- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از نواحی استان زرخیز و خوش آب و هوای مازندران، شهرستان سوادکوه می باشد. این شهر در دره ای واقع در البرز مرکزی، با وسعت ۲۴۴۱ کیلومتر مربع، واقع شده است. از شمال با قائم شهر، از جنوب با فیروزکوه، از مشرق با منطقه جنگلی دودانگه ساری و از مغرب با بخش بندپی از توابع بابل هم مرز می باشد.(۱) نقاط کوهستانی، عبور رودخانه تالاب از آن و نیز جنگل های سر سبز، بر صفای این دیار افزوده است؛ امّا آنچه بدان طراوت معنوی می بخشد، امامزادگان، مساجد و مراکز دینی و علمی است که جان انسان های تشنه معرفت و دیانت را، عطرآگین می سازد.
ولادت و دوران کودکی
عزیز اللّه قاسمی از جمله ساکنین آبادی لیورک بود. وی با خطابه و وعظ به تبلیغ دین می پرداخت. او که با زنی پاکدامن به نام بانو «بی بی جانی»ازدواج کرده بود، از خداوند می خواست محصول این پیوند، نخست از لحاظ بدنی سالم بوده و آنگاه راه او را ادامه دهد و در کسوت روحانیت به عنوان سرباز امام زمان(عج)، حقایق مسلم فرهنگ قرآن و عترت را برای مردم بازگوید. خداوند نیز دعایش را اجابت فرمود و در اوایل پاییز سال ۱۳۱۲ (نوزدهم مهر)، هنگامی که خزان می پژمرد، غنچه ای از بهار در این خانواده شکفت و پدر به شکرانه این شهد شیرین زندگی، نامِ عبدالوهاب را برایش برگزید.(۲) عزیز اللّه چون به رخسار نورسیده اش نظر افکند و چشمانش به جمال این طفل نورسته روشنایی یافت، از پیشگاه پروردگارش خواست تا عبدالوهاب، باقیات الصالحاتی برای وی باشد و در سلک مبلغان دینی قرار گیرد.
این کودک نوخاسته در پوتو تربیت پدری رئوف و متدین و نیز پرورش های عاطفی و اخلاقی مادری پاک طینت و مشفق، دوران نوباوگی را با طراوت معنوی پشت سر نهاد و از همان نخستین دوران زندگی با نغمه های آسمانی، قرآن و دعا انس یافت. وی با حضور در مجالس تجلیل از مقام اهل بیت (ع) روان خویش را با زمزم جوشان و مصفای این خاندان شستشو می داد و علاقه به ارزش ها و باورهای دینی با وجودش عجین می گشت. او به اقتضای محیط خانوادگی در همان سنین کودکی خواندن، نوشتن و قرائت قرآن را فرا گرفت و پس از این مقدمات به تحصیلات دوران ابتدایی پرداخت. وی پس از اینکه این مقطع را با موفقیت سپری ساخت، بر حسب ذوق ذاتی، شوق فطری و تأکیدهای مداوم پدرش، به آموختن علوم دینی روی آورد.
در حوزه علمیه بابل و تهران
در سوادکوه، مرکزی که بتواند نیازهای علمی و فکری این نوجوان را برطرف کند، وجود نداشت؛ به همین جهت برای فراگیری علوم اسلامی، زادگاه خویش را ترک کرد و در شهرستان بابل اقامت گزید؛ زیرا عده ای از ویژگی های این حوزه برایش سخن گفته بودند. به ویژه عزیز اللّه (پدرش) که برای او تعریف کرده بود: مدارس علمی بابل همواره به دلیل حضور فقها و علمایی نام آور و اساتیدی خبره، یکی از مراکز مهم علوم دینی در مازندران و شمال کشور به شمار می آید و کثیری از اهل فضل و روحانیون، موجب گسترش این بازار دانش گشته اند.
برای این طلبه مشتاق معارف نقل می کردند: زمانی بیش از ده محفل درس خارج فقه و اصول و سایر رشته های علوم اسلامی، در عرض هم در بابل دایر بوده است.(۳) وی به دلیل وجود این محسنات و نیز علایق درونی خود، اقامت در بابل را بر سکونت در مولد و موطن خویش ترجیح داد و با تحمل سختی های اقامت در جایی دور از خانواده و توأم با مشکلات فراوان، در این شهر به مدت سه سال به فراگیری علوم دینی پرداخت.(۴) عبدالوهاب برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد. او در مدارس خازن الملک و حاج ابوالحسن معمار باشی از محضر علما و اساتیدی عالی قدر بهره ها برد.(۵) اما روح و ذهن عطشناک او گویی با این جرعه ها سیراب نمی گردد و به دنبال چشمه ای است تا بتواند نیازش را برطرف سازد.
