- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عایشه، دختر ابوبکر و از همسران پیامیر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) دو یا سه سال در مکه سکونت داشت و به هنگام هجرت، با وى ازدواج کرد.[۱]
نزول آیات آغازین سوره تحریم درباره توطئه و آزار هاى وى و حفصه، علیه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) می باشد که خداوند ضمن افشاى آنها، به زنان، در برابر هر گونه اقدامى علیه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هشدار داد.[۲] در شان نزول آیات ۲۸ و ۲۹ احزاب نیز که سخن از بهانه گیرى و خواسته هاى دنیایى برخى همسران پیامبر است، از عایشه یاد شده و از آنان خواسته شده تا بین خدا و رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) و دنیا و زینت هاى آن، یکى را برگزینند.[۳]
رد اتهام عایشه
اتهام به عایشه مربوط به حادثه اِفک و تهمت فحشا زدن گروهی از مردم به یکی از مسلمانان در صدر اسلام است. آیات ۱۱ تا ۲۶ سوره نور به حادثه افک اشاره دارد. بنابر روایت اهل سنت، شخص مورد تهمت، عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) بوده است.
یک ماه گذشت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنان در کار عایشه حیران بود و در انتظار وحى یا رویایى بود که او را از حقیقت موضوع آگاه سازد و شک و شبهه او را بر طرف سازد، ولى وحى نازل نشد و در رویا مطلبى به او الهام نگشت. لذا ناگزیر در صدد تحقیق بر آمد و نظر تنى چند از اصحاب را در مورد عایشه پرسید.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از همسرش زینب بنت جحش، پرسید: نظرت در مورد عایشه چیست؟
زینب گفت: چشم و گوش من همواره مراقب او بوده، ولى غیر از خوبى چیز دیگرى از او ندیده ام.
حضرت از اسامه بن زید نیز همین سوال را پرسید، او گفت: یا رسول الله، عایشه همسر شماست و من جز خوبى از او ندیده ام.
آنگاه رسول اللّه از امیرمومنان على (علیه السلام) در مورد عایشه جویا شد، آن حضرت گفت:
حقیقت موضوع را از بریره، کنیز عایشه بپرس. سپس بریره آمد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا در عایشه مورد مشکوکى دیده اى؟
بریره پاسخ داد: به خدایى که شما را به حق فرستاده، تاکنون از او مورد مشکوک و موضوعى معیوب ندیده ام، جز اینکه او نوجوان است و موقع خمیر کردن خوابش مى برد و مرغ ها می آیند و خمیر ها را مى خورند.
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از تحقیق و مشورت فارغ شد و به مورد مشکوکى که بتوان عایشه را به آن متهم کرد، برخورد نکرد، لذا با عصبانیت بین مردم رفت و فرمود: اى مردم! چرا برخى از شما، به اهل من، نسبت ناروا مى دهید و مرا ناراحت مى کنید، به خدا سوگند من جز خوبى و عمل نیک از ایشان ندیده ام.
آنها مردى را متهم مى کنند که من جز خیر و صلاح از او به یاد ندارم و هر جا که من باشم، او نیز همراه من است.
آنگاه حضرت به سوى عایشه که در منزل پدر خود بود، رفت و چون او را دید، متوجه شد که با یکى از زنان انصار در حال گریستن است و پدر و مادرش نیز در کنار او هستند.
آن حضرت سلام کرد و خطاب به عایشه فرمود: پس سخنان مردم به گوش تو هم رسیده است، از خدا بترس و اگر خطایى مرتکب شده اى، توبه کن که خدا توبه بندگان خود را مى پذیرد، ولى عایشه نتوانست پاسخ دهد و به پدرش گفت: به جاى من با رسول الله سخن بگو.
ابوبکر گفت: به خدا سوگند که من نمى دانم چه بگویم! پس عایشه نگاهى به مادرش کرد و گفت: شما به جاى من با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت کن، مادرش گفت: به خدا سوگند، من نیز نمى دانم چه بگویم.
آنگاه که عایشه از پدر و مادر خود، دفاعى در رد اتهام خود نشیند، گفت: به خدا سوگند که من در این روز ها، خانواده اى را که به اندازه خانواده ابوبکر گرفتار باشند ندیده ام و سپس اشک از چشمانش جارى شد و ادامه داد:
به خدا سوگند که توبه نمى کنم، زیرا عمل خطایى مرتکب نشده ام و از این اتهام مبرى هستم، اگر اقرار کنم، مطلبى غیر واقع گفته ام و اگر حرف مردم را انکار کنم، مرا تصدیق نمى کنند، سپس گریه سر داد و خواست از حضرت یعقوب در این مورد یاد کند، نام او را فراموش کرد و گفت: من در این مورد سخنى را مى گویم که پدر یوسف گفت: «و در این مصیبت صبر جمیل مى کنم که بر دفع این بلیه تنها خداست که مرا یارى تواند کرد.»
تایید وحى بر برائت و بی گناهی عایشه
در این حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فکر فرو رفت و چهره ابوبکر درهم شد و «ام رومان» مادر عایشه آه سردى کشید، آنگاه حالت نزول وحى بر رسول خدا عارض گشت، لذا عباى خود را به تن پیچید و بالشى زیر سر گذاشت و دراز کشید.
عایشه که ناظر حال حضرت بود، دریافت که به زودى وحى در مورد او نازل مى شود و مشکل او را حل و تردید را از ذهن مردم پاک مى سازد، او در حالى که قلبش به شدت مى تپید، بى حرکت اما شجاعانه منتظر وحى ماند زیرا به عفت و پاکدامنى خود مطمئن بود، هر چند پدر و مادرش هم بر صدق ادعاى او یقین نداشتند و مشاهده حالت رسول اللّه و فکر عاقبت داستان، ایشان را دچار ترس و هراس کرده بود.
لحظاتى گذشت و سرانجام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالى از جاى برخاست که قطرات عرق مانند دردانه اى از جبین آن حضرت جارى بود، سپس فرمود: اى عایشه! بشارت باد تو را، خدا عفت و پاکدامنى تو را ضمیمه قرآن کرد و فرو فرستاد تا در میان مردم خوانده شود و آنگاه شروع به تلاوت قرآن کرد:
«همانا از آن گروه منافقان که بهتان به شما مسلمانان بستند (به عایشه تهمت کار ناشایست زدند که رسول اکرم و مومنان را بیازارند)، مپندارید ضررى به آبروى شما مى رسد، بلکه خیر و ثواب نیز (چون بر تهمت صبر کنید) خواهید یافت و هر یک از آنها به عقاب اعمال خود خواهد رسید و هرکس از منافقان که راس و منشا این بهتان بزرگ گشت، به عذابى سخت معذب خواهد شد.
آیا سزاوار نبود که شما مومنان، زن و مردتان چون از منافقان چنین بهتانى شنیدید، حسن ظنتان درباره یکدیگر بیشتر شده گویید، این (سخن منافقان) دروغى آشکار است (که براى تفرقه مسلمین مى گویند)، چرا منافقان بر دعوى خود چهار شاهد (عادل) اقامه نکردند، پس حال که شاهد نیاوردند البته نزد خدا مردمى دروغگویند.
و اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و عقبى شامل حال مومنان نبود، به مجرد فرض در این گونه سخنان (نفاق انگیز) به شما عذاب سخت مى رسید، زیرا شما آن سخنان (دروغ) منافقان را از زبان یکدیگر تلقى کرده و حرفى بر زبان مى گویید که علم به آن ندارید و این کار را سهل و کوچک مپندارید، در صورتى که نزد خدا گناهى بسیار بزرگ است. چرا به محض شنیدن این سخن (منافقان) نگفتید که هرگز ما را تکلم به آن سزاوار نیست.
پاک خدایا، این بهتان بزرگ و تهمت محض است. خدا به شما مومنان موعظه و اندرز مى کند که اگر اهل ایمانید زنهار دیگر گرد این سخن هرگز نگردید و خدا آیات خود را براى شما بیان فرمود که او به حقایق امور و سرایر خلق دانا و به مصالح بندگان و نظام عالم کاملا آگاه است.
آنان که چون (عبد الله ابن ابى و غیره) دوست مى دارند که در میان اهل ایمان کار منکرى را اشاعه دهند، آنها را در دنیا و آخرت عذاب دردناک خواهد بود و خدا (فتنه گرى و دروغشان را) مى داند و شما نمى دانید.
و اگر فضل و رحمت خدا و رافت و مهربانى او شامل حال شما (مومنان) نبود، (در عقاب گناهانشان شتاب کردى و توبه نپذیرفتى)، اى کسانى که به خدا ایمان آورده اید، زنهار پیروى شیطان مکنید که هر کس قدم به قدم از پى شیطان رفت، او را به کار زشت و منکرش وا مى دارد (و عاقبت هلاک مى گردد) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود، احدى از شما (از گناه و زشتى) پاک و پاکیزه نشده، لیکن خدا هر کس را که مى خواهد پاک و منزه گرداند، که خدا شنواى (نداى حق) و دانا (به احوال بندگان) است.»[۴]
عایشه و افشای اسرار
یکی از داستان های تلخ در زندگی همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داستان فاش کردن و بر ملا ساختن راز حضرت می باشد که شدیدا خاطر نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزرد و این ماجرا آن چنان بر قلب آن حضرت و روح عظیم او تاثیر منفى گذاشت که خداوند به دفاع از او پرداخت.
ماجرا از این قرار است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سری از اسرار خود را نزد یکی از زنان خود (حفصه) بیان کرده و به وی سفارش کرد که این مطلب را به کسی نگوید. ولی حفصه بر خلاف دستور حضرت، آن سر را به عایشه گفت و عایشه قسمتی از آن سر را فاش کرد
«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ: مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیر»[۵]
کتمان و حفظ هر رازی به میزان اهمیت آن راز بستگی دارد و هر چه مهمتر باشد، افشای آن، خیانتی بزرگتر به حساب مى آید. درباره اهمیت رازى که عایشه افشا کرد و برخورد خداوند با او جهاتى قابل توجه است:
جهات اهمیت مساله
- سرى که به عایشه سپرده شد مسئله ابلاغ ولایت بود که تا رسیدن وقت آن به هیچ وجه نباید افشا مى شد.
- عایشه مستقیما داخل این سر نبود، و به زور خود را وارد آن کرد و با اصرار از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) خواست که به او خبر دهد، و این بر تاکیید آن می افزاید که در کتمان آن بکوشد.
- عایشه نزد آن حضرت قول داد و ضمانت کرد که به هیچ وجه آن سر افشا نشود و حضرت هم از او التزام گرفت و فرمود: «فَلْیَکُنِ الْامْرُ مِنْکِ تَحْتَ سُوَیْداءِ قَلْبِکِ الى انْ یَأْذَنَ اللَّهُ بِالْقِیامِ بِهِ»؛ این مسئله نزد تو در پس پرده قلبت بماند تا خداوند اجازه اقدام به آن را بدهد.
- عایشه آن راز را به کسانى که اصل کتمان به خاطر آنان بود (یعنى اصحاب صحیفه) باز گفت، نه اینکه به مردم عادى گفته باشد و این خیانت عظیم است.
- عایشه نه اینکه اشتباها یا از روى بى توجهى و اهمیت ندادن آن سر را فاش کرده باشد، بلکه عمدا و به قصد خیانت عمدى این سر را به روساى منافقین یعنى اولى و دومى منتقل کرد و آنان بقیه را با خبر کردند.
- این افشاى سر توسط عایشه، فقط یک خیانت از نظر کتمان نکردن اسرار نبود، بلکه آثار متعددى از قبیل قتل پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و نقشه هاى دیگر بر آن مترتب شد.
نزول آیات در تقبیح خیانت عایشه
با در نظر گرفتن جهات شش گانه مذکور است که نزول آیات پى در پى براى تقبیح این خیانت عایشه، توجه را جلب مى کند و مى بینیم برخورد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در این باره جدى است. به نمونه هایى از این مقابله قاطع با عایشه دقت کنیم:
- خداوند خیانت عایشه را به صراحت در قرآن آورده با آنکه معمولا جزئیات مسائل در متن قرآن نمى آید، آنجا که مى فرماید: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ …»[۶]
- وقتى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) علت افشاى سر را از او سوال کرد او به دروغ قسم یاد کرد که چنین نکرده است، ولى باز قرآن صریحا او را تکذیب و تقبیح نمود. آنجا که فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ …»، و این بدان معنى است که عذر عایشه بیهوده است و او به قصد خیانت سر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) را افشا کرده است.
- پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) براى توبیخ جدى عایشه به گونه اى که همه متوجه خیانت او شوند، پس از بازگشت از سفر غدیر، پا در خانه عایشه نگذاشت و تا یک ماه این کار را ادامه داد تا روزى که او براى عذر خواهى آمد. این به معناى قهر با خیانتکاران است، آن هم زنى که همسر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) باشد.
- پس از آنکه عایشه به عنوان عذر خواهى آمد، حضرت او را به شدت بر سر خیانتش ملامت کرد. به او فرمود: «قَدْ خالَفْتِ امْرى اشَدَّ خِلافٍ»، به تحقیق که تو ای عایشه مخالفت شدید امر مرا کردی.
- خداوند در آیات بعدى همین سوره، خیانت عایشه را به مرحله صراحت مى رساند و او را به دو زن خیانتکار معروف -یعنى همسران حضرت نوح (علیه السلام) و حضرت لوط (علیه السلام)- تشبیه مى کند که به آن دو پیامبر معظم خیانت کردند. متن آیه چنین است:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ.»[۷]،[۸]
نقش عایشه در جنگ جمل
جنگ جمل اولین جنگ دوره امامت امام علی (علیه السلام) بود که چندین ماه پس از خلافت امام، توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و طلحه و زبیر علیه امام علی (علیه السلام) به راه افتاد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون خواهی عثمان به راه انداختند.
طلحه و زبیر، برای پیش برد مقاصد خود، از عایشه، که پیش از قتل عثمان برای عمره به مکه رفته بود، درخواست کردند که به خون خواهی عثمان و انتقام از کشندگان وی، که اکنون از یاران نزدیک علی و سرداران او شده اند، با آنان همراه شود. پس از مدتی، سرانجام، عایشه خواست آنان را پذیرفت.[۹]
نتیجه گیری
یکی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عایشه دختر ابی بکر است، وی در مکه پیش از هجرت با رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد. از مسائل مهم در زندگی عایشه، داستان افک است که منافقان ایشان را متهم به بی عفتی نموده بودند؛ ولی آیه نازل شد و وی را مبرا از تهمت نمود و مساله دیگر در قضیه افشای اسرار پیامبر است که در این باره قرآن وی را توبیخ کرده است.
پی نوشت ها
[۱]. اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۸۷.
[۲]. جامعالبیان، ج ۱۴، جزء ۲۸، ص ۲۰۰؛ مجمعالبیان، ج ۹-/ ۱۰، ص ۴۷۱-/ ۴۷۴.
[۳]. جامعالبیان، ج ۱۱، جزء ۲۱، ص ۱۸۸؛ مجمعالبیان، ج ۷-/ ۸، ص ۵۵۴-/ ۵۵۵.
[۴] قصه هاى قرآنى، ص: ۴۹۰.
[۵] . تحریم/۳. (و چون پیامبر با یکی از همسرانش سخنی نهانی گفت ، و همین که وی آن را [ به زن دیگر ] گزارش داد و خدا [ پیامبر ] را بر آن مطلع گردانید [ پیامبر ] بخشی از آن را اظهار کرد و از بخشی [ دیگر ] اعراض نمود. پس چون [ مطلب ] را به آن [ زن ] خبر داد ، وی گفت: «چه کسی این را به تو خبر داده؟» گفت: «مرا آن دانای آگاه خبر داده است.»).
[۶] . تحریم/۳. «و به یاد آر زمانى را که پیغمبر ما با بعضى از زنان خود رازی را گفت، چون آن زن، راز پیغمبر را فاش کرد و خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بر فاش شدن آن مطالب پنهان مطلع ساخت».
[۷] . تحریم، آیه ۱۰ «خداوند براى کسانى که کافر شدند همسر نوح و همسر لوط را مثال مى زند که در ازدواج دو بنده صالح ما بودند ولى به آنان خیانت کردند. در نتیجه نزد خداوند، همسر پیامبر بودن براى آنان هیچ فایده اى نداشت و به آنان گفته شد که با داخل شوندگان داخل آتش شوید».
[۸] . غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج۱، ص: ۴۴۰.
[۹] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۵۲.
منابع
- جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى، پژواک اندیشه، ۱۳۸۰ش ایران- قم.
- ابو الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الاثیر (المتوفى: ۶۳۰هـ)، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۴م.
- طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن ( تفسیر الطبرى)، دار المعرفه، لبنان- بیروت، ۱۴۱۲ ه. ق.
- انصارى، محمدباقر، غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، دلیل ما، ایران- قم، ۱۳۸۷ ه. ش.