- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
صفوان بن مهران جمال، در آغاز نیمه اول سده دوم هجری در شهر کوفه، در خانه پدرش، مهران دیده به جهان گشود و به زندگی پدر و مادر رونق و طراوتی افزون بخشید. آنان نام «صفوان» را بر کودک خود نهادند.
کنیه اش «ابومحمد» بود و چون بعدها در کار و کسب درآمد، شترداری پیشه کرد و شتران خود را کرایه میداد، ملقّب به «جمال» شد و چون زادگاهش شهر کوفه بود، به «کوفی» معروف گردید و از آن جا که از تبار قبیله معروف بنیاسد بود، به «اسدی» نیز شناخته میشد.[۱]
خاندان صفوان
افزون بر خود صفوان که از فرزانگان فقه و حدیث شیعی است، خاندانش نیز به سان او در تاریخ، فقه، حدیث و کلام شیعی بسیار مشهور بوده و نقش برجسته ای در حوزه نشر و ترویج و بالندگی آموزه های اسلام ناب داشتند.
صفوان سه برادر به نام «حسّان»، «حسین» و «مسکین» داشت که هر سه جزو راویان شیعی و از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و برخی نیز از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بودند؛ به ویژه حسّان که مانند برادرش صفوان، شتردار و معروف به جمال بود و گفته اند ثِقه ثِقه، یعنی بسیار بسیار موجه و مورد اعتماد است؛ بلکه برخی از رجال شناسان در منزلت او گفته: «اَصَحُّ من صفوان و اَوْجَه»؛ یعنی او در نقل حدیث بالاتر و موجه تر از برادرش صفوان است.[۲]
حسّان میگوید: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به من فرمود: آیا شما قبور شهدا را زیارت میکنید؟ گفتم: کدامین شهدا؟ فرمود: امام علی و امام حسین. گفتم: آری، آنها را زیارت میکنیم. فرمود: اینان شهدا هستند که نزد پروردگارشان روزی میخورند. آنها را زیارت کنید و در حلّ مشکلات و سختیها به آنان پناه ببرید.[۳]
حسین و مسکین هم در گروه راویان شیعی و از اصحاب و یاران حضرت صادق (علیه السلام) به شمار میروند.[۴] اما شاید مشهورترین شخص از خاندان صفوان، «ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالله بن قضاعه بن صفوان» است که با سه واسطه از فرزندان صفوان به شمار میرود و بدین مناسبت معروف به «صفوانی» است. او بیشک یکی از برجست گان و نخبگان و چهره های ماندگار تاریخ فقه و کلام شیعه است که حقیقاً مایه سرافرازی و برازندگی تشیع در زمان خود بود.
او فقیهی بزرگ، محدثی توانمند و متکلمی عالیمقام بود که از علی بن ابراهیم قمی و از شیخ مفید و تلعبکری روایت می کرد. وی کتاب های بسیاری، به ویژه در حوزه امام شناسی تألیف کرد. ابن ندیم در کتاب مشهور خود درباره او می گوید:
من او را در سال ٣۴۶ هجری قمری در بغداد ملاقات کردم. مردی بلندقد و خوش لباس بود. او اُمّی و درس ناخوانده بود، اما از حفظ برای شاگردانش حدیث می گفت یا با متکلمین بحث و مناظره می کرد.[۵]
این بزرگوار نزد سلطان سیف الدوله در شهر موصل، با قاضی موصل که از اهل سنت بود، درباره امامت مناظره کرد، اما او قانع نشد و قرار بر مباهله نهادند. صفوانی نزد سلطان با قاضی مباهله کرد و قاضی از آن مجلس که بیرون آمد، دچار عارضه تب شد و همان دستی که با صفوانی مباهله کرده بود سیاه و متورم گردید و خلاصه باعث هلاکت او شد. این رخداد مهم، هم موقعیت صفوانی را نزد حاکم وقت و عالمان شیعه و سنی بالا برد و هم بر اعتبار و عظمت تشیع و مکتب اهل بیت افزود.[۶]
تألیفات
درباره صفوان بن مهران گفته اند او کتابی در اخبار امامان (علیهم السلام) تألیف نموده که شیخ نجاشی آن کتاب را دیده و از او نام برده است. ٣از بررسی و پژوهش در روایاتی که از این بزرگوار به یادگار مانده نیز میتوان گرایش حدیثی او را به دست آورد که بیشتر رنگ و بوی اخلاقی و مضامین اجتماعی و فقهی دارد. تاریخ رحلت این مرد بزرگ و این که در کدام دیار به ملکوت اعلی پیوسته، معلوم نیست.
