- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 24 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
کابل از بهترین و بزرگترین شهرهای کشور افغانستان محسوب میشود. کابل شهری تاریخی، سرسبز و زیبا است. با آب و هوای کوهستانی، کوهها و قلههای اطراف آن و نیز رود خروشانی که چون نوار آبی رنگ و پویا از وسط آن میگذرد، بیانگر شکوه و سربلندی مردمان آن در طول تاریخ بوده است. مردم این شهر، خوش خُلق، مهربان، مهماننواز و خوشلهجه هستند. دین و مذهب در میان آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. بیشتر مردم این شهر، سنی حنفی و بقیه، شیعه و از پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسلام میباشند. در تاریخ کهن این شهر، نام عالمان برجسته و دانشمندان شیعی بسیاری میدرخشد. آیات عظام زیر از جمله آنهایند:[۱]
۱. ابوخالد کابلی (از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهمالسلام که طی سالهای ۶۱ تا ۱۱۴ هـ.ق از محضر آن بزرگواران کسب فیض نمود)؛
۲. شیخ محمد شریف فرزند میرزا کاظم کابلی (۱۲۶۰-۱۳۳۹ ق)؛
۳. شیخ علی محمد کابلی (۱۲۷۴-۱۳۳۹ ق)؛
۴. سید علی شفا فرزند سید علی میرزا حسین کابلی (متوفی ۱۳۵۴ ق)؛
۵. سردار حیدرقلی خان کابلی، معروف به سردار کابلی (۱۳۷۲-۱۲۹۳ ق)؛
۶. سید میرعلی احمد حجت (۱۲۶۸-۱۳۵۳ ش)؛
۷. شیخ محمدامین افشاری کابلی (۱۲۸۸-۱۳۵۷ ش)؛[۲]
۸. حاج سید محمد سرور واعظ کابلی (۲۹۵-۱۳۵۷ ش)؛[۳]
۹. حاج شیخ محمد لطیف مولوی فرزند شیخ محمد شریف.
و دهها دانشمند و خطیب شهیر دیگر از این سرزمین قامت برافراشته و هر یک، مایه افتخار کابلیان و باعث اشتهار آن دیار شده است. اکنون نیز روند فقه و فقاهت و علم و جلالت، با حضور آیت الله محقق کابلی و دهها عالم برجسته دیگر ادامه دارد.
تولد و خاندان
یکی از ستارگان فروزان این شهر، عالم جلیل، عارف روشندل، دانشمند گمنام و بیبدیل، آیت الله سید محمد نقوی کابلی، معروف به «علمالهدی»[۴] است. او در سال ۱۲۸۸ هـ.ق در یکی از خانوادههای متدین و مذهبی این شهر چشم به جهان گشود. پدرش سید «شمسالدین» فرزند «سید میراحمد نقوی کابلی»، مرد باصفا و دینداری بود. تولد سید محمد، کانون خانواده سید شمسالدین را بیش از قبل گرم ساخته بود.
از نوشتههای به جامانده از این شخصیت برجسته چنین استفاده میشود که پدر و مادر وی قرابت فامیلی داشتهاند. وی در نامهای به آیت الله مرعشی نجفی، بعد از بیان عموزاده بودن والدینش، نسبت به جد مادریاش، مینویسد: «…قبر جد والدهام در میان شیعه آن سامان (کابل) معروف، مزار و مطاف شیعه بود. صاحب قبه و صندوق، از اطراف شیعیان (اظهار محبت) مینمودند برای بقعه شریف؛ و نقل کرامات و شفاء امراض به واسطه توسل به آن مرقد مبارک، معروف بود. فصل خصومات به قسم خوردن به آن قبر شریف میکردند. اسم مبارکش سید سکندرشاه بود…».[۵]
هنوز چند صباحی از رایحه دلنواز این میلاد خجسته نگذشته بود که سید شمسالدین رُخ در نقاب خاک کشید و در جوار رحمت بی منتهای الهی جای گرفت. با رحلت غمانگیز پدر، گل لبخند بر لبهای سید محمد پژمرده شد و در سن کودکی، لباس یتیمی بر تن کرد و غبار فقر و تنگدستی بر چهره پژمردهاش نشست.
