- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
عبودیت و بندگی خدا، مهمترین هدف آفرینش انسان و بعثت پیامبران الهی است. عبودیت و بندگی، تنها راه رشد انسان و یگانه مسیر رسیدن وی به کمال و سعادت حقیقی و جاوید است. تقوا، آرامش، آزادگی، نیل به مقام یقین و در امان ماندن از وسوسه ها و نیرنگ های ابلیس، تنها بخشی از آثار و برکات این مقام ارزشمند معنوی است.
عبودیت و بندگی و تسلیم مطلق بودن در برابر ذات پاک خدا، اوج تکامل روح انسان و قرب او به درگاه اوست. کسانی که می خواهند به تهذیب و تکمیل نفس راه یابند، باید از درِ عبودیت و بندگی خداوند و پرهیز از گناهان وارد شوند تا مس وجود خود را با این کیمیا، به زر تبدیل کنند.
البته باید توجه داشت که عبودیت و بندگی خدا، صرفا دوری از گناهان نیست بلکه در مراتب بالای آن، رضا به قضا و قدر و خواست و اراده الهی است که از آن به مقام رضا و یقین یاد می کنند.
در یک کلام، حقیقت عبودیت و بندگی همان گونه که از آن نیز بر مى آید، عبد بودن است و عبد فقط در مسیر خواست و رضایت مولای خویش گام بر می دارد.
در ادامه به چند داستان آموزنده و خواندنی پیرامون عبودیت و بندگی خدا اشاره می کنیم:
عبودیت و بندگی با ترک گناه
صدای ساز و آواز بلند بود. هر کس که از نزدیک آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در درون خانه چه خبر است! بساط عیش و نوش و میگساری پهن بود و جام های شراب بود که پیاپی نوشیده می شد.
کنیزک خدمتکار، درون خانه را جاروب زد و خاکروبه ها را از خانه بیرون آورد تا در کناری بریزد. در همین لحظه امام موسی کاظم (علیه السلام) از روبری خانه می گذشت. وقتی کنیزک را دید از او پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیزک پاسخ داد: آزاد است.
حضرت فرمود: معلوم است که آزاد است! اگر بنده می بود، پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط گناه را پهن نمی کرد.
رد و بدل شدن این سخنان بین حضرت و آن کنیزک، موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت اربابش از او پرسید: چرا این قدر دیر آمدی؟ کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی با وضع و ظاهری متین، آراسته و باوقار از جلوی خانه می گذشت و از من چنین پرسید و من نیز چنین پاسخ دادم.
شنیدن این ماجرا، صاحب خانه را برای لحظاتی در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله که امام (ع) (که اگر بنده می بود، از مالک و صاحب اختیار خود پروا می کرد) مثل تیر بر عمق قلبش نفوذ کرد و نشست. بی اختیار از جا برخاست و به خود، مهلت کفش پوشیدن نداد و با پای برهنه به دنبال گوینده سخن رفت.
دوید تا خود را به صاحب سخن که همانا حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) بود رساند. از اعمال گذشته خود اظهار پشیمانی و ندامت نمود و به دست آن حضرت توفیق توبه پیدا کرد و از آن روز به بعد، مسیر تهذیب نفس و عبودیت و بندگی خدا را در پیش گرفت.
او دیگر کفش به پا نکرد و برای همیشه پا برهنه راه رفت. تا آن روز به بشر بن حارث بن عبد الرحمن مروزی معروف بود و از آن به بعد، «حافی» یعنی «پا برهنه» لقب یافت و به بشر حافی معروف و مشهور گردید. وی تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند و از گناه و معصیت خدا دوری کرد.
او تا آن روز، در زمره بزرگان و اشراف زادگان خوشگذران شهر بود، ولی از آن زمان به بعد، در جمع پرهیزگاران و خداترسان در آمد.[۱]
غرض اصلی، عبودیت و بندگی است
حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) فرمودند: در محضر استادمان مرحوم آیت الله قاضی (ره) بودیم. ایشان فرزندان زیادی داشتند؛ چون چند عیال داشتند. بچه ها می آمدند و می گفتند: پول بدهید! ایشان می فرمودند: پول نیست! در آخر که بچه ها رفتند، آقای قاضی فرمودند:
من اگر بخواهم، طلا هم حاضر می شود! استاد من هم می توانست این کار بکند، ولی ما هیچ وقت چنین کاری نمی کنیم! زیرا هدف از خلقت ما این است که بنده خدا شویم.
مقام عبودیت و بندگی خدا، مقام بسیار بالایی است. ما خلق نشده ایم که حتما دارای کشف و کرامات باشیم بلکه غرض اصلی، عبودیت و بندگی است. چه مقامی بالاتر از این که خداوند رب العالمین از انسان راضی باشد؟[۲]
شیعه حقیقی در کلام حضرت زهرا (س)
روزی مردی به همسرش گفت: به حضور حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برو و از قول من به آن حضرت بگو: من از شیعیان شما هستم، آیا شما قبول دارید که من از شیعیان شما هستم؟! همسر او به حضور حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد و پیام شوهرش را رساند. حضرت به او فرمود: به شوهرت بگو:
ان کنت تعمل بما امرناک و تنتهی عما زجرناک، فانت من شیعتنا و الا فلا؛ اگر تو آنچه را که ما امر کرده ایم انجام می دهی و از آنچه نهی نموده ایم، دوری می کنی، پس از شیعیان ما هستی؛ در غیر این صورت، از شیعیان ما نیستی.
زن نزد شوهرش بازگشت و سخن حضرت زهرا (سلام الله علیها) را برای او بازگفت. شوهر او از این پاسخ، بسیار غمگین و محزون شد و با آه و ناله ای بلند گفت: ای وای بر من! کیست که به گناه آلوده نباشد؟! بنابراین اگر من از گناه پاک نگردم، شیعه نیستم و وقتی که شیعه نبودم، برای همیشه در دوزخ خواهم بود. وای بر من! چه خاکی بر سر کنم؟!
وقتی همسرش او را این گونه نگران و آشفته دید، بار دیگر به حضور حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آمد و جریان را به عرض ایشان رسانید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو: چنین نیست که تو تصور می کنی.
شیعیان ما از افراد نیک اهل بهشت هستند؛ ولی اگر گناهکار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاری هایی که به سوی آنها رو می آورد و صدماتی که در صحرای محشر، در روز قیامت و یا در طبقات بالایی دوزخ می بینند، گناهانشان ریخته می شود و پاک می گردند و سپس آنها را نجات می دهیم و به سوی بهشت می بریم.
طبق این سخن گهربار حضرت زهرا (سلام الله علیها)، شیعه حقیقی بودن و به بیانی دیگر، عبودیت و بندگی خدا، تنها در سایه سار پیروی دقیق و کامل از فرامین اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان یگانه رهبران راستین دین تحقق می پذیرد.[۳]
عبودیت و بندگی رمز اطاعت خدا
زنی از قبیله بنی اسد به نام ام شریک، خود را بدون مهریه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشید تا حضرت با وی ازدواج کند. عایشه با ناراحتی به پیامبر (ص) گفت: این زنان را چه شده که خود را بدون مهریه به تو می بخشند؟!
در این وقت، آیه ۵۰ سوره احزاب نازل شد و بر ازدواج پیامبر (ص) با چنین زنانی مهر تایید زد. عایشه که آیه را شنید با دلخوری به رسول خدا (ص) گفت: به نظر من خدا فقط در برآوردن میل و خواسته تو شتاب می کند!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وَ إِنَّکِ إِنْ أَطَعْتِ اللهَ سارَعَ فِی هَواک؛ تو نیز اگر از خدا اطاعت کنی، در انجام میل و خواسته ات شتاب خواهد کرد.[۴]
اثر عبودیت و بندگی پیامبر (ص)
ابوطالب عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیمارسختی مبتلا شد و از شدت بیماری در بستر افتاد. رسول خدا (ص) به عیادتش رفت. ابوطالب به حضرت گفت: پسر برادرم! از پروردگارت که تو را به پیامبری برگزیده بخواه که مرا بهبودی و سلامتی بخشد. پیامبر (ص) درخواست ابو طالب را پذیرفت و چنین دعا فرمود: پروردگارا! عمویم را شفا ده.
ابوطالب، در دم شفا یافت و برخاست و آثار بیماری به یک باره از وی برطرف شد. او با خوشحالی و لبخند به پیامبر (ص) گفت: پروردگارت تو را فرستاده که از تو اطاعت کند! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وَ أَنتَ یا عَمَّ إِنْ أَطَعْتَ اللهَ لَیُطَیعَنک؛ عموجان! تو هم اگر از خدا اطاعت کنی، او از تو اطاعت می کند.[۵]
عبودیت و بندگی با رضای به قضای الهی
از مرحوم آقای سید عبدالله بلادی که ساکن بوشهر بوده نقل شده که: یکی از علمای اصفهان با گروهی از مردم به قصد سفر حج و زیارت خانه خدا، از اصفهان به سوی بوشهر حرکت کردند تا از طریق دریا به عربستان بروند.
پس از ورود آن ها به بوشهر، سفارت انگلیس سختگیری و کارشکنی نمود و از دادن ویزا ممانعت به عمل آورد؛ در نتیجه به آنان اجازه سوار شدن به کشتی را ندادند و هر چه من و دیگران تلاش کردیم تا بلکه مشکل برطرف شود فایده ای نبخشید.
آن شیخ اصفهانی و همراهانش سخت ناراحت و پریشان شدند و می گفتند مدت ها زحمت کشیدیم تا تدارک سفر مکه دیدیم و قریب یک ماه در راه صدمه ها دیدیم و سختی ها کشیدیم تا به حج و زیارت خانه خدا برویم (چون در آن زمان قافله از اصفهان تا شیراز هفده روز و از شیراز تا بوشهر ده روز در راه بود) و ما نمی توانیم به شهر خود بازگردیم.
وقتی شدت ناراحتی و پریشانی شیخ و همراهانش را دیدم، دلم سوخت و برای این که قدری آرام و دلگرم شود، مسجد خود را در اختیارش گذاشتم و خواهش کردم مدتی در آنجا نماز جماعت بخواند و به منبر رود.
شیخ نیز قبول کرد و شب ها بعد از نماز منبر می رفت. در پایان هر منبر نیز، خود و همسفرانش در مجلس با ناله های فراوان و سوز دل، خدا را می خواندند و با ختم آیه شریفه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ [۶] و توسل به حضرت سید الشهداء (علیه السلام) چنان ناله و گریه ای سر می دادند که هر شنونده ای را منقلب می ساخت.
چند شب به همین منوال گذشت و آنان با این حالت پریشانی و سوز دل، خدا را می خواندند و می گفتند ما نمی توانیم به شهر خود بازگردیم و باید ما را به مقصد برسانی.
ناگاه در یکی از روزها شخصی از طرف کنسولگری انگلیس به دنبال آن ها آمد و گفت بیایید تا به شما اجازه خروج داده شود! همه آن ها با خوشحالی و شور و شعف فراوان به سفارت انگلیس رفتند و پس از انجام تشریفات اداری و دریافت ویزا، سوار کشتی شدند و به سوی عربستان حرکت کردند.
چند ماهی از این ماجرا گذشت. روزی به طور اتفاقی از کنار دریا می گذشتم که چشمم به فردی ژولیده و بدحال افتاد. به نظرم آشنا آمد. رفتم جلو و از او پرسیدم: تو همان اصفهانی نیستی که چندی قبل همراه فلان شیخ اینجا آمدید و بعد از چند روز به مکه رفتید؟ گفت: بله.
