- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
شوخی و مزاح یکی از عوامل مهم در ترویج نشاط فردی و اجتماعی است. برخورداری از روحیه شاد و شوخ طبعی می تواند ضمن ایجاد نشاط و شادابی در فرد، فضایی دوستانه، صمیمی و دلنشین در محیط و اجتماع فراهم سازد. انسان های شاد و اهل شوخی و مزاح، معمولا افرادی منعطف هستند و در تعامل با اطرافیان خود عملکرد بهتری دارند.
اصولا بذله گویی و شوخی و مزاح، یکی از مصادیق حسن سلوک است[۱] و اگر به آفات و گناهانی همچون غیبت، آزار و توهین دیگران آلوده نباشد، نزد عقل و شرع امری پسندیده و نیکو است. از این رو، معصومان (علیهم السلام) و بزرگان دین در عین رعایت حد و مرز شوخ طبعی، به نوعی مروج این روحیه هم بودند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) شوخی و مزاح می کردند و مردم را نیز به آن ترغیب می نمودند.
امام صادق (علیه السلام) به شخصی فرمود: آیا با یکدیگر شوخی و مزاح می کنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح می کنیم. حضرت فرمود: این طور نباشید؛ زیرا شوخی و مزاح، نشانه خوش خلقی است و به وسیله آن، برادر دینی خود را خوشحال می کنی. سپس فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این که کسی را خوشحال کند با او مزاح میکرد.[۲]
شوخی و مزاح پیامبر با اصحاب و یاران
امام علی (علیه السلام) در حدیثی درباره شوخی و مزاح نمودن پیامبر با یاران خود می فرماید: هر گاه رسول خدا یکی از اصحاب خود را اندوهگین می دید، او را با شوخی و مزاح خوشحال می کرد.[۳]
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است: پیامبر خدا شوخی و مزاح میکرد ولی جز حق سخنی نمی گفت.[۴]
شادی پیامبر با شوخی و مزاح مرد اعرابی
گاه مردی اعرابى نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) مى آمد و هدیه اى به او مى داد، سپس (از باب شوخی و مزاح] عرض میکرد: پول هدیه را محبت فرمایید! و پیامبر مى خندید. گاهی اوقات که پیامبر غمگین مى شد، مى فرمود: مرد اعرابى کجاست؟ اى کاش مى آمد و شادی و سرورى در دل غمدیده ما وارد مى کرد.[۵]
شوخی و مزاح پیامبر با پیرزن
پیرزنى از طایفه انصار خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) آمد و از حضرت تقاضا کرد که براى او دعا کند تا اهل بهشت باشد؛ پیامبر از باب شوخی و مزاح به او فرمود: پیرزنان که وارد بهشت نمى شوند!
پیرزن از شنیدن این سخن جا خورد و مبهوت شد. پیامبر که تعجب او را دید تبسمى کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «إنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً»؛[۶] ما به آنها آفرینش جدیدى بخشیدیم و آنها را دوشیزه قرار دادیم.
پیرزن از شنیدن این سحن حضرت خوشحال و شادمان شد.[۷]
شوخی و مزاح پیامبر با امام علی (علیه السلام)
روزی پیامبر و حضرت علی (علیه السلام) کنار هم خرما می خوردند. پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) هر خرمایی را که می خورد، به آرامی، هسته اش را نزد هسته های علی (علیه السلام) می گذاشتند. هنگامی که از خوردن خرما دست کشیدند، همه هسته ها جلوی حضرت علی (علیه السلام) بود.
پیامبر در این موقع، رو به حضرت علی (علیه السلام) کردند و فرمودند: «ای علی! بسیار می خوری!». حضرت علی(علیه السلام) در جواب پیامبر فرمودند: «آن که خرما را با هسته خورده است، پرخورتر است!».[۸]
شوخی و مزاح اصحاب با پیامبر
نعیمان، یکی از یاران با وفای پیامبر و مردی شوخ طبع و خنده رو بود. روزی نعیمان در بازار شهر، چشمش به بادیه نشینی افتاد که عسل می فروخت. نعیمان، آن مرد را با عسلش به خانه پیامبر برد و عسل را از آن مرد گرفت و به یکی از خادمان پیامبر داد تا آن را به پیامبر برساند و به مرد عسل فروش نیز گفت که منتظر باشد تا پولش را بگیرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان اندیشید که نعیمان، عسل را به عنوان هدیه آورده است. بعد از مدتی که گذشت، بادیه نشین، در خانه پیامبر را زد و گفت: اگر پول عسل مرا ندارید، آن را پس بدهید. همین که پیامبر، متوجه شدند که ظرف عسل هدیه نبوده است، فورا پول آن را به مرد دادند. بعد که نعیمان، خدمت پیامبر رسید، پیامبر به او فرمودند: چه چیز باعث انجام دادن این کار شد؟
نعیمان در جواب گفت: می دانستم که شما عسل دوست دارید به همین خاطر، آن مرد را با عسلش به خانه شما راهنمایی کردم. حضرت از سخن او خندید و چیزی به او نگفت.