رشد و شکوفایی
صفوان بن مهران به سان ده ها و صدها محدث دیگر که در شهر کوفه میزیستند، دوره نوجوانی و جوانی را در دامن پرمهر و محبت خاندان خود سپری نمود و چون گام در مرحله عقلانیت و درک درست زندگی و حیات معنوی و فرهنگی نهاد، دل و جانش با شنیدن روایات و آموزه های دینی که به وسیله شاگردان و تربیت شدگان حوزه علمی امام باقر (علیه السلام) هم چون زراره ها و محمد بن مسلم ها و ابوبصیرها، مجذوب اهل بیت علیهم السلام شد و قلبش شیفته یادگیری و فهم این آموزه ها و معارف گردید. او احساس کرد که برای فراگیری هر چه بیشتر این معارف ناب و انسان ساز، باید خود را به سرچشمه زلال و گوارای دانش برساند؛ پس تصمیم خود را گرفت در پوشش شغل و کار اقتصادی خود، روانه مدینه الرسول شد؛ جایی که محبوب و امامش و حجت زمان حضرت امام صادق (علیه السلام) در آن جا زندگی می کرد و صدها دلداده و شیفته و عاشق علم و حدیث به گرد وجود پربرکت و فیاض آن کوثر دانش، جمع شده بودند و از محضر پرفیض آن حضرت بهره میبردند.
او هم به سان سایر دانش طلبان، خویش را به این دریای علم رساند و به برکت این مصاحبت و استمرار آن و اعتقاد پاک و خالص او، در جرگۀ اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) قرار گرفت؛ بلکه به مرور زمان و تداوم رهروی و ولایت مداریاش، یکی از اصحاب سرّ ویژه حجت حق به شمار آمد. این رابطه و پیوند ناگسستنی و ژرف تا آخر عمر با برکت حضرت صادق (علیه السلام) ادامه یافت؛ بدون این که کمترین لغزش و انحرافی در او پدید آید و بعد از شهادت ششمین امام معصوم که در سال ١۴٨ هجری رخ داد، صفوان بن مهران هرگز دست از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) برنداشت به محضر امام کاظم (علیه السلام) شتافت و در شمار اصحاب آن بزرگوار نیز قرار گرفت و سر بر آستان پاره تن پیامبر حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نهاد. [۷]
نشر دانش
صفوان ده ها روایت از آن دو امام همام شنیده و آنها را ثبت و ضبط کرد و بر خود لازم میدانست که این حقایق و معارف بلند را به گوش جان انسان های مستعد که قلبی آکنده از عشق و مهر به خاندان عصمت داشتند، برساند. او به خوبی این رسالت خطیر را انجام داد و شروع به پیام رسانی کرد و ده ها محدّث شیعی از محضرش بهره مند شدند که در این جا به نام گروهی از شاگردان او اشاره می شود:
سندی بن محمد؛ عبدالله بن قُضاعه؛ عبدالله بن محمد الحجال؛ حسن بن محبوب؛ سُعدان بن مسلم؛ عبدالرحمن بن حجّاج؛ احمد بن محمدبن ابی نصر بزنطی؛ اسماعیل بن مهران؛ ابن ابی عمیر؛ علی بن حَکم؛ حسن بن علی بن فضّال؛ صفوان بن یحیی؛ سلیمان بن مهران اعمش؛ هشام بن سالم.[۸]
با این که صفوان شاگردان بسیاری داشت و آنان از حوزه دانش او بهره میبردند، ولی در زندگینامه محدثان شیعی، به استادان حدیث او اشاره ای نشده، که این نشان میدهد او فقط از محضر امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) کسب فیض می کرده و شاید به سبب کار و کسب خود که بدان اشاره شد، فرصت نیافت تا از دیگران بهره مند گردد.