شجره طوبی
بعضی از محققان نوشتهاند که در عصر مهاجرت امامزادگان علوی، دو نفر از «سادات حسنی» به کابل رفته و رایحه باغستان عترت را در آن سرزمین گسترانیدهاند:
۱. عبدالله اشتر بن محمد نفس الزّکیّه که در آن شهر رحل اقامت افکند و نسل وی از فرزندش «محمد» باقی ماند.
۲. ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن حسن بن امام حسن علیهالسلام که در آنجا جام شهادت نوشید و نسلش منقرض شد.[۶]
یکی از خاندان سادات کابلی، خانواده سید محمد علمالهدی نقوی کابلی است. گرچه در نسب وی اندکی اختلاف وجود دارد؛ عدهای نسب او را به «جعفر زکیّ» فرزند امام هادی علیهالسلام میرسانند؛ اما خود وی با توجه به شجرهنامه خانوادگیاش، نسبش را به «حسین» فرزند امام هادی علیهالسلام مرتبط میدانست و معتقد بود که قبر جدش «حسین بن امام هادی علیهالسلام» در شهر همدان است. البته این مطلب با دیدگاه گروهی که زیارتگاه شهر همدان را محل دفن سر شاه سلطان حسین صفوی میدانند، سازگار نیست.خطای یادکرد: ب. المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵. به نقل از کتاب «جراب العلم والحکمه» للهمذانی.
در یک کلام، نسب سید محمد علمالهدی به یکی از فرزندان امام هادی علیهالسلام (جعفر زکیّ – حسین) میرسد.[۷] و این نشان میدهد که تمام سادات کابل از نسل محمد بن عبدالله اشتر بن محمد نفس الزکیه نیستند.
در مسیر سفر عشق
مادر سید محمد که بانوی مؤمن و فهیم بود، بعد از مرگ شوهرش سرپرستی و تربیت کودکش را به عهده گرفت. شش سال از تولد سید محمد گذشت؛ در همین ایام، مرض «آبله» بسان هیولای وحشتناک از راه رسید و تعدادی از مردم شهر را مبتلا ساخت، یکی از آنها سید محمد بود. سید محمد و خانوادهاش که در نهایت فقر و فاقه زندگی میکردند، اسیر خشم آبله شدند. چند روز نگذشته بود که سید محمد بر اثر آبله بینائیاش را از دست داد. یأس و ناامیدی بر قلب کوچکش سایه افکند. مادر که شاهد نابیناشدن فرزندش بود، صبورانه به جنگ روزگار شتافت. وی نه تنها بار سنگین فرزند نابینایش را تحمل کرد که هرگز در اراده فولادینش سستی راه نیافت.[۸]
از مکتب، مدرسه و اساتید سید محمد تا سن ۱۲ سالگی اطلاعی در دست نیست. هنوز دوازده بهار از زندگی سید محمد نگذشته بود که مادرش قامت همت برافراشت و برای رشد و تربیت فرزندش، روش نیکو برگزید. وی دغدغهای جز تعلیم و تربیت فرزندش نداشت. در این مسیر چه رنجها که نکشید و چه دردها که به جان نخرید! او در امتداد همین اندیشه، با چند نفر از ارحام و بستگانش جلای وطن کرد و چون کبوتران مهاجر، خود را به سرزمین عشق و صفا، یعنی عتبات عالیات رساند. کاروان دلباخته آنها در سال ۱۳۰۰ ق. در شهر مقدس سامرا فرود آمد و در آن مکان قدسی، رحل اقامت افکند. هنوز مدتی از اقامتشان در آن شهر نگذشته بود که مادر مضطرب از تربیت فرزند، دیگر بار به اندیشه شکوفایی فرزندش فرو رفت. او میخواست فرزندش یکی از عالمان عامل و فرزانگان جهان اسلام شود. اما چگونه؟ این چیزی بود که آن بانوی متدین را سخت به اندیشه فرو برده بود. میدانست که زنی مهاجر و درماندهای است و فرزندش نیز ضعیف و نابینا؛ اما وقار عالی و همت والا او را به نزد یکی از بزرگترین عالمان شهر کشاند. آن عالم فرزانه، آیت الله «میرزا محمدحسن شیرازی» رهبر «تحریم تنباکو» بود.
