- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
در ساختار خانواده، با سلسله مراتب، مرزبندیها و قوانین خاص هر خانواده روبرو میشویم که آگاهی از آنها، برای درک ماهیت و روابط در خانواده ضروری است…
روشهایی برای شناخت درست روابط در خانواده
ساختار خانواده
ساختار خانواده، استخوانبندی آن را تعیین میکند. پدر، مادر، فرزندان و سلسله مراتب میان آنان و نیز ارتباطی که با نسلهای قبلی (پدربزرگ، مادربزرگ) و بعدی (نوهها) برقرار میشود همه در یک ساختار قابل تعریف و مشخص گنجانده میشود که شمایل سطحی آن شبیه چیزی است که در شجرهنامههای خانوادگی میبینیم.
به این ترتیب در ساختار یک خانواده و نگاه به آن، نسلهای قبلی و بعدی خانواده موجود نیز باید در نظر گرفته شوند و به خصوص توجه به الگوهای تکراری رابطهای که در این نسلها دیده میشود، از اهمیت تشخیصی و درمانی زیادی برخوردار است، زیرا این الگوهای تکراری میتوانند نشاندهنده انواع اختلالات یا واکنشهای غیرانطباقی باشند که در خانوادهها به ارث میرسند و باید آنها را تعدیل کرد یا از میان برد.
در ساختار خانواده با سلسله مراتب، مرزبندیها و قوانین خاص هر خانواده روبرو میشویم که آگاهی از آنها برای درک ماهیت یک خانواده ضروری است.
ارتباط
عنصر بعدی، رابطه یا ارتباط است. اصولا در نگاه سیستمی، عناصر یک سیستم با یکدیگر و با عناصر محیط دارای ارتباط متقابل و تاثیرگذار هستند. این روابط است که پویایی و حیات سیستم را تامین میکند. در یک سیستم زنده مثل خانواده توجه به الگوهای ارتباطی انطباقی یا غیرانطباقی در تشخیص اختلالات و درمان آنها راهگشاست.
اطلاعات و عملکرد
در این ارتباطهاست که انواع گوناگون اطلاعات کلامی و غیرکلامی مبادله میشود. مجموعه این کنشها و برکنشها به صورت کارکرد یا عملکرد سیستم یا نظام خانواده تجلی مییابد که به شکل رفتارهای قابل مشاهده و قابل بررسی فردی، جمعی و میان فردی خود را نشان میدهند. این رفتارها میتوانند سازنده یا مخرب، سالم یا بیمارگونه و انطباقی یا غیرانطباقی باشند.
در نگاه به هر خانواده، توجه به این چهار عنصر یعنی ساختار، رابطه یا ارتباط، اطلاعات و عملکرد، ماهیت وجودی آن خانواده و عملکرد کلی آن را روشن میکند و خانواده سالم را از خانواده ناسالم و یا مختل متمایز میسازد.
خانواده ناسالم
خانوادهای که در ساختار دچار گسست است(مثلا زن و شوهر از هم جدا شدهاند)، روابط غیرانطباقی است(کودکی درس نمیخواند یا یکی از نوجوانان معتاد شده است) و تبادل اطلاعات در آن با مشکل رو به روست(خواستهها به وضوح بیان نمیشود و یا تبادل کلامی در سطح حداقل ممکن است) حتما از عملکرد سالم و سازنده بیبهره خواهد بود. به عبارت دیگر، سیستم آن از هماهنگی و سازمانیافتگی لازم محروم است.
بنابراین بر خلاف رویکردهای قبلی در عرصه روان شناسی، هنگامی که مثلا یک فرزند دچار مشکل تحصیلی است یا مادر خانواده دچار افسردگی شدید شد، یا پسر خانواده، درگیر اعتیاد است و یا پدر خانواده دست به خشونت میزند، به جای جدا کردن هر یک از این اعضا از کل خانواده و استفاده از برچسب بیمار برای آنان، باید کل خانواده و روابط موجود در آن را مسئول بروز این ناهنجاری دانست و در هنگام درمان و مشاوره نیز توجه اصلی را به ساختار معیوب، نقصان تبادل اطلاعات، جو احساسی آسیبزا و روابط متقابل مسئله آفرین در میان اعضای خانواده معطوف کرد.
