- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
تشیع پس از آنکه از همه جا مأیوس شدند، به موضوع (قلم و قرطاس) می چسپند که از سوی شیخ مفید نقل شده است و می گویند که حضرت رسول می خواست علی را خلیفه کند و عمر رضی الله عنه ملتفت شد و مانع گردید. در حالی که از کجا معلوم است مقصود حضرت نوشتن خلافت بوده است؟ و نیز از کجا معلوم که برای علی رضی الله عنه می نویسد. افزون بر اینها اگر علی در غدیرخم خلیفه شده دیگر این توهم مورد ندارد، بلکه عکس آن متصور است. از همه اینها که بگذریم پیامبر (ص) بعد از این واقعه بهبودی حاصل فرمود و چند مرتبه به مسجد رفت، فقط به خارج کردن مشرکین از جزیره العرب و دادن صله و جایزه بوفود(آنانی که برای تبلیغ به دیگر مناطق فرستاده می شدند) و ثبات بر اقامه فرایض و احکام دین، و اتباع قرآن توصیه فرمود، و راجع به خلافت اظهاری نفرمود، پس توهم مذکور بی اساس می باشد(چون بعد از بهبودی حتما در جمع اشاره ای به موضوع می فرمود. پیامبر ص که از کسی بغیر از اللّه از گفتن حق ترسی ندارد.
پاسخ شبهه
قبل از پاسخ به شبهه توجه به این مطلب لازم است که حدیث قرطاس ربطی به شیخ مفید ندارد بلکه این حدیث در متون معتبر اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم و دیگر کتابهای اهل سنت به مناسبتهای مختلفی نقل شده است. پس این حدیث را نباید به شیخ مفید مستند کرد.
اما اینکه ادعا شده که شیعه از همه جا مأیوس شده و به حدیث قرطاس جهت اثبات امامت امام علی(ع) می چسپد، پاسخ آن این است که شیعه برای اثبات امامت امام علی(ع) هیچ نیازی به این حدیث ندارد؛ بلکه احادیث واضح در متون اهل سنت فراوان است که امامت آن حضرت را به اثبات می رساند اگر هم در برخی کتابهای شیعه به این حدث برای اثبات امامت امام علی(ع) استدلال شده با کمک قرائن و شواهدی است که در این مسئله وجود دارد، بنابراین شیعه ادعا نکرده که علم غیب می داند و شکی در این نیست که علم غیب اختصاص به خدا دارد. ولی این اهل سنت است که حتی یک دلیل ضعیف و جعلی هم بر حقاینت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان ندارند. اهل سنت هرگز نمیتوانند حقله وصل بین خلافت خلفا و اسلام که قرآن و سنت رسول خدا باشد پیدا کنند. این دست و پا زدنها در مورد حدیث قرطاس برای توجیه رفتار عمر در برابر رسول خدا(ص) است و نجات او در انظار مسلمانان است نه برای اینکه ثابت کنند شیعه برای امامت امام علی دلیلی ندارند.
حدیث قرطاس مربوط به وقایع لحظات آخر زندگی رسول خدا(ص) میباشد و به نام حدیث «رزیه الخمیس» نیز معروف است که این اسم توسط ابن عباس، بر آن گذاشته شده است.[۱] حدیث قرطاس ماجرای اسفناک و واقعه تلخ تاریخ اسلام را در بر دارد. در این ماجرا که رسول خدا(ص)در حال مریضی که منتهی به فوت آن حضرت شد، میخواست وصیت نامهای بنویسد تا امت اسلامی بعد از او گمرا نشود، عده ای از اصحاب رسول خدا(ص) در برابر آن حضرت قرار گرفته و آشکارا از دستور و فرمان او سرپیچی نموده و نگذاشتند این وصیت نامه نوشته شود و با این کار خود، باعث سردرگمی امت اسلامی و ایجاد اختلاف در بین مسلمین گردیدند. از طرف دیگر سران همین مخالفت کنندگان به عنوان جانشینان آن حضرت ادعای حقانیت کرده و موافقین نوشته شدن وصیت نامه را مخالف حق تلقی و تبلیغ نمودند.
متن حدیث با تفات های بسیار جزئی در متون حدیثی اهل سنت نقل شده است که از نظر معنا یک مطلب را می رسانند اما در عین حال در بیشتر از نقل ها دستور رسول خدا مبنی بر آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصیتنامه، ناشی از شدت مریضی بر رسول خدا پنداشته شده و در برخی دیگر سخنان حضرت هزیان و یاوه گویی تلقی گردیده است.
در این روایت آمده است که رسول خدا(ص)مریض بود و مردم در خانه او جمع شده بودند پیامبر خدا(ص) در این حال فرمود بیاورید تا نامهای برای شما بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر بی معطلی گفت مریضی بر رسول الله(ص) غلبه نموده است و قرآن در نزد شما[در نزد ما] است و کتاب خدا ما را کافی میباشد. بعد از این سخن عمر، کسانی که در خانه بودند دچار اختلاف شدند و با هم دشمنی ورزیدند برخی از آنان میگفتند نزدیک شوید تا نامهای برای شما بنویسد که بعد از آن هرگز گمراه نشوید و برخی دیگر همان را می گفتند که عمر گفت، و چون اختلاف و هیاهو در حضور پیامبر(ص) از حد گذشت رسول الله (ص) فرمود از پیش من برخیزید. و بعد از آن ابن عباس مدام می گفت مصیبت بزرگ آن اختلاف و هیاهویی بود که بین رسول خدا(ص) و آن نامهای که برای آنان می خواست بنویسد حایل شد.[۲] صحیح بخاری این حدیث را در باب مرض النبی(ص) و وفاته نیز ذکر نموده منتها «قال عمر» را به«قال بعضهم» تبدیل کرده است.[۳]
اما در نقلی که سخنان رسول خدا (ص) بر هذیان گویی حمل شده است در صحیح بخاری از زبان ابن عباس این گونه آمده که روز پنجشنبه چه روز پنجشنه ای! سپس گریست تا حدی که سنگهای زمین را تر نمود و گفت در روز پنجشنبه مریضی رسول خدا(ص) شدت گرفت و لذا فرمود برایم کتابی بیاورید تا نامهای برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید ولی آنان منازعه کردند و تنازع در حضور نبی سزاوار نیست پس گفتند رسول الله(ص)هزیان گفت.[۴] همین مطلب در باب «مرض النبی(ص) و وفاته» به گونه ای دیگری نقل شده است.[۵]
حدیث قرطاس بر چند مطلب بسیار مهم، دلالت صریح و غیر قابل خدشه دارد. بحث دلالی این حدیث در کلام رسول خدا از یک طرف و در سخن عمر از طرف دیگر قابل توجه میباشد. در اینجا به دلالت سخن پیامبر گرامی اسلام اشاره می شود.
دلالت و لازمه قول رسول الله(ص)
هر انسان عاقلی زمانی که احساس کند مریضی او منتهی به مرگ میشود، برای بازماندگان خود وصیت نامهای مینویسد و کسی را برای انجام کارهای که باید بعد از مردن او انجام گیرد وصی معین میکند و در صورت ننوشتن وصیت نامه بازماندگان او دچار سر درگمی و اختلاف می گردند. بنابراین برای پیامبر اسلام(ص) بیشتر از هرکسی دیگر سزاوار تر است که وصیت نامهای بنویسد و از این رو زمانی که مریضی بر او شدت گرفته بود و اصحاب هم در منزل آن حضرت جمع شده بودند بهترین فرصت برای نوشتن وصیت نامه بود و بر اساس همین وظیفه شرعی و عقلی همراه با هوش و آگاهی کامل، قلم کاغذ خواست تا رسما وصیت نامهای بنویسد و امتش از جاده مستقیم اسلام منحرف نشود. بنابراین هیچگونه هزیان گویی و سخن بی فایده در مسئله نوشتن وصیتنامه، همانگونه که برای غیر پیامبر(ص) قابل تصور نیست، برای رسول خدا (ص) به طریق اولی قابل تصور نمی باشد.
بر تصریح علمای اهل سنت در این حدیث اختلاف بین رسول الله و عمر در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[۶] پیامبر اسلام(ص) میخواسته اند بر امامت بعد از خودش تصریح کند[۷] و کسی را برای خلافت معین کند تا در تعیین خلیفه بین اصحاب اختلاف پیش نیاید[۸] و در این صورت اختلافات بزرگ مثل جنگ جمل و صفین به وجود نمیآمدند و نیز از سفیان بن عیینه نقل شده که رسول خدا(ص)می خواستها ند بر اسامی خلفاء بعد از خودش تصریح کند تا اختلاف بین امت ایجاد نشود.[۹]
اما اینکه برخی گفته اند ممکن است مراد پیامبر نوشتن مهمات احکام بوده تا در آنها اختلاف به وجود نیاید،[۱۰] قابل توجه نیست. زیرا پیامبر میخواسته اند برای جلو گیری از اختلاف و گمراهی امت چیزی بنویسد و مهمات احکام و سایر مسائل اعتقادی به نص قرآن که می فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیء؛ ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم» (انعام/۳۸) و آیات دیگر بیان شده و نیز جزئیات احکام با سنت رسول خدا بیان گردیده و چیزی که برای امت بعد از بیان همه احکام، سرنوشت ساز و مایه نجات از اختلاف و گمراهی بوده است مسئله تشخیص امام و خلیفه و یا همه امامان بعد از رسول خدا (ص) میباشد که توسط آن حضرت باید معرفی میگردیدند. و روی همین جهت است که بلا فاصله بعد از وفات رسول خدا(ص) مسئله امامت منشا اختلاف در بین مسلمانان گردید[۱۱] و اختلاف مسلمانان برای بار اول در مسئله امامت بوده است، انصار به امامت سعد بن عباده اعتقاد داشته و قریش معتقد بودند که امامت از آن قریش است.[۱۲]
قرائن حالیه ای که وجود داشته نیز دلیل میشود بر اینکه مقصود پیامبر از نوشتن نامه، نص بر خلیفه بعد از خودش بوده به خصوص که تمام اختلافات بین مسلمین از مسئله خلافت ناشی شده و اگر پیامبر را میگذاشتند که بر خلافت بعد از خودش تصریح می کرد، هیچ مجال و شکی برای اختلاف باقی نمی ماند و مخالفت با نص و تصریح رسول خدا بر امر خلافت، باعث خروج از اسلام می گردید. و اینکه پیامبر(ص) بعد از این حادثه و ممانعت عمر و پیروی بیشتر اصحاب از او، به طور شفاهی یا کتبی نص بر خلیفه خود نکردند، بعید نیست به خاطر این بوده است که بسیاری از مسلمانان بوسیله مخالفت با این نص از اسلام خارج می شدند و مصیبت بر اسلام و مسلمین بزرگتر می گردید.[۱۳] و لذا با توجه به اقتدار عمر و توانایی ممانعت او از نوشتن نامه توسط پیامبر خدا(ص) دیگر هیچ اثری مثبتی بر آن قابل ترتب نبود چون کسی که می تواند با شخص رسول خدا(ص) مخالفت کند و آن حضرت را متهم به یاوه گویی نماید، از بین بردن وصیت نامه و جلوگیری از عمل اصحاب بر طبق مفاد آن، برای او کار بسیار آسان و ساده تر بود و هیچ هزینه ای هم در بر نداشت.
پس تنها شیعه نیست که می گوید پیامبر اسلام(ص) می خواسته اند با این وصیت نامه خلفای بعد از خودش را معرفی کند اما شیعه با قرائن و شواهد و احادیث دیگر می گوید که پیامبر اسلام می خواسته است با این وصیت نامه بر تمام سخنان گذشته خود بر امامت امام علی(ع) مهر تأیید بزند نه اینکه پیامبر خدا از سخنان گذشته خود در مسئله امامت العیاذ بالله اظهار پشیمانی کند. پس اگر علی(ع) در واقعه غدیر امام و جانشین پیامبر اسلام(ص) تعیین شد منافاتی ندارد که پیامبر اسلام همان مطلب را دوباره در این نامه اش بنویسد و مورد تأکید قرار دهد.
پی نوشت:
[۱] . عاملی، الانتصار، ج ۷ ص۱۳۶ ؛ کاشف الغطا، محمد حسین، اصل الشیعه و اصولها، ص۴۸.
[۲] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵ص۲۱۴۶؛ و ج۶ص۲۶۸۰ ب؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج ابوالحسین قشیری، صحیح مسلم، باب ترک الوصیه لمن لیس له شئ، ج۳ص۱۲۵۹.
[۳] . صحیح بخاری، ج۴ ص۱۶۱۲.
[۴] . صحیح بخاری، ج۳ ص۱۱۱۱..
[۵] . صحیح بخاری، ج۴ص۱۶۱۲.
[۶] . هیثمی، احمد بن حجر،الصواعق المحرقه، مقدمه، ص ﻫ، مصر، مکتبه القاهره، بی تا.
[۷] . العینی، بدرالدین محمود بن احمد، عمده القاری، ج۲ ص۱۷۱.
[۸] . نووی، ابو ذکریا یحی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۱ص۹۰.
[۹] . عمده القاری، ج۲، ص۱۷۱
[۱۰] . عمده القاری ج۲ص۱۷۱ و شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۱ص۹۰.
[۱۱] . اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱ص۲و۳ .
[۱۲] . ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۳،.
[۱۳] . مظفر، شیخ محمد رضا، السقیفه، ص۹۳ .
نویسنده: حمیدالله رفیعی