارم قمرى، چهارده ماه پس از جنگ احد مى داند و ماجراى آن را به همین صورتى که در این جا بیان شد، آورده است و در آخر یادآورى کرده است که آیه معروف وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فى سَبیلِ اللّهِ اَمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقوُنَ، (۳) در شأن شهیدان این واقعه نازل شده است.(۴)
پی نوشت ها
۱- سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۲۸
۲- نک: المغازى (واقدى)، ج۱، ص ۳۴۶ و تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۴۲۲
۳- سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۶۹
۴- بحارالانوار (علامه مجلسى)، ج۲۰، ص ۱۴۷