مادر سید محمد با اصرار زیاد از وی خواست تا برای فرزندش استادی معین کند و او را در تربیت دینی فرزندش یاری رساند. میرزای شیرازی نیز وقتی پافشاری آن زن دلسوز و آگاه را مشاهده کرد، از بین شاگردانش استادانی برای تربیت سید محمد برگزید. تحصیلات مقدماتی سید محمد از همان جا آغاز شد.
وی که تربیت شده چنین زن مؤمنهای بود، از موقعیت بدست آمده به نحوی شایسته سود جست و با جدیت تمام، عاشقانه و صبورانه در جستجوی کیمیای علم پرداخت. در اندک زمانی علوم مقدماتی را فراگرفت و در پی کسب مراتب بالای علم و عرفان آماده شد.خطای یادکرد: ب و (۱۲). المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵؛ نقباءالبشر فی قرن الرابع عشر، ص ۱۲۷۵. طولی نکشید که اندوختههای او بالا رفت و دیگر دریای علم و عرفان سامرا برایش کوچکی مینمود. او بعد از ۱۴ سال اقامت در آن شهر به فکر دریای دیگری از علم و عرفان که توان سیراب ساختن ذهن جویا و فکر خلاق او را داشته باشد، افتاد.[۹]
ویژگیهای اخلاقی
۱. حافظه زیاد و دل بیدار:
خداوند بیهمتا، سرنوشت سید محمد را چنین رقم زده بود که در کودکی چشمان ظاهریاش را از او بگیرد و در عوض چشمان دل و قلب او را بیدار سازد. سید محمد با چشم سر، چیزی را نمیدید اما با چشم دل به حقایق آگاه میشد و روز به روز رازهای ناگفته و اسرار ناشنیده برایش کشف میگردید و به این شکل، او به یکی از معجزات پروردگار متعال تبدیل شده بود. حافظهاش به حدی قوی و دقیق بود که با یک بار خواندن آیات و روایات، همه را ضبط میکرد. ذکاوتش عجیب و فراستش نمونه روزگار بود. استادانش درس را برایش ارائه میکردند و او به خوبی همه آنها را در همان بار اول، حفظ میکرد.
وی در حفظ و سرعت انتقال مطالب، قدرت خارقالعادهای داشت. حافظ کل قرآن کریم، صحیفه کامله سجادیه، هزاران حدیث مسند، قصاید و رجزهای بسیار بود. به همین جهت از همسالانش پیشی گرفته بود و در زمان اندک، زبانزد خاص و عام شده بود.(۱۲)
در این مورد، آیت الله مرعشی نجفی مینویسد: «…ولعمری کان أظهر مظاهر قدره الباری جلّ شأنه؛ …به جانم قسم! وی از روشنترین مظاهر قدرت خداوند متعال بود».[۱۰]
۲. همت و پشتکار:
سید محمد علمالهدی از کودکی با انبوهی از مشکلات و گرفتاریهای مالی و جسمی روبرو بود. به همین جهت به حد کافی پخته و آب دیده شده بود. قدر عافیت را میدانست و به نحوی شایسته از استعدادش بهره میبرد. نابینایی، مانع اراده قوی و عزم راسخ او نشد. وی همچنان در جهت فتح قلل علم و دانش پیش رفت. احاطه کامل وی به علوم عقلی و نقلی، فراگیری علوم غریبه و نیز تألیف و تدوین چندین کتاب ارزشمند، گویای این تلاش چشمگیر و پشتکار خستگیناپذیر وی میباشد.
