- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عفاف یعنی خویشتندارى در برابر تمایلات بىبند و بارى جنسى. در لسان العرب ذیل واژه عفّت چنین آمده است:
«الکفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل؛ عفّ عن المحارم و الاطماع الدنیه» (ابن منظور، ۹/۲۵۲)
«خوددارى از آنچه که زیبا و شایسته نیست، خوددارى از حرامها و طمعهاى پست».
در «قاموس المحیط» مىخوانیم:
«عفّ: کفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل کاستعفّ و تعفّف» (فیروز آبادى، ۳/۱۷۷)
«خوددارى از آنچه زیبا و شایسته نیست مانند استعفّ و تعفّف».
آنچه از جستجو در سایر کتابهاى لغت مىتوان فهمید این است که «عفّت» به معناى نگه داشتن نفس از ارتکاب معاصى و کارهاى حرام مىباشد.
خواجه نصیرالدین طوسى هنگامى که از فضایل چهارگانه اخلاقى سخن به میان مىآورد، جایگاه عفّت را چنین تبیین مىکند:
«فضایل چهار بود، اول: تهذیب قوت نظرى و آن «حکمت» بود، دوّم تهذیب قوت عملى و آن «عدالت» بود و سوم تهذیب قوت غضبى و آن «شجاعت» بود و چهارم تهذیب قوت شهوى و آن «عفّت» بود». (طوسى،/ ۱۲۳)
برخى از عالمان اخلاق گفتهاند:
«عفّت، داراى مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن خویشتندارى در برابر هر گونه تمایل افراطى و نفسانى است و مفهوم خاص آن خویشتندارى در برابر تمایلات بىبند و بارى جنسى است». (مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، ۲/۲۸۳)
حاج ملا احمد نراقى در کتاب ارزشمند خود براى قوه شهویه سه حالت در نظر مىگیرد: «افراط» که از آن به «شره» تعبیر مىشود. «تفریط» که آن را «خمود» مىنامند و «اعتدال» که از آن به «عفّت» تعبیر مینماید و عفّت را مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از براى قوه عاقله مىداند. (نراقى،/ ۳۲۱)
در نتیجه آنچه از خمیرمایه غالب تعریفها برمىآید، عفّت به معناى رام بودن قوه شهوانى تحت حکومت عقل است. البته با رعایت شرط اعتدال؛ یعنى نه غرق در شهوات شویم که به افراط گراییم و نه ترک غرایز کنیم که به تفریط دچار آییم، بلکه استفاده صحیح و مشروع نماییم؛ زیرا خداى تعالى همه غرایز را به حکمت در وجود آدمى به ودیعت نهاده است.
واژه عفاف در قرآن کریم
عفاف به دو صورت «یستعفف» و «تعفّف» در قرآن کریم و مجموعاً در چهار آیه مبارکه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه معانى گوناگونى مىپذیرد که مىتوان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود.
۱- عفّت به معناى خویشتندارى در اظهار نیاز
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ لا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِى الأرْضِ یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» (بقره/۲۷۳)
«و (انفاق شما مخصوصا باید) براى نیازمندانى باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (و توجه به آیین خدا آنان را از وطنهاى خویش آواره ساخته، و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمین هزینه زندگى، دست به کسب و تجارتى بزنند) نمىتوانند مسافرتى بکنند (و سرمایهاى بدست آورند) و از شدت خویشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بىنیاز مىپندارد؛ اما آنها را از چهرههایشان مىشناسى، و هرگز با اصرار از مردم چیزى نمىخواهند (این است مشخصات آنها) و هر چیز خوبى که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است».
علامه طباطبایى مىنویسد:
«کلمه «تعفّف» به معناى آن است که عفّت صفت آدمى شده باشد و «یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ» یعنى کسى که از حال ایشان اطلاع ندارد، از شدت عفّتى که دارند آنان را توانگر مىپندارند، چون با این که فقیرند ولى تظاهر به فقر نمىکنند و مردم پى به حال آنان نمىبرند، مگر این که شدت فقر رنگ و رویشان را زرد کند». (طباطبایى، ۲/۶۱۳)
«گفتنى است که «الحاف» به معناى اصرار است و جمله «لا یسْأَلُونَ» به قرینه «یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ» و نیز به قرینه «تعفّف» باید به این معنا باشد که تقاضا نمىکنند تا به اصرار منجر شود». (هاشمى رفسنجانى، ۲/۲۸۸)
در اینجا عفاف به معناى عدم اظهار فقر به عنوان یک ارزش اخلاقى براى مسلمین مطرح شده است، عفاف به همین معنا در روایات نیز آمده است:
«العفاف زینه الفقر و الشکر زینه الغنی» (رى شهرى، ۸/۳۸۲۸)
«عفاف، زینت فقر و شکرگزارى، زینت بىنیازى است».