در مشهد مقدس
حجه الاسلام عبدالوهاب قاسمی در سال ۱۳۳۴ ش. به قصد اقامت درجوار بارگاه مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و بهره گیری از بارقه معنوی آن امام همام و نیز استفاده از محضر استادان حوزه علمیه مشهد، تهران را ترک کرد. وی نزد حاج شیخ کاظم دامغانی (ره) . مدرس سطوح عالیه (رسائل، مکاسب و کفایه) . که به فضل و تقوا اشتهار داشت، دوره سطح را به پایان برد.(۶) او با استعداد، هوش سرشار و تلاش مداوم و پر ثمر خود، این لیاقت را به دست آورد که در زمره شاگردان آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی(۷) در آید. این عالم متفکر، فقیه زاهد، مربی گرانقدر و مدرّس فقه و اصول یعنی مرحوم قزوینی (۱۲۷۰ . ۱۳۳۹ش.) از جمله دانشورانی است که محضر سید موسی زر آبادی را در قزوین و نیز محضر میرزا مهدی اصفهانی را در مشهد درک نموده است. وی که نمونه برجسته یک عالم دینی بود، به عنوان انسانی پرهیزکار، خردمند، متعهد و هوشیار، ضمن آموزش دروس خارج در سطح عالی، به شاگردانی چون شهید قاسمی شجاعت، شهامت و استقامت در برابر ستم را تعلیم می داد و آنان را از ارتجاع گرایی بر حذر می داشت.(۸)
در سال ۱۳۷۳ ق. آیت اللّه حاج سید محمد هادی میلانی . از شاگران آیت اللّه نائینی، کمپانی و حاج آقا حسین قمی . که در کربلا به تدریس و اقامه جماعت اشتغال داشت، به قصد زیارت به مشهد مقدس آمد، او به درخواست جمعی از روحانیون در این شهر اقامت گزید و به تدریس مشغول شد و از آن تاریخ بر رونق، اعتبار و شکوفایی این حوزه افزود.(۹) مرحوم قاسمی، حوزه درس این مرجع تقلید و عالم طراز اول شیعه را که در شبستان غربی مسجد جامع گوهرشاد تشکیل می شد، مغتنم شمرد و با استعداد درخشان و مجاهدت پیگیر خود، به برکت این حوزه غنی، تا مرز اجتهاد پیش رفت.(۱۰) او پس از آن برای تبلیغ امور دینی و نشر فرهنگ اسلامی، مقدس ترین و مهم ترین سنگر دین، یعنی امامت مسجد را پذیرفت و با منبر وعظ، سخنرانی ها، تشکیل جلسات اصول عقاید و بحث های اخلاقی و تفسیری، به وظیفه خطیر خود جامه عمل پوشاند.