مرا این زندگانی قید و بند است × وگرنه همت من بس بلند است
همه اسباب دنیا گر بدانی × به نزد اهل دانش ریشخند است.
۳. محبت به خاندان عترت علیهمالسلام:
وی که خود از سلاله خاندان پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم بود؛ قدر و ارزش این نعمت الهی را میدانست و پیوسته در جهت مستدل ساختن شجرهنامه خویش و دیگران، میکوشید. از بارزترین تلاشهای وی در این مورد، مکاتبه چندین نامه با آیت الله مرعشی نجفی است. علاوه بر این، وی در ردیف ارادتمندان خاندان پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم قرار داشت. به اهل بیت و بازماندگان آنان – سادات – احترام زیاد قائل بود. از نشانههای این عشق سوزان، برخورد وی با آیت الله مرعشی نجفی است؛ با این که وی در ردیف شاگردانش، جای داشت؛ احترام زیاد قائل بود.
مرحوم علمالهدی حدود هفت نامه خطاب به آیت الله مرعشی نجفی نگاشته است. جملات سرآغاز این نامهها، انسان را به شگفت میآورد! وی وقتی میخواهد آیت الله مرعشی نجفی را خطاب کند، میگوید: «السلام علیک یابن رسول الله و علی آبائک المعصومین المظلومین…؛ مولای و ابن مولای…؛ مولای من!…» و نیز وقتی میخواهد در پایان نامههایش امضاء کند، مینویسد: «…الأحقر علمالهدی النقوی بقربانت؛ و…».[۱۱]
به راستی کسی که به فروعات آن شجره طیبه این گونه احترام قائل است، به شخص آن ستارگان هدایت و پاکی چگونه عشق خواهد ورزید؟ و این، به خوبی میزان عشق و علاقه مرحوم علمالهدی را نسبت به خاندان عترت و سادات نشان میدهد.
۴. زهد و عبادت:
اصولاً رسیدن به چنان مقام علمی و معنوی بدون زهد، تقوا و عبادت خالق متعال، امکانپذیر نیست. کسانی که در طول تاریخ به افتخاراتی دست یافتهاند؛ در سایه همین ویژگی است. آیا امکان دارد که فرد فقیر و نابینا بدون عنایات پروردگار، به مقام و منزلت علمی و عرفانی آن گونه، دست یازد؟
در همین مورد، حضرت آیت الله مرعشی نجفی مینویسد: «…و کان ینزل فی بعض رحلاته بدارنا ضیفاً لنا، و رأیتُ لیالیه ساهره و ساعاته مشغوله بالتبتل والانابه والتهجد والاستغفار، و شاهدتُ منه بعینی کرامات و عجائب و لیس المقام محلّ ذکرها؛[۱۲]… وی در بعضی از سفرهایش به منزل من میآمد و مهمان میشد. مشاهده میکردم که شبها بیدار و ساعتها مشغول توبه، تهجد و استغفار است. با چشمان خودم، کرامتها و عجایبی از او دیدم که مجال ذکر آنها نیست».
مرا هر شب هزاران آه باشد × هزاران سوز دل همراه باشد
هر آن کس را که سوزی نیست در سر × به نزد عارفان، گمراه باشد
نشاید دلبری را جز دلی پاک × اگر چه صورتی چون ماه باشد.
پروانه حرم علوی
آیت الله سید محمد علمالهدی نقوی کابلی که از تشنگان علوم آل محمد صلی الله و علیه و آله و سلم و از پویندگان راه حکمت و سعادت بود؛ در سال ۱۳۱۴ ق. آهنگ سفر کرد. او با زائرین حرم علوی همراه شد و خودش را به بزرگترین دانشگاه شیعه، یعنی نجف اشرف رساند و بعد از طواف حرم مولایش امام علی علیهالسلام به نزد عالمان نامدار: شیخ المحدثین، «علامه حاج میرزا حسین نوری» و جمال السالکین «سید مرتضی کشمیری» شتافت و به بهرهگیری از خرمن علم و فضل آن دو پرداخت. روز به روز تقربش نزد آن دو زیاد میشد و در کمترین زمان از شاگردان خصوصی و ملازمان امین آن دو به حساب آمد.[۱۳]
در راه تکامل
از دیگر مشکلات سید محمد علمالهدی، تشکیل خانواده بود. اینک بعد از سالها تلاش مستمر در کسب علوم و معارف اسلامی، زمان آن رسیده بود که وی با انجام این سنت نبوی به مرحله بالاتری از تکامل گام نهد. او برای حل این مشکل از استادان خود (محدث نوری و سید مرتضی کشمیری) کسب تکلیف نمود. سرانجام با راهنمایی و کوشش آن دو، با دختر خانواده ثروتمندی ازدواج کرد.
