- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شباهت های متعددی بین امام مهدی و حضرت ابراهیم وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می شود:
ابراهیم (ع) دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود.
قائم (ع) نیز حمل و ولادتش مخفی بود .
ابراهیم (ع) در روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند , و در یک هفته انقدر رشد داشت که دیگران در یک ماه رشد می نمایند , و در یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند , ـ چنانکه از امام صادق (ع) وارد شده که ناگاه مولایم صاحب الزمان را دیدم که در خانه راه می رود, از او زیباروی بر و فصیح تر ندیدم و حضرت ابومحمد (امام عسکری (ع) ) وارد شدم که ناگاه مولایم صاحب الزمان را دیدم که در خانه راه می رود , از او زیباروی تر و فصیح تز ندیدم و حضرت ابو محمد (ع) به من فرمود : این است مولود گرامی نزد خداوند عز و جل . عرض کردم : ای آقای من چهل روز است و من این وضع را در او می بینم ! فرمود : ای عمه من , مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفته دیگران و در یک هفته به مقدار یک ماه دیگران و در نک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد می کنیم [۱] … .
ابراهیم (ع) از مردم عزلت گزید . خداوند عز و جل به نقل از او بفرموده : ( و اعبزلکم و ما تدعون من درن الله) ؛ و از شما و آنچه فیر خداوند می پرستید کناره می گیرم .
قائم (ع) نیز از مردم اعتزال جسته که در حرف عین گذشت .
ابراهیم (ع) دو غیبت داشته داشته است.
قائم عجل الله فرجه نیز دو غیبت داشته است .
ابراهیم (ع) هنگامی که در آتش افکنده شد و جبرئیل برایش جامه ای از بهشت آورد .
قائم عجل الله فرجه نیز همان جامعه را هنگامی که قیام کند خواهد پوشید . در کتاب کمال الدین از مفضل از امام صادق (ع) آمده که فرمود : آیا می دانی جامه یوسف چه بود؟ گفتم : نه . فرمود : وقتی برای ابراهیم (ع) آتش افروختند , جبرئیل (ع) یکی از جامه های بهشتی را آورد و بر او پوشانید , پس با آن جامه گرمی و سردی به او اثر نمی کرد , و چون هنگامی وفاتش رسید , آن را در بازو بندی قرار داد و بر اسحاق آویخت , و اسحاق هم بعداًًًًًًً آن را بر یعقوب آویخت , و هنگامی که یوسف متولد شد یعقوب آن را بر او آویخت و و این در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت, و هنگامی که یوسف (ع) آن پیراهن را از بازوبند بیرون ساخت و یقوب بوی آن را شنید و و همین است که خداوند به حکایت از او فرموده : (انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون) [۲] ؛ همانا من بوی یوسف را می شنوم اگر مرا به کم عقلی نسبت ندهید .
این همان پیراهنی است که از بهشت نازل شده بود.
عرض کردم : فدایت شوم , پس این پیراهن به که می رسد / فرمود : به اثل آن پیراهن همراه قائم ماست هنگامی که خروج نماید . سپس فرمود : هر پیغمبری که عملی یا چیزی را وارث بود , به محمد r رسیده است [۳] .
می گویم : این خبر با حدیثی که فاضل علامه مجلسی در بحار الانوار از نعمانی نقل کرده منافاتی ندارد. حدیث چنین است : به سند خود , از یعقوب بن شعیب , از حضرت امام صادق (ع) که فرمود : آیا جامه قائم عجل الله فرجه را که در آن بپاخیزد به تو نشان دهم ؟ عرض کردم : آری . پس آن حضرت جعبه ای را خواست, و آن را گشود, و از آن پیراهن کریاسی بیرون آورد , و آن را باز کرد . دیدم آستین چپش خون آلود است. سپس فرمود : این همان پیراهن رسول خدا r است روزی که دندانهای جلویش ضربت دید آن را پوشیده بو , و حضرت قائم r همین پیراهن را بر تن دارد , و قیام می کند من آن خون را بوسیدم و بر صورت نهادم . سپس آن حضرت آن را تا کرد و برداشت [۴] .
زیرا که احتمال دارد هر یک از این دو پیراهن را در بعضی اوقات بپوشد , و محتمل است که پیراهن ابراهیم (ع) را با خود داشته, و بر بازویش بسته باشد یا مانند آن زیرا که در حدیث اول صراحت ندارد که آن حضرت آن را پوشیده باشد , و الله العالم.
ابراهیم (ع) : خانه کعبه را بنا کرد و حجر الاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند عز وجل می فرماید : (و اذ یرغع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا امک انت السمیع العلیم) [۵] ؛ و (به یاد آور) هنگامی که ابراهیم و نیز اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا بردند که پروردگارا از ما بپذیر که همانا تو شنوای دانا هستی .
و در برهان و غیر آن , از عقبه بن بشیر , از یکی از دو امام (باقر و صادق (ع) ) روایت است که فرمود : خداوند عزوجل به ابراهیم دستور داد که خانه کعبه را بسازد و پایه های آن را بنا نماید , و به مردم محل عبادت و مناسکشان را ارائه دهد , پس ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را هر روز به مقدار یک ساق می ساختند تا به جایگاه حجر الاسود رسیدند .
حضرت باقر (ع) فرمود : پس در اینجا کوه ابوقبیس او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری . آنگاه حجر الاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آن را در جای خودش نصب کرد [۶] .
قائم (ع) نیز مانند آن را دارد . در بخار از حضرت ابوعبدالله صادق (ع) مروی است که فرمود : هر گاه قائم (ع) بپاخیزد , مسجد الحرام را منهدم می کند تا به اساس آن برساند ومقام ابراهیم را به جایی که در آن بوده باز می گرداند [۷] … .
و در خرائج , از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت : در سال سیصد و سی هفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم . آن سال بنا بود قرامطه حجر الاسود را به جایگاهش باز گردانند, و بیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم , زیرا که در کتابها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید ـ چنانکه در زمان حجاج , اما زین العابدین (ع) آن را در جای خود قرار داد ـ ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم , و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم , و می دانستم که ابن هشام به مکه سفر می کند , لذا نامه ای نوشتم و آن را مهر کرده به او سپردم . در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه ؟ و به ابن هشام گفتم : سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب می کند برسد؛ من تو را برای اینکار فرا خواندم .
ابن هشام گوید : وقتی به مکه رسیدم و موقع جایگذاری حجرالاسود فرا رسید , به خدام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست, و آنها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند , دیدم هر کس خواست حجر را در جایش نصب کند نمی توانست و حجرالاسود قرار نمی یافت و می افتاد.
پس جوانی گندمگون و خوش صورت آمد ؛ آن را گرفت و در جایش قرار داد, آن چنان بند شد که انگار اصلاً از آنجا کنده نشده بود, فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد , و آن جوان رفت که از درب خارج شود من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم , مردم را از راست و چپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام .مردم برای او راه می گشودند و من چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جدا شد , من به سرعت می رفتم و او با بانی و آرامش می رفت , و چون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید , به سمت من برگشت, و فرمود : آنچه با خود داری پیش آور . من نامه را تقدیم کردم , بدون اینکه به آن نگاهی کند فرمود : به او بگو که از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی که ناچار از آن است پس از سی سال می رسد . اشک در چشمم حلقه زد , و نمی توانستم از جا حرکت کنم , مرا به حال خود گذاشت و رفت .
ابوالقاسم می گوید : این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی می افزاید : پس از سی سال از آن ماجرا ابوالقاسم بیمار شد , پس به امور خود رسیدگی کرد , وصیتنامه اش را نوشت , و جدیت عجیبی در این کار داشت . به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت تو منت بگذارد ؟ جواب داد : این همان سالی است که ترسانیده شدم . و در همان بیماری در گذشت. خداوند رحمتش کند [۸] .
ابراهیم (ع) را خداوند از آتش نجات داد . خدای عز و جل در کتاب خود می فرماید : (قلنا یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم) [۹] ؛ ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش .
قائم (ع) نیز به همین ترتیب خواهد شد . چنانکه در بعضی از کتابها از محمد بن زید کوفی از امام صادق (ع) منقول است که فرمود : هنگامی که قائم (ع) خروج می کند و شخصی , از اصفهان نزد آن حضرت می آید , و معجزه حضرت ابراهیم خلیل (ع) را تقاضا می کند؛ پس آن جناب دستور می دهد که آتش عظیمی بر افروزند و این آیه را می خواند (فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون) [۱۰] ؛ پس منزه است خداوندی که مالکیت و زمام همه چیز در دست اوست؛ و به سوی او بازگردانده می شوید.
سپس داخل آتش می شود و آنگاه به سلامت از آن بیرون می آید . آن مرد ملعون این معجزه را انکار می کند و می گوید : این سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور می دهد مرد را می گیرد و می سوزاند . و می فرماید : این جزای کسی است که صاحب الزمان و حجت الرحمن را انکار نماید .
ابراهیم (ع) مردم را به سوی خداوند فرا خواند. خداوند فرماید : (واذن فی الناس بالحج) [۱۱] ؛ و در مردم به حج اعلام و دعوت عمومی کن .
و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر (ع) است که فرمود : ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد و گفت : ای مردم ؛ من ابراهیم خلیل الله هستم ؛ خداوند شما را امر فرمود که حج این خانه را بجای آورید , پس شما حج را انجام دهید . و هر کس به حج می رود ـ تا روز قامت ـ ابراهیم را اجابت کرده است [۱۲] .
قائم (ع) نیز مردم را به سوی خدا دعوت می کند , چنانکه قبلاً مطالبی در حرف دال گذشت و مطالب دیگری نیز ان شاء الله خواهد آمد.
پی نوشت ها:
[۱] بحار الانوار , ۱۲/۱۹
[۲] سوره یوسف , آیه ۹۴
[۳] کمال الدین و ۱/۱۴۲
[۴] بحار الانوار , ۵۲/۳۵۵ و غیبت نعمانی , ۱۲۸٫
[۵] سوره بقره , آیه ۱۳۷
[۶] البرهان , ۱/۱۵۳
[۷] بحار الانوار , ۵۲/۳۳۸
[۸] الخرائج , باب ۱۳ . جای این سوال هست که چرا ابن قولویه ـ با همه جلالت قدر ـ تنها از تاریخ وفات خود می پرسد , از درگاه خداوند فرج امام و حل مشکلات عموم را خواهنیم . (مترجم)
[۹] سوره انبیاء , آیه ۶۹
[۱۰] سوره یس , آیه ۸۳
[۱۱] سوره حج, آیه ۲۷
[۱۲] البرهان ۱/۱۵۴ و کافی , ۴/۲۰۵