جایگاه والا
این محدث بزرگوار در میان سلسله راویان شیعی، در موقعیت و منزلت والایی قرار دارد؛ به گونه ای که همۀ دانشوران رجالی، او را ستایش کرده اند و به دین باوری، ولایت مداری و پیوند ژرف او با امامان معصوم (علیهم السلام) به ویژه امام ششم (علیه السلام)، اشاره کرده اند که در این جا به نقل سخنان چند تن از این بزرگان بسنده می شود:
نجاشی در معرفی سیمای صفوان میگوید:
بی تردید او از محدثانی موجه و مورد اعتماد و عادل است. اعتقاد او نیکو بود و شغل او کرایه دادن شتران بود.[۹]
شیخ مفید (استاد نجاشی) که از برجسته ترین عالمان شیعی در تمام اعصار و یکی از سرسخت ترین مدافعان ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم است، در توصیف جلوه های معنوی و قدسی صفوان می گوید:
صفوان یکی از یاران دائمی حضرت صادق (علیه السلام) و از خواص و محرم راز ایشان، و فقیهی صالح و شایسته و یکی از چهره های درخشان است.[۱۰]
از میان محدث شناسان معاصر، شیخ عباس قمی در معرفی او می نویسد:
صفوان بن مهران محدثی است بسیار بسیار بزرگوار و موجه و موثق که ذوب در ولایت ائمه اهل بیت علیهم السلام بود. او روزی برای اطمینان بیشتر، باورهای دینی و اعتقادات خود را به امام صادق (علیه السلام) بازگفت. حضرت عقاید او را مورد تأیید و تمجید قرار داد و به او فرمود: «رحمک الله». صفوان همان بزرگی است که زیارت مخصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) و زیارت اربعین و دعای معروف به دعای علقمه را از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند.[۱۱]
یار و همراه همیشگی امام (علیه السلام)
صفوان موقعیت منحصر به فردی در ارتباط با امام صادق (علیه السلام) داشته است. او از محدثان برجسته شیعه و بلکه یکی از برجسته ترین آنان است. در کسب درآمد و امرار معاش، شترانی داشت که گاهی خود و گاهی همراه با کارگرانش، شتران را به کرایه میداد و از کوفه به حجاز و از حجاز به عراق، و گاهی از کوفه به بصره یا بغداد در رفت و آمد بود.
این موقعیت ویژه برای او فرصتی را فراهم آورده بود که چندین بار، امام جعفر صادق (علیه السلام) را از مدینه و حجاز، به عراق بیاورد و البته این توفیق و سعادتی بود که نصیب کمتر کسی می شود. بسیار طبیعی است که در این مصاحبت ها و همراه یها با حجّت خدا، پرسش های دینی خود از پیشوای معصوم خود بپرسد و حضرتش او را از حقایق پنهان دیگری آگاه کند. [۱۲]
آگاه شدن از مرقد امیرالمؤمنین (علیه السلام)
از هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسیدند، به دلیل خطر خوارج و دشمنان سوگند خورده حضرت که ممکن بود به مرقد ایشان بی حرمتی کنند، قبر مطهر آن بزرگوار پنهان بوده و غیر از حضرات معصومین کسی از آن آگاه نبود، تا این که در اواسط سده دوم هجری امام صادق (علیه السلام) مرقد آن حضرت را برای برخی از پیروان اهل بیت عصمت و طهارت آشکار کرد. صفوان بن مهران از اولین کسانی بود که این سعادت نصیب او شد و حضرت صادق (علیه السلام) جای قبر مطهر و برخی از مستحبات زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به او یاد داد.