در میدان مبارزه
قاسمی از آغاز نهضت اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی (ره) در خدمت این قیام مقدس قرار گرفت. او تمام خطرات و دشواری های خط مقدم مبارزه را در نهایت شهامت به جان خرید؛ و با کمال شجاعت و قاطعیت از نیروهای محوری ستیزنده با دستگاه ستم به حساب می آمد. این سخنور و خطیب توانا در هنر وعظ و نصیحت، سبکی ویژه داشت و در سال ۱۳۴۲ ش. با اوج گیری مبارزات امت مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) ، در شهر مقدس مشهد یکپارچه به صورت فریاد نهضت در آمد و در چنگال دژخیمان رژیم شاه گرفتار و زندانی شد و برای نخستین بار در سیاه چال های طاغوت به مدت ۱۴ روز محبوس شد. وی در زندان سخت ترین شکنجه ها، از جمله کیسه های بزرگ شن بر روی سینه اش را تحمل کرد؛(۱۱) اما دست از مبارزه بر نداشت. پس از این دوران مشقت زا و طاقت فرسا، با آن که سی سال از عمر قاسمی گذشته بود، رژیم شاه او را به عنوان سرباز به پادگان برد؛ اما در آنجا یک افسر پزشک ایشان را به دلیل عارضه چشمی از ادامه خدمت سربازی معاف کرد و به او نصیحت کرد تا بر جان و سلامتی خود رحم کرده، از خط مبارزه کناره بگیرد؛ اما حجه الاسلام و المسلمین قاسمی در همان دومین روز آزادی، آن همه زجر، شکنجه، تهدید و ارعاب را نادیده انگاشت و کوبنده تر و با فریادی رساتر و خروشی افزون تر کار مبارزه را پی گرفت و با افشاگری های خود، مردم را نسبت به فجایعی که بر جامعه می گذشت، روشن ساخت. او طی بیاناتی پرهیجان امت مسلمان را در جریان ستم گری ها و پلیدی های حکومت وقت قرار می داد، آنان را به قیام علیه رژیم حاکم دعوت می کرد. وی با سخنرانی های دشمن براندازش، خواب راحت را از چشمان رژیم سفاک ربوده بود.(۱۲)
قاسمی در سال ۱۳۴۴ ش. به دعوت جمعی از مؤمنین و تصویب و تأکید علمای بزرگ وقت (رضوان اللّه علیه) در شهر ساری رحل اقامت افکند و با صراحتی تمام و شجاعتی کم نظیر، خط نهضت اسلامی را در مرکز استان مازندران باز گشود و برای برانداختن حکومت جور و استقرار نظام عدل اسلامی آن گونه که مقتضی بود، آخرین توان خویش را به کار برد و در این راه چندین بار دستگیر و روانه زندان شد. او بارها طعم شکنجه دهشتناک کمیته شهربانی تهران را چشید؛ ولی هر بار پس از آزادی مصمم تر، پر تلاش تر و خروشان تر از گذشته، به کار مبارزه ادامه می داد. سخنان افشاگرانه و آمیخته به صراحت و صداقت وی، در میان مردم مازندران، آن چنان جاذبه ای پدید آورد که حوزه مغناطیس وی اکثر افراد جامعه را به سوی خود می کشانید. به همین دلیل او به عنوان چهره ای شاخص و درخشان برای سازماندهی به مبارزات مردمی در این خطّه، خوش درخشید. مردم مسلمان و حق شناس شهرستان ساری نیز هرگز آن خطابه های آتشین، انقلابی، رشد دهنده و سازنده او را فراموش نخواهند کرد و هنوز طنین سخنان دلنشین وی، گوش مساجد، تکایا، حسینیه ها، محافل مذهبی و فضای شهر ساری را می نوازد.(۱۳)
در سال ۱۳۵۶ ش. قاسمی به جرم مخالفت های صریح و علنی با رژیم شاه، به زندان افتاد؛ ولی این بار هم در سلول انفرادی طاغوت زیر شکنجه های موحش دم برنیاورد. لذا پس از آزادی، مأموران ساواک خواستند با توطئه قبلی ایشان را در سفر مکه ترور کنند؛ اما موفق نشدند و توطئه آنها با شکست مواجه شد.(۱۴) آخرین دستگیری آن شهید بعد از سخنرانی افشاگرانه وی، در تابستان سال ۱۳۵۷ ش. (هفدهم رمضان ۱۳۹۹ ق.) رخ داد که بسیاری از کتب ارزشمند و نوارهای سخنرانی او و دیگران، مورد دستبرد عوامل ساواک قرار گرفت و مفقود شد.(۱۵)
