- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در آیات قرآن کریم، عادل بودن و قیام به عدل بعنوان یک صفت مثبت براى خداوند ذکر شده است یعنى در قرآن تنها به تنزیه خداوند از ظلم و ستم در آیات قرآن قناعت نشده است بلکه به طور مستقیم نیز صفت عدالت براى خداوند اثبات شده است چنانکه مى فرماید: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط؛ خدا و فرشتگان و دارندگان دانش گواهى مى دهند که معبودى جز خداى یکتا که به پادارنده عدل است، نیست» (آل عمران/۱۸) بنابراین از نظر اسلام، عدل الهى، حقیقى است و عدالت از صفاتى است که قطعا باید خداوند را به آن موصوف نمود.
عدل اجتماعى در آیات قرآن
بیشترین آیات مربوط به عدل، در باره عدل جمعى و گروهى است اعم از خانوادگى، سیاسى، قضائى، اجتماعی. در حدود ۱۶ آیه در این زمینه وجود دارد. در قرآن کریم، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.
عدل؛ هدف نبوت و مبناى معاد
عدل به مفهوم اجتماعى، هدف نبوت و رسالت پیامبران است و به مفهوم فلسفى مبناى معاد مى باشد و آیات زیادى از قرآن کریم به این موضوع اشاره دارند چنانچه قرآن درباره هدف نبوت و رسالت پیامبران مى فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به راستى و هدایت گرایند» (حدید/۲۵). و در موضوع معاد، محاسبه، رستاخیز و پاداش و کیفر اعمال مى فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین؛ ترازوهاى عدالت را در روز قیامت مى نهیم، به احدى ظلم نخواهد شد و اگر هموزن دانه خردل باشد، آن را مى آوریم؛ این بس که ما حسابگر هستیم» (انبیاء/۴۷).
عدل اخلاقى در آیات قرآن
قرآن کریم، انسان اخلاقى را به عنوان ” صاحب عدل ” نام مى برد. در چند جاى قرآن که سخن از داورى و یا گواهى انسانهایى است که از نظر تربیتى و اخلاقى و روحى قابل اعتماد باشند، آنها را به همین عنوان که گفتیم نام مى برد، مثل اینکه مى فرماید: «یحکم به ذوا عدل منکم؛ دو نفر عادل از خودتان آن را تصدیق کنند» (مائده / ۹۵) یا مى فرماید: «و اشهدوا ذوى عدل منکم؛ و دو تن عادل از خودتان را گواه بگیرید» (طلاق/ ۲). پس از ترجمه آثار یونانى در جهان اسلام، این جمله افلاطون معروف شد که ” عدالت، مادر همه فضائل اخلاقى است ” ولى در حدود دو قرن پیش از آنکه سخن افلاطون در میان مسلمین شناخته بشود، مسلمین از زبان قرآن این سخن را شنیده بودند.
عدل تکوینى در آیات قرآن
قرآن کریم تصریح مى کند که نظام هستى و آفرینش، بر عدل و توازن و بر اساس استحقاقها و قابلیتها است. گذشته از آیات زیادى که صریحا ظلم را از ساحت کبریائى بشدت نفى مى کند و گذشته از آیاتى که ابلاغ و بیان و اتمام حجت را از آن جهت از شؤون پروردگار مى شمارد که بود اینها نوعى عدل، و هلاک بشر با نبود آنها نوعى ظلم و ستم است، و گذشته از آیاتى که اساس خلقت را بر حق – که ملازم با عدل است – معرفى مى نماید، گذشته از همه اینها در برخى از آیات، از مقام فاعلیت و تدبیر الهى بعنوان مقام قیام به عدل یاد مى کند: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط؛ خدا که همواره نگاهبان عدل (و درستی) است گواهى مى دهد که جز او معبودى نیست و فرشتگان و دانشوران نیز گواهى مى دهند» (آل عمران/ ۱۸) و یا عدل را ترازوى خدا در امر آفرینش مى داند: «و السماء رفعها و وضع المیزان؛ و آسمان را برافراشت و (در آن) میزان نهاد» (الرحمن/ ۷). در ذیل همین آیه است که رسول خدا فرمود: «بالعدل قامت السموات و الارض؛ آسمانها و زمین به عدل برپا است».
عدل تشریعى در آیات قرآن
عدل تشریعى یعنى اینکه در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل، رعایت شده و مى شود نیز صریحا مورد توجه قرآن قرار گرفته است. در قرآن کریم تصریح شده که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانى بشر حاکم باشد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ همانا فرستادگان خویش را با دلائل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و مقیاس (قانون) فرستادیم تا مردم بدینوسیله عدل را بپا دارند» (حدید/ ۲۵).
بدیهى است که برقرارى اصل عدل در نظامات اجتماعى، موقوف به این است که اولا نظام تشریعى و قانونى، نظامى عادلانه باشد و ثانیا عملا به مرحله اجرا در آید. علاوه بر این اصل کلى که قرآن در مورد همه پیامبران بیان کرده است، در مورد نظام تشریعى اسلامى مى گوید: «قل امر ربى بالقسط؛ بگو: پروردگارم به انصاف فرمان داده است» ( اعراف/ ۲۹) یا در مورد برخى دستورها مى گوید: «ذلکم اقسط عندالله؛ که این در پیشگاه خداوند منصفانه تر است» ( بقره/ ۲۸۲). قرآن کریم، امامت و رهبرى را ” پیمان الهى ” و مقامى ” ضد ظلم ” و ” توأم با عدل ” مى داند. قرآن آنجا که درباره شایستگى ابراهیم براى امامت و رهبرى سخن مى گویند، برداشتش چنین است: ” آنگاه که ابراهیم از همه کوره ها خالص در آمد به او ابلاغ شد که تو را به امامت و رهبرى برگزیدیم. ابراهیم درخواست کرد و یا استفهام نمود که این موهبت الهى در نسل او ادامه یابد. به او پاسخ داده شد که: امامت و رهبرى، پیمانى است الهى و ستمکاران را در آن نصیبى نیست: («لاینال عهدى الظالمین؛ عهد من به ستمکاران نمى رسد» بقره/۱۲۴).
رابطه عدل با دیگر اصول دین از نظر قرآن
در قرآن کریم، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد، و مقیاس سلامت اجتماع است.
عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط مى شود، به نگرش انسان به هستى و آفرینش، شکل خاص مى دهد، و به عبارت دیگر، نوعى ” جهان بینى ” است، آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط مى شود، یک ” مقیاس ” و ” معیار ” قانون شناسى است، و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب (قرآن) و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط بشمار آید، آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مى شود یک ” شایستگى ” است، آنجا که پاى اخلاق به میان مى آید، آرمانى انسانى است، و آنجا که به اجتماع کشیده مى شود یک ” مسؤولیت ” است.
چگونه ممکن بود مسأله اى که در قرآن تا این پایه بدان اهمیت داده شده که هم جهان بینى است، و هم معیار شناخت قانون، و هم ملاک شایستگى زعامت و رهبرى، و هم آرمانى انسانى، و هم مسؤولیتى اجتماعى، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانى که در مورد قرآن داشتند نسبت به آن بى تفاوت بمانند. این است که ما معتقدیم دلیلى ندارد که در پى علتى دیگر برویم و فکر خود را خسته نماییم که چرا از آغاز نهضتهاى فکرى و عملى مسلمین، همه جا کلمه ” عدل ” به چشم مى خورد؟
منبع :عدل الهى مقدمه ص ۴۳-۴۰ و صفحه ۵۹-۵۸