- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : محمدعلی شیخی
- 0 نظر
عاقبت حضرت موسی (ع) و نیز سرنوشت قوم بنی اسرائیل شباهت های فراوانی با سرنوشت مسلمانان دارد؛ از این رو در آیات قرآن اشارات فراوانی به این قوم و نوع رفتار و تعامل آنان با پیامبرشان حضرت موسی (ع) شده و در بسیاری از روایات و کتب تاریخی به عاقبت حضرت موسی و احوال قوم بنی اسرائیل پرداخته شده است؛ بدین سبب در این مقاله بر آنیم تا فرجام و عاقبت حضرت موسی (ع) که حاوی اندرزهای متعددی است را در روایات و تاریخ شیعه و سنی مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
حضرت موسی (ع) در قرآن
نام حضرت موسی (ع) یکی از نام های پر تکرار در قرآن کریم است به گونه ای که ۱۳۶ بار در ۳۴ سوره و در ۱۳۱ آیه نام این پیامبر اولوالعظم ذکر شده است؛ اما آیاتی که مرتبط با ایشان است به ۴۲۰ آیه نیز می رسد.
خداوند از بیان داستان حضرت موسی (ع) در هر سوره هدف خاصی دارد؛ مثلا گاهی بر شخصیت حضرت موسی (ع) تمرکز کرده و گاهی داستان را از زاویه فرعون بازگو می کند. اهداف قرآن از مطرح کردن داستان موسی (ع) نسبت رهبریِ او با قومش، مسائل فرهنگی اقوام، مقابله با ظلم و ستم و نیز رشد و سیر و سلوک فردی او یا سرانجام و عاقبت حضرت موسی (ع) در امور مختلف بوده است و برای هر یک از این اهداف، از زاویه خاصی ماجرای موسی (ع) نقل شده است.
به طور کلی در سوره های مبارکه «مائده»، «مریم»، «کهف»، «طه»، «قصص»، «نساء»، «بقره»، «اعراف»، «یونس»، «هود»، «اسراء»، «مؤمنون»، «شعراء»، «نمل»، «صافات»، «مؤمن»، «زخرف»، «ذاریات»، «دخان» و «نازعات» از احوال حضرت موسی (ع) آیات متعددی آمده است.
نقل شیعه از عاقبت حضرت موسی (ع)
مشهور مفسران شیعه در رابطه با عاقبت حضرت موسی (ع) قائلند: هنگامى که ایشان و بنى اسرائیل از دریاى نیل گذشتند و فرعون هلاک شد، خداوند آنها را مامور کرد که وارد سرزمین مقدس شوند. همین که به رود اردن رسیدند، از ورود به آنجا دچار ترس شدند.
موسى از هر قبیله اى یکى نفر را مامور کرد به آن سرزمین بروند و موقعیت و وضع مردم آنجا را شرح دهند (وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبا)[۱] (از آنان دوازده سرگروه برانگیختیم)
آنها رفتند و با مردمى نیرومند روبرو شدند. پس از بازگشت، آنچه را دیده بودند براى حضرت موسى شرح دادند. حضرت موسى به آنها دستور داد که مطلب را کتمان کنند؛ اما فقط دو نفر از آنها (یوشع بن نون از نوادگان بنیامین یا یوسف و کالب بن یوفنا از نوادگان یهودا) اطاعت کردند و ده نفر دیگر مردم را از آنچه دیده بودند، مطلع ساختند.
برخى گفته اند: عاقبت حضرت موسی و هارون، در همان بیابان بود. هارون یک سال پیش از موسى وفات کرد. موسى در دوران سلطنت فریدون و منوچهر می زیست و ۱۲۰ سال عمر کرد. یوشع پس از موسى رهبرى بنى اسرائیل را عهده دار شد. او ۱۱۶ سال عمر کرد و ۲۷ سال دوره نبوتش بود. [۲]
روایتی از امام صادق (ع) پیرامون عاقبت حضرت موسی (ع) نقل شده است که می فرمایند: (روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت: «سلام بر تو ای کلیم الله»! حضرت موسی (ع) پس از پاسخ سلام پرسید: تو کیستی؟ گفت: من فرشته مرگ هستم. حضرت موسی (ع) فرمود: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل گفت: آمده ام تا روحت را قبض کنم. حضرت موسی (ع) فرمود: روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟ عزرائیل گفت: از دهانت. حضرت موسی (ع) پرسید: چرا از دهانم، با اینکه من با همین دهانم با خدا گفتگو کرده ام؟
عزرائیل پاسخ داد: از دست هایت. حضرت موسی (ع) پرسید: چرا از دست هایم، با اینکه تورات را با این دست هایم گرفته ام؟ عزرائیل گقت: از پاهایت. حضرت موسی (ع) گفت: چرا از پاهایم، با اینکه با همین پاهایم به کوه طور (برای مناجات) رفته ام؟ عزرائیل پاسخ داد: از چشمهایت. حضرت موسی (ع) فرمود: چرا از چشم هایم، با اینکه همواره چشم هایم را به سوی امید پروردگار کشیده ام؟ عزرائیل گفت: از گوش هایت. حضرت موسی (ع) پرسید: چرا از گوش هایم، با اینکه سخن خداوند متعال را با گوش هایم شنیده ام. خداوند به عزرائیل وحی کرد: «روح موسی (ع) را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد.»
عزرائیل از آنجا رفت، و حضرت موسی (ع) سال های دیگری زندگی کرد تا اینکه: روزی «یوشع بن نون» را طلبید و وصیت های خود را به او نمود، سپس به تنهایی به سوی کوه طور رفت. در آنجا مردی را دید که مشغول کندن قبر است، نزد او رفت و گفت: «آیا می خواهی تو را کمک کنم؟» او گفت: آری، حضرت موسی (ع) او را کمک کرد.
وقتی که کار کندن قبر تمام شد، حضرت موسی (ع) وارد قبر گردید و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لَحَد قبر، درست است یا نه؟ در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت و ایشان جایگاه خود را در بهشت دید (تا به مرگ خود راضی، خشنود و راغب شود). پس او عرض کرد: «خدایا روحم را به سویت ببر.» همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد، و خداوند همان قبر را مرقد و عاقبت حضرت موسی (ع) قرار داد، و آن قبر را پوشانید؛ و آن مرد قبر کن، عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود.
در این وقت منادی حق در آسمان، با صدای بلند گفت: «مات موسی (ع) کَلِیمُ اللهِ، فَاَی نَفْسٍ لا تَمُوتُ (موسی (ع) کلیم خدا مرد، چه کسی است که نمیمیرد؟»)[۳] و این چنین فرجام و عاقبت حضرت موسی (ع) رقم خورد و او از دنیا رفت.
در رابطه با سن حضرت موسی (ع) در کتاب کمال الدین چنین وارد شده است که حضرت موسی (ع) ۱۲۶ سال عمر نموده[۴] و اما آنچه در کتاب سید ابن طاووس معتقد است حضرت موسی (ع) حین وفات ۱۲۰ ساله بودند و زمانی که بنی اسرائیل از وفات و عاقبت حضرت موسی (ع) آگاه شدند، خیلی گریه کرده و بر ایشان نوحه و عزاداری نمودند. [۵]
نقل اهل سنت از عاقبت حضرت موسی (ع)
ابن اثیر در رابطه با عاقبت حضرت موسی چنین نقل می کند: وقتی زمان قبض روح هارون فرا رسید خداوند به حضرت موسى (ع) وحى فرستاد و فرمود: «من مى خواهم هارون را از جهان ببرم. بنابراین او را با خود به کوهى که چنین و چنان است ببر.» حضرت موسى و هارون به سوى آن کوه روانه شدند، در آنجا خانه اى ساخته شده بود و تختى داشت که بر آن فرشى گسترده شده بود و بوى خوشى مى داد.
هارون از دیدن آن تخت دچار شگفتى شد و گفت: «اى موسى! من مى خواهم بر روى این تخت بخوابم.» حضرت موسى به وی گفت: «بخواب.» گفت: «مى ترسم صاحب این خانه بیاید و بر من خشم گیرد.» گفت: «نترس، چون من با تو خواهم بود.» گفت: «پس تو هم با من بخواب.» هنگامى که با هم خفتند، هارون را مرگ فرا گرفت و وقتى دریافت که جان از تنش بیرون مى رود، گفت: «ای موسى! تو مرا فریب دادى!» بدین گونه هارون جان سپرد و با همان تخت به آسمان رفت.
حضرت موسى نزد بنی اسرائیل بازگشت؛ بنى اسرائیل به او گفتند: «تو چون دیدى که ما هارون را بسیار دوست داریم، او را کشتى.» حضرت موسى گفت: «واى بر شما! به من تهمت مى زنید که برادرم را کشته ام؟» وقتى که بنی اسرائیل سخن خود را تکرار کردند، موسى ناچارا نماز خواند و به درگاه خداوند دعا کرد تا بى گناهى وى را به فرزندان اسرائیل نشان دهد. خداوند نیز براى این که گفته موسى را باور کنند، آن تخت را – با هارون که بر رویش مرده بود – از آسمان فرو فرستاد.[۶]
ابن اثیر در توصیف عاقبت حضرت موسی (ع) چنین می نویسد: حضرت موسى در بیابانی قدم مى زد و یوشع بن نون، وصى او، نیز به دنبالش بود که ناگهان باد سیاهى وزیدن گرفت. یوشع که چنین دید گمان برد که رستاخیز فرا رسیده است. از این رو خود را به حضرت موسى رساند.
گفت: «تا هنگامى که من در کنار پیغمبر خدا هستم رستاخیز فرا نمى رسد.» ولى در همان دم موسى از پیراهن خود لغزید و بیرون رفت و پیراهن در دست یوشع ماند. همین که یوشع پیراهن موسى را پیش بنی اسرائیل برد، یوشع را گرفتند و گفتند: «تو پیغمبر خدا را کشته اى!».
یوشع به دفاع از خویش پرداخت و گفت: «من او را نکشتم، بلکه او خود از درون این پیراهن بیرون رفت و از چشم من ناپدید شد.» ولى آنان گفته او را باور نکردند. یوشع گفت: «اگر حرف مرا باور نمى کنید، پس به من سه روز مهلت بدهید.» آنان دست از او برداشتند و چند نفر نگهبانی می دادند که فرار نکند.
یوشع در این سه روز به درگاه خداوند دعا کرد و از پروردگار خویش خواست تا او را از آن تهمت مبرى فرماید؛ در نتیجه، هر یک از مردانى که نگهبان او بودند، خوابى دیدند و خداوند در خواب به ایشان خبر داد که: «یوشع موسى را نکشته، بلکه ما او را پیش خود برده ایم.»[۷]
ثعلبی در رابطه با عاقبت حضرت موسی (ع) می نویسد: موسى از مرگ بیزار بود. خداوند خواست کارى کند که او مرگ را دوست بدارد. از این رو یوشع بن نون را به پیامبرى گماشت و یک روز هنگامى که او با موسى قدم مى زد و راه مى سپرد، به او وحى فرستاد هر بار که خداوند به یوشع وحى مى فرستاد.
حضرت موسى از او مى پرسید: «خدا با تو چه گفت و چه رازى را برایت آشکار ساخت؟» آن روز، یوشع بن نون به او پاسخ داد: «اى پیغمبر خدا، آیا من در سالهایى چنین و چنان با تو همدم و همراه نبودم؟ آیا هیچ از تو پرسیدم که خداوند با تو چه گفته و چه رازى را برایت آشکار ساخته است؟» و از آنچه به وى وحى شده بود، با موسى هیچ حرفى نزد. موسى که چنین دید از زندگى بیزار و به مرگ راغب شد.[۸]
علما و مفسرین اهل سنت روایتی نیز از ابو هریره به نقل از رسول خدا (ص) در توصیف عاقبت حضرت موسی (ع) نقل می کنند: پیغمبر اکرم (ص) فرمود: خداوند عزرائیل را فرستاد تا جان حضرت موسى را بگیرد. موسى به صورت عزرائیل آنچنان سیلی زد که یک چشم او کور شد.
عزرائیل برگشت و به خدا گفت: «پروردگارا! مرا پیش بنده اى فرستادى که مرگ را دوست ندارد.» خداوند به او فرمود: «برگرد و به او بگو که دست خود را بر پشت گاوى بگذارد؛ در برابر هر مویى که زیر دست او قرار گیرد یک سال به او عمر داده خواهد شد. آنگاه به وی اختیار بده که یا این قرار را بپذیرد یا هم اکنون بمیرد.» عزرائیل پیش حضرت موسى رفت و پیام خداوند را به او رساند و اختیار داد که یکى از آن دو راه را برگزیند.
حضرت موسى پرسید: «اگر به آن اندازۀ موهاى گاو که زیر دستم مى آید عمر کنم، بعد چه خواهد شد؟» جواب داد: «مرگ» موسى گفت: «در این صورت اگر اکنون بمیرم بهتر است.» در این هنگام، عزرائیل جان او را گرفت و عاقبت حضرت موسی با قبض روح توسط عزرائیل پایان یافت. [۹]
در حدیث دیگری پیامبر (ص) پیرامون عاقبت حضرت موسی می فرمایند: «إنّ ملک الموت کان یأتی النّاس عیانا حتّى أتى موسى لیقبضه فلطمه ففقأ عینه فرجع ملک الموت، فجاء بعد ذلک خفیه»[۱۰] (عزرائیل همواره آشکارا نزد مردم می رفت و جانشان را قبض می نمود تا اینکه هنگام قبض روح حضرت موسی (ع) آنچنان سیلی به صورت عزرائیل زد که چشمش نابینا شد و پس از این عزرائیل پنهانی جان بندگان را می ستاند)
نتیجه گیری
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعدد، به داستان حضرت موسی (ع) و قوم بنی اسرائیل اشاره نموده است. عاقبت حضرت موسی (ع) و نوع تعامل قوم بنی اسرائیل با او حاوی پیام های فراوانی است و نیز عدم اعتماد خواص و اطرافیان به ایشان و همچنین عدم فرمانبری قوم بنی اسرائیل از پیامبرشان و عاقبت ننگین آنها پندآموز است. همچنین مکالمه عارفانه حضرت موسی (ع) با فرشته مرگ هنگام قبض روح، بیانگر مقام عبادت و بندگی می باشد؛ بدین جهت لازم است هر انسان حقیقت طلبی به مطالعه عاقبت حضرت موسی و سایر پیامبران بپردازد.
پی نوشت ها
[۱] سوره مائده، ۱۲
[۲] طبرسى، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ۲۷۷
[۳] شیخ الصدوق، الأمالی، ج۱ ، ص۳۰۳
[۴] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ۵۲۴
[۵] سید ابن طاووس، سعد السعود، ص: ۴۷
[۶] ابن اثیر، الکامل، ص۱۹۶
[۷] ابن اثیر، الکامل، ص۱۹۷
[۸] ثعلبی، الکشف و البیان، ج۴، ص: ۴۶
[۹] خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۲، ۳۰
[۱۰] شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱ ص۱۵۶
منابع
- قرآن کریم
- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ ، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق
- ثعلبى، احمد بن محمد، الکشف و البیان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق
- خازن، على بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- صدوق، محمد بن بابویه، الأمالی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۳۰ق
- صدوق، محمد بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۹ق
- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش
- ابن طاووس، رضی الدین، سَعْدُ السُّعود، قم، دار الذخائر، بی تا