بعدها گاهی اوقات که حضرت نعیمان را می دید، از باب شوخی و مزاح به او می فرمود: آن بادیه نشین کجاست تا پول هدیه اش را از ما بگیرد؟! نعیمان ! کاش آن بادیه نشین می آمد و ما را با سخنش شاد میکرد.[۹]
شوخی و مزاح پیامبر برای رفع عصبانیت
بانویی به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) آمد و از شوهرش شکایت نمود. پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: شوهرت را نمی شناسم؛ سپس به عنوان شوخی و مزاح فرمود: راستی شوهرت همان کسی است که در چشمش، سفیدی هست؟!
بانو در عین آن که از شوهرش شکایت کرده بود ولی حاضر نبود که به شوهرش نسبت نقص بدهند، لذا فوری عرض کرد: نه! شوهرم چشم های سالمی دارد و در چشمش سفیدی نیست.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: آیا دور سیاهی چشم را سفیدی قرار نگرفته؟! زن عرض کرد: آری چشم همه مردم چنین است! حضرت فرمود: منظور من هم همین است.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) از این طریق، زن عصبانی را خوشحال کرد و سپس مطالبی به او فرمود تا به آغوش گرم خانواده برگردد و با شوهر خود سازگار باشد. پیامبر(صلی اللّه علیه و آله و سلم) گاهی شوخی میکرد ولی شوخی آن حضرت، مطابق حق بود و در عین آن که درس صداقت میداد، دلها را نرم میکرد و راهگشای مشکلات مردم می شد.[۱۰]
تفریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
گاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست تفریحی کرده باشد و اظهار شادمانی کند، به ابوذر میفرمود: جریان آغاز گرویدن خود به اسلام را برای ما بازگو کن. ابوذر نیز سرآغاز گرایش خود به اسلام را چنین بیان میکرد:
ما در میان دودمان خود، بتی داشتیم که نامش «نهم» بود، مدتها این بت را پرستش می کردیم، روزی من کاسه شیری بر سر آن بت ریختم، همین که از بت غافل شدم، سگی گرسنه از راه رسید و آن شیر را که به بدن بت مالیده شده بود، لیسید و در پایان، پای خود را بلند نمود و به آن بت ادرار کرد، هماندم نسبت به بت بی علاقه شدم و این اشعار را خطاب به بت گفتم:
الا یا نهم، انی قد بدالی – مدی شرف یبعد منک قربا
رایت الکلب سامک خط جید – فلم یمنع قفاک الیوم کلب
هان ای بت نهم، برایم آشکار شد که تو از شرافت و ارزش به دور هستی، و همین باعث دوری من از تو گشت، چرا که دیدم سگی بر تو بالا رفت و تو را لیسید، و سپس بر تو ادرار کرد، و تو امروز نتوانستی خود را از (اهانت) سگ، بازداری، تا بر گردنت، ادرار نکند.
وقتی همسرم (ام ذر) این سخن را از من شنید، ناراحت شد و به من گفت: لقد اتیت جرما و اتیت عظیما حین هجرت نهما؛ گناه بزرگی، مرتکب شدی که میخواهی پرستش بت نهم را ترک کنی.
جریان ادرار کردن سگ را برایش گفتم. او نیز همچون من، از بت متنفر شد و به من گفت:
الا فابغنا ربا کریما – جوادا فی الفضائل یابن وهب
فما من سامه کلب حقیر – فلم یمنع یداه لنا برب
فما عبدالحجاره فهو غاو – رکیک العقل لیس بذی لبیب
ای پسر وهب! برای ما خدایی را بجوی که کریم و بزرگوار و بخشنده و با ارزش باشد، آن بتی که سگ پستی بالای او رود و او نتواند آن سگ را از خود باز دارد، خدا نیست، آن کسی که در برابر سنگ، سجده میکند و به پرستش آن می پردازد، گمراه و بی خرد و نادان است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر فرمود: آری، به راستی ام ذر سخن درست گفت که جز مردم گمراه و بی خرد در برابر سنگ، سجده نمی کنند.
بدین ترتیب، ابوذر این خاطره عجیب و شیرین زندگی خود را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکرد و آن حضرت با لبخند پر معنای خود، یادآور ارزش های اسلام می شد که موجب نجات آنها و سایر مردم از خرافات و بت پرستی گردید.[۱۱]
شوخی و مزاح امام خمینی با فرزندش
در اواخر سال ۱۳۲۸ شمسی به مناسبت ولیمه تولد نخستین فرزندم از امام دعوت کردم که به خانه ما تشریف بیاورند. جمعی از علما در این جلسه حضور داشتند. یکی از علمای حاضر به مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) که در آن ایام، جوانی لاغر اندام، ظریف الطبع و خنده رو و دوست داشتنی بود رو کرد و گفت: آقا مصطفی! شنیده ایم خواب عجیبی دیده ای، برای حاج آقا (امام) هم نقل کرده ای؟
مرحوم حاج آقا مصطفی نگاهی به امام کرد و منتظر اجازه ایشان شد. امام با گوشه چشم به وی نگاهی کردند. او گفت: نه. آن عالم گفت: بگو، حاج آقا اجازه می دهند!
ولی مرحوم آقا مصطفی در حالی که طبق معمول لبخندی بر لب داشت، همچنان از گفتن خواب ابا میکرد و در واقع با نگاهی که به امام می نمود، منتظر اجازه ایشان بود. علما اصرار می کردند و امام ساکت و آقا مصطفی متحیر و منتظر بود.
در آخر مرحوم حاج آقا عبدالله آل آقا به امام گفت: حاج آقا! اجازه بدهید بگوید. خواب عجیبی است و شنیدن دارد. خیلیها نشنیده اند.امام همان طور که ساکت و آرام به یک نقطه نگاه می کردند تبسمی نموده و به آقا مصطفی فرمودند: چیه؟ بگو.
آن مرحوم گفت: چند شب پیش، خواب دیدم در مجلسی هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیب نشسته اند: فارابی، شیخ الرییس ابن سینا، بیرونی، فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، ملاصدرا، حاج ملاهادی سبزواری و عده زیادی دیگر (گویا سقراط و افلاطون و ارسطو از حکمای یونان را هم نام برد) در همین حال دیدم شما وارد شدید و حکما و فلاسفه همه بلند شدند و به استقبال شما آمدند و شما را بردند و در صدر مجلس نشاندند.
وقتی سخن آن مرحوم تمام شد، امام رو به ایشان کرد و گفتند: «این خواب را تو دیدی؟!» آقا مصطفی گفت: «بله». امام فرمودند: «تو بی خود چنین خوابی دیده ای!»
این سخن امام، خنده بلند همه حضار مجلس را در پی داشت و خود امام هم لبخندی زدند.[۱۲]
شوخی و مزاح یکی از یاران امام حسن (علیه السلام) با ایشان
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) هر کدام مزاح هایی با اطرافیان خاص خود می نمودند و موجبات شادی و سرور همدیگر را فراهم می آوردند و یا از شوخ طبعی یاران خود مسرور می شدند.
یکی از یاران امام حسن مجتبی (علیه السلام) که زبان گویایی در شوخی و مزاح با دیگران داشت، گاهی اوقات نزد حضرت می رسید و با شوخی های خود امام را شاد میکرد و می خنداند.
مدتی امام او را ندید. روزی پس از مدت ها نزد امام آمد. امام از او پرسید: حالت چطور است؟ او آهی کشید و گفت: ای فرزند رسول خدا! حال من بر خلاف آن چیزی است که خودم و خدا و شیطان آن را دوست می داریم! امام خندید و پرسید: چطور؟! توضیح بده.
مرد گفت: خدا می خواهد من از او اطاعت کنم و معصیت کار نباشم، من چنین نیستم. شیطان دوست دارد من در برابر پروردگار خویش (همواره) سرکشی کنم و (پیوسته) معصیت کنم، اما من چنین نیستم؛ و خودم هم دوست دارم همیشه در دنیا باشم اما این چنین هم نخواهم بود و روزی از دنیا خواهم رفت. حال، شما بگویید حال من چگونه باید باشد؟!
امام مجتبی (علیه السلام) از این شوخی و مزاح او خندید و شاد گردید.[۱۳]
شوخی و مزاح با خوراک بوقلمون!
آقا[۱۴] وقتی می بیند پدرم قصد بلند شدن دارد میگوید: سید جعفر! حالا که آقا پسر دسته گلت هم اینجاست، ناهار بمانید. پدرم که نمی خواهد زحمت بدهد میگوید: راضی به زحمت شما نیستیم. آقا لبخند زنان میگوید: بمانید که خوراک بوقلمون داریم.
