- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سیره معصومین بهترین الگوی بازسازی اخلاقی است. ایشان با پرورش صفات و فضائل اخلاقی ناب در گوهر وجودشان، علاوه بر نورانی کردن باطن خود، فضای خانواده و جامعه خویش را از این نورانیت بهره مند کرده اند؛ که می توان شعاع این گسترش برکت را تا روز قیامت، در تمام گستره هستی ترسیم کرد. امام باقر (ع) به عنوان پنجمین وجود مطهر از این پاکان، خورشید تابناکی است که هر انسانی خود را در معرض اشعه آن قرار دهد، قطعاً به سعادت ابدی رهنمون می گردد. در این مقاله برآنیم، بخشی از برجستگیهای اخلاقی امام باقر (ع) را مرور کنیم.
اخلاق فردی
الف) عبادت و پارسایی
امام صادق(ع) می فرماید: «پدرم، امام محمد باقر(ع)، همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا نیز ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لا اله الا الله» همواره بر زبانش جاری بود. [سحرگاهان] ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، دستور خواندن قرآن می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود».[۱]
«افلح» خدمتکار امام می گوید: «با محمد بن علی(ع) برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی [به مکه] رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند می گریست، تا جایی که شگفت زده شدم [که چرا امام معصوم این گونه می گرید.] گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید. امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید [مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم] و در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم؟
سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام [ابراهیم] به نماز ایستاد، [هنگامی که نمازش پایان یافت] به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت، سجده گاهش از اشک، تر شده بود.[۲] او در هر شبانه روز یکصد و پنجاه رکعت نماز می گذارد».[۳]
امام صادق(ع) در بیان خداترسی پدر بزرگوارش می فرماید: «کَانَ أَبِی یَقُولُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ فِی تَضَرُّعِهِ: أَمَرْتَنِی فَلَمْ أَئْتَمِرْ [آتَمِرْ] وَ نَهَیْتَنِی فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَهَا أَنَا ذَا عَبْدُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ لَا أَعْتَذِرُ؛[۴] پدرم نیمه های شب، با سوز و گداز می گفت؛ [بار الها!] مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»
ب) دوری از دنیا
زندگی فردی امام(ع) به دور از زیور و زینت دنیایی و اتاق امام بسیار ساده و کوچک بود؛[۵] ولی هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمی آشفت.
«جابر بن یزید جعفی» می گوید: «روزی محمد بن علی(ع) به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او می شود. ای جابر! مگر این تحفه دنیا چیست؟ مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار می شوی یا لباسی که می پوشی و یا همسری که اختیار می کنی چیز دیگری است؟
ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمی کنند و به آن دل نمی بندند و خیال خود را از آخرت [و سختی آن] خوش نمی دارند. دل فریبیهای دنیا، هرگز دل را از یاد خدا باز نمی دارد، گوش را بر ذکر خدا نمی بندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمی کند. از اینروست که نیکان پاداش دریافت می کنند و رستگار می شوند … . پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس داری.»[۶]
امام باقر(ع) می فرمود: «دنیا را مانند کاروانسرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرموده: مَثَل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی فرود می آید و سپس برمی خیزد و از آنجا می رود.»[۷]
ج) بخشندگی و سخاوت
هر چند امام عائله زیاد و زندگی ساده ای داشت؛ ولی بین مردم به بخشندگی و کرامت مشهور بود.[۸] همواره به نیازمند و بی نیاز بخشش می کرد و این رفتار را مایه خرسندی خویش قرار داده بود، و در بخششها، همیشه شأن و مرتبه افراد را در نظر می گرفت و به اندازه ای کمک می کرد که نه موجب اسراف و زیاده روی و نه سبب تحقیر و پایین آمدن شأن او شود. شدت علاقه مندی او به بخشش، و فضیلتی که این ویژگی در درگاه خدا داشت، گاه او را بر آن می داشت که به سان نیاکان پاکش به نیازمندیهای زندگی خود بی اعتنایی کند و تا جایی که توان داشت، به نیازمندان می بخشید.[۹]
د) پاکیزگی و آراستگی
رعایت بهداشت فردی از ویژگیهای مهم زندگانی امام باقر(ع) است و هر چند در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی بسیار محدود بود؛ اما امام در همان روزگار بسیار بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد. امام، همواره محاسن و ناخنهای خود را حنا می کرد،[۱۰] لباسهای تمیز می پوشید،[۱۱] و ناخنهایش را همواره کوتاه می کرد و می فرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[۱۲]
اصحاب امام، ایشان را همواره با موهایی مرتب و پیراسته می دیدند.[۱۳]
همچنین ایشان به مسواک زدن اهمیت بسیاری می داد و می فرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی السِّوَاکِ لَأَبَاتُوهُ مَعَهُمْ فِی لِحَاف؛ اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی نمودند.»[۱۴] امام همواره در محیطهای عمومی با لباسهای برازنده و تمیز حاضر می شد؛[۱۵] به گونه ای که نزدیکان در مورد ایشان می گفتند: «ظاهر او بیش تر به جوانان می ماند.»[۱۶]
اخلاق در خانواده
خانواده، به عنوان اولین و پایدارترین نهاد جامعه، بیش ترین اهمیت را در شکل گیری شخصیت و روحیات فردی اعضای آن برعهده دارد و بزرگ ترین نقش را در سالم سازی جامعه ایفا می کند. بنیان خانواده بر پایه محبت اعضا به یکدیگر بنا شده است؛ به گونه ای که می توان محبت را مهم ترین عامل در بهداشت و سلامت روحی و روانی خانواده به شمار آورد.
الف) ایجاد پیوند عاطفی با همسر
یکی از نکات ارزنده و جالب در زندگی امام باقر(ع)، اهتمام ایشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
«حسن زیّات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرفیاب می شود تا برای پرسشهای خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسشهایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند؛ ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، با پشمینه بر تن یافتند.
امام به او فرمود: «یَا أَخَا الْبَصْرِیِ! إِنَّکَ دَخَلْتَ عَلَیَّ أَمْسٍ وَ أَنَا فِی بَیْتِ الْمَرْأَهِ وَ کَانَ أَمْسِ یَوْمَهَا وَ الْبَیْتُ بَیْتَهَا وَ الْمَتَاعُ مَتَاعَهَا فَتَزَیَّنَتْ لِی عَلَی أَنْ أَتَزَیَّنَ لَهَا کَمَا تَزَیَّنَتْ لِی فَلَا یَدْخُلْ قَلْبَکَ شَیْ ءٌ؛ ای برادر بصری! دیروز در حالی نزد من آمدی که من در منزل همسرم بودم. و دیروز، روز و زمان او بود و خانه و اسبابش متعلق به او بود و خود را برای من زینت کرده بود و من هم همانطور که او برای من خود را آراسته بود، خود را برایش آراسته کردم. بنابراین بدگمانی به قلبت راه نیابد.» حسن گفت: فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم؛ ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید.»[۱۷]
آشکار است که امام برای جلب رضایت و خشنودی همسر خود بسیار تلاش می کرد تا با ارتباط عاطفی بیش تر، بنیان خانواده خویش را استحکام بیش تری ببخشد.
ب) ارتباط عاطفی با فرزندان
نقل است که یکی از فرزندان ایشان بیمار بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ او انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه بلند شد. امام به بالین فرزند خود رفت؛ ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد و در این مورد از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود:
«إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَی فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا یُحِبُّ؛ ما دوست داریم آنکه دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد؛ ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد گردن می نهیم».[۱۸]
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور شد که دوستیهای دنیایی مذموم نیست و حتّی وجود عاطفه و ابراز آن نسبت به فرزندان لازم است؛ ولی محبت به فرزند نباید مانع فرمان برداری و موجب روی برتافتن از خواست الهی شود.
یکی از نکات ارزنده و جالب در زندگی امام باقر(ع)، اهتمام ایشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
اخلاق اجتماعی
الف) دستگیری از نیازمندان
کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، در زندگانی امام باقر(ع) اصل بزرگی بود و برطرف کردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهم ترین فعالیتهای اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را تسکین می بخشید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِی یَوْماً وَ هُوَ یَتَصَّدَّقُ عَلَی فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِینَهِ بِثَمَانِیَهِ آلَافِ دِینَارٍ وَ أَعْتَقَ أَهْلَ بَیْتٍ بَلَغُوا أَحَدَ عَشَرَ مَمْلُوکاً؛ روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دنیار [طلا] به نیازمندان مدینه بود و خانواده ای که یازده غلام بودند را آزاد ساخت».[۱۹] امام روزهای تعطیل؛ به ویژه جمعه ها را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص می داد و دیگران را نیز به آن برمی انگیخت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «با اینکه پدرم از نظر بنیه مالی از سایر افراد خاندانش ضعیف تر و مخارج زندگی اش بیش تر از بقیه بود؛ ولی در هر جمعه به نیازمندان کمک می کرد؛ حتی اگر کمک او به اندازه یک دینار بود و می فرمود: «پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است.»[۲۰]
ویژگی برجسته امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را سائل یا گدا خطاب نمی کرد و همواره به دیگران می فرمود: «آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید!»[۲۱]
ب) زندگی اجتماعی و مردمی
امام باقر(ع) در این باره اهتمام ویژه ای داشت و دیگران را نیز از آموزه های سودمند اخلاقی خود در این زمینه بهره مند می کرد. «زراره» روایت می کند: «روزی امام باقر(ع) برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مردی درگذشته از طایفه قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز می گردیم؛ ولی زن همچنان فریاد می زد و می گریست. عطاء [ناراحت شد] و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت [چه کنیم؟] امام فرمود: «به راه خود ادامه بده! اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایسته ای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاورده ایم.»
پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نماز گزارد؛ سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاری از امام عرض کرد: خداوند شما را رحمت کند. دیگر بازگردید! پیاده روی برای شما دشوار است؛ ولی امام از بازگشتن طفره رفت. پیش آمدم و به امام عرض کردم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که می خواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: «امْضِ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لَا بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ طَلَبْنَاهُ فَبِقَدْرِ مَا یَتْبَعُ الْجَنَازَهَ الرَّجُلُ یُؤْجَرُ عَلَی ذَلِک؛ بگذر [و به کار خودت ادامه بده]؛ زیرا ما با اجازه او نیامده ایم تا حال با اذن او بازگردیم؛ بلکه این برتری و پاداشی است که ما مطالبه می کنیم و هر اندازه که انسان به تشییع ادامه بدهد، از خداوند پاداش می گیرد.»[۲۲]
ج) احترام به مالکیت اجتماعی
ضرورت احترام به حقوق مالی و داراییهای مردم؛ حتی اقلیتهای دینی از مسائلی است که اسلام به آن توجه ویژه ای دارد. اسلام، صرف نظر از رعایت حقوق مسلمانان، رعایت حقوق دیگر کسانی را که با مسلمانان زندگی می کنند، ضروری می داند و حتی تجاوز به حقوق مالی و داراییهای فرقه ها و گروه هایی را که معصومین آنها را لعن و نفرین کرده اند، برنمی تابد و مالکیت آنها را محترم می شمارد. در این باره «ابوثمامه» می گوید:
«روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من قصد دارم در مکه اقامت گزینم و ساکن آنجا باشم؛ ولی به یکی از پیروان فرقه مرجئه[۲۳] بدهکارم و حال می خواهم نظر شما را بدانم.»
امام در پاسخ او فرمود: « ارْجِعْ إِلَی مُؤَدَّی دَیْنِکَ وَ انْظُرْ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَ عَلَیْکَ دَیْنٌ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یَخُونُ؛ [نزد طلبکار خود] بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونه ای زندگی کن که وقتی به دیدار پروردگارت شتافتی، از سوی کسی دینی برگرده تو نباشد؛ زیرا مؤمن هرگز خیانت نمی کند.»[۲۴]
د) خوش رویی
اسلام اهمیت زیادی به خوش خلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزشهای والای اخلاقی می داند. امام باقر(ع) می فرمود: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَهٌ وَ صَرْفُ الْقَذَیَ عَنْهُ حَسَنَهٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَحَبَُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِن؛ لبخند به روی برادر مؤمن حسنه و سِتُردن غبار (اندوه) از روی او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است.»[۲۵]
امام از شاد کردن دیگران خشنود می شد و از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) این روایت را برای مردم می خواند که: «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛[۲۶] هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است.» و گاه اطرافیان را به شوخیهای ستوده و در حد اعتدال که موجب سرور و خوشحالی افراد می شود تشویق می فرمود.[۲۷]
ه ) ابراز صمیمیت در معاشرت با دوستان
از دیگر سجایای اخلاقی که اسلام بر آن تأکید کرده، ابراز محبت دو مؤمن به یکدیگر است؛ زیرا اگر محبت ابراز شود، صمیمیت طرف مقابل را نیز به همراه دارد و او پس از آگاهی از محبت می کوشد تا به آن پاسخ گوید که این تلاش، به تحکیم رابطه دوستی و ایجاد صمیمیت بیش تر بین آنها می انجامد؛ همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم: نیز توصیه به نشان دادن محبت به دوستان و دوری از مخفی کردن آن شده است.
این موضوع نمود فراوانی در رفتار امام باقر(ع) دارد؛ «ابی عُبیده» می گوید: «من [در سفری] با امام باقر(ع) هم کجاوه بودم. نخست من سوار می شدم و سپس ایشان و به محض سوار شدن سلام و احوال پرسی می کرد؛ درست مانند کسی که مدتهاست دوست خود را ندیده، سپس دست می داد و مصافحه می فرمود و نیز هنگامی که از کجاوه پیاده می شدیم، امام پیش از من پایین می آمد و هنگامی که من پیاده می شدم، ایشان دوباره به من سلام می کرد. [شگفتی من برانگیخته شد و] پرسیدم: «ای پسر پیامبر! شما رفتاری می کنید که نزدیکان من هم نمی کنند و اگر یک بار هم بکنند، زیاده قلمداد می شود.»
فرمود: «گویا از برتری و نیکی دست دادن ناآگاهی! بدان که هر گاه دو خداجو به هم می رسند و با هم دست می دهند و حال یکدیگر را می پرسند، خداوند گناهان آنها را می ریزد و پیوسته به آن دو نظر می کند تا هنگامی که از هم جدا شوند… هر گاه دو مؤمن با هم دست می دهند، خداوند دست خود را در میان دست آنها می برد و با آن کس که بیش تر دست دیگری را بفشارد، دست می دهد.»[۲۸]
گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او می آمدند، سفارش می کرد که سلام او را به یک یک دوستان و آشنایانش در آن شهر برسانند.[۲۹]
و) آگاهی از مشکلات معیشتی نزدیکان و تلاش برای رفع آن
امام، همواره از وضعیت زندگی دوستان و آشنایان خود و مشکلات آنان با اطلاع بود و تلاش می کرد هر از چند گاهی با آنان دیداری تازه کند و از مشکلاتشان آگاهی یابد و تا جایی که در توان دارد، معضلات معیشتی آنان را برطرف کند. «عمرو بن دینار» و «عبیدالله بن عبید بن عمیر» می گویند: « مَا لَقِینَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ۷ إِلَّا وَ حَمَلَ إِلَیْنَا النَّفَقَهَ وَ الصِّلَهَ وَ الْکِسْوَهَ وَ یَقُولُ هَذَا مُعَدَّهٌ لَکُمْ قَبْلَ أَنْ تَلْقَوْنِی؛ هرگز به دیدار ابجعفر(ع) نشتافتیم، مگر این که به ما امکانات [و مایحتاج] زندگی، هدایای مالی و پوشاک عنایت می کرد و می فرمود: اینها را پیش از این که به دیدار من آیید، برای شما مهیا کرده بودم».[۳۰]
این جمله امام بیانگر آن است که ایشان همواره از وضع زندگانی اطرافیان و آشنایان خود آگاه بوده و به موقع و حساب شده به آنان کمک می کرده است.
«اسود بن کثیر» در توصیف دلسوزی امام به اطرافیان خود می گوید: «روزی از فشار تنگدستی و بی تفاوتیِ نزدیکانم نزد ابجعفر(ع) رفتم و از آنان شکایت کردم. امام [ناراحت شد و] فرمود: «چه دوستانی هستند آنان که گاه توانگری به تو می پیوندند و هنگام نداری از تو می برند؟»
آن گاه به پیشکار خود اشاره ای کرد و او کیسه ای به من داد که هفتصد سکه نقره در آن بود. سپس فرمود: «اسْتَنْفِقْ هَذِهِ فَإِذَا نَفِدَتْ فَأَعْلِمْنِی؛ این را خرج کن و هر گاه تمام شد، مرا با خبر کن.»[۳۱]
«سلمی» خدمتکار امام درباره بذل عنایت ایشان به نزدیکان و آشنایان می گوید: «هرگاه که برخی از دوستان امام به دیدار او می آمدند، امام از آنان با بهترین غذاها پذیرایی می کرد و جامگان نیک به آنها پوشانده و سکه های بسیاری نیز به آنان هدیه می کرد و همواره می فرمود: «ای سلمی! نیکی دنیا در رسیدگی به دوستان و آشنایان و کمک به آنهاست…».[۳۲]
ناگفته پیداست که این دستگیریها از داراییها و درآمدهای شخصی امام و آن دسته از اموالی بوده که دیگران در آن سهمی نداشته اند و مختص به امام بوده است، و هرگز از بیت المال نبوده است. به یاد بیاوریم که او از تبار امام علی(ع) خورشید مرد عدالت و برابری است که حاضر نبود حتی به نزدیکان خود نیز سهم بیش تری از بیت المال مسلمانان بدهد.
ز) بردباری در روابط اجتماعی
رعایت شکیبایی، اصل مهمی در حضور سازنده و مفید در عرصه روابط اجتماعی است. اهمیت این ویژگی هنگامی دو چندان می شود که فرد، رهبری گروه یا جمعی را نیز بر عهده داشته باشد.
این ویژگیِ سازنده و کارآیی اخلاقی در برترین شکل خود، در زندگانی امام باقر(ع) دیده می شود؛ تا آنجا که روزی فردی مسیحی از روی دشمنی و کینه ای که به امام(ع) داشت، به ایشان ناسزا گفت و با بی شرمی او را خطاب قرار داد: «تو بقر هستی!» امام(ع) بدون این که ناراحت شود، با بردباری پاسخ فرمود: «نه، من باقر هستم».[۳۳]
پی نوشت ها:
[۱]. ائمتنا، علی محمدعلی دخیل، بیروت، دار مکتبه الامام الرضا و دار المرتضی، ۱۴۰۲ ه . ق، چ ششم، ج۱، ص۳۴؛ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی تا، ج۱، ص۶۵۱ (با اندکی تفاوت).
[۲]. بحارالانوار، مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه . ق، ج۴۶، ص۲۹۰؛ کشف الغمه، علی بن عیسی الاربلی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا، ج۲، ص۳۱۹٫
[۳]. ائمتنا، ج۱، ص۳۴۲٫
[۴]. همان؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۴؛ الفصول المهمه، علی بن محمد بن احمد المالکی، قم، دار الحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ ه . ق، ج۲، ص۸۸۵٫
[۵]. بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۹۲٫
[۶]. کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۴؛ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، شیخ کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی، بیروت، مؤسسه ام القری للتحقیق و النشر، ۱۴۲۰ ه . ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۰۰٫
[۷]. همان؛ تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، مکتبه النینوی الحدیثه، بی تا، ص۳۳۸؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، سید نورالله حسینی مرعشی تستری، تهران، مطبعه الاسلامیه، ۱۳۹۵ ه . ق، ج۱۲، ص۱۷۲٫
[۸]. انوار البهیّه، ص۱۴۱؛ الارشاد، ج۲، ص۲۳۸٫
[۹]. تذکره الخواص، ص۳۴۲٫
[۱۰]. بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۹۹٫
[۱۱]. همان، ص۲۹۲٫
[۱۲]. مکارم الاخلاق، ابو نصر حسن بن فضل الطبرسی، تهران، چاپخانه حیدری، ۱۳۷۶ ق، ص۷۲، گویا در آن روزگار مردم میکروب را شیطان می پنداشتند که عامل بیماری یا مرگ انسانها می شود و امام برای تفهیم موضوع از این تعبیر بهره برده اند.م.
[۱۳]. همان.
[۱۴]. همان، ج۷۶، ص۱۳۰٫
[۱۵]. همان، ص۲۹۲٫
[۱۶]. همان، ص۲۹۹؛ حلیه الابرار، سید هاشم البحرانی، قم، مطبعه العلمیه، ۱۳۵۶ش، ج۲، ص۱۲۱٫
[۱۷]. همان، ص۲۹۳؛ قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ ه. . ق، چاپ دوم، ج۳، ص۲۳۹٫
[۱۸]. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، بیروت، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ ه.ق، ج۳، ص۲۸۶؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۱؛ ائمتنا، ج۱، ص۳۴۴٫
[۱۹]. بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۲٫
[۲۰]. اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۵۳؛ انوار البهیّه، ص۱۴۱٫
[۲۱]. ائمتنا، ج۱، ص۳۴۵؛ احقاق الحق، سید نور الله الحسینی التستری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ ه . ق، ج۱۲، ص۱۷۹٫
[۲۲]. بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۰۰؛ حلیه الابرار، ج۲، ص۱۳۲٫
[۲۳]. «مرجئه نام یکی از فرق اسلامی است؛ آنان بر خلاف خوارج که مرتکب گناه کبیره را کافر می دانستند، عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خارج نمی شوند و همین عقیده باعث شد که سیاست خود را بر سکوت بنا نهند و امام یا خلیفه مرتکب کبیره را واجب الاطاعه و عادل بدانند.» فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸ ه . ش، ص۴۰۲٫
[۲۴]. علل الشرایع، شیخ صدوق، قم، مکتبه داوری، بی تا، ج۲، ص۵۲۸؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۱۴۲٫
[۲۵]. اصول کافی، محمد بن یعقوب الکلینی، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، ۱۳۷۲ ه . ش، ج۴، ص۵۵۸٫
[۲۶]. همان، ج۲، ص۱۸۸٫
[۲۷]. همان، ص۶۳٫
[۲۸]. اصول کافی، ج۴، ص۵۳۰٫
[۲۹]. همان.
[۳۰]. بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۸۸؛ الارشاد، ج۲، ص۲۳۹٫
[۳۱]. بحارالانوار، ص۴۶، ص۲۸۷؛ الارشاد، ج۲، ص۲۳۸٫
[۳۲]. کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۰، (در الارشاد، ج۲، ص۲۳۹ این داستان از «سلیمان بن قرم» روایت شده است).
[۳۳]. مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۲۲۴٫
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه.