- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمده ترین مصداق این تصویر سینماست. پستمن در کتاب «زندگى در عیش، مردن در خوشى» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحا براى انتقال معلومات ذکر مى کند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر مى گفت فرزند حفظ مى کرد، دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا براى نسل بعدى شد. سومین دوره را دوره تصویر مى داند که تصویر سینمایى و تلویزیونى جاى دو موج قبلى نشسته است.
این تصویرها به صورت خاص دارد ساخته مى شود و به جهان ارائه مى شود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش.
تحلیلى که پستمن ارائه مى دهد تحلیل درستى است و این تقسیم بندى نسبت به سه دوره انتقال معلومات واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگى مى کنیم و عنوانى که تحت عنوان دنیاى information, anformatic یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصاره اش تصویر است، یعنى از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگى مى کنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است.
البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را مى کنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشى را دارد.
ما در شبانه روز بین ۷۸ تا ۷۹% اطلاعات دریافتى روزانه را از چشممان بدست مى آوریم و بقیه حواس درصد بعدى را به خود اختصاص مى دهند.
درعین حال اگر به سیستم دریافتى انسان نگاه کنید مى بینید که نیمکره راست مغز مربوط به علوم حضورى و شهودى به صورت تصویر است.
طبق تحقیقاتى که طى ۱۰،۱۵ سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مى کند یعنى در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیق ترین تاثیرات را روى شخصیت انسان مى گذارد.
مجموعه این قضایا که من به صورت مختصر خدمت شما عزیزان ذکر کردم معنایى را مى سازد که تصویر را کارآمدترین عامل نه تنها براى انتقال معلومات، بلکه تاثیرگذارى روى شخصیت و روان افراد قرار مى دهد. این مقدمه به نحوى بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکى خودش تفوق طلب است. یعنى ما بحثى داریم در فلسفه علم که علم وقتى مجتمع شد فى حد نفسه قدرت را به دنبال مى آورد.
برگردیم به همان کلامى که «فرانسیس بیکن» در ابتداى رنسانس گفته که «هدف نهایى علم قدرت است» در چنین فضایى غرب براى اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را مى کند.
هالیوود به عنوان مرکز فیلمسازى آمریکا، که در سال ۷۰۰ فیلم تولید مى کند و سالانه ۱۵، ۱۶میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به ۷۸% سینماها و تلویزیونهاى جهان از آن تغذیه مى شوند.
شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید به صورت بسیار وسیعى نشان مى دهد که ما با چه قدرت و تاثیر و برنامه ریزى عظیمى از آن طرف روبه رو هستیم.
واقعیت مساله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پى برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده مى کند.
ما در غرب فیلم خنثى نداریم، یعنى از این ۶۰۰، ۷۰۰ فیلمى که در سال تولید مى کند ۳۰، ۴۰ فیلم است که در سطح جهان مطرح مى شوند، البته آنها را هم خودشان مطرح مى کنند با اسکارهایى که مى دهند و بعضا هم به دلیل جذابیتهاى عامه اى که دارند در سطح جهان مطرح مى شوند و واقعا فرهنگسازى مى کنند. مانند جریانى که «تایتانیک» با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد.
این نکات را به صورت پراکنده دارم عرض مى کنم چون درهر بعدش یک معناى عظیمى وجود دارد، مى خواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب به قدرت عظیم سینما پى برده است.
به همین دلیل الان مهمترین کارى که مى کند این است که مبانى نظرى خودش را که محصول ایده ها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه مى کند.
یعنى من بزرگترین ویژگى غرب را ترجمه معنا به تصویر مى دانم. چون روانشناسى مدرن بیانگر این است که تاثیرى که تصویر دارد هیچ کلامى ندارد و بحثى در روانشناسى داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما تواما درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار مى دهند و فیلمهاى بى محتوا احساس را و فیلمهاى هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویى احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیرى را و جمع آنها سینما را مى سازد.
من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایى جهانى و هالیوود فرهنگسازى آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را مى برد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژه اى هم دارد.
با توجه به اهمیت مساله فرهنگ سازى که فرمودید، نکته اى که معمولا در فرهنگها مطرح است مقوله اى به نام «مدینه فاضله» و یا «آرمان شهر» است و قطعا غرب هم به دنبال ترویج چیزى با این عنوان است.
براى عرضه الگوى مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانه هاى تصویرى چه نقشى را ایفا مى کنند؟
ما در دهه۹۰ دو اتفاق جدى داشتیم در چارچوب همین آرمانشهرى که غربیها تعقیب مى کنند: یکى کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانى، ( New World Order ) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب مى کنیم و یکى هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما مى گوید: دموکراسى لیبرال آرزوى نهایى است که با فروپاشى رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا مى شویم و تاریخ دارد عملا پروسه تکاملى خودش را درحد نهایى اش طى مى کند.
این دو مساله به نحوى از نیت سیاسى غرب در Globalization جهانى شدن و در ایجاد یک فرهنگ جهانى و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت.
مى خواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانه ها مهمترین و اصلى ترین ابزار تسلط فرهنگى غرب محسوب مى شوند چون اولا تصویر یک زبان بین المللى است. ما در زبان مشکل داریم. مثلا یک آفریقایى اگر زبان انگلیسى نداند نمى تواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولى ازطریق تصویر چرا.
اخیرا در یکى از روزنامه ها گزارشى خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسى کرده بود تاثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش به عنوان یک کشور مسلمان، نتایجى که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانى ارزشى که ما داریم.
مى خواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینه فاضله اى در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدى خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسکى » و «روژه گارودى» هم به عنوان یک مسلمان. ولى واقعیت قضیه این است که آن کسانى که دارند برنامه ریزى مى کنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعى مى کنند که این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر به وجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانى جواب نمى دهد.
سمینارهاى تخصصى شاید روشنفکران جهان سومى را مجاب کند اما غرب یکى از اهداف اصلى اش جلب افکار عمومى است. در فضایى که دموکراسى اصل مى شود راى عمومى قدرت ساز است به همین دلیل شما باید روى راى عمومى کار بکنید، روى جلب آراء عمومى باید کار کنید، لذا او هدف جدى اش را جلب افکار عمومى قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آن کار را مى کنند، شما اگر به مجموعه فیلمهایى که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مساله کاملا ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقى مشخص بزنم.
آمریکایى ها فیلمى ساخته اند به اسم روز استقلال، .( Independence day ) این فیلم از لحاظ جلوه هاى ویژه، ( Special effect ) بسیار بالاست و خیلى هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روى آن خیلى تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایى روز استقلال آنها محسوب مى شود. در این فیلم یک گروه فضایى به کره زمین حمله مى کنند و امریکایى ها دفاع مى کنند، در نهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع مى کنند. خیلى ها این فیلم را به عنوان action و با جلوه هاى ویژه برتر گرفتند اما به پیامى که این فیلم داشت اصلا توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگى حاکم بر غرب تنها سیستمى است که جهان را از خطراتى که وجود دارد حفظ مى کند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ مى کند، حتى در فیلمى که اخیرا تلویزیون ما (احتمالا در ایام نوروز۷۹) نشان داده شد که باز هم آدم فضایى ها حمله مى کنند، آمریکایى مردم را نجات مى دهند.
در فیلم پیشگوئیهاى نوستر آداموس که حتما بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها مى ایستد یا مثلا بازى کامپیوترى خیلى مشهور «یا مهدى » که اسم اصلى اش Gulf inferno Persian جهنم خلیج فارس است .
خلیج فارس را مرکز حرکتهاى تروریستى جهان جلوه مى دهد. ما در بعد روانشناسى مى گوئیم این بازى افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدى» شرطى مى کند ولى وقتى باطن قضیه را نگاه مى کنید مى بینید پیام دیگرى هم دارد و آن این است که وقتى خلیج فارس مرکز حرکتهاى تروریستى جهان مى شود حضور نظامى امریکا در خلیج فارس توجیه مى شود.
غرب یکى از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانه ها کار خودش را توجیه مى کند.
شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمى را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانه هاست، نه جنگ تسلیحات. سى . ان . ان، ( CNN ) نقش بسیار جدى داشت، وقتى که فضا دارد وارد چنین قلمرویى مى شود، رسانه ها در پیاده کردن اهداف غرب نقش جدى دارند.
مثال ملموس دیگرى را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگى را در نظام جنگهاى مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، به عنوان مثال یکى دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت حزب الله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کارى که حزب اللهى ها کرده بودند خیلى جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره «کنست » اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنى بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند.
لذا مى بینید اصلا فضاى جنگها، برخوردها و تاثیرگذارى در جهان دارد عوض مى شود و من در قلمروهاى مختلف که بررسى کرده ام دیده ام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را مى زند، همه مى خواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است.
یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصاره بحثم و جواب کلى سؤال شما باشد که غربیها اولا قطعا مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر مى کنند که همان دموکراسى لیبرال است.
وقتى تافلر در کتاب «جابجایى قدرت» خودش مى گوید:
«بسیارى از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگى، مد و فرهنگ غربى هستند» (که من روى این اصطلاح تکیه مى کنم) دارد به نحوى تبلیغ مى کند گرچه برخوردش نقادانه است ولى بطن این نقادى از لحاظ روانشناسى متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیا، بستر این جهانى سازى و این معنا که جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر کنند رسانه ها هستند.
من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقى است. ما در سال ۲۰۰۰ فیلم دیگرى داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس، .( Matrix ) این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظره اى داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت، به دلیل اینکه جلوه هاى ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردى از این قبیل داشت. من در دانشگاههاى کشور بحثى تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیرا این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم.
نکته مهمى که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال مى رود.
اما نجاتى که براى فرار از این بحران ذکر مى شود شهرى است به اسم Zion صهیون یعنى شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را مى شنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجى. یعنى تصویرى که ارائه مى شود این است که فقط یکجاست که در آنجا مى توانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
مى خواهم عرض کنم که وقتى شما مى بینید که ماتریکس ساخته مى شود و در جهان آن را در بوق و کرنا مى کنند، جلوه هاى ویژه بسیار عظیمى درآن به کار مى رود که واقعا حیرت انگیز و بسیار جالب است، اما برفراز این معانى صهیون قرار داده مى شود یعنى اینکه براى غرب جا انداختن مساله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است.
مگر در دهه ۵۰ میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهاى پرخرجى مثل «بن هور» و «ده فرمان موسى» نشد؟ الان این مساله براى ما دارد کشف مى شود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل مى کرد. سینماها هم پر مى شد، خبرى خواندم که وقتى فیلم بن هور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمى دانم) بسرعت ترجمه شد. یعنى در تاریخ سینماى ایران فیلمى که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهاى آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بن هور بود و بعد هم ده فرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت.
این مثالها بحث را براى خواننده ملموس مى کند. من یک سخنرانى در دانشگاه شیراز داشتم، سال ۷۷ که بحثم مهدویت و غرب بود – بحثى که در جاهاى مختلف دارم- در آنجا از کنفرانس سال ۱۹۸۴ تل آویو (۱) پرده برداشتم و سیاستهایى که اینها داشتند و بازى کامپیوترى «یا مهدى» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهاى مهم سخنرانى من و تصاویرى از این بازى در مجله دانشگاه شیراز منتشر مى شود و پنج، شش صفحه را به خود اختصاص مى دهد.
این مجله در اینترنت سایت داشت، حدود یکماه بعد تدوین کنندگان مجله رفته بودند که مجله خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلا از صفحه ۴ یکدفعه مى رود به صفحه ۱۱، یعنى بررسیهایى که کرده بودند دیدند که سیستمى (که آنها حدس مى زدند اسرائیل بوده) سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانى است. یعنى اینقدر براى آنها رسانه ها مهم است.
با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهاى اندیشمندان مختلف غربى نظیر هانتینگتون و فوکویاما و … و مساله آرماگدون، ( Armageddon ) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مساله آخرالزمان چیست و چطور مى توان این نظریه پردازى را در صحنه عمل سیاسى و نظامى و فرهنگى و سینمایى دید؟
به نکته مهمى اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریبا ۱۹۶۴، ۱۹۶۵ (غیر از مساله اسرائیل که مربوط به دهه ۵۰ است و به فیلم بن هور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحله جدیدى مى شود که این مرحله توجیه کننده افزایش قدرت تسلیحاتى شرق و غرب است، یعنى از آن موقع فیلمها مى روند سراغ بشقاب پرنده ها و موجودات فضایى مثل فیلمهاى جنگ ستارگان، ( Jour locus ) که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را مى سازند تعمد دارند.
اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایى بسیار قدرتمند ترسانده مى شد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتى شرق وغرب توجیه مى شد و توجیه هم شد.
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد مى شود حقیقت. وقتى ده نفر هى بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانى تکان مى خورد. فیلمهاى مختلف وقتى بینندگان را مى ترساندند توصیه مى کردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب در جهت شیوع مطلوبهاى خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مساله کاملا روشنى است.
چرا که نیازى به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن مى کند.
اما این موضوع چه ارتباطى با بحثهاى آخرالزمانى (فیوچریسم) که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکى و … مطرح مى کنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آینده گرایى در غرب خیلى جدى است و به عبارتى جدى تر از فضاى ما و علتش هم این است که ما با مساله انتظار در بعد مذهبى و دینى خودمان روبرو مى شویم، حضرت امام زمان، علیه السلام، در قلمرو دینى ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثى را خدمتتان ارائه مى دهم که این مطلب در تمامى ابعاد سیاسى و اجتماعى و فرهنگى شیعه ناب حضور دارد ولى در ذهن عامه وقتى بعد مذهبى مطرح است امام زمان، علیه السلام، مطرح است، در بعد سیاسى و اجتماعى و علمى دیگر مطرح نیست. اما در غرب بحث آینده نگرى در تمامى ابعاد فوق العاده جدى است به همین دلیل متفکران بخش مهمى از افکارشان را صرف این مى کنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific علمى غرب بالاست.
شما در علوم تجربى وقتى به دو تا فرمول برسید مى توانید پیش بینى کنید. یعنى با چهار مورد استقراء وقتى آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون مى سازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان مى شود این «مى شود» امرى آینده اى است، امر زمانى فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهاى بشدت علم گرا متاثر از آینده نگرى و پیش بینى علم فى نفسه روانشناسى وجامعه شناسى و سیاست و … آن جامعه هم آینده نگر مى شود و دنبال سیستمهایى مى گردد که به آینده نفوذ کند.
فیلمى دارند آمریکا که بسیار هم قوى هست به اسم Goast روح که ترجمه دقیقش در فارسى مى شود «شبح» . این فیلم چند اسکار گرفت و خیلى مطرح شد و در میان دبیرستانیهاى خود ما هم خیلى سر و صدا کرد، چون خیلى ها از آنها مى گفتند ما کلام معلم را وقتى سر کلاس راجع به روح حرف مى زد متوجه نشدیم، این را دیدیم و فهمیدیم نباید گناه بکنیم. اینقدر این فیلم تاثیر داشت. شما اگر کتاب «سیاحت غرب » آقا نجفى قوچانى را خوانده باشید و این فیلم را ببینید، مى بینید که یکى هستند. این فیلم در ابتدایش یک تصویر وجود دارد (نمادشناسى در سینما) که سه چهار نفر دارند دیوارى را تخریب مى کنند. دیوار تاریخ است و پشت دیوار رمز و راز زیاد است فضاهاى مه آلود و مبهم زیاد داریم. مى گوید انسان معاصر شیداى شکستن این دیوار و ادراک اتفاقات آن طرف دیوار است.
در عالم روح، مى خواهم بگویم عین این ادراک را نسبت به آینده دارند. غرب خیلى جالب است که مى خواهد به آینده نفوذ کند و به یک عبارت چون قدرت علمى دارد مى خواهد آینده را خودش بسازد. اینکه مى بینید اینها گرایش به آینده دارند بخشى از آن تاثیر ذاتى علم تجربى است و بخش دیگر آن توجه به اهداف سیاسى است. یعنى اگر بتوانید آینده را پیش بینى کنید مى توانید خودتان هم آن را بسازید، چیزى که در «نوسترآداموس » آن را ترویج مى کنند.
مى گویند یک چنین چیزى محقق خواهد شد، اما ما مى توانیم تغییرش بدهیم. لذا یکى برمى گردد به ذات علم که من خیلى مختصر عرض کردم و درجاى خودش واقعا بحث بلندى دارد، بخش دوم اینکه آینده نگرى در ذهنیت اندیشمندان غربى جدى است، مساله مذهب است. شما به کارکرد افرادى مثل «جرى فالول» در غرب نگاه کنید. مؤسسه کلوپ اخلاقى. گرچه در مورد خود فالول بحث هست که خودم دیده ام به نحوى دارد صهیونیسم را توجیه مى کند.
ولى آمارگیرى هایى که اینها مى کنند مثلا در کتاب «اراده خداوند» بخشى از این آمارگیرى ها آمده است به نحوى دارد به طور غیرمستقیم براى ما که مى خواهیم از غرب اطلاعاتى داشته باشیم پرده برمى دارد، از افکار عمومى غرب. مثلا من طى بررسیهایى که کرده ام ( سالهاى پایان هر هزاره در اکثر تمدنها اتفاق براین است که یکسرى تحولاتى رخ مى دهد) ۶۱ فرقه منتظر ظهور عیسى مسیح در سال ۲۰۰۰ بودند، یهودیها آمده بودند در دروازه شرقى بیت المقدس دوربین گذاشته بودند که حضرت مسیح اگر نزول اجلال کردند از آنجا فیلمش را بگیرند. پس این خیلى برایشان ملموس است. یعنى یکى از بعد مذهبى، یکى از بعد علمى مساله آینده و انتظار و اتفاقاتى که در آینده مى افتد براى اینها خیلى مهم است.
یک نکته دیگر را هم خدمتتان عرض کنم: ما دو جور تمدن در جهان داریم. مى خواهم آینده نگرى غرب را که در حقیقت هویت فکرى غرب را تشکیل مى دهد تبیین کنم و بعد ارتباطش بدهم با همان رسانه ها و حلقه هایى که شما فرمودید. یک جور تمدن ما در جهان داریم که گذشته خودش را نقد کرده و سعى مى کند امروزش را بفهمد و به استقبال فردا مى رود این در اهداف خودش موفق است. غرب در این چارچوب دارد اینگونه عمل مى کند.
وقتى «کانت» مى آید عقل نقاد را پیش مى کشد، همه چیز را در بوته نقد قرار مى دهد و شما وقتى نقد بکنید مى توانید سره را از ناسره تشخیص بدهید.
البته جهت مهم است، هدف خیلى مهم است، چون نقد اگر در بستر عریان بخواهد بررسى شود، نتیجه اى ندارد ولى در فضاى خودش خیلى مؤثر است. از تلویزیون ایران یک فیلم دیدم که در شهر کوچکى زن و شوهر مهندسى شوراى شهر را مى خواستند مجاب بکنند که ما باید در فرودگاه خودمان سیستم امنیتى پیشگیرى ایجاد بکنیم تا اگر هواپیمایى سقوط کرد، تلفات را ما مثلا از ۱۰۰ به ۲۰ برسانیم و شوراى شهر نمى فهمید و مى گفت آقا حالا تا کى چنین اتفاقى بیفتد (مى خواهم از این بحث نتیجه مهمى بگیرم)، اما اینها قبولاندند.
این سیستم تعبیه شد، اتفاقا هواپیما سقوط کرد و ۱۰۰ رسید به ۲۰ مى خواهم این نکته را عرض کنم که تمدن امروز این مشکل را حل کرده، البته در بعد تکنولوژى، و گرنه در بعد اخلاقى که فاجعه است و دارد وارد آینده مى شود. نفوذ در آینده نه تنها گرایش فطرى آنها که گرایش ما هم هست.
مجموعه این قضایا یک پیوند ایجاد مى کند بین نظریه پردازان، سیاست بازان و تصویربرداران غرب. مثلا آقاى گاسپار وان برگر (وزیر دفاع سابق امریکا) کتاب Next war جنگ بعدى خودش را مى نویسد، بخشى از آن را به سال ۹۹ و ۲۰۰۰ و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى در ایران اختصاص مى دهد و چیزهایى را که نوسترآداموس گفته بوده مجددا زنده مى کند.
چرا علیرغم ریشه دار بودن بحث مهدویت و آینده گرایى در اعتقادات ما، این بحث چندان اثر عملى در زندگى فردى و اجتماعى ما ندارد، ولى به خلاف ما در غرب قضیه کاملا برعکس است. چکار کنیم که این جلوه هاى عملى دیده شود؟
اگر من، شیعه را بخواهم به صورت اصیل بررسى کنم، تنها تمدنى است که این منجى و موعودش یک موجود زنده عینى است، برخلاف تمدنهاى دیگر. من این را مفصل در بحثهاى دانشگاهى و یکى از کتابها باز کرده ام. شما مى دانید که بودائیها و هندیها «گوتمه» یا بوداى پنجم را و زرتشتیها «سوشیانت» را دارند و مسیحیها معتقدند عیسى مجددا برمى گردد، یهودیها مى گویند عیساى واقعى هنوز نیامده است و ما هم که داریم.
حتى بحث فیوچریسم اینقدر جدى است که مدینه فاضله اى که مارکسیستها دارند جامعه بى طبقه کمون ثانویه به نحوى همان انتظار آینده سبز است.
این مساله در همه تمدنها هست اما در تمدن شیعه خیلى عینى است، یعنى تمدن هویتش با آن نفس مى کشد، اما این استثناست و قاعده نیست، من این را یک مقدارى بازش بکنم. تمدنهاى دیگرمنجى شان را قاب کرده اند و زده اند سینه آسمان، یعنى یک موجود ذهنى است، اعتقاد هست، اما عینى نیست یعنى در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعود و منجى شیعه که کاملا عینى است. منتهى ما نیاز به مترجمانى داریم که این تجلى باطنى مذهب شیعه را بیاورد و وارد جامعه کند.
مشکل ما در این قلمرو و این فضاست.
شما مى دانید دلیل حجیت اجماع در شیعه برخلاف اهل سنت حضور معصوم، علیه السلام، است. این را اگر از لحاظ روانشناسى مذهب با دیدگاه «میرچاالیاده» و اصول دین شناسى معاصر نگاه کنیم مى شود حضور زنده، یعنى معتقد است که این موجود زنده در این قلمرو کمکش مى کند. خیلى مهم است از لحاظ روانشناسى.
درمورد فقهش ما چقدر حدیث داریم که حضرت وارد شدند دست گرفتند، من جمله آن جریان شیخ مفید و آن شخصى که زن باردارش فوت کرده بود.
در مساله سیاست هم همینطور. شما ببینید حضور امام زمان، علیه السلام، در پیروزى انقلاب اسلامى ایران. بحثهایى که مثلا میشل فوکو و کلر بریر و دیگران دارند، امام حسین، علیه السلام، و بعد امام زمان، علیه السلام، را مطرح مى کنند، بعد در کنفرانس تل آویو افرادى مثل برنارد لوئیس، مایکل ام . جى . جنشر، برونبرگ، مارتین کرامر روى این بحث خیلى تکیه مى کنند، اصلا ویت سیاسى شیعه به دلیل اعتقاد به منجى است. جمله بسیار مشهورى دارند که «اینها به اسم امام حسین، علیه السلام، قیام مى کنند و به اسم امام زمان، علیه السلام، قیامشان را حفظ مى کنند»
به این مثال توجه کنید: در ۱۹ بهمن سال ۵۷ که رژیم شاه حکومت نظامى را از ساعت ۴ بعد از ظهر اعلام کرده بود، مرحوم طالقانى با مدرسه رفاه تماس مى گیرد که به امام بگویید: چه باید کرد؟ امام مى فرمایند: به ایشان بگویید که به مردم بگویند به خیابانها بیایند.
مرحوم طالقانى شروع مى کند به گریه کردن که آیا این سید مى داند چه مى کند؟ رژیم مردم را قتل عام مى کند و … امام مى گوید به ایشان بگوئید:
این حکم مال من نیست . من در مساله سیاسى، به عنوان کسى که سعى مى کند با مبانى دینى اش برخورد استدلالى بکند، وقتى به این قضیه نگاه مى کنم مى توانم بپذیرم که امام، با یک بعد دیگر مساله را حل مى کند و آن جمله مهم که«بگوئید حکم من نیست »، یعنى حضور امام زمان، علیه السلام، براى ما در بطن سیاست، فقه و اصول ما یک حضور واقعا زنده و عینى است. اما این را فقط اهل فن مى دانند. شیعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشکل دارد.
من یک بحثى داشتم در جمع حوزویان و مبلغانى که مى رفتند براى کشور گفتم شما بیان را عرض بر معنا نگیرید، جزء ذات بگیرید. یعنى بیان معنا جزئى از ذات معناست. فلذا روى چگونگى معنا هم ما باید کار کنیم، ما به یک سیستمى نیاز داریم، همین کارى که شما به دنبالش هستید.
یعنى من واقعا وقتى شنیدم که یک مجله تخصصى دارد این کار را مى کند که جایش واقعا خالى بود خیلى خوشحال شدم، مى دانید هویت شیعه به امام زمان، علیه السلام، است، تنها معصوم زنده که امید و هویت ماست. این مساله خیلى احتیاج به کار کردن دارد. حوزه و دانشگاه و سیستم اجرایى کشور که امکانات دارند باید این کاررا بکنند و این را مبدل به قاعده بکنند یعنى آنچه که در بطن شیعه جریان دارد این را یک جورى دربیاوریم که شخص عامى هم بداند حضور امام زمان، علیه السلام، در سیاست چقدر است. غرب این را فهمید. کنفرانس تل آویو را براى چه گذاشت؟
رسما مارتین کرامر مى گوید: ما این را گذاشتیم که ریشه ها و مبانى انقلاب ایران را و آثار و نتایج آن را در جهان بررسى کنیم، به نگاه سرخ شیعیان یعنى عاشورا و نگاه سبزشان یعنى انتظار مى رسند. ما برخلاف غربیها این معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نکرده ایم. ما نیاز به حکیم داریم، فعل حکیم ترجمه و تنزیل و تمثیل معناست.
ما الان بزرگانى را داریم که خیلى عالى مى فهمند، ولى نمى توانند با عوام رابطه ایجاد کنند، ما به یک واسطه نیاز داریم که هم حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبیین معنا را براى بى سوادان داشته باشند. یعنى شیعه باید روى مساله عرضه معانى و مبانى خودش باید خیلى کار کند.
غرب قدرتش به بیانش است نه محتوایش. باور کنید بزرگترین متفکران غرب را بیاورید یکساعت به طور جدى با متفکران ما بنشینند و بحث کنند شکست خواهند خورد.
چرا گفتگوى تمدنها امروز دنیا به خستگى رسیده، یکى از ویژگیهاى لذت جسمى این است که انسان پس از مدتى به خستگى مى رسد. یک وقتى در امریکا اعلام شد که مى خواهیم تظاهرات کنیم براى اینکه خدا برگردد. پذیرفته شد، چون نگاه آنها به تمدنهاى شرقى بویژه اسلامى یک جور دیگر است، به دلیل اینکه مى دانند اینجا محتوا هست.
«موریس بوکاى» کتابى دارد بررسى تطبیقى میان انجیل و عهدین و قرآن. شما آن کتاب را بخوانید، ذکر مى کند که در این فضا چه خبر است. مثلا پروفسور حسابى در یکى از مصاحبه هایش مى گفت من در یکى از آزمایشگاههاى پیشرفته غرب، قرآن دیدم. پرسیدم مسلمانید؟ گفتند نه، ما داریم از این کتاب یک چیزهایى درمى آوریم که شما حالاها باید دراین مسیر بدوید. ببینید محتوا ندارد ولى قدرت بیانش بسیار عالى است.
تفاوت ما با غرب این است که او فاقد محتوایى است که بیان بسیار قوى دارد وگاهى بیان بسیار قوى محتواى خالى را جبران مى کند و ما محتواى بسیار بلندى داریم، اما قدرت ترجمه و بیانش را نداریم. شما روى این فضا اگر بشود کار بکنید خیلى خوب است. یک کسانى باید تربیت بشوند که در نگاه به شیعه عمق نگرى داشته باشند، بیایند از دیدگاه «میرچاالیاده» استفاده بکنند.
ما خیلى چیزها را همیشه مى بینیم اما چون به این دیدن عادت کرده ایم دیگر به رمز و رازش پى نمى بریم. گاهى شما براى ادراک کامل باید جایت را عوض کنى. من این را دیروز در سمینارى در ایلام بحث کردم که درمورد حضرت على، علیه السلام، بود.
گاهى براى ادراک على، علیه السلام، باید فاصله بگیرى تا بتوانى از بیرون او را ببینى که تو چى دارى؟ ما چون عاشقى مى کنیم نمى دانیم حامل چى هستیم. در بعد اعتقادى این مى شود دیگر. ما ادراک ادراک باید داشته باشیم.
نیمکره راست مغزمان باید بگوید چه داریم. من وقتى بدانم چه دارم حافظش هم هستم، مسلمین اگر نمى فهمند که سرمایه شان دارد به تاراج مى رود مال بى عرضگى شان نیست، نمى دانند چه دارند. مدرک ادراک ادراکات در این قلمرو ندارند.
ما اگر در این فضا بیائیم واقعا کار بکنیم فاصله بگیریم از این زاویه و از زوایاى متعدد نگاه کنیم. صرفا بررسى احادیث نباشد. امام زمان، علیه السلام، در «فیوچریسم» غربى بررسى تطبیقى بشود با گوتمه با مسیح هم همینطور.
من در محرم و عاشورا یک بحث دارم که عنوانش این است «از جرجرو تا کربلا» در دانشگاههاى هنر کشور که دنبال بحث نو هستند از این زاویه به مساله نگاه کنیم. همان بحث روحانى بالاى منبر است. من زاویه دید را عوض کرده ام، تصور مى شود که بحث جدیدى است وقتى ما از این زاویه دید به آن نگاه مى کنیم.
من تصور مى کنم اگر نسبت به بحث مهدویت و موعود چنین جایگاهى را پیداکنیم روى آن کار کنیم و نیرو تربیت کنیم، قطعا مى توان از ابزار و تکنیک غرب هم استفاده کرد. شما اگر حامل معنا باشید مرعوب ابزار نمى شوید. این خیلى مهم است آنکه حامل معنا باشد از ابزار استفاده مى کند، حامل ابزار مى شود نه محمول ابزار.
ما مى توانیم از ابزار آنها هم استفاده کنیم بعد امام زمان، علیه السلام، را جا بیندازیم. بیان مهم است. غرب اگر مى بینید روى این مسائل دغدغه دارد و دارد کار مى کند اولا، اهداف خاص خودش را دارد، ثانیا، جلوه هاى افکار عمومى را دارد متجلى مى کند و ثالثا، مى داند که خیلى از معانى را مى تواند اینجا به دست بیاورد.
پى نوشت :
۱. در دسامبر ۱۹۸۴ م (۱۳۵۶ ش) در دانشکده تاریخ دانشگاه تل آویو با همکارى مؤسسه مطالعاتى شیوهه- که یک مؤسسه مطالعاتى غیرانتفاعى است و متصل به صهیونیسم- کنفرانسى با حضور ۳۰۰ شیعه شناس درجه یک جهان برگزار شد و ظرف مدت ۳ روز در آن ۳۰ مقاله ارائه شد و به قول مارتین کرامر یکى از شیعه شناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلى از برپایى این کنفرانس، شناخت مفاهیم محورى در تمدن شیعه اثنى عشرى و بعد بالطبع شناسایى انقلاب اسلامى سال ۵۷ در کشور ایران بود. تهاجم یا تفاوت فرهنگى، حسن بلخارى، ص ۹۳.