- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 21 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در این نوشتار، ابتدا سیره شناسی عبادی، که یکی از شاخه های سیره شناسی است را بررسی می کنیم و ضمن تعریف واژه های سیره و عبادت در مورد ضرورت سیره شناسی، حقیقت عبادت و ضرورت پرداختن به عبادت و جایگاه آن بحث خواهیم کرد.
۱. واژۀ سیره
سیره از کلمه سیر به معنای رفتن، جریان داشتن و حرکت است.
راغب اصفهانی می نویسد: السیره الحاله التی یکون علیها الإنسان و غیره غریزیاً کان او مکتسباً. یقال فلان له سیره حسنه و سیره قبیحه و قوله … سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی (۱) الی الحاله التی کان علیها من کونها عودا(۲)؛ سیره، حالت و روشی است که در سرشت انسان و غیر انسان به طور غریزی یا اکتسابی وجود دارد. چنانکه گفته می شود فلانی سیره و روشی نیکو یا سیره و روشی زشت دارد، آیه … سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی(۳) یعنی آن حالتی که بر آن بود، که همان چوب بودن است.
با توجه به مطالب مذکور، سیره و سیره شناسی، در واقع سبک شناسی و رفتارشناسی است؛ یعنی شناخت اصول و سبک ها و روش هایی که هر فرد در رفتار و اعمال خود دارد. استاد شهید مطهری(ره) در این باره می فرماید:
سیره شناسی یعنی سبک شناسی اما مهمّ این است که سلاطین عالم، سبک و سیره مخصوص به خود دارند. فلاسفه، ریاضت کشندگان و پیامبران هم به طور کلی هر کدام سبک مخصوص به خود را دارند. یعنی در رفتار و عملکردها می توان سبک ها را یافت، همان طور که در شعر و ادب، هنر و تفکر سبک هایی وجود دارد، همچنین در رهبری و حکومت نیز سبک وجود دارد و سیره شناسی به معنای جستجو در رفتار، حرکت و نیز سیر یک امر و استخراج سبک آن می باشد.
بنابراین اگر سیره شناسی را سبک شناسی معنا کنیم، کار درستی است. با توجه به آنچه ذکر شد، سیره در واقع اصول پایداری است که تعیین کننده سبک رفتار در یک حوزه معین باشد، به عبارت دیگر سیره، منطق عملی است. همچنان که در منطق نظری، همه مردم فکر می کنند لکن منطقی رفتار نمی کنند، در رفتار هم افرادی پیدا می شوند که رفتارشان براساس یک سلسله معیارهای مشخص باشد که از آن معیارها و اصول هرگز جدا نمی شوند و الاّ اکثر مردم رفتارشان منطق ندارد.([۴])
آنچه که در این نوشتار مهم است، یافتن اصول عبادی مولای متقیان علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، اصولی که راهنمای عملی و حافظ سلامت و صلابت آن است، به عبارت دیگر همان منطق عملی عبادات مولای متقیان. یعنی اینکه حضرت علی (علیه السلام) در زمینه عبادات چه اصولی داشتند که باعث ثابت شدن و استواری ایشان در زمینه عبادات شد. شناخت سیره عبادی امام علی (علیه السلام)، یعنی شناخت این اصول و منطق.
۲. ضرورت بحث در سیره
جهت تبیین هدف و مقصود این مباحث، لازم است ابتدا به جایگاه و اهمیت بحث نیاز انسان به اسوه پرداخت.
آیه ۲۱ سوره احزاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسوه حسنه معرفی می کند: لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الأخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً(۵)؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
یعنی پیامبر برای مسلمانان، معدن و مرکزی است که می توانند کلیه اعمال، رفتار و وظایف خود را از آن استخراج کنند.
حضرت امیر(علیه السلام) نیز پیامبر را به عنوان نمونه ای کامل معرفی می کند و می فرماید: وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللهِ کَافٍ لَکَ فِی الأُسْوَهِ(۶)؛ پیروی کردن از رفتار رسول خدا و الگوگیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما کافی است.
بدین ترتیب با ارائه یک نمونه جامع و کامل در همه ابعاد، مسلمانان را مأمور اقتداء مطلق از آن وجود گرامی می کند و کسی که جا پای ایشان گذارد، محبوب ترین بندگان نزد حضرت حق است، همان طور که خداوند متعال فرمودند: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ…(۷)؛ بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
با تأسی به این نمونه کامل و کافی، انسان به سوی کمال مطلق رهنمون می شود و وجوب اقتدا برای همین است. انسان بدون اسوه نمی تواند زندگی کند. اگر اسوه ای حسنه را الگوی خود قرار ندهد حتماً نمونه های کاذب و منفی را مقتدای خویش قرار می دهد، چنانکه در حدیثی محمدبن مسلم، از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند:
کان من دان الله عزوجل بعباده یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر، الله شانیء لاعماله و مثله کمثل شاه ضلت عن راعیها و قطیعها(۸)؛ هر که در عبادت خدای عزوجل، خود را به زحمت اندازد، اما پیشوایی که خداوند مقرر کرده، نداشته باشد؛ کوشش او پذیرفته نمی شود و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد. حکایت او، حکایت گوسفندی است که چوپان و گله خود را گم کرده است.
اسوه حسنه انسان کامل است که در همه ابعاد قابل تبعیت است و فقدان اسوه حسنه در طی طریق کمال، به این معنا است که انسان اسیر شیاطین گشته و خلأ وجودی اسوه حسنه را در همه ابعاد فردی اجتماعی، با اسوه های سیئه پر سازد: من لم یکن له شیخٌ فشیخُه الشیطان.(۹)
با توجه به آنچه ذکر شد، ارائه اسوه و شناخت روش های یک اسوه، در ابعاد گوناگون از مهمترین اموری است که باید با جدیّت به آن پرداخت. بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و به لطف و عنایت الهی، در حدّ وسع خود، به شناخت روش ها و شیوه های عبادی عالی ترین نمونه انسان کامل، حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) می پردازیم.
۳.حقیقت عبادت
روح عبادت و بندگی، چیزی جز این نیست که انسان خود را مِلک خدا بداند و در تمام اعمال اختیاری، از خواست و رضای مولای خویش تبعیت کند. از این رو بندگی، تابع محض بودن است. بنابراین عبادت، در پاره ای اعمال که در اصطلاح، اعمال عبادی نامیده می شود، محصور نیست؛ بلکه هر عملی که به قصد بندگی و اطاعت از امر خدا و مورد رضای او و با نیّت خالص باشد، عبادت است و بر حسب درجات قلبی شخص، مراتب و درجات مختلف دارد.
در اینجا باید به این نکته ظریف اشاره کنیم که لازمه بندگی خدا، خالص کردن خود برای خداست و آن در گرو رها شدن از قید بت ها و معبودهای ظاهری است؛ یعنی هر انسان، به اندازه ای که از قید معبودهای پیدا و نهان آزاد شود، به بندگی خدا توفیق می یابد.
از این رو کسی که بندگی خدا را برگزیده است، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل می کند؛ یعنی اعمالی را که انجام آن ها موجب رضای حق است به جای می آوردواجبات و از انجام اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز می کندمحرمات و بدین ترتیب ملاک فعل یا ترک آن، خواست و رضای خداست.
البته عمل به واجبات و پرهیز از محرمات چنان که در شرع مقرر شده است، حداقل مرتبه بندگی است که نجات و رستگاری را در بر دارد، اما مراتب و درجات بالاتری وجود دارد که بنده، خویشتن را به آن ها ملتزم می کند و حتی در مواردی که ارتکاب فعل یا ترک آن، مستوجب کیفر و مؤاخذه نیست مکروهات و مستحبات، دستور خدا را به جا می آورد.
به طور کلی، حقیقت عبادت، تعظیم و طاعت بعد از چشم پوشی از غیر اوست و اعتقاد به اینکه فقط او لایق پرستش است. هر کس در حدّ درک و فکر خویش خدا را عبادت می کند، هرچه معرفت عبادت کننده بیشتر باشد، مقامش نزد پروردگار و ارزش عبادتش بالاتر خواهد بود.
علی بن ابی طالب (علیه السلام) که سر سلسله بندگان بود، درباره انگیزه خود از عبادت می فرمودند: [خدایا]! من تو را از ترس آتشت و به امید بهشتت عبادت نمی کنم؛ بلکه بدان جهت عبادت می کنم که تو را شایسته و سزاوار عبادت یافتم.([۱۰])
انگیزه های انسان در عبادت و بندگی متفاوت است، چنانکه آن حضرت می فرماید: إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ وَ إنَّ قَوْماً عَبدُوا اللهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الأحْرَارِ(۱۱)؛ گروهی که خدا را برای به دست آوردن سود و پاداش پرستش می کنند، همانا عبادت آن ها عبادت بازرگانان است، آن دسته که خدا را از ترس عذاب آتش عبادت می کنند عبادتشان عبادت غلامان و برده صفتان است و مردمانی که عبادت آن ها برای سپاسگزاری از خداوند است، عبادتشان عبادت آزادگان است.
علی (علیه السلام) با عشق، خدا را عبادت می کرد و عبادت او برای رفع تکلیف نبود؛ بلکه او عاشق حقیقی خدا بود و در هر حال، به خصوص در حال عبادت، او را مشاهده می کرد. چنانکه وقتی از او سؤال شد: هل رأیتَ ربَّک؟؛ آیا خدایت را دیده ای؟ در پاسخ فرمود: أ فأعبد ما لا أری(۱۲)؛ آیا چیزی را که نمی بینم، می پرستم؟!
این همه شگفتی، عشق، خلوص و معرفت در عبادت، از یقین آن حضرت سرچشمه گرفته بود و این همان حقیقت عبادت است. در خاتمه باید گفت آن حضرت همیشه و در هر حالت در عبادت بود.
۴. جایگاه، اهمیت و ضرورت عبادت
توجه به عبادت، توجه به حیاتی ترین مقوله انسانی است؛ چرا که بیشتر سامان ها و نابسامانی ها، صلاح ها و فسادها و سعادت ها و شقاوت ها، به این مسأله بر می گردد. عبادت بستر خوشبختی و بدبختی انسان ها و جوامع انسانی است، انسان موجودی است مستعد همه کمالات و همچنین تباهی ها، این گونه شدن یا آن گونه شدن به نوع عبادت آدمی بسته است.
انسان به سبب عبادتی درست و الهی، دارای اخلاق الهی می شود و به سبب عبادت نادرست، از سیر به سوی حقیقت انسانی خود باز می ماند و اخلاقی غیر ربانی پیدا می کند. انسان می تواند به سبب عبادتی کامل، به کمالات انسانی دست یابد یا به عکس. بنابراین پرداختن به مسأله عبادت و سیره عبادی حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) پرداختن به ضروری ترین امور در جامعه انسانی است .
رسالت همه پیام آوران الهی این بوده است که موانع عبادت صحیح را از سر راه آدمیان بردارند، آنان را از اسارت بت و جاهلیت برهانند، زنجیرها را از دست و پای انسان ها بگشایند و بستر مناسب برای رسیدن آنان به سوی کمال مطلق را فراهم نمایند.
به بیان امیر مؤمنان علی (علیه السلام): فَبَعَثَ اللهُ محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْحَقِّ لِیُخرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَهِ الأوْثَانِ إلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَهِ الشَّیْطَانِ إلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیّنَهُ وَ أحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْا جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذ أنْکَرُوُه(۱۳)؛
پس خدا، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان رهایی بخشد و به عبادت و اطاعت خود وادارد و از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خود کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود تا بندگان بزرگی پروردگار را بدانند که نمی دانستند و به آن اقرار کنند پس از آنکه بر انکار می افزودند، او را نیک بشناسند.
۵. راه عبادت
راه عبادت درست، راهی است که همه وجود آدمی را متوجه خود می کند و فطریات آدمی را در بستر فطرتش به سوی کمال رهنمون سازد.
این امر زمانی ممکن است که موانع عبادت صحیح، رفع و شرایط آن فراهم گردد و عبادت آدمی بر اساس شناختی درست بنا شود و انسان به سوی هدفی قدم بردارد که برای آن آفریده شده است و آفرینش او را بدان می خواند: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.(۱۴)
این سیر، باید براساس اصولی صحیح و روش هایی مناسب سامان یابد، در غیر این صورت نه تنها تلاش ها و زحمت های عبادی به نتیجه نخواهد رسید؛ بلکه گاه نتایجی غیر صحیح به بار می آورد و آدمیان را از مسیر کمال فطری شان دور می سازد.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) چنین رهنمود داده است: أیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ(۱۵)؛ ای مردم! آن که راه آشکار را بپیماید، به آب می رسد و آن که بی راهه را پیش گیرد، در بیابان سرگردان می ماند و از تشنگی می میرد.
علی (علیه السلام) خود نمونه کامل عبادت الهی و سرچشمه فیض در رساندن آدمیان به مقصد کمال است و فرموده اند: نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الأَبْوَابُ وَ لاَ تُؤْتَی الْبُیُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا[۱۶)؛ ما خاصان و یاران و گنج وران و درهای رسالتیم و به خانه ها، جز از درهای آن نتوان وارد شد.
از این رو آزموده های پیامبر ختمی مرتبت و عترت آن حضرت و سیره آنان، بهترین مسیر عبادت و راه اتصال به صفات و کمالات الهی است. پیشوای آزادگان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همگان را به این راه فرا خوانده و فرموده است:
فَأَینَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أنّی تُؤْفَکُونَ! وَ الأعْلامُ قائِمَهٌ وَ الآیاتُ وَاضِحَهٌ وَ المَنارُ مَنْصُوبَهٌ، فَأیْنَ یُتاهُ بِکُم وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیُّکُم وَ هُمْ أزِمَّهُ الحَقِّ وَ أعْلامُ الدِّینِ وَ ألْسِنَهُ الصِّدْقِ فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ وَرِدوُِهُم وُرُودَ الهِیمِ العِطاشِ...(۱۷)؛
پس کجا می روید و کی باز می گردید؟ که علامت ها بر پا و دلیل ها هویدا و نشانه ها برجاست، گمراهی و سرگشتگی تا کجا و چرا؟ خاندان پیامبرتان که میان شما هستند، زمامداران حق و یقین و پیشوایان دین اند و با ذکر جمیل و گفتار راست همراه اند. همچون قرآن، حرمت آنان را نیک در دل بدارید و چون شتران تشنه، که به آبشخور روند، به آنان روی آرید.
۶. موانع عبادت
در سخنان نورانی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) امری که به عنوان مانع اصلی عبادت و رسیدن آدمی به کمالات حقیقی ذکر شده و ترک همان چیز به عنوان مقتضی اصلی معرفی شده است؛ دنیا و وابستگی به آن است: مِن هَوانِ الدُّنْیا عَلَی اللهِ أنَّهُ لا یُعْصی إلاّ فِیها وَ لا یُنالُ ما عِنْدَهُ إلاّ بِتَرَکِها(۱۸)؛ در خواری دنیا نزد خدا، همین بس که جز در دنیا نافرمانی او نکنند و جز با وانهادن دنیا به پاداشی که نزد خداست، نرسند.
دنیای نکوهیده، مانع اصلی عبادت انسان و رسیدن او به کمالات انسانی و ارزش های الهی و پاداش های اخروی است که جز با ترک آن نمی توان، به حقیقت عبادت رسید.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در این باره فرموده است: إنّ الدُّنْیا وَ الآخِرَهَ عُدُوَّانِ مُتَفاوِتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أبْغَضَ الآخِرَهَ وَ عَادَاهَا وَ هُما بِمَنْزِلَهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ(۱۹)؛ همانا دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت هستند و دو راه مخالف، آنکه دنیا را دوست داشته باشد و مهر آن را در دل بکارد، آخرت را نمی پسندد و دشمنی انگارد. دنیا و آخرت چون شرق و غرب اند و آنکه میان آن دو رود، چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود.
در سیره منطقی و عملی پیشوای پارسایان، علی (علیه السلام)، طرد دنیا از اصول مهم عبادت است. انسان تا از دام دنیای نکوهیده و پستی های آن رها نشود و خود را از آن پاک نسازد، درهای بندگی الهی بر روی او گشوده نخواهد گشت. به همین خاطر فرمود: أُنْظُرُوا إلَی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیها الصَّادِفیِنَ عَنْها(۲۰)؛ بنگرید به دنیا، نگریستن پارسایان روی گردان از آن.
و در سخنی دیگر: فَقَطِّعُوا عَلائِقَ الدُّنْیا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوی (۲۱)؛ پس، پیوندهای خود را با دنیا قطع کنید و پروا پیشگی را پشتیبان خود کنید و چون توشه ای همراه خود ببرید.
پس بهترین مقتضی عبادت این است که انسان از وابستگی های پست که منشأ همه تباهی هاست جدا شود و با توشه درست به حقیقت هستی روی کند. همانا دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیده اش کور و از دیدن جز دنیا بازمانده است و آنکه بیناست، نگاهش از دنیا می گذرد و از پس آن، آخرت را می نگرد. پس بینا از دنیا رخت بر می بندد در حالی که شخص نابینا رخت خویش در آن می گذارد. بینا از دنیا توشه بر می گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می آورد.
در سیره عبادی علی (علیه السلام) ترک دنیای نکوهیده و دلبستگی های باز دارنده، بهترین مقتضی شمرده می شود و زندگی این جهان گذرگاهی است که با اندیشه ی راست و کردار درست در آن، می توان زاد و توشه سرای آخرت را فراهم آورد.
از این رو امام (علیه السلام) در یکی از توصیه های خود می فرماید: عِبادَ اللهِ، أُوصِیکُم بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَهِ لَکُم وَ إنْ لَم تُحِبُّوا تَرْکَها وَ الْمُبْلِیَهِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها…(۲۲)؛ ای بندگان خدا، شما را سفارش می کنم به ترک دنیایی که سرانجام شما را رها می سازد، گرچه شما ترک آن را دوست ندارید، دنیایی که جسم های شما را کهنه و فرسوده می کند، با اینکه شما دوست دارید همیشه تازه و نو باشید.
انسان در مسیر عبودیت، نیازمند انگیزه و خواست درونی است. تا انسان، خود نخواهد، نمی تواند از بزرگ ترین مانع عبادت که اسارت دنیاست آزاد شود، پس رفتن به سوی کمال عبودیت، خواست خود را می طلبد، نه خواست دیگران را.
در سیره عبادی حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) هم، در مسیر ترک دنیا و حرکت به سوی عبودیت، مخاطب اصلی خود انسان است.
عِبَاد اللهِ، غُمُومَها وَ أشْغالَها لِما قَدْ أیْقُنْتُم بِهِ مِن فِراقِها وَ تَصَرُّفِ حَالاتِها، فَاْحذَرُوُها حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ و المُجِدِّ الکادِحِ(۲۳)؛ ای بندگان خدا! خودتان را همواره سرگرم آندنی نسازید؛ زیرا از فراق و دگرگونی حالات آن با خبرید. پس همچون دوستی مهربان و ناصح کوشا که برای نجات رفیقش تلاش می کند، خویشتن را از دنیاپرستی برحذر دارید….
معلوم است که خود فرد باید تلاش کند موانع عبادت را از میان بردارد و مادامی که فرد انگیزه، میل و رغبت نداشته باشد، تربیت عبادی در فرد محقق نمی شود.
منطق امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این مسأله، منطق قرآنی است، همان طور که خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همین را رهنمود داده است: …وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیِظًا وَ ما أنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ(۲۴)؛ و ما تو را برایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل آنان نیستی.
بنا بر سیره امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سخت ترین مانع عبادت حقیقی انسان، دنیای نکوهیده است که راه انسان به سوی عبودیت، جز با گسستن از آن هموار نمی شود. البته همان طور که گفته شد منظور، دنیای مذموم است. در حالی که دنیای ممدوح که دارالتربیه و دارالتحصیل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات برای زندگانی سعادتمند ابدی است بدون ورود در این نشئه، امکان پذیر نیست، چنان که حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در یکی از خطبه های خود، پس از آنکه شنید که یک نفر دنیا را سرزنش می کند فرمود:
إنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَهٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنیً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أحِبَّاءِ اللهِ، وَ مُصَلَّی مَلاَئِکَهِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ أوْلِیَاءِ اللهِ. اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحمَهَ، وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّهَ(۲۵)؛
دنیا خانه راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، خانه تندرستی است برای آن که شناخت و باورش کرد و خانه بی نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانه پند است برای آن که از آن پند اندوخت. مسجد محبان خداست، نمازگاه فرشتگان او و فرودگاه وحی خدا و محل تجارت دوستان او.
پس دنیا به معنای نکوهیده آن، مانع اصلی عبادت، و دوستی آن ریشه و اساس هر گناه و نافرمانی و منشأ هر بدبختی و تباهی است. دنیای نکوهیده، سدّی سخت در برابر انسان است و تا این مانع رفع نشود، راه عبادت هموار نمی گردد.
۷. بهترین زمینه تربیت عبادی
بهترین زمینه تربیت عبادی، دریافتی درست از دنیا و تصحیح بینش آدمی نسبت به آن و گسستن از پستی ها و پیوستن به والایی ها در زندگی این جهان است؛ یعنی انسان بیاموزد که با هر کدام از امور این عالم نسبتی اخروی برقرار کند و چنین بینشی را در عمل تحقق بخشد و در عین زندگی، کار، تلاش و بهره مندی از دنیا، از بندهای آن آزاد باشد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرمایند: إنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهی بَصَرِ الأعْمَی لاَ یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ و الأَعْمَی إلَیْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الأَعْمَی لهَا مُتَزَوِّدٌ(۲۶)؛ همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند، اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را می بیند. پس انسان آگاه به دنیا دل نمی بندد و انسان کوردل تمام توجه اش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه برگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می کند.
در سیره منطقی حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) هم این مسأله مطرح بود و ایشان خطاب به مردمان فرمود: لَیْسَ لِی أنْ أحْمِلَکُم عَلی مَا تَکْرَهُونَ (۲۷)؛ من شما را به چیزی وادار نمی کنم که ناخوش می انگارید.
همچنین آن حضرت در نامه ای به قرظه ابن کعب انصاری از استانداران و کارگزاران خود چنین یادآور شده است: و لَسْتُ أری أن أجبر أحداً عَلی عَمَلٍ یکره(۲۸)؛ من این را صحیح نمی دانم که کسی را مجبور به کاری کنم که از آن کار کراهت دارد.
در دیدگاه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) مبنای تربیت عبادی انسان، همراه نمودن وی است و هرگز کسی را در برابر تهدید، تحمیل، اجبار و اکراه قرار ندادند؛ زیرا در این صورت ممکن است که انسان ها به دلیل ترس و زبونی، ظاهراً به اموری تن دهند ولی به ریا و نفاق کشیده شوند که این خود مانعی سخت در سر راه عبودیت حقیقی است.
آن حضرت در خطاب های خود بندگان خدا را هشدار می داد تا خود آن ها از غفلت بیرون آیند و شوق پیوستن به کاروان عبودیت حقیقی را در درون خود شعله ور نمایند.
عبادَ اللهِ، الرَّحِیلَ عَن هذِهِ الدَّارِ المَقْدُورِ، عَلی أهْلِهَا الزَّوَالُ وَ لاَ یَغْلِبَنَّکُم فِیهَا الأَمَلُ وَ لاَ یَطُولَنَّ عَلَیْکُم فِیها الأمَدُ… (۲۹)؛ ای بندگان خدا! تصمیم کوچ نمودن از سرایی را بگیرید که سرانجام به نیستی می گراید. مبادا آرزو ها به شما چیره گردد. خیال نکنید عمر طولانی خواهید داشت….
در سخنی دیگر فرمود: … الآنَ عِبادَ اللهِ، وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَهِ الإرْشَادِ وَ رَاحَهِ الأجْسَادِ وَ بَاحَهِ الإحْتِشَادِ وَ مَهَلِ البَقِیَّهِ وَ أُنُفِ المَشِیَّهِ…(۳۰)؛ ای بندگان خدا! هم اکنون که ریسمان های مرگ، بر گلوی شما نیفتاده و روح شما برای به دست آوردن کمالات، آزاد است و جسدها راحت هستند و در وضعی قرار دارید که می توانید مشکلات را با کمک یکدیگر حل کنید و هنوز مهلتی دارید و جای تصمیم و توجه و بازگشت از گناه، باقی مانده، از فرصت استفاده کنید.
همچنین فرمود: عِبادَ اللهِ، إنَّ أنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أطْوَعَهُم لِرَبِّهِ وَ إنَّ أغَشَّهُم لِنَفْسِهِ أعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ وَ المَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ المَغْبُوطُ مَن سَلِمَ لَه دِینُهُ وَ السَّعِیدُ مَن وُعِظَ بِغَیرِهِ وَالشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لهَِواهُ وَ غُرُورِهِ (۳۱)؛
ای بندگان خدا! آن کس که نسبت به خود از همه خیرخواه تر است، در برابر خداوند، مطیع تر است و آن کس که خویشتن را بیشتر می فریبد، گناهکارترین مردم در برابر خداست. مغبون واقعی کسی است که خود را مغبون سازد و آن کس مورد غبطه خواهد بود که دینش سالم بماند، سعادتمند آن است که از وضع دیگران عبرت گیرد و شقاوتمند آن است که فریب هوا و هوس های خود را بخورد.
عِبادَ اللهِ؛ زِنُوا أنْفُسَکُم مِن قَبْلِ أنْ تُوزَنوا وَ حَاسِبُوهَا مِن قَبْلِ أنْ تُحَاسَبُوا... (۳۲)؛ بندگان خدا، پیش از آن که مورد سنجش قرار گیرید، خود را بسنجید و قبل از آنکه شما را به پای حساب ببرند، حساب خود را برسید.
عِبادَ اللهِ، اللهَ اللهَ فِی أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أحَبِّها إلَیْکُم فَإنّ اللهَ قَدْ أوْضَحَ لَکُم سَبِیلَ الحَقِّ وَ أنارَ طُرُقَهُ، فَشِقْوَهٌ لازِمَهٌ، أو سَعادَهٌ دائِمَهٌ! فَتَزَوَّدُوا فِی أیّامِ الفَناءِ لأیّامِ البَقاءِ… فَإنَّما أنْتُم کَرَکْبٍ وُقُوفٍٍ(۳۳)؛ ای بندگان خدا! خدا را خدا را در حقّ نفس خویش! که از همه چیز نزد شما گرامی تر و دوست داشتنی تر است. همانا خداوند حق و راه های آن را برایتان روشن ساخته است. سرانجام کار یا بدبختی دائم است و یا سعادت همیشگی! پس در این ایام فانی برای ایام باقی، زاد و توشه تهیه کنید… شما همچون کاروانی هستید که در جایی توقف کرده اید.
وَ أحَبُّ العِبَادِ إلَی اللهِ المُتَأَسِّی بَنَبِیِّهِ وَ المُقْتَصُّ لأَثَرِهِ، قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً…(۳۴)؛ محبوب ترین بندگان نزد خداوند، کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از حداقل نیاز، از متاع دنیا استفاده نکرد.
… وَ اعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ المُؤْمِنَ لا یُصْبِحُ وَ لاُ یْمسِی إلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا یَزالُ زَارِیاً عَلَیْها وَ مُسْتَزِیداً لَها…(۳۵)؛ ای بندگان خدا! بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بدگمان است، همواره از خود عیب می گیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش می باشد….
گویا مولای متقیان علی بن ابی طالب (علیه السلام) می خواهند با مخاطب ساختن بندگان خدا، زنگارهای غفلت را از روح آن ها بزدایند و مسیر عبودیت را برای بندگان خدا هموار سازند و قطعاً انسان به عبودیت الهی نمی رسد مگر اینکه دل و جان به رهنمودهای حیات بخش حضرت بسپارد. به هر حال انسان باید پرده های غفلت را کنار زند تا در جمع راهیان عبودیت قرار بگیرد.
۸. اصول عبادت
الف. اعتدال
برنامه های عبادی در صورتی به اهداف خود می رسد که تابع اعتدال باشد و به افراط و تفریط کشیده نشود. اقتضای خردورزی، اعتدال و اقتضای نادانی، افراط و تفریط است، چنانکه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرموده است: لاتَرَی الْجاهِلَ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً (۳۶)؛ نادان را نبینی جز این که کاری را از اندازه، فراتر کشاند یا به آنجا که باید، نرساند.
البته شناختن و نگه داشتن اندازه در عبادات امری دشوار است. خداوند نیز آدمی را به گونه ای آفریده است که هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم می زند و سیر او را به سوی کمال دچار خلل می سازد. دین، در همه جهات از جمله وجوه عبادی ساختاری معتدل دارد.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در ضمن خطبه ای فرموده است: ألاَ وَ إنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَهٌ وَسُبُلَهُ قَاصِدَهٌ مَنْ أخَذَبِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ (۳۷)؛ آگاه باشید که آبشخورهای دنیا یکی است و راه های آن، همه معتدل و مستقیم و نزدیک است. هر که بدان چنگ زند، به کاروان حق پیوسته و بهره مند می شود و هر که از آن باز ایستد گمراه و پشیمان می گردد.
انحراف از اعتدال، در هر چیز موجب انحراف از حق و رفتن به سوی گمراهی، تباهی و پشیمانی است. چنانکه امام علی (علیه السلام) در وصیتی به فرزندش محمد حنفیه فرموده است: مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ(۳۸)؛ هر که میانه روی را ترک کند از راه حق منحرف شود.
کمال آدمی در این است که در همه امور زندگی میانه رو باشد. کمال یافتگان جز به راه میانه نمی روند و جز به آن عمل نمی کنند.
ب. وجود نشاط عبادی
فطرت آدمی، برای رشد و تعالی به نشاط و شادابی نیاز دارد و هیچ چیز مانند سستی و بی میلی، آدمی را در عبادت متوقف نمی سازد و از سیر به سوی کمال باز نمی دارد. بهترین امور عبادی اگر با بی میلی همراه باشد، بی تأثیر می گردد و نتایج منفی به دنبال دارد، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) سفارش فرموده است:
إنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبَالاً وَ إدْبَاراً؛ فإذَا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إذَا أدْبَرَتْ فَاقْتَصُِروا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ (۳۹)؛ دل ها را روی آوردن و نشاطی است و هم پشت کردن و فراری، پس اگر نشاط دارد، آن را به مستحبات وادارید و اگر روی برگرداند، به انجام واجبات بسنده کنید.
گنجایش عبادی به روی آوردن دل آدمی بستگی دارد و اگر عبادت با بی میلی باشد، دریچه وجود آدمی بر روی آن بسته می شود و گنجایش عبادت به زوال می رود.
بهترین بستر عبادت، تمایل و علاقه است که با آسان گرفتن فراهم می شود و در این صورت است که قوای وجودی، نشاط می یابند. وادار کردن شخص به امور عبادی که تمایل یا توانایی انجام آن ها را ندارد، مانعی جدی در او ایجاد می کند. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرموده است:
إنّ لِلقُلُوبِ شَهْوَهً وَ إقْبالاً وَ إدْباراً، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهْوَتِها وَ إقْبالِها، فَإنَّ القَلْبَ إذا أُکْرِهَ عَمِیَ (۴۰)؛ دل ها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دل ها را آن گاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار دارد؛ زیرا اگر به کاری مجبور شود، کور گردد.
بنابراین رعایت نشاط و میل قلبی در عبادت چنان مهم است که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سفارش فرموده است: إذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرائِضِ فَارْفُضُوها (۴۱)؛ اگر مستحبات به واجبات زیان رساند، مستحب ها را ترک کنید.
و همچنین در سفارشی به حارث همدانی فرمود: وَ خَادِعْ نَفْسَکَ فِی العِبَادَهِ، وَ ارْفُقْ بِها وَ لاَ تَقْهَرْها وَ خُذْ عَفْوَها وَ نَشاطَها، إلاّ ما کانَ مَکْتُوباً علیک مِن الفَرِیضَهِ، فإنَّه لابُدَّ مِن قَضائِها وَ تَعاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا (۴۲)؛ نفس خود را برای عبادت برانگیز و با آن مدارا کن، به اجبار و اکراه بر چیزی مجبورش نکن و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه بر تو و اجب است و باید آن را در وقت خاص خود به جای آوری.
ج. تفکر، تعقل و تدبر
در سیره نظری و عملی مولای متقیان، حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام)، تأکید فراوانی بر عبادت از روی تفکر و تعقل گردیده است. عبادت آدمی، راهی است که از طریق فکر می گذرد؛ زیرا انسان موجود متفکری است، یعنی با اندیشه زندگی می کند و با به کار گرفتن فکر خود سِیْر می نماید.
بنابراین تفکر صحیح و تربیت فکری، اساس سلوک به سوی کمال مطلق است، پس باید همه امور تربیتی، بر مبنای اندیشه صحیح باشد و از راه فکر، آدمی را متوجه عبادت و عبودیت الهی کند و ضرورت این مسأله را براساس تفکر دریابد و به شوق و نشاط عبادی برسد، به همین جهت است که در اسلام یک ساعت اندیشه، بهتر از یک سال عبادت دانسته شده: فکر ساعه خیر من عباده سنه (۴۳).
سخنان امام علی (علیه السلام) در این باره کاملاً روشنگر است: فکرک یهدیک إلی الرشاد و یحدوک علی اصلاح المعاد (۴۴)؛ اندیشیدن تو را به راه راست رهنمون می شود و به درست کردن کار معاد بر می انگیزد.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) تفکر حقیقی و اندیشیدن در حقایق هستی را عبادت والاترین بندگان یعنی مخلصان، معرفی کرده و فرمودند: التفکر فی ملکوت السماوات و الارض عباده المخلصین (۴۵)؛ تفکر در ملکوت آسمان ها و زمین عبادت مخلصان است.
ایشان فکر کردن را بهترین عبادت دانسته و می فرمایند: أفضل العباده الفکر (۴۶)؛ برترین عبادت اندیشیدن است.
تفکر صحیح، خوف از آتش سوزان را در انسان به وجود می آورد، چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: وَ لَو فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ القُدْرَهِ وَ جِسِیمِ النِّعْمَهِ، لَرَجَعُوا إلَی الطَرِیقِ وَ خافُوا عَذابَ الحَرِیقِ (۴۷)؛ اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان عذاب می ترسیدند.
۹. جلوه های عبادی حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام)
نسائی از حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت کرده است: در امت اسلام که از جهت عبادت و بندگی بر تمام امم جهان برتری دارند، احدی پس از پیامبر چون من بندگی و عبادت خدا را نکرد و قبل از من هم احدی بندگی خدا را نمی کرد، هیچ مخلوقی در نه سالگی، چنان ستایش و تمجید و تقدیس حق نکرد که من کردم. (۴۸)
درباره عبادت علی (علیه السلام) قلم و زبان از وصف عاجز است. آن حضرت در همان حال که در نهایت شجاعت و نیروی قلب با شمشیر به جنگ با کفار و سرکرده آن ها، عمروبن عبدود مشغول بود، دلش پر از مهر و محبت نسبت به مسلمانان و قهر و غضب نسبت به مشرکان بود؛ یعنی مصداق آیه شریفه: …أشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ…(۴۹)بعد به کناری رفته و نماز شکر خواند.
در این نماز، همه دلش حاضر در بارگاه معبود بود یا آنگاه که پیکانی که در پایش فرو رفته بود، نمی توانستند آن را بیرون آورند جز در وقت نماز که آن قدر غرق در بندگی حق بود و حضور قلب داشت که جز حق را نمی دید. در این حال پیکان را از پای او بیرون آوردند و آن بنده راستگو، قسم یاد کرد که متوجه نشد.
عبادت علی (علیه السلام) چنین بود که هزار نخل غرس کرد و پای هر نخل، دو رکعت نماز خواند. در دل شب ها با خیرات و صدقات عبادت می کرد و در شکرانه این توفیق باز عبادت می نمود. حضرت امام علی (علیه السلام) که جامع اضداد بود، در عبادت جز خدا را نمی دید و در عین حال برای خدا در رکوع نماز، انگشتر قیمتی و در حال روزه، افطار واجب خود را به مستمندان ایثار می کرد. عابدی بود که شمشیرش برای مبارزه در راه حق، همواره آماده بود و مبارزی بود که جز برای خدا شمشیر نمی زد.
این چنین است که هیچ کس همانند آن حضرت، پس از پیامبر عبادت خدا را نکرد. حضرت علی (علیه السلام) در ایمان، زهد، عبادت و یقین منحصر به فرد بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لَو أنّ السمواتِ وَ الأرضَ وُضِعَتا فِی کِفَّهٍ وَ وُضِعَ إیمانُ علیٍّ فِی کِفَّهٍ لَرَجَحَ إیمانُ عَلیٍّ(۵۰)؛ اگر آسمان ها و زمین را در یک کفه ترازو قرار دهند و ایمان علی (علیه السلام) را کفه دیگر، یقیناً ایمان علی (علیه السلام) بر آن ها فزونی می کند.
امام علی (علیه السلام) با عشق و حب قلبی، خدا را عبادت می کرد؛ زیرا عبادت او برای رفع تکلیف نبود، بلکه او محب حقیقی بود و جز جمال دلربای حقیقت، چیزی در نظرش جلوه گر نمی شد. آن حضرت هنگام وضو گرفتن سرتا پا می لرزید و چون در محراب عبادت می ایستاد، رعشه بر اندامش می افتاد و از خوف عظمت الهی، اشک چشمانش بر محاسن شریفش جاری می شد.
سجده های او طولانی و سجده گاهش همیشه از اشک مرطوب بود. آن امام همام در تزکیه و تهذیب نفس و سیر مراتب کمال وجودی، یگانه و لوح ضمیرش چون جام جهان نما بود، او به هرچه نگاه می کرد، فقط خدا را می دید: ما رأیتُ شیئاً إلاّ رأیتُ اللهَ قبله و معه و بعده(۵۱) و نیز فرمودند: لم أعبدْ رَبّاً لم أرِه (۵۲)؛ عبادت نکردم خدایی را که ندیدم.
دعای کمیل که به یکی از اصحاب خودکمیل بن زیاد تعلیم فرموده است، یکی از شاهکارهای روح بلند و ایمان قوی و یقین کامل آن حضرت است که با مضامین و معانی عالی و بدیع، در قالب الفاظ و عبارتی شیوا بیان شده است.
گاهی در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا امید می شد و زمانی قدرت جبروت خدا، چنان بیم و هراسی در دل حضرت می افکند که به حال تضرع و خشوع می افتاد. همچنین دعای صباح و نیایش های دیگر ایشان هر یک حاوی مراتب سوز و گداز، بیم و امید و توجه و خلوص آن حضرت است.
حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) که از کثرت عبادت و سجده های طولانی به سجاد و زین العابدین معروف شده بود، در برابر سؤال دیگران که چرا این قدر مشقت و رنج بر خود روا می داری، فرمود: و مَن یقدر علی عباده علی بن ابی طالب (۵۳)؛ و چه کسی است که بتواند مثل جدم علی (علیه السلام) عبادت کند؟
از ام سعید کنیز حضرت پرسیدند که: حضرت علی (علیه السلام) در ماه رمضان بیشتر عبادت می کند یا در سایر ماه ها؟ وی گفت: علی (علیه السلام) هر شب با خدای خود راز و نیاز می کند و برای او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتی که آن حضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه می بردند، نگاهی به محل طلوع فجر افکند و فرمود: ای صبح! تو شاهد باش که علی را فقط اکنونبه حکم اجبار دراز کشیده می بینی!
إنّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُ التُّجّارِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُ العَبِیدِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الأحْرارِ (۵۴). الهی… ما عَبَدْتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَ لا خَوْفاً مِن نارِکَ وَلکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلاً للعباده فَعَبَدْتُکَ (۵۵).
آری، او چون خداوند را شایسته عبودیت یافته بود، این چنین عاشقانه و خاضعانه عبادت می کرد.
پی نوشت ها
[۱]. طه۲۰ : ۲۱. [۲]. المفردات، ص ۲۴۷. [۳]. طه۲۰ : ۲۱. [۴]. سیره نبوی، ص ۱۲ ۳۰. [۵]. الأحزاب۳۳ : ۲۱. [۶]. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰. [۷]. آل عمران۳ : ۳۱. [۸]. کافی، ج ۱، ص ۱۸۳ و ۱۸۴. [۹]. لطایف معنوی، ص ۶۰ . [۱۰]. بحارالأنوار، ج ۶۹ ، ص ۲۷۸. [۱۱]. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷. [۱۲]. همان، خطبه ۱۷۹. [۱۳]. همان، خطبه ۱۴۷. [۱۴]. الذاریات۵۱ : ۵۶ . [۱۵]. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱. [۱۶]. همان، خطبه ۱۵۴. [۱۷]. همان، خطبه ۸۷ . [۱۸]. همان، حکمت ۳۸۵. [۱۹]. همان، حکمت ۱۰۳ . [۲۰]. همان، خطبه ۱۰۳. [۲۱]. همان، خطبه ۲۰۴. [۲۲]. همان، خطبه ۹۹. [۲۳]. همان، خطبه ۱۶۱. [۲۴]. الأنعام۶ : ۱۰۷. [۲۵]. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱. [۲۶]. همان، خطبه ۱۳۳. [۲۷]. همان، خطبه ۲۰۸. [۲۸]. نهج السعاده، ج ۵ ، ص ۳۵۹. [۲۹]. نهج البلاغه، خطبه ۵۲ . [۳۰]. همان، خطبه ۸۳ . [۳۱]. همان، خطبه ۸۶ . [۳۲]. همان، خطبه ۹۰. [۳۳]. همان، خطبه ۱۵۷. [۳۴]. همان، خطبه ۱۶۰. [۳۵]. همان، خطبه ۱۷۶. [۳۶].همان، حکمت ۷۰. [۳۷]. همان، خطبه ۱۲۰. [۳۸]. همان، نامه ۳۱. [۳۹]. همان، حکمت ۳۱۲. [۴۰]. همان، حکمت ۱۹۳. [۴۱]. همان، حکمت ۲۷۹. [۴۲]. همان، نامه ۶۹ . [۴۳]. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۲۱. [۴۴]. غررالحکم، ص ۶۳ . [۴۵]. شرح غررالحکم، ص ۴۹. [۴۶]. همان، ص ۳۸۱. [۴۷]. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵. [۴۸]. خصایص نسایی، ج ۲. [۴۹]. الفتح۴۸ : ۲۹. [۵۰]. بحارالأنوار، ج ۳۱، ص ۱۳۲. [۵۱]. مفتاح السعاده، ج ۱، ص ۶۷ و جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۲۹۰. [۵۲]. همان. [۵۳]. مفتاح السعاده، ج ۳، ص ۹. [۵۴]. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷. [۵۵]. بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۲۷۸.