- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
کلمه «شطح» در کتابهای لغت معنا نشده است. زبیدی میگوید اهل صرف آن را از اسماء اصوات شمرده است. سنوسی گفته است که من لفظ شطح و شطحیات را در کتب لغت ندیدهام و تنها در اصطلاح صوفیه به کار برده شده است.به هر حال شطح و شطحیات کلمات نا مأنوس و گاهیی زننده است که از زبان صوفیان بیرون می آید. در این نوشته به این امر و نقد آن پرداخته شده است.
شطح در اصطلاح متصوفه عبارت از کلماتی است که در حالت غیبوبت و غلبه شهود حق تعالی از آنان صادر میشوند به گونهای که در این هنگام جز خدا چیزی دیگری را درک نمیکنند. مثل سخن برخی از آنان که گفت «اناالحق» و یا «لیس فی جبتی الاالله» و امثال اینها..[۱]
به هر حال شطح اصطلاح عرفانی است و شطح سخنی است که زبان از آن تنفر داشته باشد و گوش از شنیدن آن کراهت دارد. و آن بیان امور و رموزی است در وصف وجد. یعنی عباراتی که وصف شدت وجد را کند شطح گویند.[۲] بنابراین شطحیات از نظر تصوف به کلماتی گفته میشود که ظاهر شان زشت و ناپسند میآیند اما در باطن زیبا و درست هستند.[۳]
ابو نصر سراج طوسی در بیان شطح میگوید: گفتهای است پیچیده در توصیف وجد درونی که نیرومند و استوار بر صاحب وجد چیره میشود و از گرمی و جوشش روح بیرون میتراود. هرچند در کتابهای لغت معنایی برای شطح ذکر نشده است؛ ولی ابونصر میگوید شطح در لغت عرب به معنای حرکت است.[۴]
شطح و شطحیات با سادگی با عقل و منطق قابل تطبیق و تفسیر نیست. شطح که در فرهنگ غرب به عنوان «پارادوکس» معروف است و مفهوم آن چیزی است در حد«عبارت موهم تناقض» یا «عبارت ظاهرا متناقض» یا متناقض با عقل، از دیر باز در فرهنگ تصوف و عرفان مطرح بوده است.[۵]
شیخ روزبهان بقلی اثر معروفی به نام شرح شطحیات در قرن ششم هجری در این زمینه به وجود آورده و پیش از آن، کتابی هم به عربی به نام «منطق الاسرار ببیان الانوار» تألیف نمود که حاکی از اهمیت شطح در نزد صوفیه است. او در تعریف شطح میگوید: در شطح حرکت است و آن خانه را که آرد در آن خرد کنند(آسیاب) مشطاح گویند، از بسیاری حرکتی که در آن باشد. پس در سخن صوفیان شطح مأخوذ است از حرکات اسرار دلشان. این بیان تقریبا بیان ابو نصر سراج است که در قرن چهارم هجری در باره شطح ابراز داشته است.[۶]
از این مطالب چنین به دست میآید که شطح آن سخن ظاهرا غریب و نامأنوس و نامعقول و احیانا خلاف شرع است که بر زبان عارفِ سراپاشور و هیجان، در اوج وجد و مستی و جذبه، جاری میشود که معنا و سرّ و ارزش آن برای اهل حال و معنا روشن و آشکار است و یا اگر هم روشن نباشد، باز هم جای انکار نیست، زیرا اذعان دارند که آن سخنان نه خلاف حقیقت است و نه ضد شریعت، آنچه مسلّم است بیان و نشانی است از یک حالت و ادراک عمیق اگر چه فعلا برای ایشان قابل درک و فهم نباشد.[۷]
شطح و شطحیات مانند خرقه پوشی و قطب سازی و برنامههای خانقاهی و سماع و امثال اینها از رسوم و برنامههای صوفیان به شمار نمیآید که به آن ملتزم باشند؛ بنابراین شطح و شطحیات چیزی است که از برخی بزرگان صوفیه و عرفای معروف سر میزند. در اینجا به نمونهای از شطحیات برخی عرفا اشاره میکنیم:
منصور حلاج میگفت: «اناالحق»، پیوسته به حق حق بودم، صاحب من و استاد من ابلیس و فرعون است.[۸]
در مورد بایزید سخنانی گفته شده است. ابونصر سراج طوسی میگوید: حکایتهای بایزید نشان میدهد که او غرق دریای معرفت خویش بوده و از خویش به در میرفته چونکه معانی دریافته هایِ او، بارها او را در خود فرو برده اند. یک نمونه از شطحیات منسوب به بایزید بسطامی این است: « حق یک بار مرا بالا برد و پیش چشمان خود نهاد و به من گفت: ای بایزید! آفریده هایم دوست دارند که تو را ببینند. گفتم: مرا به وحدانیت خود بیارای و انانیت را بر من بپوشان و تا حد بیهمتایی خود مرا برکشان تا بدانجا که اگر آفریدههایت مرا دیدند، بگویند تو را دیده ایم، تو هم همان باشی که هستی اما من در میان نباشم.[۹]
حکایات زیادی از بایزید مبنی بر شطحیاتگویی او نقل شده است. همچنین از حلاج، شبلی، و برخی معدودی از بزرگان صوفیه نیز شطحیاتی نقل شده است که نیازی به ذکر آنها نیست.[۱۰]
به هر حال شطح گویی از نظر فقهاء و شریعت اسلام جایز نیست و نزدیک به کفر گویی است.
پی نوشت:
[۱]. زبیدی، تاج العروس، ج۴ص۱۰۵.
[۲] . سید جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، ص۳۱۰.
[۳] . ابو نصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، ترجمه : مهدی مجتبی، ص۴۰۱.
[۴] . رک: اللمع فی التصوف، ص۴۰۳.
[۵] . سید یحیی یثربی، عرفان نظری(تحقیقی در سیر تکاملی و اصول ومسائل تصوف )، ص۵۲۸-۵۲۹.
[۶] . سید یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۵۲۹.
[۷] . همان.
[۸] . همان، ۵۳۰.
[۹] . اللمع فی التصوف، ص۴۰۸.
[۱۰] . رک: اللمع فی التصوف، ص۴۰۶-۴۲۴.