به عبارت دیگر کل خانواده به عنوان یک واحد ارگانیک مانند بدن یک فرد در نظر گرفته میشود که بروز یک مشکل خاص در هر یک از اعضای آن، به عنوان نشانه یا علامتی از اختلال در کارکرد کلی خانواده شناخته خواهد شد.
همان طور که سرفه در انسان، نشانهای از بروز اختلال در یکی از اعضای بدن او محسوب میشود، بروز افسردگی در مادر یک خانواده نیز اختلال کل خانواده در نظر گرفته خواهد شد و به جای تمرکز محض بر مادر، باید روابط درونی خانواده و ساختار و عملکرد و نوع ارتباطها و تبادل اطلاعات و جو عاطفی خانواده مورد بررسی قرار گیرد و در صورت لزوم تغییرات لازم و سازنده در آنها داده شود.
تعریف سیستم خانواده
خانواده به مثابه یک سیستم را میتوان چنین تعریف کرد: واحدی که اجزای (بخوانید اعضاء) آن نه تنها در ارتباط متقابل با هم به سر میبرند بلکه با هم نیز تغییر میکنند و یا در صورت وجود هرگونه اختلال و انحراف برای حفظ تعادل خود فعال میشوند.
البته این خاصیت هر سیستمی است که متمایل به حفظ تعادل خود است. بنابراین رفتار اعضای یک خانواده نیز مانند اجزای یک سیستم به نحوی است که تعادل آن خانواده حفظ شود. یعنی رفتار هر عضو خانواده کارکردی در جهت حفظ ثبات خانواده دارد. حتی اگر این رفتار یک رفتار نابهنجار باشد باز در ایجاد تعادل سیستم نقش دارد.
این نکته بسیار حائز اهمیت است زیرا در بسیاری از موارد، رفتار بیمارگونه یک عضو خانواده یا حتی بیماری او، خود مایه حفظ تعادل در خانواده است، منتهی تعادلی غیرانطباقی یا ناسازگارانه. بنابراین خانواده در برابر تغییر آن رفتار یا درمان آن بیماری یا رفع آن مشکل، مقاومت خواهد کرد، زیرا تعادل آن به هم میخورد.
نکته مهم
در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که باید مورد توجه درمانگران قرار گیرد. با وجود توجه ظاهری افراد خانواده به شخصی که برچسب بیمار یا عضو مشکلدار را خورده است و مراجعه آنان برای رفع مشکل وی، در حقیقت خود این مشکل، ناشی از نحوه تعامل و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر بوده و در جهت حفظ تعادل غیرانطباقی در سیستم آن خانواده است.
بنابراین با وجود نیات ظاهری، بستگان فرد ممکن است هنگامی که فرد مزبور در جهت تغییر خود اقدام کند و به عبارت دیگر در مسیر بهبود یا اصلاح خود قدم بردارد، سایر اعضای خانواده در برابر آن مقاومت کنند.
در اینجا ارائه آموزش لازم به افراد خانواده ضروری است. باید به آنان گفت که در خانواده، تغییر یک پدیده عمومی است که باید تمام ساختار، الگوهای ارتباطی- اطلاعاتی و جو عاطفی را دربرگیرد و نقش آنان نیز در این تغییر اجتنابناپذیر است و باید بدون هراس از بر هم خوردن یک تعادل غیرانطباقی در سطح پایین، به کوشش برای رسیدن به تعادل و هماهنگی انطباقی و سازنده در یک سطح بالاتر از زیستن دست یازند تا هم مشکل موجود حل شود و هم خانواده به سطح بالاتری از عملکرد و سلامت برسد تا امکان رشد بیشتر خانواده به عنوان یک واحد جامع و اعضای آن به عنوان افراد مستقل فراهم شود.