- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
سید نصراللَّه فرزند مستنبط تبریزى از علماء برجسته و فقهاء و مدرسین بحق و شایسته معاصر نجف اشرف بودند. معظم له در سال ۱۳۲۷ قمرى در تبریز متولد شده و در بیت سیادت و سعادت پرورش یافته و پس از خواندن مقدمات و ادبیات و قسمتى از سطوح به قم آمده و تتمه سطوح را از مدرسین حوزه تکمیل و به درس خارج مرحوم آیت اللَّه حجت و آیت اللَّه العظمى حایرى شرکت و استفاده نمود.
ایشان به نجف اشرف کرده و به درس مرحوم آیت اللَّه غروى اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى و بالاخص آیت اللَّه العظمى اصفهانى شرکت و استفاده کامل نموده تا به مدارج عالیه اجتهاد و استادى رسیده و خود تشکیل درس خارج فقه و اصول داده و جمع کثیرى از افاضل محصلین به درسش شرکت و استفاده نموده و پس از فوت برادرش مرحوم آیت اللَّه حاج سید احمد مستنبط در اول صبحها در قسمت بالا سر امیرالمؤمنین على علیه الصلوه والسلام اقامه جماعت نموده تا ساعت ده روز یکشنبه هجدهم ربیع الاول ۱۴۰۶ قمرى که در سن حدود هشتاد سالگى به مرگ مرموزى از دنیا رفته و به اجداد گرامش پیوسته است.
داراى تألیفات علمى مى باشند که ذیلا مى نگارم:
۱. اجتهاد و تقلید
۲. قاعده تجاوز و فراغ
۳. لباس مشکوک
۴. التقیه
۵. العداله
۶. معارف الاسلام در اصول
۷. رساله در من ادرک
نگارنده گوید: مرحوم مستنبط گذشته از مقام علمى داراى مقامات معنوى بودند، زیرا در رشته معنویت از شاگردان برجسته مرحوم جمال السالکین و قدوه العارفین عالم ربانى مرحوم حاج سید على آقا قاضى طباطبائى تبریزى استاد اخلاق و مربى نفوس مستعده حوزه علمیه نجف بودند. و در این رشته مرحوم مستنبط گذشته از جنبه هاى علمى کار کرده و ریاضت کشیده بودند و حقیر دو قصه از ایشان که معرف و گویای معنویت و معرفت ایشانست را مى نگارم:
۱.در سال ۱۳۶۱ قمرى مشرف به نجف اشرف شدم از اول ورودم به قدرى مورد عنایت و ضیافت مخصوص مولایم حضرت على علیه السلام قرار گرفتم که اگر تمام ذرات وجودم زبان شود نمى تواند شکر و سپاس آن مراحم را بگذارد. زیرا در اولین روز تشرفم خدمتشان عرضه داشتم: وفدت علیک بغیر زاد پس وسائل ماندن و مخارج یک سال اقامتم را یک جا عنایت فرمود و چون این لطف و مرحمت را دیدم دیگر هرچه مى خواستم و نیاز داشتم عرض مى کردم و محبت مى فرمودند. یک شب از حضرتش استاد علمى و اخلاقى تقاضا کردم. پس به حجره مدرسه آمدم و حجره من در سر راه نبود بلکه در گوشه و زاویه طبقه فوقانى قرار داشت و کسى از جلوى آن عبور نمى کرد مگر آنکه مرا مى خواست.
پس در حجره خویش مشغول مطالعه مکاسب بودم، ناگاه دیدم سید بزرگوارى در حجره پائین پاى من نشسته است فورا از جا برخاسته و با خودم گفتم بى ادب فقه اهل بیت علیه السلام را مطالعه مى کنى و در برابرشان پاى خود را دراز مى کنى؟ پس خواستم از آقا عذرخواهى کنم دیدم نیستند بسیار وحشت زده شده و از حجره بیرون دویدم که این آقا چه شده است؟
من نه آمدن او را دیدم و نه رفتن او را ملتفت شدم چطور از نظرم ناپدید شد. پس در حالیکه سراپا غرق عرق شده بودم و موى بدنم برخاسته بود به بام مدرسه که اشراف به حرم مولایم امیر مومنان علیه الصلوه والسلام داشت رفتم و به او متوسل شدم تا حالم عادى شد و به حجره آمدم و خوابیدم و فرداى آن شب که به درس مرحوم آیت اللَّه اصفهانى حاضر مى شدم رفتم و پس از پایان درس به یکى از افاضل گفتم من استادى مى خواهم که از او استفاده علمى و عملى و اخلاقى کنم. فورا فرمود آن سیدى که مى رود مناسب با خواسته تو است و به سیدى که به سوى صحن مطهر مى رفت اشاره کرد. من به سوى او به سرعت رفتم و در مقابل مقبره شیخنا الانصارى قدس اللَّه سره که ایستاده و فاتحه مى خواند به او رسیدم و وقتى جلو رفتم دیدم آن سیدى است که دیشب در حجره من آمده بود. سلام کردم و خواسته خود را به او گفتم فرمود ساعت هشت صبح فردا بیا مسجد هندى دو نفر دیگر هستند اگر بیان مرا پسندیدى ادامه بده. پس ساعت موعود رفتم و آمدند و شروع به بحث و تحریر و تقریر درس مرحوم سید اصفهانى را کردند، مسرور شدم و ادامه دادم و ایشان همین بزرگوار آقاى مستنبط مترجم عزیزم بودند و اما آن دو نفر از فضلاء و اوتاد حوزه نجف بودند.
۲. روزى طرف صبح (بین الطلوعین) در سمت بالا سر محل نماز صبحشان که مشغول خواندن زیارت جامعه کبیره بودند مى بینند آقاى عربى در جلوى ایشان محاذى بالا سر مشغول نمازند و قرائتى مى خوانند که تاکنون از هیچ کس چنین قرائتى نشنیده بوده مجذوب حال و قرائت و تجوید او مى شود تا به قنوت مى رسد مى شنود که در قنوتش مى خواند… اللهم ان معویه بن ابى سفیان آذى علیا فالعن معاویه لعنا وبیلا و عذبه عذابا الیما (یا قریب به این مضمون)
فرمود پس خواستم از او سوال کنم که این دعا و قنوت در جائى آمده یا از خود اوست و او انشاء فرموده پس با اینکه در دسترس من بود، بلند شدم که بعد از نماز او بپرسم دیدم نیست هر چند به این طرف و آن طرف نگریستم او را ندیدم. دانستم مولایم عجل اللَّه فرجه الشریف بوده است. آرى از چنین سید بزرگوار و فقیه جامع و عالم عاملى بعید نیست که بارعه به فیض لقاء و زیارت مولایمان رسیده باشد منتهى مکتوم داشته، زیرا به گفته معروف:
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
یادی از مرحوم آیت الله بافقی
مگر مرحوم شیخ ما حاج شیخ محمدتقى شهید بافقى نبود که به کرات و مرات برایش تشرف حاصل شده بود ولى ابراز نمى کرد تا بعد از فوتش افراد مختلف داستانهائى از او نقل کردند. مانند این داستان که عالم جلیل آقاى علوى فریدونى داماد بزرگ آیت اللَّه العظمى گلپایگانى برایم حکایت کرد که یکى از اصناف بازار قم به نام آقاى پاینده که ورشکسته شده بود چهل شب جمعه به مسجد جمکران قم مى رود براى اصلاح کارش. شب چهلم سیدى را در مسجد زیارت مى کند که به او مى فرماید در راه که به قم برمى گردى حاج شیخ محمدتقى بافقى را مى بینى که مشغول جمع کردن سنگهاى میان راه است به او سلام مى رسانى و مى گوئى آقا گفت: قدرى از آن پولها که پیش تو است به تو بدهد.
آقاى پاینده گوید آمدم، دیدم حاج شیخ مشغول جمع کردن سنگها از میان راه است سلام کردم و پیام را دادم فورا گفت: آقا سلام به من فرستاد و شروع کرد به گریستن و زار زدن و اشک ریختن و آن وقت متوجه شدم که آن آقا که بود آقاى عالم بود و من به فیض زیارتش رسیدم ولى غافل بودم و او را نشناختم. پس دیدم آقاى بافقى از گریه خلاص نمى شود گفتم پیامى هم به شما دادند. فورا توجه کرده فرمود چه فرمودند گفتم فرمودند از آن پولها که نزد تو است قدرى به من بدهید، دیدم فورا از جیب خود کیسه اى درآورد که در آن حدود سى یا چهل تومان پول نقره آن روز بود و از آن چند تومانى به من داد پس خداحافظى کرده آمدم و به برکت آن پول خسارت و ضرر و قروضى که به واسطه خشک شدن زراعتم به من رسیده بود جبران و ادا گردید و از ورشکستگى بیرون آمده و کارهایم اصلاح شد.
آرى ایمان نگارنده چنین است که شاعر گوید:
بذره گر نظر لطف آنجناب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
سلام من الرحمن نحو جنابه فان سلامى لا یلیق ببابه
آیت اللَّه مستنبط رحمه اللَّه فقط داراى یک دختر بودند که او را به آیت اللَّه زاده گلپایگانى حاج سید جواد فرزند بزرگ آیت اللَّه العظمى حاج سید محمدرضا گلپایگانى تزویج کردند و فرزند ذکور و پسر نداشتند و نسل و عقب آن مرحوم از این دختر مى باشد. حاج سید جواد از آقازادگان محترم و فضلاء مکرم حوزه علمیه قم مى باشند که در بیت علم و مرجعیت به دنیا آمده و پرورش یافته و پس از خواندن دروس جدید به فراگرفتن علوم دینى و خواندن ادبیات پرداخته و بعد از تکمیل صرف و نحو و منطق به خواندن سطوح فقه و اصول نزد اساتید و مدرسین حوزه علمیه مشغول شده و بعدا مهاجرت به نجف اشرف نموده و بقیه سطوح مکاسب و کفایه را در آنجا از مدرسین بزرگ فراگرفته سپس به درس خارج فقه و اصول آیت اللَّه العظمى خوئى و پدر همسرش آیت اللَّه مستنبط حاضر و استفاده نموده و بعد از رحلت ناگهانى برادرش مرحوم حاج سیدمهدى متوفى شوال ۱۳۵۷ شمسى براى رسیدگى به کارها و مسئولیتهاى آن مرحوم در قم مستقر و تا حال به خدمات روحى و اجتماعى اشتغال دارند.
منبع: گنجینه دانشمندان