- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
عمّار بن یاسر، صحابى پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، پاکیزه نَفْس، پاکْ سرشت، ستوده خُلق، درست دل و سرشار از دوستى خداى تعالى، که سختى ها و دشوارى های فراوانی در راه دین و براى استوارى پایه هاى جامعه نو پای اسلامى متحمّل شد.
او داراى دیدى روشن بین، نگاهى ژرف کاو و گام هایى استوار بود که توانست از پشت ابرهاى متراکمِ حیله و نیرنگ و ظواهرِ آمیخته به اسلام، حق و حقیقت را دریابد و لذا با امام علی(علیه السلام) همراه شد و در دو جنگ جمل و صفین به همراه امام علی(علیه السلام) بود.
تا اینکه حضورش در جنگ صِفّین، براى برخى نشاط انگیز، براى گروهى بیم آور و براى دسته اى تأمّل برانگیز شده بود. و نیز حضورش در صفین، بسیارى از یاران معاویه را به تردید افکنْد. تا این که عده ای از قاریان شام به همراه شِمر بن اَبْرهه بن صباح حِمْیَرى، به – جمع یاران- على(علیه السلام) پیوستند، و این جدا شدن قاریان شامی، توانِ معاویه و عمرو بن عاص را کاست و به شدت آنان را خشمگین ساخت(۱).
آن گاه عمار در برابر پرچم شامیان، موضعی شگرف گرفت و فرمود: به آن که جانم در دست اوست سوگند، من زیر این پرچم، همراه پیامبر خدا (صلی الله و علیه و آله)، سه بار جنگیده ام و این، چهارمین بار است، به خدا سوگند، اگر چنان – شامیان – ما را بزنند که به بلندى هاى هَجَر پرتابمان کنند، من یقین دارم که ما بر حقّیم و آنان در گمراهى اند(۲).
سپس عمار با صداى بلند گفت: آیا کسى هست که خواهان بهشت باشد؟؛ که با گفتن این سخن، تعداد زیادی از صحابه و غیر صحابه، در کنار وی شدند که ابوهیثم بن تیّهان و خزیمه بن ثابت (ذو شهادتین) از آن عده بودند. آن گاه عمار درخواست آب کرد. پسر جوانى، ظرف شیر براى او آورد، وقتى که عمار شیر را دید خدا را به بزرگى یاد کرد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: «ای عمار، آخرین بهره تو از دنیا شیر است». و امروز یقین دارم که محمد (صلی الله و علیه و آله) و یاران او را دیدار خواهم کرد. آن گاه به همراه لشکر خود بر شامیان حمله کرد و جنگ شدیدی در گرفت.
آن گاه عمار بانگ برآورد و هماورد خواست. مردی از قبیله سکسکه به او حمله کرد و با شمشیر به یک دیگر ضرباتى زدند تا اینکه عمار او را کشت.
عمار بار دیگر هماورد خواست، مردى از قبیله حمیر به مبارزه او پرداخت عمار او را هم کشت؛ و او هم عمار را زخمى کرد.
آن گاه ابو غادیه مزنّی جهنی، تیری به زانوی عمار زد و او را بر زمین انداخت سپس ابو غادیه، با تعدادی بر وی تاختند و عمار را کشتند و سر او را نزد معاویه بردند(۳).
سپس ابوغادیه مزنّی جهنی، عمر بن حارث خولانى و شریک بن سلمه مرادى، هر یک از این سه تن؛ مى گفتند: که عمار را من کشتم.
عمرو بن عاص به آنان گفت: به خدا سوگند شما در افتادن به آتش با همدیگر ستیز مى کنید. در حالی که من خود از رسول خدا(رصلی الله و علیه و آله) شنیدم که مى گفت: «گروه ستمکار عمار را مى کشند». حال شما هر یک می گویید: من او را کشته ام.
معاویه تا این سخن را از عمرو بن عاص شنید بر وی خشم گرفت؛ و وقتی که آن سه از نزدش بیرون رفتند به عمرو گفت: چنین کارى که تو کردى ندیده ام. مردمى که جان خود را در راه ما مى بخشند!، تو به آنان مى گویى در مورد دوزخ و آتش ستیزه نکنید؟
عمرو عاص گفت: به خدا سوگند، همچنین است و خودت هم مى دانى! و ای کاش، بیست سال پیش از این مرده بودم(۴).
آن گاه خبر شهادت عمار را به امام على علیه السلام، دادند، امام جان مقدّسش غمگین و سینه اش تنگ گشت، و فرمود: « خداى رحمت کند عمّار را آن روز که اسلام آورد، آن روز که کشته شد، و آن روز که زنده برانگیخته خواهد شد!…من عمار را از آن هنگام می شناسم که اگر چهار تن از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، یاد مىشدند او نفر چهارم بود و هیچ یک از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله)، تردید ندارد در اینکه عمار بهشتی است… و بهشت بر او گوارا باد».
آن گاه على (علیه السلام) بر بالین جنازه عمار حاضر شد و بر وی نماز گزارد، و عمار به هنگام شهادت نود و چهار سال سن داشت.(۵).(۶)
پی نوشت:
(۱). وقعه صفّین، ص ۲۲۲؛ بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۴۶۳ ح ۴۰۲؛ شرح نهج البلاغه، ج ۵، ص ۱۸۰؛ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۳؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۷۱؛ الأخبار الطوال، ص ۱۷۵ و مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۸۸.
(۲). مسند ابن حنبل، ج ۶، ص ۴۸۰ ح ۱۸۹۰۶؛ مسند أبی یعلى، ج ۲، ص ۲۶۲ ح ۱۶۰۷ و العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳۶.
(۳). تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۱ و ج۱۱، ص ۵۰۹؛ العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳۷؛ الفتوح، ج ۳، ص ۱۵۹؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۳۳۴ ح ۸۳۵ ؛ وقعه صفّین، ص ۳۴۳؛ طبقات الکبرى، ترجمه؛ ج۳، ص۲۲۴؛ تاریخالإسلام، ج۳، ص ۵۴۷و إمتاع الأسماع، ج۱۲، ص۲۰۰.
(۴). امامت و سیاست، ترجمه، ص ۱۵۶ و الطبقات الکبرى، ترجمه، ج۳، ص۲۲۲.
(۵). الطبقات الکبرى، ج ۳ ص ۲۶۲، تاریخ دمشق، ج ۴۳، ص ۴۷۶ و کنز العمّال، ج ۱۳، ص ۵۳۹ ح ۳۷۴۱۱.
(۶). گرد آوری از: دانش نامه امیرالمؤمنین، محمّد محمّدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، قم، ۱۳۸۶هـ ش، چاپ اوّل، ج۶، ص ۶۵-۷۵.تاریخ انتشار: « ۱۳۹۱/۱۱/۱۸ »
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی