- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
محمد بن ابى بکر، در اوائل ذى حجه سال دهم قمرى در بین راه مدینه منوره و مکه معظمه، در ذوالحلیفه، در مکانى به نم “بیداء” دیده به جهان گشود.
در آن ایام پدرش ابوبکر بن ابى قحافه و مادرش اسماء بنت عمیس بسان بسیارى از اصحاب رسول خدا(ص)، به همراه آن حضرت عازم مکه معظمه بوده، تا مراسم حج آن سال را، که به حجه الوداع معروف گردید، به جاى آورند.
شایان ذکر است که اسماء بنت عمیس، پیش از ابوبکر، همسر جعفر بن ابى طالب(علیه السلام) معروف به جعفر طیار بود، که پس از شهادت وى در جنگ موته، همسر ابوبکر شد و محمد را به دنیا آورد. (۱) پس از مرگ ابوبکر در سال ۱۳ هجرى قمرى، اسماء بنت عمیس افتخار همسرى امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) را پیدا کرد و فرزند خردسالش محمد را نیز به خانه امام على(علیه السلام) برد و در مکتب تربیتى وى، بزرگش نمود.
محمد بن ابى بکر در محاصره قصر عثمان بن عفان و کشته شدن وى به دست انقلابیون مسلمان، نقش مهمى بر عهده داشت و پس از انتخاب شدن امیرمؤمنان(علیه السلام) به خلافت اسلامى، وى از اعضاى شرطه الخمیس (فدائیان امام على(علیه السلام)) بود. محمد بن ابى بکر در غائله اصحاب جمل در کنار مولایش امام على(علیه السلام) با مخالفان و معاندان ولایت به سختى مى جنگید و در برابر خواهر خویش عائشه بنت ابى بکر و برادر خود عبدالرحمن ابى بکر، مبارزه مى کرد و با ناکثین عصر خود، نبرد بى امانى به عمل آورد.
پس از واقعه جمل، وى از سوى امام على(علیه السلام) به جاى شوهر عمه خود قیس بن سعد انصارى، به حکومت مصر منصوب گردید.
وى، در هنگام جنگ صفین که میان سپاهیان امام على(علیه السلام) و لشکریان معاویه بن ابى سفیان بر پا شده بود، از مصر سربازان را مجهز کرده و به همراه امکانات مالى و رزمى به یارى امیرمؤمنان(علیه السلام) در صفین مى فرستاد.
پس از واقعه صفین میان او و معاویه بن ابى سفیان نامه هایى رد و بدل شد و معاویه از تطمیع و تهدید او ناامید گردید و به ناچار عمرو بن عاص را با سپاهى سنگین به نبرد او در مصر فرستاد.
محمد بن ابى بکر که با تهاجم همه جانبه شامیان و عثمانیان روبرو شده بود، نامه اى به امام على(علیه السلام) فرستاد و از او یارى طلبید.
امام على(علیه السلام) براى خنثى کردن فتنه هاى معاویه و عمرو بن عاص نامه اى به مالک اشتر نخعى فرستاد و او را به نزد خویش طلبید و پس از حضور وى در کوفه، طى حکمى وى را به حکومت مصر منصوب کرد، تا با دلیرى و زیرکى خویش بتواند در برابر تهاجم همه جانبه دشمن مقاومت کرده و محمد بن ابى بکر را از آن وضعیت نجات دهد.
اما متاسفانه، مالک اشتر در مسیر مصر، در ناحیه “قلزم” به دست جاسوسان معاویه مسموم و شهید گردید و با شهادت او، نیروهاى دشمن دل گرم تر و یاران امام على(علیه السلام) در مصر، منزوى تر گردیدند.
امام على(علیه السلام) پس از آگاهى از شهادت مالک اشتر، نیروهاى دیگرى از کوفه به فرماندهى کعب بن مالک همدانى آماده حرکت به مصر نمود، تا محمد بن ابى بکر را در نبرد با شامیان و عثمانیان یارى نمایند.
اما به خاطر فاصله طولانى کوفه تا مصر و نزدیک بودن فاصله شام به مصر، توطئه هاى معاویه پیش از حرکت جهادى سپاهیان امام على(علیه السلام) مؤثر واقع گردید.
معاویه، از یک سو هواداران عثمان مقتول، به سردمدارى افرادى چون مسلمه بن مخلد و معاویه بن حدیج را در داخل مصر بر ضد محمد بن ابى بکر وادار به شورش و جنگ داخلى کرد و از سوى دیگر، عمرو بن عاص را با شش هزار مرد جنگى براى نبرد با محمد بن ابى بکر به سوى مصر اعزام کرد.
محمد بن ابى بکر دلیرانه در برابر سپاهیان دشمن مقاومت کرد و در این بین بسیارى از سپاهیان و فرماندهان او و هم چنین مخالفانش کشته شدند ولى کثرت دشمنان و مهاجمان، صحنه را به تدریج بر وى تنگ کرد و عاقبت او را در میدان نبرد تنها نمود. سرانجام وى را دستگیر و در غل و زنجیرش نمودند و به نزد عمرو بن عاص در فسطاط فرستادند. با این که برادرش عبدالرحمن بن ابى بکر در سپاه عمرو بن عاص بود، با این حال نتوانست براى رهایى و آزادى او کارى انجام دهد. سرانجام با شکنجه هاى زیاد روحى و جسمى، او را مظلومانه به شهادت رسانیده و بدن مقدسش را در شکم حیوانى گذاشته و به دستور معاویه بن حدیج سکونى جنایت کار، در آتش سوزانیدند.
پس از شهادت وى، مصر به تصرف شامیان در آمد و امام على(علیه السلام) در شهادت او بسیار متاثر و ناراحت گردید و در ضمن خطبه اى فرمود: ألا انّ محمد بن ابى بکر (رحمه الله) قد قتل، و تغلب ابن النابغه – یعنى عمرو بن العاص- على مصر، فعند الله نحتسب محمداً، فقد کان ممن ینتظر القضاء و یعمل للجزاء.
پس از آن واقعه جانسوز، امام على(علیه السلام) لشکریان خود را که به یارى محمد بن ابى بکر فرستاده بود و آنان به مقدار پنج فرسنگ از کوفه دور شده بودند، به کوفه بازگردانید.(۲)
شیخ طوسى روایت کرد که روزى محمد بن ابى بکر به امام على(علیه السلام) عرض کرد: دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنم. امام على(علیه السلام) فرمود: مگر با من بیعت نکرده بودی؟
گفت: چرا، بیعت کرده بودم و حال مى خواهم تجدید بیعت کنم.
آن گاه با امام على(علیه السلام) بیعت کرد و به وى عرض کرد: اشهد انک امام مفترض طاعتک، و أنّ أبى فى النّار.(۳)
پی نوشت:
۱- الطبقات الکبرى (محمد بن سعد)، ج ۸، ص ۲۸۲.
۲- نک: أنساب الاشراف – ترجمه امیرالمؤمنین(علیه السلام) – (بلاذرى)، ص ۲۹۷، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۶۱۵؛ العقد الفرید (قرطبى)، ج۱، ص ۱۲۳؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمى)، ص ۲۴۹؛ معجم رجال الحدیث ( آیت الله خویى)، ج ۵۱؛ ص ۱۶۸.
۳- اختیار معرفه الرجال (شیخ طوسى)، ج۱، ص ۲۸۱.