- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 22 دقیقه
- توسط : mahdi
- 0 نظر
اشاره:
این مقاله با عنوان «شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه» رویکردى است زیبایى شناسانه به صحیفه نورانیه سجادیه که پشتوانه ارزشمند معنوی؛ معرفتى و ادبى شیعه جعفری؛ قاموس قویم و گرانسنگ کلمات آتش افروز؛ نمایشگاه حیرت انگیز ترکیبها و اسلوبهاى نو و پرجاذبه و پهنه وسیع درآمیختن ابتهاج و ابتهال و سکوى پرواز روح تا کرانههاى بیکران ملکوت تا عِندَ مَلیکٍ مقتدرٍ است. در این مقاله نخست شکوه تعبیر و ضرورت آن در دعاها و ذکرها و نیز عناصر شکوه تعبیر مطرح گردیده، سپس زبان؛ اسلوب و آفاق تعبیر در دعاها و ذکرها و تفاوت سیاقى و محتوایى روایات و مناجات به بحث گذاشته شده و در پایان ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه با ارایه مصادیقى از این کتاب ارزشمند مورد پژوهش قرار گرفته است. مهمترین رهیافت این تحقیق آن است که همه آموزههاى این اثر ماندگار آمیزهاى از حکمت و بلاغت است.
مقدمه
سخن آنگاه سزاوارِ ستودن و زیبنده دل دادن است که نمادى از حکمت و بلاغت و تابلویى از زیباییهاى معقول و محسوس باشد. مثالِ بى مثالِ چنین سخنی، یادگارِ ماندگار دورانِ رسالتِ سلیمانِ اقلیمِ وجود، پیامبر خاتم و بهانه خلقتِ عالَم و آدَم، احمدِ محمودِ محمّد(ص) است، که در زبان دین از آن به “وحی” تعبیر میشود. کلامیکه خورشیدِ معانیِ ژرف و عرشیِ آن از قلههاى شکوهمند الفاظ و عبارات ناسوتى و فرشى به زبان عربى مُبین درخشیدن گرفت و از پگاه نزول تا شامگاه أفولِ زندگانیِ مبارکِ رسول(ص)، با جلوههاى تماشایى و حیرتانگیز اعجاز لفظى و معنایی، مردمان را از نار به نور بازآورد و به مصداق “یا أیّّها الذینَ آمَنُوا أُدخُلُوا فى السِلْمِ کافّهً” (بقره/۲۰۸)،
همگان را از برهوت حیرت و ضلالت به وادى هدایت و سلامت دعوت نمود.
کلامی با معانیاى ژرف و عمیق در اسلوبهایى بس زیبا نمود یافت و در جانِ گرانجانان آنچنان کارگر شد که از اوج انکار به حضیض اقرار فرود آمدند و بسا پیشتر از ایمان به حقانیّتِ درونمایههاى کتاب خداوند، تسلیمِ شکوهمندیِ تعابیر و زیباییهاى ساختارى و واژگانى آن شدند و پیشانى تسلیم بر آستان قرآن ساییدند. چنانکه وقتى یکى از اعراب آیه کریمه “فَاصْدَعْ بما تُؤْمَرُ” را شنید به سجده افتاد و هنگامیکه سر از سجده برداشت در پاسخ به این سؤال که:
“چرا سجده کردی، گفت: سَجَدْتُ لِفصاحَه هذهِ اْلاَیه؛ یعنی: به دلیل شیوایى این آیه سجده کردم”(۲۳، ص: ۱۲۷).
در مرتبهاى پایینتر از این کلام، آثار و أَثمار بیانى و بنانیِ چهارده عقلِ آویخته از بامِ فَلَک و چهارده خوبروى رَشکِ مَلَک قرار دارد که در دو حوزه “روایات و مناجات” به اقتضاى حال مخاطبان عرضه شده و به جامه تعبیر در آمده است.
معصومان(ع) که نماد جاودان حکمت و بلاغت و وجود عینى و خارجى قرآن حکیم و بلیغند، در مقام هدایت عموم مردم هیچگاه از ژرفاى عقلشان با آنان گفتگو نکردند، چنانکه از امام صادق (ع) رسیده است که فرمود: “ما کلم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم العباد بکنه عقله قط”، یعنی: “رسول خدا(ص) هرگز از ژرفاى عقلش با مردم سخن نگفت” لیکن آنجا که طائر عرش آشیان جانشان به قاب قوسین کمال میرسید و در حریم وصال پر میزد و در آشیانه “او ادنی” مأوى میگزید؛ با جمال و جلال مطلق و محبوب و معشوق حقیقى به راز و نیاز مینشستند و لذا به تعبیر استاد علامه حسن زاده آملى “آنچه در نهانخانه سِر و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان میآوردند و به کنه عقل ملکوتیشان به مناجات با خداوند میپرداختند. به همین دلیل لطایف شوقى و عرفانى و دقایق ذوقى و شهودى که در این بخش از سخنان معصومان(ع) یعنى دعاها، ذکرها و مناجات نهفته است در روایات و احادیث وجود ندارد، زیرا در روایات مخاطب مردمند و معصومان با آنان به فراخور عقل و معرفتشان سخن میگفتند، نه هر چه گفتنى بود. چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود:
“نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس على قدر عقولهم”، اما در دعاها و مناجات به اقتضاى مقام از ژرفاى عقلشان با خداوند به راز و نیاز مینشستند (۹، ص: ۱۶).
یکى از مباحثى که کمبود آن در قلمرو ادبیات دینى به ویژه ادبیات شیعى به وضوح احساس میشود پژوهش درباره جنبههاى ذوقى و ادبى دعاها و ذکرها معصومان(ع) است. بیشتر کسانى که در طول تاریخ اندیشه شیعى به بررسى این آثار پرداختهاند رویکردشان عرفانى و اخلاقى بوده است و تنها شخصیتهاى معدودى مانند حاج ملا هادى سبزوارى و آقا نجفى قوچانى و سیدعلى خان مدنى شیرازى در کنار بحثهاى فلسفی، عرفانى و اخلاقى به برخى از ابعاد ادبى و زیبایى شناختى دعاها معصومین(ع) نیز اشارهاى داشتهاند. بنابراین، این بعد از دعا با همه اهمیتى که دارد مغفول مانده است. این مقاله با هدف طرح اهمیت زیبایى شناختى دعا، رویکردى اجمالى به جنبههاى بلاغى صحیفه سجادیه دارد و سعى نگارنده بر آن است تا شکوه تعبیر، عناصر و ابعاد آن را در اثر یاد شده تبیین نماید.
شکوه تعبیر
۱. تعریف شکوه تعبیر
شکوهمندی، کیفیتى است که هر پدیدهاى به آن متصف شود سبب انفعال و تأثر انسان ملتفت میگردد. با این تعریف، شکوهمندى به عنوان یک ویژگى میتواند در بسیارى از پدیدههاى هستى تحقق یابد. شدت و ضعف شکوهمندى بستگى به ماهیت پدیدهها دارد. مثلاً شکوهمندى کوه در بلندى قله سر به فلک کشیدهاش و شکوهمندى دریا در گستردگى و امواج سهمگین آن است. خداوند شکوهمندترین موجود هستى میباشد زیرا افزون بر وصف جمال و جلال مطلقش شکوه تمام پدیدهها از او سرچشمه میگیرد.
یکى از مصادیق شکوهمندی؛ “تعبیر” است. مقصود از تعبیر، شکل بیرونى و تعین یافته معانى است که در ضمیر آدمى خلجان دارد، بنابراین مقصود از “تعبیر” سخن ملفوظ یا مکتوب آدمى است. ابن منظور در این باره مینویسد: “عَبّر عَن فُلان: تَکَلمَ عَنْه و الّّلسانُ یُعَبَّرُ عَمّا فِى الضمِیرِ” (۳، ج: ۹، ص: ۱۷).
شکوهمندى تعبیر درجات گوناگون دارد. اگر سخنان افرادى که به یک زبان تکلم میکنند و یا سخنان یک فرد را در مواضع مختلف مورد ارزیابى قرار دهیم، خواهیم دید که گفتار و نوشتار آنان از جهت شکوهمندى یکسان نیست، بلکه به طور مختلف یک جدول ارزشیابى را پر میکند.
۲. قلمرو شکوه تعبیر
قلمرو شکوه تعبیر بسیار گسترده است و تا مرتبه سحر بالا میرود و همه ذوق، عواطف و احساسات مخاطب را در مینوردد و تسلیم خود میسازد، به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) فرمود: ان من البیان لسحراً و ان من الشعر لحکما (۱۹، ج: ۱، ص:۲۱۸) یعنی: همانا برخى از سخنان سحرگون و بعضى از اشعار حکمت آمیز است.
به دلیل همین تأثیر شگرف و شکوهمند “تعبیر” بود که ولید بن مغیره سخن شناس سرآمد جاهلى پس از شنیدن آیات سوره مبارکه غافر سرگردان و شگفت زده به قوم خویش “بنى مخزوم” گفت: ان له لحلاوه و ان علیه لطلاوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و مایعلى (۴، ج: ۱، ص: ۳۰۲) یعنی: بیتردید (قرآن کریم) سخنانى است که سرشار از شیرینى و در اوج شکوه و جلال و زیبایی، فرازش چونان درختى پر ثمر و فرودش مانند چشمهاى جوشان و آن سخنى است والا و بالا و هیچ سخنى بر آن برترى ندارد. قرآن کریم جریان را چنین تصویر مینماید: ” … کلاّ إنهُ کانَ لآیاتنا عنیداً سارهقه صعوداً – انه فکر و قدر- فقتل کیف قدر – ثم قتل کیف قدر – ثم نظر- ثم عبس و بسر ثم ادبر و استکبر – فقال ان هذا الا سخر یؤثر- (مدثر/۱۶-۲۴). « حاشا که او به آیات ما ستیزه جست- زودا که مشقتى سنگین بر او تحمیل کنیم – چرا که او اندیشد و سگالید – پس مرگ بر او باد چگونه سگالید – باز مرگ بر او باد چگونه سگالید – سپس باز نگریست – و آنگاه روى در هم کشید و ترشرویى کرد- سپس روى بر تافت و گردن کشید و گفت این جز جادویى فراگرفته (از دیگران) نیست».
قرآن کریم موضع ولید بن مغیره را در قبال شکوهمندى قرآن کریم با عنوان “سحر” بیان میکند و این اقرار و اعتراف دشمنان عنود قرآن به شکوهمندى کلام خداوند متعال است.
۳. عناصر شکوه تعبیر
براى آنکه یک اثر هنرى در تمام زمینههاى مختلف هنر به ظهور برسد و از ذهنیت به عینیت درآید به طور طبیعى مراحل سه گانه “انفعال نفس، فعالیت اندیشه و عرضه خارجی” را میگذراند تا در معرض تماشا، دید، اندیشه و ارزیابى مردم و مخاطبان قرار گیرد (۲۰، ص:۵۸).
در مرحله اول (انفعال نفس) جان، فکر و نفس انسان از حوادث و صحنههاى پیرامون خود اثر میپذیرد و منفعل میگردد و در نتیجه نطفه یک اثر هنرى با تجربه جدید بشرى و عاطفى بسته میشود و بذر اندیشه در کشتگاه فکر پاشیده میگردد.
در مرحله دوم (فعالیت اندیشه) ادراکها و انفعالها (دریافتها و واکنشها) و تأثرهاى درونى با عمق جان میآمیزد و با وجود انسان یکى میگردد و اندیشه بر آن میشود که آن دریافتها را موزون و آراسته کند و به آنها شکل و نمود لذتبخش و دلپذیرى بدهد.
سومین مرحله (عرضه خارجی) عرضه آن اندیشه و ادراک و احساسى است که در زیر پنجه خلاقیت فکر و با ضربههاى سازنده ذوق، شکلى جدید و نمودى نو یافته است. این مرحله مهمترین بخش خلاقیت هنرى به حساب میآید زیرا یک پدیده پس از احساس و ادراک و آمیخته شدن آن با دل و جان و باور، باید “تعبیر” شود، و این امر ذوق سلیم، شناخت صحیح و دقت، انتخاب و مهارت لازم را میطلبد.
پیش از طرح عناصر شکوه تعبیر، ذکر این نکته ضرورى است که شکوه تعبیر سه پیش فرض نیاز دارد؛
۱- معرفت و بصیرت،
۲- ذوق سلیم و
۳- مخاطب سنجى و درک مقتضاى حال.
پیشواى حکمت و بلاغت علی(ع) میفرماید: “آیه البلاغه قلب عقول و لسان قائل” (۱، ج: ۱، ص:۵۶)، یعنی: نشانه بلاغت، قلبى سرشار از معرفت و زبانى گویا است. واژه “آیه” در نسخهاى دیگر “آله” ذکر شده است که در این صورت ترجمه حدیث چنین است: ابزار بلاغت، قلبى سرشار از معرفت و زبانى گویا است. در این سخن، امام(ع) خردمندى و هوشیارى (عامل اصلى شناخت و تجربه) را پیش نیاز بلاغت و شکوهمندى تعبیر بر شمرده است. در تعبیر “قلب عقول” نکتهاى زیبا نهفته است که همه امور سه گانه فوق را در بر میگیرد. و آن این که حضرت(ع) تعقل و خردورزى را به قلب نسبت داده است، لذا خردى روئیده در زمینه احساس عاطفى است نه در زمینه ذهن حسابگر، زیرا معرفت و شناخت اعم از شناخت موضوع و شناخت مخاطب و مقتضاى حال است و معرفت منسوب به قلب معرفتى منبعث از کانون ذوق و عاطفه است.
“لونگینوس” حکیم و سیاستمدار سریانى قرن سوم میلادى و مشاور ملکه زنوییا نیز طى نوشتهاى با عنوان “شکوه سخن” پنج منشأ براى آن ذکر نموده است. وى دو منشأ را فطرى و ذاتى میدانست یعنی،
۱- استعداد ادراک اندیشههاى متعالی
۲- شور و هیجان شدید و ابتهاج درونى زاییده الهام.
و سه منشأ دیگر را زاییده صناعت تلقى میکرد که عبارتند از: ۱- استعداد ساختن صور بلاغی، ۲- تشخیص، بیان و انتخاب کلمات و کاربرد سنجیده مجازها و ۳- سبک شایسته و متعالى (۱۸، ص:۱۱۶).
در حقیقت دو منشأ اول شکوه سخن که از دیدگاه لونگینوس فطرى و ذاتیاند در حدیث امیرالمؤمنین(ع) از آنها به “قلب عقول” و سه منشأ زاییده صناعت به طور اجمال به “لسان قایل” تعبیر گردیده است. میتوان گفت عناصر شکوه تعبیر چهار امر میباشد؛۱- واژه مناسب، ۲- ساختار و ترکیب مناسب، ۳- صور خیال و ۴- آرایه ها.
بررسى دعاها و ذکرهاى معصومین(ع) از نظر ارزش تعبیرى این نتیجه را به دست میدهد که هر کدام از عناصر چهارگانه فوق در عالیترین سطح ادبى و بلاغى رسالت حمل معانى آن متون را ایفا مینمایند.
تعبیر در دعاها و ذکرها
۱. ضرورت شکوه تعبیر در دعاها
شکوه تعبیر براى “زبان ادبی” که عرصه معانى ثانویه، صور خیال و آرایهها است، ضرورتى گریزناپذیر میباشد، زیرا همه ابعاد و لایههاى درونى یک کلام از رهگذر شکل عینى و خارجى کلام که همان صورت، ترکیب و “محتواى نگاهداشته در روبرو است” (۶، ج: ۱، ص: ۳۶۹) استنباط میشود. به عبارت دیگر “ساختار، پیش نیاز تأویل و ترکیب و اسلوب پیش نیاز تفسیر است”، بنابراین معانى شکوهمند، الفاظ و عبارات شکوهمند را میطلبد؛ زیرا صورت و محتوى از یکدیگر جدایى ناپذیرند.
دعاها و ذکرها معصومین(ع) نیز با داشتن اسلوب جمالى و زبان ادبى عالیترین جلوه از شکوه تعبیر پس از قرآن کریمند. در سراسر آثار یاد شده اندیشه، احساس و هنر در سطحى فرازین کنار هم مینشیند، به گونهاى که تمامى ویژگیهاى یک شاهکار ادبى اعم از ویژگیهاى محتوایى و زیبایى شناختى در آنها به وفور تجلى دارد.
شکوه تعبیر در دعاها و ذکرها به عنوان پشتوانه ارزشمند معنویت معرفتى و ادبى شیعه، که از آن به قرآن صاعد تعبیر میشود ضرورتى گریزناپذیر است، زیرا این آثار به عنوان پیامهاى دینى حاوى عمیقترین معانى و مفاهیم است و همین شکوه معنایى اقتضا میکند که در اسلوبى شکوهمند تعبیر گردد. به بیان دیگر با توجه به این که حکمت شالوده کلام معصومان(ع) را تشکیل میدهد و با توجه به فرموده علی(ع): “الحکمه شجره تنبت فى القلب و تثمر على اللسان”، (۱، ج: ۱، ص: ۱۸۷)، حکمت چونان درختى است که در قلب میروید و بر زبان به بار مینشیند؛ براى ایجاد تناسب میان لفظ و معنى شکوه تعبیر در دعاها و ذکرها که بارزترین مصادیق حکمت ذوقى است، امرى لازم و اجتناب ناپذیر است. حسن زاده آملى با تعبیر کلام معصومان(ع) به معجزه قولى درباره شکوه تعبیر در کلام آنان میفرماید: “تنها سخن از عبارت پردازى و سجع و قافیه سازى نیست، بلکه سخن در فصاحت و بلاغت تعبیر است. کلام در بیان حقایق دار هستى با بهترین تعبیرات عربى مبین و درج در معنى در زیباترین و رساترین درج صدف عبارت که نوابع دهر و افراد یک فن در فنون علوم؛ در فهم آنها دست تضرع و ابتهال به سوى ملکوت عالم دراز میکنند؛ میباشد” (۷، ص: ۱۶).
۲. زبان دعاها و ذکرها
به طور کلى زبان پیام رسانى از دو شکل خارج نیست، زبان عادى (زبان خبر) و زبان ادبی. نظریه پردازان صورتگرا نیز همواره بر ساز و کار زبان توجهى خاص دارند و تحلیل و بررسى شاعرانه در نظر آنان جایگاهى ویژه دارد. آنان همچنین به تمایز میان زبان عادى (زبان خبر) و زبان ادبى (زبان شاعرانه) میپردازند و دوگونه زبان را از یکدیگر متمایز میدانند.
۱- زبان عادی، خبرى یا روزمره
۲- زبان ادبی، عاطفی، درونى یا شاعرانه
زبان عادى و زبان ادبى از جهاتى با یکدیگر اشتراک دارند. واژه در هردو شیوه بیانی، عنصر اساسى و بنیادین است. اصولاً زبان عادى و ادبى از همنشینى و ترکیب واژهها در زنجیره گفتار و در ساختارى منظم به وجود میآید. ما در زبان عادى و ادبى با دو شیوه بیانى روبروییم و آنچه این دو شیوه بیانى را از یکدیگر متمایز میکند نحوه استفاده گوینده، شاعر و نویسنده از عناصر زبانی، واژهها، شگردهاى بیان و غیره است. وظیفه اصلى و اولیه زبان عادى و روزمره تفهیم و تفاهم و اطلاع رسانى است. گوینده زبان عادى را به کار میگیرد تا با دیگران ارتباط برقرار کند و به موضوع و امرى در جهان بیرون اشاره کند و ارجاع دهد. کارکرد اولیه زبان عادى «خبر» است از این رو پیام در این زبان به صورت مستقیم و عادى است و دریافت پیام نیز به آسانى صورت میگیرد.
