- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
مسیحیان در انتظار بازگشت عیسی مسیح(ع) هستند و یهودیان در انتظار مسیحایی هستند که مسیحیان معتقدند همان عیسی مسیح(ع) بوده و یک بار ظهور کرده است. اما اکثر یهودیان و مسیحیان نمی دانند دین ابراهیمی سومی هم به نام « اسلام»، اعتقاد به شخصیتی مسیحایی با نام « مهدی(عج») را تأیید می کند. در طول تاریخ اسلام عقاید و مکاتب مختلفی در مورد هویت مهدی(عج) در میان فرقه های متعدد اسلامی پدید آمده است. اما ایده مهدویت ـ با وجود تحکیم و گسترش آن در میان بسیاری از مسلمانان شیعه ـ هرگز به عنوان یک آموزه دینی در میان اهل سنت تبدیل نشد.
در این مقاله، ابتدا ریشه انشعاب مسلمانان به دو مذهب تشیع و تسنن مورد بررسی قرار گرفته و سپس به بحث درباره جایگاه امامت در میان ارکان اعتقادی شیعه پرداخته شده است و در ادامه به بعضی از نهضت ها و قیام هایی که با عنوان مهدویت، علم عدالت را در مقابل حاکمان جور، به پا داشتند اشاره می شود. اختلاف عقاید فرقه های مختلف شیعی در مورد هویت مهدی و مصداق وی، از جمله مباحثی است که به طور خلاصه در این مقاله به آنها اشاره می شود و در آخرین و مهم ترین قسمت مقاله عوامل ظهور آموزه مهدویت در شیعه مورد بررسی قرار گرفته است.
اکثر مسیحیان و یهودیان با مفاهیم مسیحایی دین خود آشنایی دارند: مسیحیان در انتظار بازگشت عیسی مسیح هستند و یهودیان در انتظار مسیحایی هستند که مسیحیان معتقدند همان عیسی مسیح بوده و یک بار ظهور کرده است. اما اکثر مسیحیان و یهودیان نمی دانند دین ابراهیمیِ سومی هم به نام « اسلام» اعتقاد به شخصیتی مسیحایی را تأیید می کند. « مهدی» شخصیت اصلی مسیحایی در اسلام است. اعتقاد گسترده بر این است که مهدی، (به درستی هدایت شده)[۱] نام « یکی از شخصیت های آخرالزمان است که با ظهور خود، عصر عدالت و ایمان واقعی قبل از آخرالزمان را به وجود می آورد».[۲] نکته حایز اهمیت این است که واژه « مهدی[۳] اصلاً در قرآن ـ که کتاب دینی اصلی مسلمانان است ـ ذکر نشده و فقط از ریشه عربی آن، به شکل مجهول چهار بار آمده است امّا مدارکی که بر اثبات وجود مهدی دلالت می کند به طور کامل در احادیث ـ یعنی گفتار مکتوب محمد(ص) ـ آمده است.[۴] هر چند مسلمانان شیعه و سنی جوامع حدیثی خاص خود را دارند ـ جوامع حدیثی آن ها بازتاب عقاید آن هاست ـ امّا برخی از احادیث آن ها با هم مطابقت دارد.[۵] [از طرف دیگر] اگرچه نام مهدی به طور صریح در قرآن ذکر نشده، اما به نزدیکی روز قیامت تأکید شده است ـ روزی که زمین لرزه بزرگ رخ می دهد، آسمان درهم می پیچد، مردگان زنده می شوند، قوای شیطان مغلوب می گردند، همه در برابر خداوند سر تعظیم فرود می آورند و… .[۶] و مهدی ارتباط بسیار نزدیکی با روز قیامت و مفاهیم آخرالزمانی مربوطه دارد.