حال شیخ و همراهانش را پرسیدم. در حالی که در چشمانش اشک جمع شده بود گفت: در راه، گرفتار گروه دزدان شدیم و آنان تمام اموال ما را به غارت بردند و پس از آن نیز به بیماری سختی مبتلا شدیم و همه تلف شدند و تنها من از آن جمع زنده ماندم و برگشتم با این وضع و حالی که می بینی!
وقتی شرح ماجرای آنان را شنیدم، دانستم علت این که خواسته و حاجت آنان برآورده نمی شد چه بود. وقتی آنان اصرار را از حد گذرانیدند، به آن ها اجازه سفر داده شد ولی به ضررشان تمام گردید. خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:
عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛[۷] شاید شما چیزی را دوست داشته باشید و حال آنکه آن چیز برای شما بد باشد و شاید چیزی را بد داشته باشید در حالی که آن چیز برای شما خیر باشد و خداوند (مصلحت شما را) می داند و شما نمی دانید.
از این داستان می آموزیم که انسان باید در کنار تلاش و کوشش خود در انجام امور، به خواست و اراده الهی تن دهد. عبودیت و بندگی خدا صرفا در ترک گناه و معصیت نیست بلکه از بالاترین و مهمترین مراتب آن، رضای به قضا و خواست الهی است چه خوشایند انسان باشد و چه نباشد.[۸]
جلوه ای از عبودیت و بندگی
سید جلیل جناب آقا سید علی نقی کشمیری (فرزند صاحب کرامات باهره حاج سید مرتضی کشمیری) از فاضل محترم جناب آقای سید عباس لاری نقل نموده که: در دوران تحصیل در نجف اشرف، روزی جهت افطار ماه مبارک رمضان، غذایی برای خود آماده کردم و در حجره گذاشتم. سپس در را قفل کردم و برای ادای نماز مغرب و عشاء از مدرسه خارج شدم.
پس از گذشتن مقداری از شب، برای صرف افطار به مدرسه برگشتم. وقتی پشت در حجره رسیدم، دست در جیب بردم ولی کلید را نیافتم. هر چه داخل و اطراف مدرسه را گشتم و از طلاب مدرسه پرسش و جو کردم، کلید را نیافتم. به خاطر فشار گرسنگی و نیافتن راه چاره، سخت پریشان شده بودم و نمی دانستم چکار کنم!
از مدرسه بیرون آمدم و متحیرانه در مسیر خود تا حرم، به زمین نگاه می کردم تا بلکه کلید را پیدا کنم. در راه، مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری (اعلی الله مقامه) را دیدم. سبب حیرتم را پرسید. مطلب را عرض کردم. با من به مدرسه و پشت در حجره آمدند و فرمودند:
می گویند اگر کسی نام مادر حضرت موسی (علیه السلام) را بداند و بر قفل بسته بخواند، قفل باز می شود. آیا جده ما حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کمتر است؟! سپس دست به قفل نهاد و گفت: یا فاطمه. بلافاصله قفل در باز شد!
بدیهی است رسیدن به این مقام که با ذکر نام شریف حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)، چنین کرامتی روی دهد، جز در سایه تقوا، تهذیب نفس و عبودیت و بندگی خدا امکانپذیر نیست و چه بسا مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری (ره) با این عمل، در صدد بیان آثار ایمان و تقوا و عبودیت و بندگی خدا بوده است.[۹]
پیامبر (ص) در اوج عبودیت و بندگی خدا
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جلوه حقیقی انسان کامل و مصداق بارز عبودیت و بندگی خداست. در یکی از شب هایى که حضرت در خانه همسرشان ام سلمه بود، نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه ای از خانه، مشغول دعا و مناجات شد.
ام سلمه که جاى پیامبر (ص) را در رختخوابش خالى دید، به جستجو پرداخت و آن حضرت را در گوشه تاریکى از خانه دید که دست به سوى آسمان بلند کرده و با چشمانی گریان، چنین با پروردگار خود راز و نیاز می کند:
خداوندا! آن نعمت هایى که به من مرحمت نموده اى از من نگیر! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان! پروردگارا! مرا به سوى آن بدی ها و مکروه هایى که از آنها نجاتم داده اى برنگردان! خدایا! مرا هیچ آنى به خودم وامگذار و مرا از هر گونه آفتى نگهدار!
ام سلمه از دیدن گریه ها و راز و نیازهای پیامبر منقلب شد و در حالى که به شدت می گریست به جاى خود برگشت. وقتی پیامبر (ص) صداى گریه او را شنید نزد وی رفت و علت گریه را جویا شد.
ام سلمه گفت: ای رسول خدا! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه اى به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما! پیامبر اکرم (ص) فرمود:
چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم در حالى که حضرت یونس (ع) را خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نباید می آمد![۱۰]
نتیجه گیری
عبودیت و بندگی خدا، مهمترین هدف آفرینش انسان و بعثت پیامبران الهی است و تنها راه رشد انسان و یگانه مسیر رسیدن وی به کمال و سعادت می باشد. عبودیت و بندگی خدا، صرفا دوری از گناهان نیست بلکه در مراتب بالای آن، رضا به قضا و قدر و خواست و اراده الهی است که از آن به مقام رضا و یقین یاد می کنند.
در داستان هایی که خواندیم به مراتب مختلف عبودیت و بندگی خدا از جمله ترک گناهان و رضایت و خشنودی نسبت به خواست و اراده الهی اشاره شد و روشن گردید پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) پیوسته به عبودیت و بندگی خدا سفارش نموده و نسبت به غفلت از آن هشدار می دادند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . خسروی، پند تاریخ، ج۴ ص۲۳۲ (با تغییراتی در متن)
[۲] . کاظمی، نکتهها از گفتهها (گزیده ای از گفتارهای استاد فاطمی نیا)-با تغییراتی در متن
[۳] . تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص ۳۰۸
[۴] . علامه مجلسی، بحارالانوار ج ۲۲ ص ۱۸۱
[۵] . ری شهری، حکمت نامه پیامبر، ج ۱۰، ص ۲۴۴
[۶] . نمل/۶۲
[۷] . بقره/۲۱۶
[۸] . دستغیب، داستان های شگفت، ص ۱۱۲-۱۱۴ (با تغییرات در متن)
[۹] . همان، ص ۱۳۳-۱۳۴ (با تغییرات در متن)
[۱۰] . تفسیر قمی، ج۲ ص۷۵
منابع
- قرآن کریم
- تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)؛ قم؛ انتشارات مدرسه امام مهدی (عج)؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۹ ق
- قمی، علی بن ابراهیم؛ التفسیر؛ نجف؛ مطبعه نجف؛ بی تا
- محمدی ری شهری، محمد؛ حکمت نامه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ قم؛ انتشارات دار الحدیث؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۶ ش
- دستغیب، سید عبد الحسین؛ داستان های شگفت؛ قم؛ دفنر انتشارات اسلامی؛ چاپ پانزدهم؛ ۱۳۹۱ ش
- خسروی، موسی؛ پند تاریخ (اخلاقی، تاریخی، اجتماعی)؛ تهران؛ کتابفروشی اسلامیه؛ چاپ چهاردهم؛ ۱۳۸۶ ش
- کاظمی، حبیب؛ نکتهها از گفتهها؛ گزیده ای از گفتارهای استاد فاطمی نیا (دوره سه جلدی)؛ با تقریظ: سید عبدالله فاطمی نیا؛ قم؛ انتشارات نور معارف