- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
از آیات قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) برمیآید که مقام والدین خصوصا ماد،ر در پیشگاه الهی آنچنان والا و پرارزش است که هیچ کس در هیچ جایگاه و مقامی نمیتواند در برابر آن بایستد و اندکی از ارزش آن بکاهد. گویا که خداوند در این مساله با هیچ کس تعارف ندارد و به هیچ وجه با خلافکاران این وادی کنار نمیآید.
این نکته را میتوان با نیم نگاهی به زندگی بزرگانی که پلههای کمالات را پیمودهاند و در قلههای پیشرفت، منزل گزیدهاند مورد واکاوی قرار داد. روشن است که در زندگی هیچ بزرگی ذرهای بیاحترامی به مقام والدین و به ویژه مادر دیده نمیشود که یقینا اگر چنین چیزی در زندگی آنها رخ میداد به آن چنان جایگاه رفیعی دست نمییافتند.
از سوی دیگر، تاریخ شاهد آن است که برخی از آنان که به بلندای قله سعادت دست یافتهاند به خاطر عدم رعایت این نکته پراهمیت، سقوط و یا پس رفت در این مسیر را تجربه کردهاند.
اگرچه صرف قدم گذاشتن در وادی بیاحترامی به والدین تاثیرات و پیامدهای مخرب فراوانی را بر زندگی مادی و معنوی انسان خواهد گذاشت اما باید دانست که این تاثیرات مخرب هنگامی به اوج خود میرسد که نَفَس از سینه مادر برون آید و به دادستانی، از بیاحترامی فرزندش او را نفرین کند. گویا که در چنین شرایطی خود خداوند دادستان او خواهد بود و بیشک هیچ کس هم جلودار چنین دادستانی نخواهد بود.
داستانی درباره تاثیر نفرین مادر
محبت مادر نسبت به فرزندش آنقدر زیاد است که همیشه و در همه حال دوست دارد برای پیشرفت فرزندش دعا کند و با چشمانش ترقی و کمال او را ببیند. دل او آنقدر پاک و زلال است که کمتر میشود کدورتی به خود بگیرد و ناراحتی از فرزندش را عقده کند.
اما گاهی هم میشود که دل ظریف و لطیف او، آنچنان میشکند که آهش به آسمان میرود و دردش گریبانگیر فرزند عزیزتر از جانش میشود. معمول مادران حتی در مواجهه با چنین شرایطی دلشان نمیآید که فرزندشان را نفرین کنند و علیه او از خداوند درخواستی داشته باشند. اما باید دانست که به همان اندازه که دل مادر همچون دریا وسیع است و میتواند ناملایمات را در خود هضم کند، همچون گل ظریف و شکننده است.
اگرچه صرف قدم گذاشتن در وادی بیاحترامی به والدین تاثیرات و پیامدهای مخرب فراوانی را بر زندگی مادی و معنوی انسان خواهد گذاشت اما باید دانست که این تاثیرات مخرب هنگامی به اوج خود میرسد که نَفَس از سینه مادر برون آید و به دادستانی از بیاحترامی فرزندش او را نفرین کند. گویا که در چنین شرایطی خود خداوند دادستان او خواهد بود و بیشک هیچ کس هم جلودار چنین دادستانی نخواهد بود.
در چنین شرایطی است که دل شکسته او غوغا میکند و دعای سوزان او بر مسند مینشیند. برخی از روایات، داستانهای شگفتی را در این زمینه برای ما نقل کردهاند تا شاید از سرنوشت نامیمون گذشتگان عبرت گیریم و این نکته پراهمیت را برای همیشه آویزه گوشهایمان کنیم. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«در میان بنى اسرائیل عابدی بود به نام جریح که دایما در صومعهای عبادت میکرد. روزی مادرش نزد او آمد و او را که در حال نماز (مستحب) بود، (صدا زد و) به سوی خود خواند. اما جریح پاسخ مادر را نداد.