«در زبان عادى پیام به کمک زبانى روشن و ساده و به دور از هرگونه پیچیدگى لفظى و بیانى ارائه میشود و در آن، زبان شفاف است و خواننده و شنونده صرفاً متوجه معناى پیام هستند و به خود زبان توجهى نمیکنند. در این زبان حتى میتوان به راحتى از سلطه زبان آزاد شد. اصولاً افرادى که زبان را به قصد اطلاع رسانى به کار میگیرند به آوا و صداى واژهها بیاعتنا هستند و کمتر به معناى ضمنى و چندگانه واژهها توجه دارند. دانشمندى که از زبان علمى بهره میگیرد به زبانى نیازمند است که اطلاعات و آگاهیهاى علمى مورد نظرش را به دقت و بر اساس اصول علمى و فنى به دیگران منتقل کند. نویسندگان متنهاى عادى علمى میکوشند از ایهام و چند معنایى پرهیز کنند و اصولاً معانى مستقیم در زبان آنان مانع بروز معانى ضمنى و ابهام آمیز و دلالتهاى ثانویه است. حال آنکه ایهام و چند معنایى واژگان سرچشمهاى غنى براى شاعر و نویسنده ادبى است. زیرا که اینان با کارکرد اولیه زبان یعنى تفهیم و تفهم سر و کار ندارند و انتقال پیام نیز در زبان ادبى غیر مستقیم و غیرعادى است و در نتیجه، دریافت پیام به آسانى صورت نمیگیرد، آفریننده زبان ادبى اسلوبى را بر میگزیند که آکنده از ایهام، چند معنایی، مجاز و سایه روشنهاى معنایى است (۱۴، ص: ۶۹).
بنابراین میتوان گفت که گوینده و به کار گیرنده زبان عادى به معناى اولیه واژگان نیازمند است ولى شاعر و ادیب به زبانى چند بُعدى نیاز دارد و به معناى قاموسى هر واژهای، معناى ضمنى و آوایى را نیز میافزاید تا به زبانى ادیبانه و شاعرانه دست یابد. در زبان ادبى ساختارهاى غیر متعارف وجود دارد و معمولاً هنجارهاى عادى و معمولى زبان رعایت نمیشود به عنوان مثال خداوند در قرآن کریم میفرماید:« وَ ضَرَبَ الله مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ الله فَاَذاقَها الله لِباسَ الْجُوع وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ». (نحل/۱۱۲). در این آیه خداوند متعال «لباس الجوع» که از مقوله پوشیدنیها است را به عنوان مفعول به فعل «اذاق» بر خلاف استعمال متعارف در ردیف امور چشیدنى قرار میدهد.
همچنین وقتى مولانا میگوید: «گوشم شنید قصه ایمان و مست شد» و یا حافظ میسراید: «شعر خونبار من اى دوست بدان یار رسان»، ما با ساختارهاى غیر معمول و غیر متعارف زبان مواجهیم. اصولاً زبان ادبى و شاعرانه معانى خاص را در هم مینوردد تا از مستقیم گویى بگریزد. زبان ادبى بستر و گستره صور خیال است. زیرا اگر تعابیر محدود به حقیقت باشد زبان خشک و بیروح میگردد» (۱۰، ص:۱۹۲).
زبان دعاها و ذکرها از نوع زبان ادبى است و تنها این زبان است که محتواى دعاها را بر میتابد زیرا معصومان(ع) در دعاها و ذکرها با جمال و جلال مطلق و محبوب و معشوق به راز و نیاز مشغول بودهاند. لذا مقام خطاب و خطیب و مخاطب اقتضا مینمود که آنچه در نهانخانه سر و نگارخانه عشق و بیتالمعمور ادب داشتند را به زبان آورند.
دعاها و ذکرها که بخش قابل توجهى از ادبیات دینى ما را تشکیل میدهد سرشار از صور خیال و آرایههاى ادبى و معانى ثانویه است و هیأت ظاهرى عبارات دعاها، موسیقى واژهها، حروف و نحوه تلفیق آنها و معانى حقیقى و مجازى آنها کاملاً متفاوت با زبان احادیث است.
۳. اسلوب دعاها و ذکرها
آنچه اندیشه آدمى را امتیاز میبخشد اسلوب است. چه آنکه فکر و اندیشه متعلق به همه مردمانى است که داخل در حیطه تعریف مشهور «الانسانُ حیوانٌ ناطقٌ» هستند. اسلوب علامت انحصارى است که هنرمند مبدع و خلاق را از دیگران جدا میکند زیرا به تعبیر بوفن۱ «افکار نظیر اشیایى است که در دسترس عموم قرار دارد و نویسندگان عادى هم میتوانند به آن دست یابند. اما نمیتوانند آن را از ردیف اموال عمومیخارج کنند و تحت تملک خود در آورند بلکه فقط هنرمندان خلاق و نوآورند که میتوانند به وسیله «اسلوب» هر مقدارى از افکار را که لازم دارند براى خود انتخاب کرده و حصار انحصارى گرداگرد آن بکشند»(۱۲، ص: ۸۲). هنرمندان میتوانند افکار و اندیشهها را به گونهاى در تملک خود درآورند که هرگز از دایره تصرف آنها خارج نشود زیرا هر چیزى که علامت انحصارى شخصیت هنرمندى بدان زده شود از آن اوست به همین خاطر گفتهاند «اَْلاُسْلُوبُ هو الرَّجُلُ نَفْسُه» یعنى اسلوب دقیقاً همان شخص صاحب اسلوب است (۱۳، ص:۵۶).
در مورد «اسلوب» تعاریف گوناگونى رسیده است. دکتر محمد فاضلى همه آن تعاریف را در عبارت زیر جمع نموده است: « الاسلوبُ هو الطریقهُ الّتى یَأْخُذُها الْفَناّنُ وَ الادیبُ لِبَیانِ اَفکارِ هِما وَ مایَجُولُ فى نَفْسِهِما مِن الْمَعارِفِ وَ الْعَواطِفَ وَ الْاِنفِعالاتِ و اْلابتداعات (۱۶، ص: ۲۹۸). یعنی: اسلوب شیوه و روشى است که هنرمند و ادیب براى بیان افکار، باورها، احساسات، تأثرات و خلاقیتهایى که در ذات و ضمیرش خلجان دارد از آن استفاده میکند.
در تعریف احمد هاشمى از اسلوب علاوه بر مطالب فوق قصد و میزان تأثیر در نفوس مخاطبان نیز لحاظ شده است (۲۸، ص:۴۳).
«اسلوب از جمله موضوعاتى است که اندیشمندان علوم بلاغى فقط در قلمرو جمله و اجزا و عناصر آن و همچنین اشکال بیانى و آرایههاى بدیعى بدان پرداختهاند و تنها عبدالقاهر جرجانى است که در مبحث تفاضل کلام و تبیین اعجاز قرآن کریم علاوه بر مسایل یاد شده به «نظم و سیاق» کلام نیز پرداخته است. با توجه به اینکه مسایل نقد ادبى در عصر ما تنها به حوزه علوم بلاغى محدود نمیشود بلکه مسایل زبان شناختی- روانشناختى و زیباشناختى را نیز در بر گرفته است شایسته است ارباب نظر به این مقوله عنایت خاصى مبذول دارند.
از آنجا که مقام دعا و ذکر به ویژه براى معصومان(ع) مقامى فراتر از حدود و حوزه عقل متعارف است و با توجه به اینکه مقام دعا مقام«عشق»، «شهود»، «لقاء» و «فناء» است، اسلوب علمى که بر مدار استنتاجات عقلى و منطقى میگردد تاب بیان حالات آنان که عاشقان حقیقى حضرت حقند و در دعا و ذکر به بارگاه وصال بار مییابند را ندارد، زیرا در این مقام که به تعبیر مولوى دولت عشق حاکمیت مییابد و رسم عقل برکنده میشود «عشق آمد و رسم عقل برکند» اقتضا میکند که زبان و اسلوبى دیگر براى مناجات با آن معشوق محتشم به کار گرفته شود. از آن اسلوب چنانکه در تقسیمبندیهاى اندیشمندان نیز آمده است، به اسلوب ادبى و جمالی، که سرشار از عاطفه و احساس و تصویر است و دامنه صور خیال و عواطف در آن بسى گسترده و فراخ است، تعبیر میشود. در این اسلوب اندیشه با صور لطیف و شورانگیز خیال در میآمیزد و از کانون عاطفه یعنى قلب به مخاطب عرضه میگردد.
۴. آفاق تعبیر در دعاها و ذکرها
مخاطبِ دعاها و ذکرهاى معصومان(ع) برخلاف روایاتِ آنان که مردمند، خداوند است. آنان از ژرفاى عقلشان با معبود خود سخن میگفتند، لذا الفاظ و اسالیب بیان به تبع معانى در عالیترین اندازه ادبى ادا میشود.
از آنجا که زبان دعاها و ذکرها زبانى عاشقانه و در افق وصال و سراپرده حضور جانان ادا شده است قوالب عرفى ملکی، آن مفاهیم قدسى را بر نمیتابد به همین دلیل زبان مجاز باز میشود، چنانکه در ادبیات عارفانه عربى و فارسى نیز داستان تجربههاى شهودى عارفان بنامى چون حافظ، ابن فارض، ابن عربی، مولوی، الهى قمشهای، حسنزاده آملى و امام خمینى در قالبهایى از شعر و فراتر از تسامح عرفى ادا شده است، در چنین حالتى به موازات اهتراز روح و ابتهاج باطن، الفاظ و عبارات و اقوال که سفیر و مفسّر احوالند زیبا و ملکوتى میشوند و باشکوه و بلاغتى هر چه تمامتر ادا در این ساحت « تنها سخن از عبارت پردازى و سجع و قافیه سازى نیست، بلکه سخن در فصاحت و بلاغت تعبیر است، بلکه کلام در بیان حقایق دار هستى با بهترین تعبیرات عربى مبین و دَرْج دُرِّ معنى در زیباترین و رساترین درج صدف عبارت که نوابغ دهر و افراد یک فن در فنون علوم در فهم آنها دست تضرع و ابتهال به سوى ملکوت عالم دراز میکنند، میباشد (۷، ص:۱۶).
با دقت نظر در ذکرها و دعاهاى معصومان(ع) به دست میآید که آثار یاد شده در افقهاى گوناگون تعبیر شده است. تفاوت تعابیر در دعاها دست کم حاصل دو امر میتواند باشد:
۱- بر اساس کریمه «اَیَّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلاسْماءُ الْحُسْنی»(اسراء/۱۱۰) معصومان(ع) به اقتضاى هر اسمى از اسماى حسناى الهى دعایى انشا میفرمودند و با خداوند به راز و نیاز میپرداختند، زیرا در مقام خطاب، هر اسمى از اسماى جمال و جلال طورى از سخن را چه از نظر محتوى و چه از حیث سبک و سیاق اقتضا مینمود.
۲- دعاها و ذکرها چه زبان حال معصومان(ع) در منازل سلوکاِلیالله باشد و چه در مقام تعلیم به شیعیان با توجه به مراتب و منازل سلوک و احوال سالک انشا گردیده و بنابراین هر منزلى از منازل معرفت و هر حال و مقامى دعا و ذکرى را اقتضا مینمود که با ذکرهاى دیگر احوال و منازل تفاوت داشت.
آفاق تعبیر را میتوان به دو حوزه «ابتهاج و ابتهال» تقسیم نمود. برخى از دعاها در افق وصال و بار یافتن به سراپرده حضور جانان ادا و تعبیر گردیده که در این موقعیت معصوم(ع) با روحى مبتهج به راز و نیاز با خداوند مینشیند و برخى دیگر از این آثار در افق فراق و هجران تعبیر گردیده است در این موقعیت معصوم(ع) با حال ابتهال به مناجات با حضرت دوست میپردازد.
برجسته ترین مثال براى آفاق گوناگون تعبیر مناجات خمسه عشر و دعاهاى صحیفه سجادیّه است که هر کدام بیانگر منزلى از منازل سلوک است.
ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه
آنچه گذشت زمینههاى ضرورى ورود به بحث اصلى را تا حدودى فراهم نمود، بنابراین اکنون به بررسى ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه با ارایه مصادیقى از آن میپردازیم. دست کم هفت بُعد از شکوهمندى تعبیر را در این منظومه معرفت و گلستان عبودیت که فیض ملفوظ و نور مکتوب است میتوان یافت.
۱. شکوه واژگانی
«واژه» اساسیترین عنصر در تشکیل کلام است، زیرا هرکلام از چند واژه مستعمل و معنیدار که براى هدف خاصى کنار هم چیده میشوند، شکل میگیرد. دنیاى واژگان و الفاظ دنیایى است سرشار از دقایق، لطافت، رموز، اسرار و زیباییها.
اهمیت واژه در زبان ادبى تا آنجاست که «استفان مالارمه» به شاعران توصیه میکند که «ابتکار عمل را به واژه بسپارید» انتخاب واژه در رساندن پیام، با در نظر گرفتن هیأت ظاهرى و موسیقى آن، حروف و نحوه تلفیق آنها و معانى حقیقى و مجازیاى که واژه ظرفیت آنها را دارد؛ مسؤولیت مهم یک ادیب و شاعر است، زیرا ادیب و شاعر شکوه و زیبایى را به کمک واژه خلق میکنند و جهان را به تسخیر خود در میآورند، چنانچه نزار قبانى سرودن شعر را تسخیر جهان به کمک واژهها میداند.
صحیفه سجادیه رستاخیزى عظیم از واژگان است، واژگان این کتاب که حدیث تمناى وصال و نغمه تماشاى جمال حضرت دوست است سه ویژگى مهم دارد؛ یکى اینکه در اوج فصاحت است، به گونهاى که هیچ واژهاى را نمیتوان یافت که حایز شرایط فصاحت نباشد.
دیگر اینکه با توجه به این نکته ظریف که امام(ع) وجود عینى و خارجى قرآن حکیم و بلیغ است واژهها در گفتار و نوشتار آن حضرت صبغه قرآنى دارد، به طور مثال آن حضرت در دعاى بیستم از صحیفه سجادیه میفرماید: اَللّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفوکَ اَجلى و حَقِّقْ فى رجاء رَحْمَتِکَ اَمَلی. چنانچه ملاحظه میشود دو واژه «اجلى و املی» علاوه بر اینکه با یکدیگر سجع متوازى و جناس مختلف لاحق دارند، برگرفته از فرهنگ واژگانى قرآن میباشند. بدین معنى که اگر چه واژههاى دیگرى نیز مثل «مَنِیّتى و اُمْنِیَّتی» در قاموس عرب وجود دارد و اى بسا تا حدى نیز تأمین کننده شکل آهنگین کلام و در بردارنده نکات بدیعى باشد ولى صبغه قرآنى ندارد؛ اما از آنجا که امام(ع) مخاطب اصلى قرآن است و کلامش نیز قرآن صاعد میباشد بنابراین، واژه در سخنانش رنگ قرآنى دارد.
سومین ویژگى واژگان صحیفه سجادیه تنوع است، به گونهاى که میتوان از مجموع واژههاى موجود در دعاهاى این کتاب قاموسى ارزشمند فراهم آورد.
۲. شکوه ساختاری
مقصود از ساختار همان جمله و کلام است که از پیوند معنیدار چند واژه براى ابلاغ پیام تشکیل میشود. قوانین حاکم بر واژهها بر کلیت متن نیز سیطره دارد و با توجه به اینکه ساختار جمله نقش محورى در زیبایى سخن و سخن زیبا دارد، چنانچه سخنور یا نویسنده در گزینش واژهها، معیارهاى زیبایى و شکوهمندى را رعایت کند ولى در جملهبندى دقت، هماهنگی، توازن و حرکت آرام و موزون و سایر معیارها به ویژه مقتضاى حال را مورد عنایت و رعایت قرار ندهد، سخن او ارزش و اعتبار شکوهمندى نخواهد داشت. معیارهایى که اندیشمندان علوم بلاغى درباره ساختار و ترکیب، بیان نمودهاند در دو بخش فصاحت و بلاغت گرد آمده و در کتب بلاغى موجود است. آنچه در این بحث اهمیت دارد آنست که ساختار و ترکیب در صحیفه سجادیه دقیقاً مطابق با مقتضاى حال است. در اثر یاد شده مباحث فصل، وصل و قصر، تقدیم و تأخیر، ایجاز، اطناب و مساوات، احوال مسند و مسندالیه و همچنین جنبههایى از خبر و انشا که به ساختار مربوط میشود، به زیباترین شکلش وجود دارد.
به عنوان مثال امام سجاد(ع) در مناجات ابوحمزه ثمالى در اوج ایجاز تذللخود را به خداوند متعال بیان میدارد. ما اَنا یا رَبِّ وَ ما خَطَری.
شاهد دیگر زیبایى ساختارى عبارت: «بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى علیک و لولاانت لم ادرما انت» از مناجات ابوحمزه ثمالى است که در آن جملات فعلیه و اسمیه با لطافت خاصى کنار هم قرار گرفتهاند. در جمله اول صنعت حصر به روش تقدیم آمده و جمله نیز فعلیه است که حکایت از تجدد دارد. و در جمله دوم مسندالیه در قالب ضمیر آمده که خود نکته مهمى است، علاوه بر این با توجه به آیه «و ما امرنا الا واحده» جمله به صورت اسمیه آمده است تا بر ثبوت دلالت نماید و آنگاه عبارت «انت دللتنى علیک» را با جمله «لولاانت لم ادرما ما انت» به زیبایى هر چه تمامتر تأکید و بدرقه نموده است و جریان این بعد از شکوه تعبیر در مورد بقیه متون دعاها و ذکرهاى مأثوره از امام سجاد(ع) هر خواننده بیدار دلى را به صدق بیان امیرالمؤمنین(ع) بر آن سروران سخن واقف میکند آنجا که فرمود:« الا وانّ اللِسان بضعه من الانسان فلا یسعده القول اذا إمْتنَعَ و لا یمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الکلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه» یعنی: «زبان پاره گوشتى است از پیکر آدمى هرگاه آمادگى در انسان نباشند زبان هم یاراى نطق ندارند و به هنگام آمادگی، نطق و گفتار مهلتش نمیدهد. همانا ما فرمانروایان سخنیم؛ ریشه درخت سخن در زمین وجود ما استوار گردیده و شاخههایش بر ما سایه افکنده است» (۲۷، ص: ۳۵۴).
۳. شکوه آوایى
سومین بعد از ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه که در برجستهسازى زبان نقش بسزائى دارد به «آوا» مربوط میشود. «آوا و آهنگ» حاصل نوعى پیوند خاص میان حروف یک واژه است در این خصوص صفات حروف اعم از صفات اصلى و فرعى مثل جهر، همس، شده رخاوه، صفیر، قلقله، تکریر، لین و غیره و مخارجى که در تولید حروف دخیلند و همچنین برخى دیگر از ویژگیهاى معنوى حروف از اهمیت ویژه برخوردارند علاوه بر آنچه ذکر شد نحوه پیوند کلمات در درون کلام سجعها و جناسها نیز عناصرى هستند که در تولید آهنگ تأثیر بسزایى دارند.
تفاوت آفاق تعبیر صحیفه سجادیه، بر نحوه آوا و قرائت دعاهاى آن تأثیر دارد به گونهاى که هر یک از دعاها در افقى قرائت، آهنگ و موسیقى خاصى را میطلبد همانطور که سورهها و آیات قرآن کریم چنین است؛ به همین دلیل قاریان قرآن براى هر آیه و سورهاى آهنگ و دستگاه موسیقایى خاصى را که متناسب با فضاى درونى و معنایى آیه باشد، برمیگزیند. چنانچه این مسأله در مورد شعر نیز صادق است به همین دلیل مشاهده میکنیم غزلیات حافظ و دیگر شاعران با آهنگهاى گوناگون و در دستگاههاى مختلف اجرا میشوند.
۴. شکوه عاطفى
عاطفـه از جمله مقولههایى است که هـمواره با دعاها و ذکرها همراه است؛ زیرا این آثار ارزشمند از کانون عاطفه و قلب میجوشد و بر زبان جارى میشود. «دعاها با الفاظى فصیح و بلیغ؛ واژههایى حساس و هیجانبار، ترکیبهایى جذاب و با نفوذ، مضمونهایى ژرف و باز هم ژرف، … . در دعاها آفاقى از تعبیر پدید آمده است که به خوبى میتوانند دل را بیدار کنند و شور درونى انسان را برآشوبند و شعور ناب را در آدمى فعال سازند و اعماق فطرت را به هیجان آورند و روح را صیقل دهند و دیوارهاى محدود کننده وجود را فرو ریزند و به انسان صلابت دهند و به اندیشه و عمل انسانى به گونهاى صحیح و سالم تعالى و جهت بخشند» (۹، ص: ۲۱۷). همه اینها حاصل موجهاى عواطف و احساسات در دعاها و ذکرهاست و به همین دلیل است که میتوان گفت دو عنصر آهنگ و عاطفه اجزاى جدایى ناپذیر دعا هستند. در فضاى عواطف و احساسات؛ عبد سالک آنچنان تقرب مییابد که حتى زبان ناز میگشاید و با خداى خود به راز و نیاز میپردازد. صحیفه سجادیه از این جهت نیز شکوهمندترین است زیرا روح عرشى امام که به کرانههاى عبودیت به تحفه سکینه الهى نایل آمده است آن چنان لطیف شده که حکایت دل را به زیبایى ادا میکند.
۵. شکوه معانى ثانویه
یکى از وجوه هنر در زبان ادبى خروج از هنجارهاى عادى زبان به اقتضاى حال و مقام است که قطعاً به قصد تأثیر در مخاطب و مبالغه در معنى و اهداف بلاغى دیگر صورت میگیرد. به طور مثال وقتى قرآن کریم شگفتى هر چه بیشتر آدمیان را در عرصه قیامت به هنگام مشاهده نامه عمل بیان کند اسلوب استفهام را بهکار میبرد و میفرماید:«ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها» (کهف/۴۹) و از این اسلوب تعجب را اراده میکند. این شیوه از بیان که در زبان ادبى کارکرد فراوانى دارد بر شکوه زبان میافزاید و مایه زیبایى آن میگردد. با جستجو در صحیفه سجادیه موارد فراوانى میتوان یافت که عبارت در معناى ثانوى بهکار رفته است و این شیوه هرچه بیشتر بر شکوه تعبیر افزوده است. مثلاً:
«فمن اجهل منى یا الهی» (دعاى ۱۶)، استفهام در این عبارت در معناى ثانویه به کار رفته است و به معناى انکار و نفى است.
«فها انا ذایا الهى واقف بباب عزک وقوف المستسلم الذلیل» (دعاى ۱۲). خبر در اینجا در معناى ثانوى به کار رفته است و به معناى استرحام میباشد.
«وبیدک یا الهى جمیع ذلک السبب» (دعاى ۲۱) در این عبارت حصر به روش تقدیم وجود دارد.
«سبحانک! اى جرأه اجترأت علیک و اى تغریرٍ غرّت بنفسی؟!» (دعاى ۵۳) استفهام در این فقره نیز در معناى ثانوى به کار رفته و به معناى تعظیم و تهویل میباشد و به نوعى اظهار تحسّر و ندامت است.
۶. شکوه بیانى
بُعد دیگر از ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه؛ شکوه بیانى آن است. مقصود ما از بیان معناى اصطلاحى آن در علوم بلاغى است که یک پیام از رهگذر صور خیال در این علم به اشکال گوناگون ادا و تعبیر میشود. صور خیال اعم از تشبیه، مجاز و کنایه مشخص زبان ادبى است به همین دلیل مبرد و ابوهلال عسکرى معتقدند: «هیچ ادیبى از تشبیه بینیاز نیست» (۵، ص: ۳۱). و یا مجاز که قلمرو آن در زبان ادبى به حدى گسترده است که بسیارى از محققان پیشین بر این عقیده بودهاند که بیشتر استعمالات زبان مجاز است (۲، ج: ۲، ص: ۴۴۷). همینطور کنایه که آن را رساتر از تصریح دانسته و گفتهاند: الکنایهُ ابلغ من التصریح.
ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) به ویژه دعاها و ذکرهایى که به تعبیر علاّمه حسنزاده آملى هر کدام مقاله علمیه پیغمبر یا امامان علیهم السلام است (۸، ص:۱۷۱) آکنده از صور خیال متناسب با ساحت قدسى معصومان(ع) میباشد. البته در دعاها و ذکرها با وجود اسلوب جمالى به ندرت تشبیه یافت میشود ولى مجاز و کنایه در این آثار قلمرو وسیعى دارد.
شواهدى از صور خیال در صحیفه سجادیه نمونههاى زیر میباشد.
«وَ اَعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نِقْمَتِک» (دعاى ۵/۲). «رقابنا» مجاز مرسل به علاقه جزئیه میباشد، چنانکه زمحشرى میگوید: «و من المجاز هذا الامر فى رقابکم و فى رقبتک»(۱۱، ص:۱۷۲).
«هذا مقام من تداولته ایدى الذنوب و قادته ازمهُ الخطایا» (دعاى ۳۱/۶) در این عبارت واژه «الذنوب» به قرینه مانعه «ایدی» و واژه «الخطایا» به قرینه مانعه «ازمه» استعاره مکنیه میباشد و اثبات «ایدی» براى «ذنوب» استعاره تخییلیه و واژه «تداولته» نیز براى استعاره مکنیه مفید ترشیح میباشد (۲۲، ص:۳۹۲).
«اللهم صل على محمّد و اله و اجعلنا ممّن یَعْتَصِمُ بحبله»(دعاى ۴۲/۷). در اینجا واژه «حبل» مجاز است و استعاره مصرحه میباشد بدین شکل که عهد و میثاق و سفارشات پیامبر اکرم(ص) به حبل تشبیه شده است.
«. … و ثقل میزانه» (دعاى ۴۲/۱۹). عبارت «ثقل میزانه» کنایه از ترجیح حسنات و تکثیر خیرات است.
« … و البسنا فیه جنن العافیه» (دعاى ۴۳) عبارت نورانى «جنن العافیه» همانند لجین الماء اضافه مشبه به مشبه میباشد یعنی«عافیه» به «جنن» تشبیه شده است.
« … حتى لا یشهد نهاره علینا بغفلهٍ ولالیله بتفریطٍ» اسناد «لایشهد» به «نهاره» و «لیله» در این عبارت نورانى اسناد به زمان و مجاز عقلى است.
«واقلم عنهم اظفارهم» (دعاى ۲۷/۵).
عبارت کنایه از به ضعف و شکست کشاندن دشمن است.
۷. شکوه بدیعى
آخرین بُعد از ابعاد شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه شکوه بدیعى است. اثر یاد شده علاوه بر زیباییهاى ذاتى و درونی، به دلیل برخوردارى از آرایهها، حایز زیباییهاى عرضى نیز میباشد. سجع، جناس، طباق و مراعاه نظیر از عمدهترین آرایههایى است که در دعاها و ذکرهاى این کتاب به کار رفته است. اکنون نمونههایى از آرایههاى ادبى موجود در صحیفه نورانى ارایه میگردد.
«سبحانک لا تحسُّ و لا تجسُّ و لا تمسُّ» در این عبارت نورانى واژههای«لا تحسُّ و لا تجسُّ و لا تمسُّ » با یکدیگر جناس مختلف لاحق و سجع متوازى دارند.
«… تردُّ به النّهیض و تجبر به المهیض» در اینجا میان دو واژه نهیض و مهیض سجع متوازى و جناس مختلف لاحق نهفته است.
«یا من یرحم من لایرحمه العباد» (دعاى ۴۶/۱) در این فقره واژههای«یرحم و لایرحمه» با یکدیگر طباق سلبى دارند.
«وکم من باغ بغانى بمکائده و نصب لى شرک مصائده»(دعاى ۴۹/۷) در این فراز میان واژههاى «مکائده و مصائده» سجع متوازى و جناس مختلف لاحق وجود دارد.
نتیجهگیری
امام سجاد(ع) خود در مطلع خطبه تاریخى در مجلس یزید فرمودند:
“… أَیُّها الناسُ اُعْطینا سِتّاً و فُضّلْنا بِسَبْعٍ اُعْطینا الْعِلْمَ و الْحِلْمَ والسَّماحَهَ والْفَصاحه والشَّجاعَهَ وَالْمَحَبَّهَ فى قلوبِ المؤمنینَ…”.
امام در آغاز این خطبه فصاحت را به عنوان یک امتیاز و عطیه الهى در کنار علم، حلم، سیادت، شجاعت و محبت مؤمنان قرار میدهد، بنابراین، همانگونه که جناب میرداماد پیرامون ویژگیهاى معجزه قولى فرموده که؛ «حکمت و بلاغت» دو عنصر ذاتى اینگونه سخنان است و صحیفه سجادیه که از سینه سینایى و دل شیدایى انسان کاملى جوشیده، سرشار از حکمت و بلاغت است(۲۱، ص: ۳۲۱). و آنچه از مصادیق شکوه تعبیر در صحیفه سجادیه ذکر گردید، تنها نمونه اندکى از انبوه شکوهمندى است و حق مطلب زمانى ادا میشود که مصادیق شکوه تعبیر از آن استخراخ شود و در دسترس افهام و افکار مشتاقان علوم اهل بیت(ع) قرار گیرد.
منابع:
۱- آمدی، عبدالواحد، (بى تا)، غرر الحکم و درر الکلم، قم: مؤسسه صحافى خلیج.
۲- ابنجنی، ابوالفتح عثمان، (۱۹۵۲)، الخصائص، تحقیق محمد علیالنجار، بیروت: دارالهدى للطباعه و النّشر.
۳- ابنمنظور، ابوالفضل جمالالدین محمدبن مکرم، (۱۴۰۸ ه)، لسان العرب، چاپ اول، لبنان، داراحیاء التراث العربی.
۴- ابنهشام الانصارى المعری، الامام ابى محمد عبدالله جمالالدین بن یوسف بناحمد بن عبدالله، (۱۹۹۰ )، السیره النبویّه، بیروت، دارالکتب العربیه.
۵- بدوى طبّانه، احمد، (۱۹۶۲م)، علمالبیان دراسه تاریخیه، قاهره، مکتبه آنجلو مصریّه.
۶- براهنی، رضا، (۱۳۷۱)، طلا در مس(در شعر و شاعری)، ناشر نویسنده.
۷- حسنزاده آملی، حسن، (۱۳۷۶)، انسان کامل در نهجالبلاغه، قم: انتشارات قیام.
۸- حسنزاده آملی، حسن، (۱۳۶۵)، هزار و یک نکته،قم: مرکز نشر فرهنگى رجاء.
۹- حکیمی، محمد رضا، (۱۳۷۸)، جامعه سازى قرآنی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۱۰- دیباجی، سید ابراهیم، (۱۳۷۶)، بدایه البلاغه، تهران: سازمان سمت.
۱۱- زمخشری، ابوالقاسم، محمودبنعمر(جارالله)، (۱۹۸۲م)، اساس البلاغه، بیروت، دارالمعرفه.
۱۲- زیّات، احمد حسن، (بى تا)، دفاع عنالبلاغه، مصر، مکتبه الاّنجلّو.
۱۳- شایب، احمد، (۱۹۵۶ م)، الاسلوب مصر، مکتبه النهضه المصریه.
۱۴- علوى مقدم، مهیار، (۱۳۷۷)، نظریههاى نقد ادبى معاصر (صورت گرایى و ساختار گرایی)، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاهها(سمت).
۱۵- غیاثی، محمد تقی، (۱۳۶۸)، درآمدى بر سبک شناسى ساختاری، تهران: انتشارات شعله اندیشه.
۱۶- فاضلی، محمد، (۱۳۷۶)، دراسه و نقد فى مسائل بلاغیّه هامّه، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد.
۱۷- قّبانی، نزار، (۱۳۵۶)، داستان من و شعر من، ترجمه غلامحسین یوسفى و یوسف بکّار، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد.
۱۸- لونگینوس، (۱۳۷۴)، “شکوه سخن”، ترجمه رضا سیدحسینی، فصلنامه فرهنگستان، شماره اول، بهار.
۱۹- مجلسی، محمدباقر، (۱۴۳۵ه)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
۲۰- محدثی، جواد، (۱۳۷۶)، هنر در قلمرو مکتب، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
۲۱- میرداماد، (بى تا)، قبسات، چاپ سنگی.
۲۲- مدینى الشیرازی، السید علیخان الحسینى الحسنی، (بى تا)، ریاض السالکین: فیشرح صحیفه سید الساجدین، تحقیق سید محسن الحسینى الامینی، قم: مؤسسه النشرالاسلامی.
۲۳- مصرى (ابن ابى الاصبع)، ابومحمد زکّى الدین عبدالعظم بین عبدالواحد، (۱۹۵۷م)، بدیع القرآن، مقدمه و تحقیق حفنى محمدشرف، مصر، مکتب نهضت، مصر بالفجّاله.
۲۴- هاشمی، احمد، (۱۴۱۰ ه)، جواهر البلاغه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
۲۵- نهج البلاغه، (۱۳۹۵ ه)، تنظیم صبحى صالح، قم: انتشارات الهجره.
منبع: مجله اندیشه دینی ،شماره ۱۵.
دکتر على اوسط خانجانی