نامه نورانی
شهید قاسمی در سراسر لحظات زندگی خود از حریم مقدس اعتقادات حمایت کرد و در این راه دشواری ها و صدمات زیادی را به جان خرید. در واقع او از امکانات شخصی که برایش فراهم بود، اعراض کرد، تا بتواند وظیفه خطیر خود را به نحو احسن و مطلوب به انجام برساند. هر کجا مشاهده می کرد یا می شنید که نسبت به مقدسات دینی اهانت و اسائه ادب شده است، می خروشید و با قلم و بیان خویش علاوه بر آنکه بانیان این رذالت ها را مورد هجوم فکری و فرهنگی خود قرار می داد، حقایق دینی و اعتقادی را نیز بر ایشان تشریح می کرد. وی در نامه ای که در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۴۳، خطاب به مدیر روزنامه پست تهران (محمد علی مسعودی) می نویسد، با قلمی شیوا و نثری پخته و عباراتی مختصر اما پرمحتوا، به تشریح رسالت پیامبران پرداخته و می گوید:
«پیامبران برای تشریح مطالب عقلی و فطری و… توجه دادن افکار به وظایف و مقررات الهی و آسمانی که به نام مقررات دینی و قوانین مذهبی است و بیان حدود و میزان آنها، مبعوث گشته اند، تا از این راه افکار عالی انسان ها را به ذات مقدس پروردگار جان و جهان آفرین، رهبری و ارشاد کنند. آنان در تصفیه نفوس و تزکیه ارواح و تنویر افکار و عقول، مردانه دامن همت به کمر زده و از هیچ قدرتی جز قدرت الهی پروا و هراس نداشته و جز از خداوند بزرگ مدد و نصرت نطلبیده و سستی و پژمردگی به خود راه نداده اند. آن بزرگواران هدف مقدس و عالی و پاکشان، گرفتن دست گم گشتگان صحرای جهالت و سرگردانان وادی حیرت و ضلالت و هدایت و به راه آوردن آنان و رساندن به سعادت و شرف و فضیلت است. آری؛ آنها می خواستند فردفرد انسان چون سلمان فارسی ایرانی و مقداد و کمیل و مالک اشتر و ابوذر غفاری شده، تا هیکل فضیلت و جرثومه شرف و سعادت گردند. آنان مبارزه کردند تا پیکر هوا و هوس له و نرم شده و کاخ غوایت و ضلالت واژگون گشته و بنای خدعه و مکر مکاران که خار راه انسانند، منهدم و پاشیده گردد.»(۱۶)
آن شهید در ادامه این نامه نورانی، پس از تشریح مجاهدت های پیامبران، این پرچمداران توحید و ایمان، به وظیفه سترگ آنان که به امامان شیعه تفویض شد، اشاره می کند و می نویسد:
«… تا [ امامان ] هم چون آنان (پیامبران) بکوشند و اساس و بنیان سعادت و سیادت بشر را حفظ و حراست کنند. بعد از پیغمبر گرامی اسلام، علم و ایمان و اسلام، به دوش هر یک از اوصیای باوفای آن حضرت افتاده، تا به دست با کفایت حضرت مهدی موعود (عج) دوازدهمین وصی و خلیفه به حق آن بزرگوار، رسیده؛ لکن طبق مصالح، به امر و فرمان مقدس حضرت حق، خود از انظار غائب و پنهان گشته و پرچم عدل و ایمان را، نواب با عُرضه و صالح وی به دوش کشیده اند؛ و پروردگار حکیم، عده ای از بندگان پاک طینت خود را انتخاب فرموده و منصب نیابت عامه از آن حضرت را، به آن رادمردان عنایت می کند. آنان به عقیده مسلمین جهان، خاصه شیعیان، دانشمندان اسلامی و فقهای شیعه می باشند. آری امام عصر . ارواحنا فداه . از نظرها ناپیداست؛ اما پیدا و هویداست و شیعه در انتظار روزی است که آن متصرف فی کل ظاهر گشته و دنیای فساد و طغیان و ظلم و جور را مبدل به صلاح و آرامش و عدالت و بینش کرده و جلوی زیاده روی های مفسدین و هوس بازی های هوس بازان را گرفته، ظالمان را به جایش (سرجای خودشان) بنشاند.»(۱۷)
در ادامه این نوشتار، شهید قاسمی از هتاکی آن روزنامه نگار به ساحت مقدس حضرت امام خمینی (ره) ، سخت انتقاد می کند. این بخش از نوشته او می خروشد و پرهیجان می توفد. گویا روح و ذهنش از این حرکت وقیح، در تلاطم و اضطراب قرار گرفته است:
«… من هر چه فکر کردم و به خود رنج دادم، نتوانستم قلبم و روحم و فکرم را قانع کنم، که یک نفر روزنامه نگاری که به ظاهر مدعی اسلام است و از تمام مزایای اسلامی برخوردار است، به یک شخصیت بارز و مرجع عالی قدر و رهبر مجاهد و رشید جهان شیعه که اسم مقدس و نام گرامش انسان را می لرزاند، آن جور هتاکی کند، که از یک مجنون و مالی خولیائی متوقع نبوده و انتظار نرود. راستی بشر این قدر جسور و بی وجدان!؟ این قدر بی عاطفه و بی انصاف!؟ این قدر بی شرف و دور از انسانیت!؟ که به خاطر پول و دیناری که باید خرج مستراح منزل و شکم شود، عفّت قلم و زبان را از دست داده و خوشایندگو و چاپلوس گشته، و از هیچ چیز حتی وجدانش خجالت نکشد. اُف بر تو ای بی ادب! اُف بر تو ای فاقد شرف!… در انتظار روزی باش که خدا از تبه کاران و سیه رویان انتقام شدید گرفته و گوشمالی سخت می دهد. خیال کردی با این کلمات پوچ که خودت هم به مضامین آنها معتقد نیستی، از مرتبه رفیعه حضرت آیت اللّه العظمی خمینی کاهیدی؟ شب پره گر وصل آفتاب نخواهد؛ رونق بازار آفتاب نکاهد. آیت اللّه خمینی (ره) که هیچ گاه از انجام وظایف باز نایستاده و از عهده مسؤولیت سنگینی بخوبی برآمده و او و بقیه بزرگان روحانی، در راه دین و جهاد با مشرکین، از مرگ استقبال می کنند و هیچ متأثر نیستند؛ اما تو و اربابان بی عاطفه ات، منتظر روز سختی باشید و برای خود مفرّی تهیه کنید…»(۱۸)
خلق و خوی
شهید قاسمی در دوران نسبتاً کوتاه زندگی اش، درس استقامت، ایمان و وارستگی را به خوبی آموخت و توانست آن را به دیگران هم تعلیم دهد.(۱۹) آن شهید از همان دوران جوانی و تحت تربیت خانوادگی و نیز محیط پاک حوزه علمیه، به این واقعیت دست یافت که برای غلبه بر کشش های درونی، که آدمی را به سوی خودخواهی سوق می دهد، باید نیرویی قوی را در کانون دل ایجاد کرد،تا با تکیه بر آن، امکان تعدیل این امیال فراهم آید؛ این نیروی عظیم باطنی هم چیزی جز تقوا و ایمان نیست. به همین دلیل ایشان با عبادت، راز و نیاز با خداوند و اعمال صالح، توانست چنین فروغی را در ژرفنای جان خویش روشن سازد و به برکت آن تار و پود وجودش را از گزند هوس های درونی و تحریکات شیطانی، حفظ کند. این نهال ایمان به تدریج در ذهن و دل شهید قاسمی بالندگی یافت و با فروغ و حرارت خورشید دیانت، به رشد و شکوفایی خود ادامه داد و سرانجام شاخسار فضایل اخلاقی را آفرید و عطر میوه های عمل صالح را به سرپنجه این صفات و ملکات در مشام من و شما نشاند؛ یعنی همان خصوصیات و ویژگی هایی که این شهید را نزد مردم محبوب ساخت و موجب آن گردید تا کلام و پیامش، بر ذهن و روان آدمیان اثر بگذارد و آنان را برای مقابله با طاغوت زمان و نیز جهالت ها و ظلمت ها، مهیا سازد.
این شجره طیبه ایمان و پرهیزگاری بودکه به شهید قاسمی آن چنان قدرت روحی را عطا کرد. قدرتی که باعث شود از دستگاه موحش ساواک و شکنجه های فراوان و سخت آنها نهراسد و در دفاع از حق مصمم تر گردد و با شهامتی وصف ناپذیر در این راه مقدس گام نهد و در برابر مشکلات و مصائب صبر پیشه ساخته و تلخی ها را بر خود و خانواده هموار کند. با اعراض از مظاهر دنیوی و قناعت پیشگی، به ساده زیستی و پرهیز از تشریفات روی آورد و به حداقل امکانات زندگی اکتفا نماید. حسن گفتار و بیانات آتشین او نیز، از صداقت، پاکی، فضل و تقوایش حکایت داشت و کلماتی که بر زبان می آورد، جرعه های آب حیاتی بود که از قله بلند ایمان و دیانت جاری می شد.(۲۰)
نفرت از نفاق
شهید قاسمی در دوران زندگانی پربارش، خود را به صداقت، صراحت و صفای نفس آراست. بدیهی است چنین آئینه ای که زنگارهای نفسانی را از خود پیراسته، از چهره های نفاق و دوگانه سیمایان نفرت داشته باشد. وی منافقان را انسان هایی دور از خلق می دانست که دم از مردمی بودن می زند و آن زمان که رزمندگان فداکار اسلام، در جبهه ها حماسه می آفریدند، این ورشکستگان سیاسی به حرکت های ضد اسلامی و مخالف امت متدین دست می آلودند. از این جهت آن شهید منافقان خلق را به استکبار وابسته می دانست و معتقد بود شواهد بسیار بر این وابستگی وجود دارد؛ ولی حتی خودشان هم نمی خواهند این واقعیت را باور کنند. ایشان در یک صد و سی و هفتمین جلسه علنی مجلس شورای اسلامی، در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۶۰، از جنایت گروهک های مزبور در ساری، قائم شهر و سوادکوه پرده برداشت و کشتار وحشیانه، هتاکی ها و ضرب و شتم اینان را نسبت به مردمان این سامان برملا کرد. وی به عنوان نمونه حادثه ای را چنین تعریف می کرد که:
«شب جمعه ای در خیابان سنگ تراشان وقتی تعدادی از برادران زیر چادری نهج البلاغه می خوانند و کتب و نشریات مذهبی می فروشند، [منافقان ] به آنان حمله می کنند؛ چادرشان را به آتش می کشند و تمام کتب مذهبی، از جمله قرآن، نهج البلاغه و کتب ادعیه را می سوزانند. بعد به افراد حاضر در آنجا یورش برده و آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند.»
آن شهید ملایمت و خونسردی در مقابل این گروه منحط را روا نمی دانست و فریاد می زد: «چرا باید اینها بیایند، گوش دختر مسلمان را ببرند و دست اندرکاران سکوت کنند؟» وی می فرمود: «هرگز نمی توانم باور بکنم که اینها دست به جنایت ضد انسانی نزنند و متأسّفم که مقامات اجرایی با همه قوت، ضعف نشان می دهند. خونسردی تا این حد روا نیست. وقتی اسلام دستور می دهد در برابر حمله یک دزد اگر آدمی به عنوان دفاع کشته شود، شهید است؛ چطور می شود مسلمان با این همه، دفاع نکند و ساکت باشد!؟» وی در خاتمه از مردم خوب خطه شمال این گونه سخن می گفت: «شاید فکر می کردند شمال و خصوصاً سوادکوه از پرتشنج ترین منطقه ایران خواهد بود و بحمد اللّه از نظر سیاسی آرامترین منطقه بود و نجیب ترین، عطوف ترین مردم، آدم های مولد و فعال، مسلمان، معتقد، صادق و وفادار به امام، این جور باید مورد حمله و ضرب و شتم قرار گیرند، که در خانه آرامشی ندارند و جرأت ندارند برای تأمین احتیاجات بیرون بروند.»(۲۱)
در جوار رحمت حق
شهید قاسمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت شورای همبستگی در حج . که مرکب از اقشار مختلف مردم بود.. در آمد و پس از تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، حدود یک سال نیز به عنوان معاونت در کمیته مرکزی شهرستان ساری مشغول خدمت بود. او برای تداوم انقلاب به ارشاد و سازندگی مردم می پرداخت و در سال ۱۳۵۹ ش. از سوی مردم حق شناس ساری به نمایندگی در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در این سنگر با تمام جدیت، نظام جمهوری اسلامی را که تحت لوای ولایت فقیه است، یاری می داد و تمامی امکاناتش را به کار می گرفت و همه کوشش و آرزویش این بود تا هر چه زودتر، اصول قرآنی در جامعه استقرار یابد. ایشان پس از یک سال خدمت گزاری به امت مسلمان در سمت مزبور، در تاریخ هفتم تیرماه ۱۳۶۰ ش. در کربلای سرچشمه، در کنار شهید مظلوم دکتر بهشتی (ره) و دیگر یارانش، به دست دشمنان خلق خدا (منافقان) به دیدار حق شتافت و در جوار رحمتش آسود. بدن مطهّرش بنا به وصیت وی در شهرستان قم و در قبرستان شیخان، به خاک سپرده شد. (۲۲)