مادر برگشت و پس از چندی به سوی او بازگشت و دوباره او را خواند. اما پسر به او توجه نکرد و عبادتش را ادامه داد. مادر نیز به خانه رفت و پس از چندی برای بار سوم برگشت تا با فرزندش سخن بگوید. اما این بار هم جریح، مشغول عبادت بود و توجهی به مادر نکرد و پاسخ او را نداد. مادر در حالی که (دلش از او گرفته بود) از آنجا برگشت و با خود چنین گفت: اى معبود بنى اسرائیل! او را خوار و ذلیل کن.
درست فرداى همان روز بود که زن بدکارهای آمد و کنار صومعه او نشست و درد زائیدنش گرفت و مدعى شد که نوزادش از آن جریح است. این مساله (مثل باد) در میان بنى اسرائیل پیچید و عمومیت یافت که: ای مردم! بدانید همان کسی که دیگران را به زنا سرزنش میکرد خود گرفتار این عمل زشت شده است! حاکم دستور داد که او را دستگیر کنند (و به محکمه برند).
در این هنگام مادر جریح در حالی که سیلی به صورت خود میزد، نزد او رفت. جریح به مادر گفت: مادر جان! ساکت باش که این نتیجه نفرین تو است. (اینجا بود که عابد بنی اسرائیل پی به خطای خود برد و از کرده خود پشیمان شد.)
هنگامی که مردم این سخن را از او شنیدند به او گفتند: ما با تو چه کنیم؟ جریح گفت: بچه را بیاورید. او را که آوردند، جریح بچه را از آنان گرفت و از او پرسید: پدرت کیست؟ (نوزاد به قدرت خدا به زبان آمد و) پاسخ داد: فلان چوپان در فلان خاندان.
بدین ترتیب خداوند تهمت آنان را که در مورد جریح چنین گفته بودند، دروغ در آورد. او هم سوگند یاد کرد که دیگر از مادرش جدا نشود و همیشه در خدمتش باشد. (قصص الأنبیاء راوندی، ص ۱۷۷) در زندگی هیچ بزرگی ذرهای بیاحترامی به مقام والدین و به ویژه مادر دیده نمیشود که یقینا اگر چنین چیزی در زندگی آنها رخ میداد به آنچنان جایگاه رفیعی دست نمییافتند.
از سوی دیگر تاریخ شاهد آن است که برخی از آنان که به بلندای قله سعادت دست یافتهاند به خاطر عدم رعایت این نکته پراهمیت، سقوط و یا پس رفت در این مسیر را تجربه کردهاند
بنابراین روشن است که هر کس در هر جایگاه و مقامی هم که باشد اگر احترام مادر را حفظ نکند به زیر خواهد آمد و آنچه را که از خدا گرفته از کف خواهد داد.
نتیجه مهر و محبت مادر زبان زد خاص و عام است. هیچ کس به قدر او به فرزندانش علاقه ندارد. بارها دیدهایم که هر کس میخواهد شاهدی برای محبت بیحد و حصر و فراوان بیاورد از مادر مایه میگذارد و محبت مادری را مثال میزند. اما گاهی هم میشود که دل وسیع و دریاگونه او همچون شیشه میشکند و صدای شکستنش سرتاسر دنیا را فرامی گیرد.
بنابراین حتی اگر خودخواهانه هم میاندیشیم و تنها به فکر پیشرفت خود هستیم هم باید با تمام وجود حریم گل را حفظ کنیم و از محدوده احترام به مادر نگهبانی نماییم. چرا که پیشرفت ما در گرو آرامش دل او است. اما شایستهتر آن است که خالصانه و از روی صفای دل، تمام محبت خود را به پای موجودی که تمام وجودش را وقف ما کرده، بریزیم و اجازه ندهیم حتی قطرهای آب در دل آرام او به تلاطم افتد.
آری، شاید بتوان چارهای برای پیامدهای مخرب بیاحترامی به مادر پیدا کرد اما این چارهاندیشی تا زمانی خواهد بود که نفس مادر از سینه برون نیامده باشد و آه او به عرش رحمانی نرسیده باشد و نفرینش دامنگیر فرزندش نشده باشد. البته نفرین پدر نیز ماجرایی مشابه دارد که مجال دیگری را میطلبد.
منبع: تبیان؛ سید مصطفی بهشتی