صفوان این رخداد تاریخی را که به آشکار شدن مرقد حضرت امیر (علیه السلام) و سپس ساخت صحن و سرا و حرم آن امام انجامید را در چند روایت بازگو کرده که برخی از آنها از این قرار است:
١. من در خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که نزدیک کوفه، به سرزمین قادسیه رسیدیم و به سرزمین نجف نزدیک شدیم؛ فرمود: شتران را به آن سمت قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حرکت ده. من هم حرکت کردم تا به سرزمین غری (نجف اشرف) رسیدیم. امام در آن جا توقف کرد و زیارتنامه ای خواند که در آن بر حضرت آدم و نوح و موسی و عیسی و حضرت سیدالمرسلین محمد (صلی الله علیه و آله) سلام داد و سپس خود را بر روی قبر مطهر انداخت و بر جدّش سلام کرد و گریه و ناله حضرت بلند شد. سپس چند رکعت نماز خواند و من هم خواندم. سپس عرض کردم: ای پسر پیامبر! این قبر کیست؟ فرمود: قبر جدّم علی بن ابیطالب است.
٢. من در زمانی که منصور دوانیقی حضرت را به حیره طلبیده بود، همراه جعفر بن محمد (علیه السلام) قصد کوفه داشتم. پس به نقطه ای رسیدیم که فرمود: ای صفوان! شتر را در این جا بخوابان. آن گاه فرمود: این قبر جدم امیرالمؤمنین است. من هم دستور حضرت را انجام دادم و شتر را در کناری نگه داشتم و حضرت پیاده شد.
پس غسل کرد و لباس خود را تغییر داد و پای خود را برهنه کرد و به سوی قبر حرکت نمود و به من فرمود: تو نیز چنین کن. سپس بر روی تپه ها حرکت نمود و به من فرمود: گام هایت را کوتاه بردار و سر خود را پایین بیانداز؛ برای هر گامی که برمیداری، خداوند عزوجل هزار حسنه بنویسد و هزار کناه را از تو پاک کند و هزار درجه مقام و منزلت تو را بالا ببرد. پس با آن حضرت حرکت کردم، در حالی که با وقار و طمأنینه گام برمیداشتم و تسبیح و ذکر خدا را می گفتیم، تا به محلّ مرقد رسیدیم. آن گاه حضرت جدّش را با زیارت مخصوص زیارت نمود.[۱۳]
٣. در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم و آن بزرگوار را از مدینه الرسول به کوفه میبردم. به محلّی رسیدیم که آن را «باب البصره» میگفتند؛ پس فرمود: ای صفوان! شتران را به فلان طرف حرکت ده. تا این که مسیر غری را در پیش گرفتیم. چون به سرزمینی بلند و نزدیک تپه ها رسیدیم، حضرت با ریسمانی که همراه داشت، شروع اندازه گیری کرد، تا این که در مکان خاصی ایستاد. آن گاه مقداری خاک از آن نقطه برداشت و آن را بویید. سپس حرکت کرد تا به جایی رسید که اکنون قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. آن گاه دست مبارک را بر روی قبر مطهر نهاد و مقداری خاک از روی قبر برداشت؛ پس چنان ناله ای از عمق جان سر داد و بیهوش شد که من گمان بردم امام از دنیا رفت. چون حضرت به هوش آمد، فرمود: این جا مرقد حضرت امیرالمؤمنین است. آن گاه خطوطی را بر زمین ترسیم کرد. من به امام عرض کردم: چه چیز سبب شد تا امامان اهل بیت مرقد جدّشان را اظهار نکنند؟ امام فرمود: نگرانی از بنیمروان و خوارج، که ممکن بود نقشه های شوم و پلیدشان را در اهانت به قبر جدم عملی سازند.[۱۴]
بیست سال عبادت در جوار حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام)
صفوان بن مهران از هنگامی که محل مرقد امیرالمؤمنین را به راهنمایی امام صادق (علیه السلام) شناخت، از فرصت استفاده کرده و عشق و محبت خویش را به ساحت مقدس پیشوای مؤمنان علی (علیه السلام) نشان داد و ولایت مداری خود را بیپروا ابراز کرد؛ لذا به مدت بیست سال در کنار مرقد مولای متقیان، خداوند تبارک و تعالی را عبادت میکرد و در آن جا نماز می خواند و امام را زیارت می کرد. وی می گوید:
وقتی پیشوایم محل مرقد را به من نشان داد، من هر زمان که توفیق حق شامل حالم میشد، به زیارت آن مکان شریف، مشرف میشدم و در آن جا نماز می خواندم؛ تا این که در سال دیگر که به مدینه نزد امام صادق (علیه السلام) رفتم و عرض کردم که نزد قبر مطهر میروم و در آن جا نماز میخوانم، حضرت فرمود: کار خوبی میکنی. عرض کردم: من بیست سال را نزد مرقد مطهر بودم و حضرت حق تعالی را عبادت میکردم.[۱۵]
مرمّت و ساخت قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام)
یکی دیگر از افتخارات منحصر به فردی که شامل حال صفوان شد، این بود که به عنوان اولین شخص، بنا بر دستور حضرت صادق (علیه السلام) قبر شریف امیرالمؤمنین را مرمت و بازسازی کرد و این بازسازی مختصر، سرآغاز پایه گذاری آستان قدس علوی بود که به مرور زمان، نجف اشرف رونق گرفت و برای حضرت علی (علیه السلام) صحن و سرا و حرم ساخته شد.
این مرد بزرگ، خود نقل میکند در یکی از سفرها که در خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم و حضرت، جدّشان را زیارت میکرد، به من چند درهم داد و من قبر مطهر را اصلاح و سر و سامان دادم.[۱۶]
بنابراین صفوان بن مهران را باید اولین تولیت حرم امام علی (علیه السلام) نامید که توسط امام صادق (علیه السلام) به این مسئولیت منصوب شد.
ولایت پذیری صفوان
یکی دیگر از ویژگیهای این راوی مخلص، که میتوان با آن به ژرفای ایمان و ولایت مداری او پی برد، داستانِ بسیار جذاب و معروفی است که حاوی یک پیام و یک نکته است:
پیام آن این است که سلب مشروعیت از هر حاکم ستمگر و ستم گستر و مستبد، پرهیز از هرگونه کمک کردن به آنان است.
و نکته آن این است که توسعه شغل صفوان به اندازه ای بود که از کوفه تا بغداد و از بغداد تا مکه را فراگرفته بود؛ به گونه ای که حاکم ستمگر عصر او (هارون) از او شتر کرایه میکند.
صفوان داستان را چنین بازگو می کند: روزی به محضر امام ابوالحسن حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) وارد شدم. بعد از احوال پرسی، امام فرمود: ای صفوان!
«کل شیء مِنک حَسَن جَمیل»؛ کارهای تو همه خوب و زیبا و پسندیده است، مگر یک کار. در شگفت شدم و عرض کردم: جانم فدایت! کدام کار من مناسب نیست؟ فرمود:
«اِکرائک جمالک مِن هذا الرَجُلِ»؛ یعنی کرایه دادن شترانت به این مرد (هارون). به امام عرض کردم: به خدا سوگند من در راه فساد و ستم و شکار کردن و لهو و لعب به او کرایه ندادم؛ بلکه برای سفر حج کرایه دادم. از این گذشته من خود همراه او نیستم؛ بلکه غلامان من این کار را انجام می دهند و آنان را به مکه میبرند. امام فرمود: ای صفوان! آیا کرایه شترانت بر ذمّه آنان هست یا نه؟ گفتم: بله، جانم فدای شما! فرمود: آیا دوست داری تا هنگامیکه کرایه ات را از آنان وصول کنی، آنان زنده باشند؟ گفتم: بله. فرمود:
«فَمَنْ اَحَبَّ بقاءَهُم فهو منهم ومَنْ کان منهم وَرَدَ النارِ»؛ هر کس حیات و زندگی آنان را دوست داشته باشد، از آنان شمرده میشود و در حکم آنان است، و هر آن کس که با آنان باشد، داخل جهنم خواهد شد.