آن شهید طبق وصیتی که از وی باقی است، داماد خویش، سید رسول میریان را وصی شرعی و قانونی خود قرار داد و از او خواست تا طبق حکم الهی و قانون متقن و محکم اسلامی، رفتار کند. در خصوص ازدواج دخترانش، در حد شأنشان همانند خواهر خود از کل اموال وی بدون آن که از سهمیه آنان چیزی کسر شود، مبالغی بردارند. او کتابهایش را از این برنامه جدا کرد و وصیت کرد تا آنها را به هر یک از فرزندانش که توفیق کسوت لباس مقدس روحانیت داشته اند، واگذارند.(۲۳)
از شهید قاسمی پنج فرزند پسر به نام های: محمد باقر (متولد ۱۳۴۴ ش)؛ صادق (متولد ۱۳۴۵ ش)؛ محمد (متولد ۱۳۴۷ ش)؛ رضا (متولد۱۳۵۱ ش) و عباس (متولد ۱۳۵۲ ش) و نیز سه فرزند دختر به نام های: رباب (متولد ۱۳۴۰ ش)؛ صدیقه (۱۳۴۹ش)؛ و اعظم به یادگار مانده است.(۲۴)
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
پی نوشت:
۱ . جغرافیای کامل ایران، گروهی از نویسندگان، تهران، وزارت آموزش و پرورش، چاپ اول، زمستان ۱۳۶۶، ج ۲، ص ۱۱۴۳.
۲ . شهید حاج عبدالوهاب قاسمی، پرونده موجود در بنیاد شهید قم.
۳ . نک: آشنایی با فرزانگان بابل در سه قرن اخیر، عبدالرحمن باقرزاده، ناشر مؤلف، اول، ۱۳۷۷، ص ۹.
۴ . یادنامه شهدای مجلس شورای اسلامی، ص ۸۲.
۵ . پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص ۱.
۶ . شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، علی ربانی خلخالی، قم مکتبه الحسین ۱۴۰۲ قمری، ج اول، ص ۵۴۶.
۷ . در مأخذ فوق، نام این شخصیت، آیت اللّه حاج شیخ مجتبی قزوینی ثبت شده است که اشتباه می باشد.
۸ . درباره این شخصیت نک: مکتب تفکیک، محمد رضا حکیمی، ص ۲۳۴ . ۲۳۰.
۹ . «گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد» حضرت آیت اللّه سید علی خامنه ای،مشهد کنگره جهانی حضرت رضا (ع) ، تیر ۱۳۶۵ ص ۲۹ و ۲۸.
۱۰ . «یادنامه شهدای هفتم تیر»، روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ تیرماه ۱۳۶۲، ص ۱۱.
۱۱ . سیمای ساری، «ساحل صداقت»، ص ۱۲۱، مرتضی بذرافشان، تهران، مرکز چاپ و نشر، سازمان تبلیغات اسلامی، زمستان ۱۳۷۴، ص ۱۰۳.
۱۲ . پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص ۸۴.
۱۳ . یادنامه شهدای مجلس شورای اسلامی، روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، تهران، مرداد ۱۳۶۰، ص ۸۴.
۱۴ . در کتاب سیمای ساری این دستگیری به عنوان آخرین دوران حبس شهید قاسمی ثبت شده است که گویا صحت ندارد.
۱۵ . شهدای روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر، ج اول، ص ۵۴۶.
۱۶ تا ۱۸ . نامه شهید قاسمی که در آبان ۱۳۴۳ خطاب به مدیر روزنامه پست تهران نوشته است، موجود در پرونده آن شهید در بنیاد شهید قم (مخطوط).
۱۹ . سیمای ساری، «ساحل صداقت»، ص ۱۰۳.
۲۰ . با الهام از کتاب پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص ۱۳۸.
۲۱ . شمع ها از گرمی مجلس حکایت می کنند، سخنرانی نمایندگان شهید مجلس شورای اسلامی، تهران، ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر، تیر ۱۳۶۱، ص ۳۲۴ و ۳۲۳.
۲۲ . یادنامه شهدای مجلس شورای اسلامی، ص ۸۴؛ «یادنامه شهدای هفتم تیر»، روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ تیر ۱۳۶۲، ص ۱۱.
۲۳ . وصیت نامه آن شهید، (مخطوط).
۲۴ . با استناد به پرونده ایشان، موجود در بنیاد شهید قم.
منبع: غلامرضا گلی زواره