- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
یاران برجسته امام کاظم (علیهالسلام) تداوم امامت را برای رهبری جامعه اصل مسلم اسلامی دانسته و در برابر امواج انحرافی که خلفای خلافکار و فرقه های گوناگون پدید می آوردند، مقاومت می کردند. در زیر تنی چند از این مردان بزرگ به اجمال معرفی میشوند: وی در اعتقاد به امامت حضرت موسی بن جعفر چنان روشن بین و استوار بود که کوچکترین نرمش و یا لغزشی را در مقابل منحرفان روا نمی شمرد و در برخورد با فرقه هایی چون واقفیه، موضع قاطعی داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمین و هشتمین فروغ امامت از چهره های درخشان جهان تشیع و شخصیتی ارزنده به شمار می رود.
محمد بن ابی عمیر
در میان شیعیان و جامعه تسنن از چهره های محبوب و عابد و پارسا محسوب می شود.[۲] او روایاتی از امام هفتم نقل کرده که در آن ها امام را با کنیه ابااحمد مخاطب قرار داده است.[۳]
وی ۹۴ جلد کتاب در مباحث مختلف علمی، دینی و فقهی به رشته تحریر درآورد و مجموعه روایاتی که نقل کرده به ۶۵۴ حدیث می رسد. طی چهار سالی که در زندان بود، نگاشته های وی از بین رفت و بعدها با تکیه بر حافظه و آن چه به راویان دیگر انتقال داده بود، روایت می کرد. سرانجام محمد بن ابی عمیر مورد خشم دستگاه خلافت عباسی قرار گرفت; زیرا هارون اعتقاد داشت اسرار فعالیت سیاسی و مبارزات مخفی شیعیان و اسناد ارتباط آنان با پیشوای هفتم در اختیار اوست.
کشی به نقل از فضل ابن شاذان گفته است: «درباره ابن عمیر نزد خلیفه سعایت شد، او را دستگیر کرده و از وی خواستند نام شیعیان و کسانی که با موسی بن جعفر علیهماالسلام در ارتباط هستند به دستگاه خلافت تحویل دهد، وی امتناع کرد و از افشای نام رابطین با امام اجتناب نمود، دژخیمان او را در میان دو چوب قرار دادند. و برای اقرار گرفتن از نامبرده صدتازیانه بر بدنش زدند و چون از مقاومت دلیرانه اش خسته شده و به خشم آمدند بیش از صدهزار درهم وی را جریمه کرده و تمام اموالش را مصادره کردند.»[۴]
محمد بن مفضل بن عمر جعفی
محمد را باب امام کاظم علیهالسلام نامیده اند; او رابط میان مردم و حضرت بود و فرزند مفضل است، که امام صادق علیهالسلام توحید معروف خویش را به وی املاء فرمود. محمد بن علی بن نعمان; کنیه اش ابوجعفر و لقب او مؤمن طاق بود – چون مغازه اش در کوفه زیر طاقی قرار گرفته بود – از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وی توان آن را داشت که با هر مخالفی بحث کند و بر وی غالب گردد.[۵]
حسن بن محبوب
از راویان بزرگ است که فقهای شیعه در صحت احادیث او اجماع و خودش را توثیق کرده اند. او نزد امام هفتم و امام هشتم از احترام زیادی برخوردار بود و از ارکان عصر خویش به شمار می رفت، شیعیان اهل بیت از اطراف و اکناف دنیای اسلام به نزدش رفته و از فضل و دانش وی خصوصاً در فقه بهره می گرفتند، تألیفات و تصنیفات وی را شیخ طوسی در فهرست خویش ذکر نموده است.
ابوعبدالله بن یحیی کاهلی اسدی
از اصحاب امام کاظم علیه السلام است که نزد آن حضرت محترم بود و علمای رجال او را با منزلت و فضل می دانند. حضرت موسی بن جعفر خطاب به علی بن یقطین که در دستگاه هارون نفوذ سیاسی داشت، فرمود: از کاهلی اسدی و خاندانش صیانت کنید. من بهشت را برایتان ضمانت می کنم. وی هم قبول کرد و ابن یقطین زندگی او و خاندانش را تأمین می کرد.[۶]
ابان بن عثمان بجلی
اهل کوفه بود و گاهی هم در بصره سکونت داشت. شیخ طوسی وی را از اموالیان بجیله می داند. گروهی از بصریان هم چون ابوعبیده از وی حدیث نقل کرده اند. ابان با حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام ارتباط داشته و در کتاب هایش از آن حضرت روایاتی نقل کرده است.[۷]
عبدالله بن جندب
بجلی و کوفی است او منزلتی بلند نزد امام هفتم داشت و وکیل آن حضرت به شمار می رفت، امام رضا سوگند یاد کرد که; عبدالله بن جندب مورد رضایت خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و از مخبتین ماست.[۸]
هشام بن حکم
پرورش یافته مکتب امام صادق علیه السلام بود. او به خاطر دشمنی با بنی عباس سال ها مخفیانه زندگی می کرد و امام ششم او را نگهبان و گواهی دهنده بر راستی خویش می دانست. بارها از سوی امام کاظم علیه السلام برای انجام کارهای شخصی یا عمومی به عنوان وکیل تعیین شد. هارون که در پی فرصتی بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه ای با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیی برمکی ترتیب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست، هشام با همه فراست و شجاعت، به آن چه اعتقاد داشت اعتراف کرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به کوفه رفت و در منزل بشیر که از شیعیان معروف بود وارد گردید. او دانشمندی برجسته، متکلمی بزرگ و دارای بیانی شیرین و رسا بود.[۹]
صالح بن واقدی; طبری می گوید: خدمت امام موسی کاظم علیه السلام رسیدم، حضرت فرمود: هارون تو را زندانی می کند و درباره من از تو می پرسد، بگو او را نمی شناسم و آن گاه که به زندان افتادی تو را آزاد می کنم. و همین گونه هم شد. او با کمک امام به طرز شگفت انگیزی از زندان به مازندران (طبرستان) رفت. صالح بن واقدی می گوید: چون به دیار خویش برگشتم، به خدا سوگند نه کسی از من خبر گرفت و نه از زندانی بودنم کسی جویا شد.[۱۰]
او به برکت کرامت امام از چنین دسیسه ای رهایی یافت و توانست مدت ها در طبرستان به دفاع از حریم امامت بپردازد و با روی ولایت را پاسداری نماید.
صفوان بن یحیی
زمانی که صفوان فرزند یحیی به رشد عقلی رسید و علوم عقلی را از پدر خویش فراگرفت، در حوزه درس امام کاظم علیهالسلام حاضر شده و از بیانات قدسی آن فروغ آسمانی بهر مند گشت. او از فقیهان، محدثان و متکلمان کم نظیر است. علاوه بر مقام شامخ علمی، جایگاه والایی در زهد، تقوا و عبادت داشت. صفوان را یکی از وکیلان و نایبان خاص امام دانسته اند و می گویند او ضمن جمع آوری وجوهات شرعی، ماموریت خطیر نشر روایات اهل بیت ودایت شیعیان و مبارزه با خطوط انحرافی و التقاطی آن عصر را برعهده داشت.[۱۱]
علی بن یقطین
از دوستان و علاقه مندان امام موسی علیه السلام بود، در دستگاه هارون به مقام وزارت رسید. چندین مرتبه خواست از این مقام استعفا بدهد، ولی حضرت مخالفت کرد. وی برای ارتباط با امام و کمک به شیعیان و حمایت از محبان آل عترت که در فقر و ناداری بسر می بردند، از ماموران مخفی استفاده می کرد، اسماعیل بن سلان و فلان بن حمید از آن جمله اند که فرزند یقطین آنان را احضار کرد و گفت دو مرکب سواری تدارک دیده و از طریقی غیر از راه معمول بروید تا به امام هفتم برسید و نامه و مبالغی که می دهم تحویل آن حضرت به نحوی دهید که کسی متوجه نشود.[۱۲]
ابن بزیع
از اعیان و رجال شیعه و شاگردان امام کاظم علیه السلام است. طبق دستور امام در تشکیلات بنی عباس شغل مهمی داشت و از مشاورین خاص دستگاه خلافت به شمار می رفت. امور تعدادی از شیعیان جهان اسلام توسط وی اصلاح گشت. او به نیازمندان پناه می داد و عاشقان اهل بیت را از گرفتاری می رهانید.[۱۳]
یعقوب بن داود
مردی باایمان، پاک سرشت و نیکوکار بود. به دلیل برخورداری از شهامت و روحیه مبارزاتی به اتفاق برادرانش در قیام ابراهیم فرزند عبدالله بن حسن شرکت کرد و به همین دلیل دستگیر و زندانی گردید و تا آخر خلافت منصور در حبس به سر برد. با روی کار آمدن مهدی عباسی آزاد شد. این بار یعقوب تلاش های خود را در حمایت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شیعیان به صورت نفوذ در دستگاه حکومت و قبضه کردن پنهانی قدرت ادامه داد و سرانجام به پست وزارت رسید.
به این ترتیب توانست بسیاری از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامی را به علویان و سادات و برخی شیعیان تفویض کند. این وضع دشمنان را نزد خلیفه عباسی به سعایت و مذمت از وی واداشت و مهدی عباسی را به این موضوع تهدید کردند که سراسر کشور اسلامی در دست یعقوب و شیعیان است و با انقلابی سریع می تواند بساط حکومت تو را سرنگون کنند. تبلیغات زهرآگین دشمنان کار خود را کرد و موجب برکناری یعقوب و زندانی شدن او گردید.[۱۴]
پی نوشت:
- جامع الرواه; محمد بن علی اردبیلی، ج ۲، ص ۳۵۶ -۳۵۷ و نیز الکنی و الالقاب، محدث قمی.
- فهرست شیخ طوسی، ص ۲۶۵٫
- معجم رجال حدیث، ج ۱۴، ص ۳۰۱٫
- این واقعیت در رجال نجاشی، ص ۲۲۹ و رجال کشی، ص ۵۹۱ آمده است.
- رجال کشی، ص ۱۸۶٫
- راویان امام رضا علیه السلام در مسندالرضا، ص ۳۶۱٫
- همان، ص ۱۵٫
- منتهی الامال، ج ۲، ص ۲۷۶٫
- رجال نجاشی، ص ۳۰۵ و رجال کشی، ص ۲۶۹٫
- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۶۷٫
- در مورد وی بنگرید به کتاب صفوان بن یحیی، شکوه ایمان، محمد اصغری نژاد.
- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۵٫
- رجال نجاشی، ص ۲۵۵٫
- پیشوای آزاده; مهدی پیشوایی، ص ۵۵٫