صفوان میگوید: رفتم و هر آن چه شتر داشتم، همه را فروختم. خبر این کار من منتشر شد و به گوش هارون رسید. مرا خواست و گفت: صفوان! شنیده ام شترانت را فروخته ای؟ گفتم: بله. گفت: چرا؟! گفتم: من دیگر پیر شده ام و سنی از من گذشته؛ قدرت کار ندارم و غلامان هم وظیفه شان را خوب انجام نمیدهند. هارون که فهمیده بود چه چیز باعث این اقدام من شده، گفت: هیهات! میدانم به اشاره چه کسی شترانت را فروختی. او موسی بن جعفر است. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟! گفت: اگر خوش رفتاری و حُسن سلوک تو نبود، همانا تو را می کشتم. [۱۷]
پی نوشت ها:
[۱] ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص ۶٠؛ شیخ حسن عاملی، التحریر الطاووس، ص ١۵٣، ش ٢٠١، (چاپ دارالذخائر)؛ علی بن عبدالله علیاری، بهجه الآمال، ج ۵، ص ٣٩؛ آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج ٩، ص ١٢١؛ فهرست نجاشی، ص ١۴٠؛ الفهرست للطوسی، ص ٨۴، ش ٣۴٧؛ رجال العلاّمه الحلّی، ص ٨٩، ش ٢، رجال الکشی، ج ٢، ص ٨٢٨، شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ٢٠، ص ٢١٧.
[۲] رجال النجاشی، ص ١٠٧.
[۳] سید بن طاووس، فرحهالغری، ص٧٩.
[۴] رجال شیخ طوسی، ص ١۶٩، ش ۶٩؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال ج ١، ص ٣۴٨ و ج ٣، ص ٢١۴.
[۵] فهرست ابن ندیم، ص ٢۴٧؛ شیخ عباس قمی، هدیه الاحباب، ص ١٨٨ و فوائد الرضویه، ص ٣٨٨.
[۶] فوائد الرضویه، ٣٨٨؛ حافظ حسین کربلایی، روضات الجنات، ج ۶، ص ١٢١.
[۷] رجال نجاشی، ص ١۴٠.
[۸] فهرست نجاشی، ص ١۴٠ چاپ داوری قم؛ مدرس خیابانی، ریحانه الادب، ج ٣؛ ص ۴۵۵؛ تحفهالاحباب، ص ٢١٨، ش ٢٩٣؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج ١، ص ٣٩١؛ هدیهالاحباب، ص ١٨٨؛ تنقیح المقال، ج ٢، ص ٩٩؛ شیخ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۵، ص ۵٠٢ (چاپ جامعه مدرسین قم)؛ رجال الطوسی، ص ٢٢٠، ش ۴١.
[۹] تنقیح المقال، ج ٢، ص ٩٩؛ محمد اردبیلی، جامع الروات، ج ١، ص ۴١٢؛ ابن قولویه قمی، کامل الزیارات باب ٩، حدیث ٧؛ وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ٢٩۵، ش ٩.
[۱۰] فهرست نجاشی، ص ١۴٠.
[۱۱] « کان مِن شیوخ ابی عبدالله (علیه السلام) وخاصته وبِطانته وثِقاته الفقهاء الصالحین (رحمه الله)»؛ ارشاد مفید، ص ٢٨٨ (چاپ بصیرتی قم) و نیز بنگرید به: رجال علامه حلّی، ص ٨٩؛ مجالس المؤمنین، ج ١، ص ٣٩١ و معجم رجال الحدیث، ج ٩، ص ١٢١.
[۱۲] تحفه الاحباب، ص ١٨٨؛ شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج ٢ (ذیل واژه «صفوان»).
[۱۳] کامل الزیارات، باب ٩، ش ٧، وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ٣٠۵، ش ۶؛ فَرحه الغری، ص ۵۶، (چاپ منشورات رضی قم)؛ ریحانه الادب، ج ٣، ص ۴۵۵.
[۱۴] کامل الزیارات، باب ٩، ش ٧؛ وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ٣٠۵، ش٧.فرحه الغرّی، ص ٩٠؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجدین، ص ۵۴٣ (چاپ سنگی قدیم).
[۱۵] فرحه الغرّی، ص ٩٠؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجدین، ص ۵۴٣ (چاپ سنگی قدیم).
[۱۶] وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ٣٠۵.
[۱۷] رجال کشی، ج ٢، ص ٧۴٠ ش ٨٢٨.