اعتقاد به مهدی در میان همه مسلمانان شیوع ندارد. در طول تاریخ، مجموعه ای از عقاید در رابطه با نقش مهدی و هویت او، در بین فرقه های مختلف اسلامی به وجود آمده است. به عنوان مثال، با تأیید مهدویت در میان اکثر مسلمانان شیعه، امّا هرگز این مفهوم به بخش اساسی آموزه های دینی در میان اهل سنت تبدیل نشده است.[۷] در جهان اسلام، شیعیان در اقلیت هستند اما اهل سنت ۸۵ درصد از جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند.[۸]
در این قسمت از مقاله به شرح شکل گیری گروه های مختلف در اسلام و ویژگی این گروه ها، توصیف عقاید خاص هر گروه به مهدی، و تحلیلی مختصر از عوامل مؤثر در این اعتقادات خواهیم پرداخت.
به اعتقاد مسلمانان، محمد بن عبدالله ـ که حدود سال ۵۷۰ م[۹] به دنیا آمده است ـ « خاتم» پیامبران و آخرین حلقه از سلسله پیامبران ـ از جمله نوح، ابراهیم، موسی، و عیسی ـ می باشد.[۱۰] اگرچه موسی و عیسی کلام خداوند را به مردم رسانده بودند امّا جوامع یهودی و مسیحی در طول زمان، وحی الهی آن ها را تحریف کرده بودند. از این رو خداوند، محمد را به پیامبری مبعوث کرد تا برای آخرین بار پیام او را ابلاغ نماید. وحی محمد، یعنی قرآن، وحی ابدی و بدون تغییر الهی بود. بنابراین، محمد اصلاح گری بود که مردم را به بازگشت برای تسلیم در برابر خدای واحد و حقیقی فرا خواند و جامعه ای مسلمان (کسانی که تسلیم هستند) تشکیل داد.[۱۱]
پیامبر خدا، محمد، رهبری دینی و سیاسی جامعه صدر اسلام را بر عهده داشت تا اینکه در سال ۶۳۲ م رحلت کرد.[۱۲] هنگام رحلت پیامبر، بیشتر جامعه معتقد بودند که پیامبر، نظامی برای جانشینی خود مشخص نکرده است.[۱۳] از این رو اصحاب پیامبر، « ابوبکر» یعنی پدر همسر محمّد، را به عنوان نخستین جانشین او برگزیدند. ابوبکر نخستین خلیفه (و جانشین) پیامبر، و رهبر سیاسی و نظامی جامعه گردید و همان مسئولیت های پیامبر (به جز دریافت وحی) را بر عهده گرفت.[۱۴]
[البته] همه، ابوبکر را به عنوان جانشین حقیقی محمد نپذیرفتند؛ بلکه بسیاری معتقد بودند که « علی»، پسر عموی پیامبر و داماد او، همسر دخترش فاطمه، جانشین حقیقی محمّد است. اگرچه علی سرانجام خلیفه چهارم گردید امّا طرف داران او، یعنی علویان، معتقد بودند که سه خلیفه قبلی به ناحق، حق خلافت علی را از او گرفته اند. این گروه از علویان وقتی که آموزه های دینی و امام شناسی [خاص خود را] بوجود آوردند (امام در شیعه معادل خلیفه در میان اهل سنت است)،[۱۵] شیعه (شیعه علی)[۱۶] یعنی « طرف داران علی» نامیده شدند.
تشیع در اصل فقط سیاسی بود که بیشتر وقت ها با رقابت های قومی تشدید می شد و خصوصیت عمده آن « ادعای رهبری مشروع فرزندان علی» بود.[۱۷] با انتقال خلافت از سلسله اعراب به افراد غیرعرب تبار [در سلسله بنی امیه]، انگیزه سیاسی این گروه کم رنگ گردید و به فرقه ای دینی با عقاید و اصول کلامی خاص خود تبدیل شد.[۱۸]
پس از ترور علی در سال۶۶۱م، معاویه، حاکم سوریه،[۱۹] ادعای خلافت کرد و سلسله بنی امیه را تشکیل داد. بنی امیه روش قبلی تعیین خلیفه ـ یعنی انتخاب از طریق شورای انتخاب کنندگان[۲۰] ـ را نادیده گرفت و نظام جانشینی موروثی را بنا نهاد؛ روشی که مورد قبول علویان نبود.
در سال ۶۸۰ م، در حکومت یزید ـ پسر معاویه ـ فرزند علی ـ حسین ـ قیام کرد. لشکر بنی امیه، حسین و نیروهای اندک او را قتل عام کردند. « شهادتِ» نیروهای حسین، الگوی مصیبت ها و اعتراضات را فراهم ساخت و الهام بخش و هدایت کننده اسلام شیعی شد.[۲۱] از نظر علویان، محروم ساختن به ناحق علی از جانشینی محمد، با شهادت حسین تکرار شد و فرزندان محمد را یک بار دیگر از به دست گرفتن حکومت محروم کردند.
« الگوی مصائب» فرزندان محمد ـ که اغلب با « شرح مصائب ائمه»[۲۲] از آن یاد می شود ـ و اعتقاد به جانشینی موروثی پیامبر، شکل گیری آموزه های خاص شیعه را بنا نهاد. شهادت حسین نماد هم گرایی و مظهر وحدت علویان شد. به گفته محقق مشهور در مسائل اسلامی، « فضل الرحمان»، هر چند شیعه در آغاز شکل گیری « پوششی برای عوامل مختلف نارضایتی اجتماعی و سیاسی بود»[۲۳] اما پس از مرگ حسین، شکل دهی به آموزه های خاص خود را آغاز کرد.
شیعیان شکل خاص رهبری مورد قبول خود را بر اساس جانشینی موروثی که با علی آغاز می شود بنا نهادند. امام (رهبر، الگو، نمونه[۲۴]) رهبر دینی و سیاسی جامعه (شیعی) است که مورد الهام به الهامات الهی، بی گناه، و معصوم است.[۲۵] امام باید فرزند مستقیم محمد و علی ـ امام اول ـ باشد. آموزه امامت، تفاوت بنیادی بین اسلام شیعی و سنی است.
آموزه امامت، هر چند در اصل امری ساده بوده است، امّا در طول زمان به نظریه های پیچیده و عقایدی تبدیل گردید که مهدویت را آسان نمود:
نخست اینکه، امامان « حق الهی برای جانشینی پیامبر» دارند که به خاطر خویشاوندی با محمد و « پادشاهان» پیشین، در هر دو زمینه دنیوی و دینی صاحب اقتدار و مرجعیت هستند. مرجعیت نهایی در هر موضوعی بر عهده امام است، و این بر خلاف اعتقاد اهل سنت است؛ زیرا که آنها در تصمیم گیری های معتبر، به (اجماع)[۲۶] علمای دینی روی می آورند.
دوم اینکه، با انتصاب پدر (نص)، اقتدار و مرجعیت از پدر به پسر می رسد. امام، اقتدار و مرجعیت خود را نه از طریق انتخاب مردم بلکه به واسطه نص ـ یعنی تعیین صریح امام پیشین[۲۷] و در نتیجه با تعیین خداوند ـ به دست می آورد.[۲۸] این امر یادآور جانشینی پاپ در مسیحیت کاتولیک است.
سوم اینکه، امامان به واسطه « نور محمدی»[۲۹] قادر به درک معانی سطحی یا ظاهری و درونی یا باطنی قرآن هستند که این نور به هر یک از امامان بعدی منتقل می شود. « فضل الرحمان» این آموزه را به آموزه های عرفانی مربوط می داند که با گسترش سرزمین مسلمانان و تلاش برای جذب افراد با ادیان مختلف، وارد آموزه های شیعه گردیده است.[۳۰]
چهارم اینکه، چون تفسیرِ معنای باطنی قرآن مبتنی بر « هدایت معجزه آسای خداوند» است، امام، معصوم بوده و از خطا و گناه مبراست.
پنجم اینکه، چون امام است و در غیاب پیامبر، مؤمنین را هدایت و حمایت می کند، جهان هرگز نمی تواند بدون امام باشد.
ششم اینکه، امامان انسان های عادی نیستند؛ بلکه جایگاه آن ها جایی بین انسان ها و موجودات الهی است.
اعتقاد به امام را می توان « سومین رکن اصلی دین [شیعه] دانست که پس از اعتقاد به خدا و رسولش قرار دارد»[۳۱] (البته بجز فرقه زیدیه که بعداً ذکر خواهد شد). به گفته « س. ح. م. جعفری»[۳۲]، بسیاری از آموزه های مربوط به امامت به وسیله امام جعفر صادق نهادینه گردید تا به این وسیله مشروعیت امامت را تثبیت نماید، مانع از جذب آرمان بنیادی شیعه در ترکیب در حال ظهور گردد، و از سوی دیگر آن را از اقدامات افراطی و عملیات های شدید منزه نگاه دارد.[۳۳] اما نکته جالب توجه اینکه، آموزه های امام صادق راه را برای اعتقاد به مهدی هموار کرد؛ اعتقادی که مورد حمایت بسیاری از همان « تندروهایی» واقع شد که امام صادق قصد داشت جریان غالب شیعه را از شر آن ها حفظ کند.
یکی از گروه تندروهایی که [امام] جعفر می کوشید شیعه را از شر آن ها حفظ کند « غلاتِ» کوفه بودند[۳۴] که به غیبت موقت مهدی و بازگشت او اعتقاد داشتند.[۳۵] این گروه اولیه از غلات، جزئی از جریان فراگیر « کیسانیه» به رهبری « مختار بن عبید» بودند. کیسانیه گروه بزرگ تری بود که به رهبری مختار در سال ۶۸۶ م به دنبال مرگ دو فرزند علی ـ حسن و حسین ـ بر ضد حکومت ظالم بنی امیه قیام کرد.[۳۶] به مختار نسبت داده اند که از نخستین افرادی بوده که از واژه « مهدی» در سطح عموم استفاده کرده و آن را در مورد « محمد بن حنفیه» ـ فرزند علی از زنی دیگر به جز فاطمه ـ به کار برده است. اگر چه واژه « مهدی» ابتدا به عنوان لقبی محترمانه و بدون مفهوم مسیحایی به کار می رفت ـ در مورد پیامبر و چهار خلیفه اول نیز به کار رفته است[۳۷] ـ تا اینکه در مختار ـ زمان همان گونه که از کاربرد او می توان مشاهده کرد ـ به واژه ای تبدیل شد که برای حاکمی موعود به کار می رفت که شکوه اسلام را باز خواهد گرداند.
مختار برای حنفیه ادعای خلافت کرد و او را « مهدی، فرزند وارث» نامید. [قابل توجه است که] این واژه به وسیله افرادی به کار می رفت که معتقد بودند محمد، علی را به عنوان جانشین خود برگزیده است.[۳۸]
اگر چه حنفیه این عنوان را نپذیرفت[۳۹] امّا این نهضت چند جنبه از مهدویت شیعی را رواج داد: از جمله آموزه نص، و این عقیده که مهدی غایب خواهد شد و سپس باز می گردد.[۴۰] علاوه بر این، ادعای رایج مبنی بر اینکه نام مهدی هم نام پیامبر خواهد بود، به احتمال در این زمان مطرح شد تا استدلال مختار بر مهدی بودن محمد بن حنفیه را تقویت کند.[۴۱]
عنوان مهدی برای دیگران نیز اطلاق شده است. برای مثال، اولین حاکمی که عنوان مهدی را برای خود به کار برد « سلیمان» بود (۷۱۵ـ۷۱۷ م) که وعده داد عدالتی را که در زمان حاکمان قبل از او وجود نداشت پدید آورد.[۴۲] روایات مربوط به مهدی به سرعت در میان مردمی که به دنبال نجات دهنده خود از ظلم بودند گسترش یافت.
از بین سه فرقه اصلی شیعه، دو فرقه اعتقاد به مهدی دارند که این اعتقاد در مذهب آن ها نقش بنیادی دارد: « اسماعیلیه» و « اثنی عشریه». گروه سوم « زیدیه» است که کوچک ترین و میانه روترین فرقه است.[۴۳] زیدیه معتقد است که « زید بن علی»، نوه [امام] حسین، پنجمین امام بر حق است. عقاید آنها بسیار شبیه اهل سنت است[۴۴] و قبول ندارند که امامان آن ها فراتر از بشرند. تشیع آنها مانند تشیع سیاسی اولیه است که صرفاً بیعت با علی بود. فضل الرحمان تا بدانجا پیش می رود که می گوید: « مذهب زیدیه به استثنای داشتن امام شیعی، همان اسلام اهل سنت است».[۴۵]
دو گروه عمده شیعه که به مهدی معتقدند، به جهت اختلاف بر امام بعد از امام ششم ـ جعفر صادق(ع) ـ در قرن هشتم از هم جدا شدند.[۴۶] اکثر شیعیان معتقدند که [امام] جعفر صادق، دومین فرزند خود، « موسی کاظم(ع»)، را به عنوان امام معرفی کرده است؛ زیرا فرزند ارشد او، « اسماعیل»، به خاطر شراب خواری، گناهکار شناخته شده بود.[۴۷] بیشتر کسانی که از اسماعیل به عنوان امام پیروی می کنند، او را امام آخر می دانند و معتقدند پس از فوتش در سال ۷۶۰ م ـ قبل از فوت پدرش ـ به انزوا فرو رفته است تا بعد به عنوان مهدی باز گردد.[۴۸]
بیشتر کسانی که به جای اسماعیل از [امام] موسی کاظم پیروی می کنند، امام آخر را امام دوازدهم ـ فرزند امام یازدهم، حسن عسکری ـ می دانند. با رحلت [امام] عسکری در سال ۸۷۴م[۴۹] این شایعه همه جا را فرا گرفت که فرزندی از خود بر جا نگذاشته است. با وجود این، بیشتر مردم بر این عقیده بودند که [امام] عسکری در زمان رحلت، پسری پنج یا شش ساله[۵۰] به نام محمد[۵۱] داشته که او را به عنوان امام بعدی تعیین کرده است. اما امام خردسال بلافاصله پس از رحلت پدرش، غایب شد تا در آخر الزمان باز گردد. غیبت او دو مرحله داشت: « غیبت صغری»، که حدود سال ۹۳۹ م پایان یافت، و « غیبت کبری» که قبل از آخر الزمان پایان می یابد.[۵۲] در نبودِ مهدی (که امام است) کارشناسان دینی، یعنی مجتهدین، جامعه را رهبری می کنند.[۵۳]
آموزه های مربوط به مهدی بر اساس چند عامل شکل گرفت. نخست اینکه، ویژگی های نسبت داده شده به امام از سوی افرادی مانند امام جعفر صادق ـ به خصوص این ویژگی که خداوند هرگز جهان را خالی از امام نمی گذارد ـ باعث شد مهدیِ « غایب» یک ضرورت تلقی گردد. « سعید ارجمند» می گوید: « محوریتِ امامان در اسلام شیعی باعث شده است بحران اجتناب ناپذیر جانشینی، که ناشی از رحلت امام است، تهدیدی همیشگی بر بقای جامعه باشد».[۵۴] ز این رو مهدویت به طور یکسان راه حلی برای مشکل شیعه اسماعیلیه و اثنی عشری بوده است.
عامل دومی که منجر به ظهور آموزه مهدویت در شیعه گردید، میل به رهایی از رنج و محنت بود. بررسی مضامین مشترک در روایات مربوط به مهدی در شیعه ـ « اینکه او زمانی ظهور می کند که وضعیت جهان به بدترین حالت رسیده باشد. حکومت او در زمانِ وفور طبیعی نعمت خواهد بود. او عدالت را می گسترد. دین را زنده می کند و دشمنان اسلام را مغلوب می کند […]، او کریم خواهد بود و ثروت را بین همگان تقسیم خواهد کرد.»[۵۵] ـ نشان می دهد کسانی که اعتقاد به مهدی را تأیید می کردند از وضعیت کنونی زندگی خود راضی نبودند. برای مثال، کسانی حنفیه را مهدی می دانستند که امیدوار بودند از آزار و اذیت بنی امیه رهایی یابند. به همین ترتیب، در دوران مدرن نیز گفته شده است که معتقدان به مهدی، مقاومت در برابر استعمار را بر اساس عقاید خود توجیه نموده اند و اعلام کرده اند که تحمیل استعمار بر مسلمانان « نشانه این زمان» است و عقاید خود را با این تهدید مطابقت داده اند.[۵۶] واکنش های اعتقادی در برابر ظلم نه تنها در آموزه های مختص مهدویت، بلکه در سایر آموزه های شیعه نیز از قبیل « تقیه» یا « پنهان کاری» یافت می شوند. تقیه، که به وسیله [امام] محمدباقر وضع شد و [امام] جعفر صادق آن را شرح و بسط داد،[۵۷] دارای معنی دوگانه احتیاط و پنهان کاری برای زنده ماندن در دنیای متخاصم است[۵۸]؛ یعنی اگر عقاید مؤمنین جان آن ها را به خطر بیندازد، می توانند عقاید مذکور را انکار کنند.
عامل سومی که باعث ایجاد مهدویت شده، نارضایتی فزاینده مسلمانان از وضعیت جامعه اسلامی بوده است. « ویلفرد کانت ول اسمیت»[۵۹] آنگونه که « رفعت حسن» نقل کرده است، این مسأله را به بهترین بیان مطرح می کند:
رخوت بنیادی اسلام مدرن بدین معناست که در تاریخ اسلام ایرادی وجود دارد … بحران معنوی بنیادی اسلام در قرن بیستم ناشی از آگاهی از این امر است که بین دین تعیین شده از جانب خداوند و تحول تاریخی جهان که تحت کنترل [خداوند] است، نوعی آشفتگی وجود دارد.[۶۰]
اما این گفته نه تنها در قرن بیستم صحیح به نظر می آید بلکه در نسل های متوالی مسلمانان ـ از زمان انقلاب عباسی و پایان یافتن نفوذ اسلام در اروپاـ آسیا ـ نیز صادق بوده است. نهضت های اصلاح طلب به رهبری مردانی از قبیل « غزالی» و « ابن تیمیه» گواهی بر این نارضایتی است. معتقدان به مهدی، تسلی خود را در این عقیده می جستند که به زودی مهدی خواهد آمد تا آنها را از شر « دشمنان اسلام» نجات دهد. برای مثال، شیعه اثنی عشریه معتقد است مهدی که بیاید، کل جهان را وادار به پذیرش اسلام ـ با میل و رغبت یا با زور ـ خواهد نمود.[۶۱]
هر چند شیعه به طور قطع نهادینه ترین اعتقاد به مهدی را دارد، این عقیده در اسلامِ اهل سنت نیز به طور کامل بیگانه نیست. اما اهل سنت بر خلاف شیعه عموماً معتقدند مهدی « فردی عادی خواهد بود که کار او مانند یک اصلاح گر و فاتح است».[۶۲]
فضل الرحمان می گوید:
اعتقاد به مهدی از طریق تصوف ـ که شکل عرفانی دین اسلام است ـ به اعتقادات اهل سنت راه یافته است.
او می گوید:
در اسلام اهل سنت، که آگاهی عمیقی از ضعف حیات سیاسی و عمومی در تحقق معیارهای آرمان اسلامی وجود داشت، آرمان های [مسیحایی] با میانجیگری مؤثر مبلغین [صوفی]، جایگاه سریعی در قلوب مردم سرخورده و مأیوس یافت.[۶۳]
در نتیجه، روایات شیعه در خصوص آموزه مهدویت در جوامع روایی اهل سنت از قبیل [سنن] ابی داوود، [سنن] ترمذی، [سنن] ابن ماجه، [سنن] نسائی، و مسند ابن حنبل راه یافت.[۶۴]
مهدی ـ شخصیتی مسیحایی که در پایان جهان حکومت خواهد کرد ـ[۶۵] با حضور در اسلام پر طرفدار اهل سنت و اسلام شیعه، مطمئناً می تواند « شخصیت مسیحایی در اسلام» تلقی گردد. اما مسأله مهم این است که، حضور مهدی فقط نشانه ای بر نزدیک بودن آخرالزمان است. آمدن مهدی، حادثه نهایی در معادشناسی اسلام نیست. مسأله جالب این است که آمدن مهدی اغلب با بازگشت عیسی مسیح مربوط شمرده شده است. برخی می گویند: « اصلاً هیچ مهدی ای درکار نخواهد بود و در عوض عیسی مسیح نقش او را ایفا خواهد کرد.»[۶۶]
برخی دیگر می گویند: « او قبل از عیسی مسیح خواهد آمد و سپس مسیح می آید و در نبرد با دجال و مسیحای دروغین، به مهدی کمک می کند.»[۶۷] هر گاه توده های مسلمان احساس کرده اند که فوق العاده مورد ستم یا تحقیر واقع شده اند[۶۸] اعتقاد به مهدی شدیدتر بوده است و می توان حدس زد که این روند تا حدودی ادامه خواهد داشت تا زمانی که یا جامعه اسلامی بار دیگر خود را در اوج سلسله مراتب جهان بیابد یا اینکه مهدی ظهور کند.
پی نوشت:
[۱] . W. Madelun، « المهدی»، در دایره المعارف اسلام، چاپ ۱۹۸۶، ص ۱۲۳۰.
[۲] . Robert Kramer، « مهدی»، در دایره المعارف جهان اسلام مدرن، چاپ آکسفورد، چاپ ۱۹۹۵، ص ۱۸.
[۳] . به خاطر هماهنگی، اکثر واژه های عربی که در این متن به کار رفته اند به انگلیسی تبدیل شده اند. هر چند برخی واژه های عربی با حروف ایتالیک چاپ شده اند، واژه هایی که کاربرد عام داشته اند، از قبیل مهدی، شیعه، سنی، و قرآن ایتالیک نشده اند.
[۴] . دایره المعارف مختصر اسلام، چاپ ۱۹۵۳، تحت واژه « المهدی»، صص ۳۱۰-۳۱۱.
[۵] . redrich Mathewson Denny، درآمدی بر اسلام (نیویورک: انتشارات مک میلان، ۱۹۸۵)، ص ۱۸۳.
[۶] . Daniel C. Peterson, William J. Hamblin، « معادشناسی»، در دایره المعارف جهان اسلام مدرن چاپ آکسفورد، چاپ ۱۹۹۵، ص ۴۴۰.
[۷] . Madelun، ص ۱۲۳۵.
[۸] . John EsPosito، اسلام: صراط المستقیم (نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۸)، ص ۲.
[۹] . Denny، ص ۶۷.
[۱۰] . همان منبع؛ ص ۷۶.
[۱۱] . EsPosito؛ ص ۲۳.
[۱۲] . همان؛ ص ۳۵.
[۱۳] . Denny؛ ص ۲۲۸.
[۱۴] . همان؛ ص ۲۳۰.
[۱۵] . همان؛ ص ۱۲۶.
[۱۶] . همان؛ ص ۱۳۵.
[۱۷] . فضل الرحمان، اسلام (شیکاگو، دانشگاه شیکاگو، ۱۹۶۶)، ص ۱۷۱.
[۱۸] . همان؛ ص ۱۷۲.
[۱۹] . EsPosito؛ ص ۳۹.
[۲۰] . همان؛ ص ۳۶.
[۲۱] . همان، ص ۴۳.
[۲۲] . رحمان؛ ص ۱۷۲.
[۲۳] . همان؛ ص ۱۷۲.
[۲۴] . Denny؛ ص ۲۳۶.
[۲۵] . EsPosito؛ ص ۴۳.
[۲۶] . رحمان؛ ص ۱۷۳.
[۲۷] . S. H. M. Jari، خاستگاه ها و شکل گیری اولیه اسلام شیعه (لندن: انتشارات لانگمن، ۱۹۷۹)؛ ص ۲۸۱.
[۲۸] . همان؛ ص ۲۹۰.
[۲۹] . Denny؛ ص ۲۴۷.
[۳۰] . رحمان؛ ص ۱۷۳.
[۳۱] . همان؛ ص ۱۷۴.
[۳۲] . S. H. M. Jari.
[۳۳] . Jari؛ ص ۲۸۹.
[۳۴] . همان؛ ص ۲۹۱.
[۳۵] . Madelun؛ ص ۱۲۳۵.
[۳۶] . Doulas S. Crow، « مسیحاگرایی: مسیحاگرایی در اسلام». در « دایره المعارف دین»، چاپ ۱۹۸۷، ص ۴۷۸.
[۳۷] . Kramer؛ ص ۱۸.
[۳۸] . دایره المعارف مختصر اسلام، « المهدی»، ص ۳۱۰.
[۳۹] . Madelun، ص ۱۲۳۱.
[۴۰] . Crow، ص ۴۷۸.
[۴۱] . Madelun، ص ۱۲۳۲.
[۴۲] . همان منبع، ص ۱۲۳۱.
[۴۳] . Denny، ص ۲۳۶.
[۴۴] . همان منبع، ص ۲۲۷.
[۴۵] . رحمان، ص ۱۷۱.
[۴۶] . حسن، ص ۲۷۳.
[۴۷] . رحمان، ص ۱۷۵.
[۴۸] . EsPosito، ص ۴۵.
[۴۹] . سعید الف. ارجمند، « غیبت امام و مراحل اولیه تعالیم مربوط به غیبت: شیعه امامی حدود ۲۸۰ـ ۲۹۰ هجری/۹۰۰ میلادی»، نشریه جامعه شرحی آمریکا ۱۱۷ (ژانویه/ مارس ۱۹۹۷): ۱.
[۵۰] . رفعت حسن، « مسیحا باوری و اسلام»، نشریه مطالعات جهانی ۲۲ (بهار ۱۹۸۵): ۲۷۴.
[۵۱] . رحمان، ص ۱۷۵.
[۵۲] . حسن، ص ۲۴۷.
[۵۳] . EPosito، ص ۴۵.
[۵۴] . سعید الف. ارجمند « تعالیم تسلی بخش: غیبت امام و تبدیل هزاره گرایی به یک اصل در شیعه»، نشریه دینی ۷۶ (اکتبر ۱۹۹۶): ۵۴۹.
[۵۵] . Kramer، ص ۱۹.
[۵۶] . محمد س. عمر، « مباحث معادی مسلمانان در خصوص استعمار در شمال نیجریه،» نشریه دانشکده آمریکایی دین ۶۷، شماره ۱ (مارس ۱۹۹۹): ۵۹-۸۴.
[۵۷] . Jari، ص ۲۹۸.
[۵۸] . EPosito، ص ۴۸.
[۵۹] . Wilred Cantwell Smith.
[۶۰] . حسن، ص ۲۸۲.
[۶۱] . Peterson و Hamblin، ص ۴۴۱.
[۶۲] . D. S. Maroliouth، « مهدی»، در دایره المعارف دین و اخلاق، چاپ ۱۹۹۴، ص ۳۳۷.
[۶۳] . رحمان، ص ۱۳۳.
[۶۴] . Madelun، ص ۱۲۳۴.
[۶۵] . همان منبع، ص ۱۲۳۰ـ ۱۲۳۱.
[۶۶] . Peterson و Hamblin، ص ۴۴۲.
[۶۷] . دایره المعارف مختصر اسلام، « المهدی»، ص ۳۱۱.
[۶۸] . همان منبع، ص ۳۱۳.
منبع :انتظار – بهار ۱۳۸۴، شماره ۱۵