سفره که پهن می شود اول سبزی می آورند آقا ضمن اشاره به آن می خندد و میگوید: این هم خوراک بوقلمون! مگر نه این که خوراک بوقلمونها سبزی است؟!
شوخی و مزاح های گاه به گاه ایشان، خیلی به دل می نشیند.[۱۵]
شوخی و مزاح از نوع سلمانی!
آقا[۱۶] به سر تراشیده ام نگاهی می اندازد و از سر شوخی و مزاح میگوید: به به! مبارک باشد از حج آمده ای یا سربازی؟
لبخندی می زنم و سرم را پایین می اندازم. آقا می گوید: راستی، خانه که رفتی از پدرت بپرس تا برایت بگوید چرا به آرایشگرها، سلمانی هم میگویند. می گویم: چشم. بعد هم سفارش پدرم را که به خاطرش اینجا آمده ام انجام میدهم و به خانه برمیگردم. در طول راه به سوال آقا می اندیشم.
پدرم با شنیدن پرسش، لبخندی میزند و میگوید: وقتی پیامبر گرامی اسلام مراسم حج را به جا می آورد، جناب سلمان فارسی موهای سر مبارکش را تراشید و از آن روز به بعد آرایشگرهای ایران در پاسداشت کار ارزنده او، خود را سلمانی نامیدند.[۱۷]
نتیجه گیری
شوخی و مزاح علاوه بر این که یکی از ویژگی های مثبت و تاثیرگذار بر زندگی فردی و اجتماعی است، یکی از مصادیق حسن معاشرت و صفات مومنان می باشد و همواره در زندگی پیامبر، معصومان (علیهم السلام) و بزرگان دین مورد توجه و تاکید بوده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان اسوه حسنه بارها با یاران و دوستان خود شوخی و مزاح می نمود و محیط و فضای شادی را برای خود و دیگران فراهم میکرد. البته به تصریح روایات، شوخی و مزاح باید در حد اعتدال باشد و نباید با گناه و منکر آلوده شود. در این راستا پیامبر تصریح نمودند که شوخی و مزاح می بایست بر پایه حق و واقعیت باشد.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . رک: مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص ۱۰
[۲] . طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۱
[۳] . شهید ثانی، کشف الریبه، ص۸۳
[۴] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۴۱۳
[۵] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲ ص۱۱۲
[۶] . واقعه/۳۵-۳۶
[۷] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶ ص۳۳۰
[۸] . ملا احمد نراقی، خزائن، ص۳۰۲
[۹] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۶-۲۹۷
[۱۰] . محمدی اشتهاردی؛ داستان دوستان؛ ج۱؛ ص۱۴۰-۱۴۱( نقل از بحارالانوار، ج ۱۶، ص۲۹۴)
[۱۱] . محمد محمدی اشتهاردی؛ داستان دوستان ج۳ ص ۳۹۳
[۱۲] . وجدانی، سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۶ ص ۵۵
[۱۳] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۱۰
[۱۴] . مرحوم آیت الله علی دوانی
[۱۵] . شهرامی، در خانه علما، ص۳۲
[۱۶] . آیت الله کاظمی
[۱۷] . شهرامی، در خانه علما، ص۴۵-۴۶
منابع
- قرآن کریم
- علامه مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
- طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق؛ قم؛ انتشارات رضی؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۷۰ ش
- شهید ثانی، زین الدین بن علی؛ کشف الریبه؛ بی جا؛ دارالمرتضوی؛ چاپ سوم؛ ۱۳۹۰ ق
- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم؛ موسسه آل البیت (علیهم السلام)؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۹ ق
- محدث نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل؛ قم؛ موسسه آل البیت (علیهم السلام)؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۸ ق
- محمدی اشتهاردی، محمد؛ داستان دوستان؛ قم؛ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی؛ چاپ پنجم؛ ۱۳۷۳ ش
- نراقی، ملا احمد بن محمد مهدی؛ خزائن؛ انتشارات قیام؛ چاپ دوم؛۱۳۹۰ ش
- مهدوی کنی، محمدرضا؛ اخلاق عملی؛ قم؛ انتشارات جمکران؛ چاپ نهم؛ ۱۳۹۸ ش
- ابن ابی الحدید، ابو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبه الله بن محمد بن محمد؛ شرح نهج البلاغه؛ قم؛ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۴ ق
- وجدانی، مصطفی؛ سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی؛ تهران؛ انتشارات پیام آزادی؛ چاپ شانزدهم؛ ۱۳۷۸ ش
- شهرامی، بیژن؛ در خانه علما؛ قم؛ بوستان کتاب؛ چاپ اول؛ ۱۳۹۰ ش