۲- عفّت به معناى قناعت
«وَ ابْتَلُوا الْیتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَ بِدَارًا أَنْ یکْبَرُوا وَ مَنْ کَانَ غَنِیا فَلْیسْتَعْفِفْ…». (نساء/۶)
«و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید و اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را نخورید و هر کس که بىنیاز است، (از برداشتن حقالزحمه) خوددارى کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (مطابق زحمتى که مىکشد) از آن بخورد و هر که بىنیاز است باید عفت ورزد».
صاحب المیزان در تفسیر این آیه مىفرماید:
«گاهى سرپرست یتیم فقیر است و چارهاى ندارد، جز این که براى رفع حوائجش براى یتیم کار کند، و از اجرت کارش حوائج ضروریش را برآورد ولى گاهى سرپرست یتیم ثروتمند است، در این صورت خداى تعالى مىفرماید: هر کس که ثروتمند است طریق عفت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزى را نگیرد و اگر فقیر است به طور شایسته از آن بخورد». (طباطبایى، ۴/۲۷۶)
طبرسى مىگوید:
«و ثروتمندان به منظور مهرورزى به یتیم و باقى گذاردن مالش به ثروتى که خداوند روزى آنان کرده قناعت کنند». (طبرسى، جوامع الجامع، ۱/۵۵۵) از امام باقر(علیه السلام) نیز روایتى به همین مضمون آمده است. (طبرسى، ۲/۷۱۸)
در این آیه شریفه عفاف به معناى قناعت مىباشد و در حدیثى از معصوم(علیه السلام) نیز نقل شده که مىفرماید: «ثمره العفّه القناعه» (رى شهرى، ۸/۳۸۲۸) «میوه عفت، قناعت است».
۳- عفت به معناى پاکدامنى
«وَ لْیسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ…». (نور/۳۳)
«و کسانی که امکانى براى ازدواج نمىیابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا از فضل خود آنان را بىنیاز سازد».
«از آنجا که در آیه قبل ترغیب به ازدواج مىباشد، گاهى با تمام تلاش و کوشش وسیله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنان مجاز است و ضرورت چنین ایجاب مىکند، لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایى مىدهد». (مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ۱۴/۴۵۹)
باتوجه به این که حساسیت روحى مرد نسبت به زن امرى ثابت شده و بدیهى است چنانکه در آیات قرآن آمده است: «زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ… » (آل عمران/۱۴) «محبت زنان و… در نظر مردم جلوه داده شده است».
بنا بر این باید در طلب عفّت کوشید تا لذایذ باطنى و ملکوتى بر لذایذ جسمانى غالب آید و انسان بر شهوات غلبه کند.
امام(علیه السلام) در پاداش شخص عفیف مىفرمایند:
«ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعفّ،لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه» (آمدى، ۱/۳۶) «کسی که در راه خدا جهاد کند و شهید شود، اجرش بزرگتر از کسى نیست که بتواند گناه کند و عفّت بورزد، انسان پاکدامن نزدیک است فرشتهاى از فرشتگان خدا شود».
۴- عفاف به معناى رعایت چادر
«وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِى لا یرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور/۶۰)
«و زنان از کار افتادهاى که امید ازدواج ندارند، گناهى بر آنان نیست که لباسهاى (رویین )خود را بر زمین بگذارند، به شرط این که در برابر مردم خودآرایى نکنند و اگر خود را بپو شانند براى آنان بهتر است، و خداوند شنوا و داناست».
«قواعد» جمع «قاعده» به معناى زنى است که از نکاح باز نشسته یعنى کسى به خاطر پیریاش به او میل نمىکند. (طباطبایى، ۱۵/۲۲۷) و ثیاب منظور جلبابى است که بالاى خمار مىپوشند. (طبرسى، مجمع البیان، ۷/۱۵۵)
همان گونه که از آیه برمىآید، زنان سالخوردهاى که امیدى به زناشویى ندارند، مىتوانند روسرى خود را بر دارند و این برداشتن روسرى بدان شرط است که در اندیشه جلوهگرى و دلربایى نباشند، زیرا این کار هم بر زنان سالخورده حرام است و هم بر زنان جوان، پاکدامنى و عفت ورزیدن زنان سالخورده نیز به وسیله پوشیدن چادر بهتر از کنار گذاشتن آن است، اگر چه کنار گذاشتن روسرى بر آنان گناهى ندارد. (همان)
در روایتى از امام صادق(علیه السلام)چنین آمده است:
«القواعد لیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ قال تضع الجلباب وحده» (حرعاملى، ۲۰/۲۳۰)
«پیرزنان حرجى نیست که فقط چادر خویش را نپوشند».
زن به علت جاذبههایى که خداى تعالى در وجود او نهاده است، حکم پوشش به او اختصاص یافته تا زیبایىهاى او منحصر به محارم خویش باشد و از تحریک مردان بیگانه پیشگیرى کند، امّا هنگامى که آن جاذبهها از بین رود، مىتواند چادر خویش را به خاطر حرج و سختى که براى وى دارد، کنار بگذارد.