پدر آن بانو یکی از بانفوذترین تاجران شهر بود. همسر سید محمد با پذیرش تقاضای شوهرش ثابت کرد که از زنان آگاه، مؤمن و فداکار است. او به خوبی از مشکلات ازدواج با مرد مهاجر و بیبضاعت آگاه بود؛ و با به جان خریدن و تحمل آن همه مشکل، از لذتهای مادی و دنیایی گذشت و از ثروت و سرمایه خانوادهاش چشم پوشید و با این عمل خداپسندانه به تمام دوشیزگان جهان درس فراموش نشدنی داد. این میتواند سرمشق آنهایی باشد که در ازدواجها، فضایل و کمالات انسانی را نادیده میگیرند و برای دستیابی به خواهشهای نفسانی و با امتیازطلبیهای ظاهری، اخلاق و معنویات را لگدکوب میسازند.
در یک جمله میتوان نتیجه گرفت که طبع بلند و اراده قوی، از مهمترین ویژگیهای آن بانوی فداکار بود. وی باایمان و اختیار، از نفایس و اموال خانه پدرش گذشت. در حالی که در اقیانوسی از حیا و عفت غوطهور بود، به زندگی سالکانه روی آورد و به درآمد اندک شوهرش قناعت ورزید.[۱۴]
شایان ذکر است که سید محمد علمالهدی در یکی از نامههای خود به آیت الله مرعشی نجفی، از فرزندش «محمد» که ملقب به «نورالهدی» بوده سخن به میان آورده است.[۱۵] از دیگر بازماندگان آن زوج مؤمن و باصفا، اطلاعی در دست نیست ولی قرائن و شواهد گواهی میدهند که فرزندان دیگری نیز به یادگار گذاشته باشند.
در پرتو اسرار
زندگی سید محمد علمالهدی کابلی آمیختهای از کرامات و اتفاقات باورنکردنی است. یکی از آنها، کرامت شگفتانگیزی است که هم بیانگر نفس پاک و مقام عرفانی او است و هم مرتبه عالی زهد و کمال استادش سید مرتضی کشمیری.
آیت الله مرعشی نجفی میگوید: «هنوز مرحوم سید مرتضی کشمیری رحلت نکرده بود که شنیدم سید محمد علمالهدی در اوائل ازدواجش دچار فقر و تنگدستی میشود؛ ناگزیر مشکل را با استادش سید مرتضی کشمیری در میان میگذارد. ایشان کیسه کوچکی به سید محمد علمالهدی میدهد که حاوی سکه رایج آن زمان بود. سید محمد کیسه را در جیبش میگذارد و برای خرید مایحتاج زندگی، روانه بازار میشود. بعد از خرید در حالی که هنوز مقداری از سکهها باقی مانده است، به خانه برمیگردد و باقی مانده سکهها را زیر جانمازش میگذارد.
روز دوم نیز به بازار میرود و هر چه دلش میخواهد، میخرد و باقی مانده سکهها را زیر جانمازش میگذارد. این روند ۲۴ یا ۲۵ روز (تردید از راوی است) میگذرد و سکهها تمام نمیشود. روز آخر، همسرش میپرسد: این چه پولی است که هر چه خرج میکنی، تمام نمیشود؟! سید محمد به ناچار جریان را به همسرش تعریف میکند. سپس جانمازش را بر میدارد، اثری از سکههایی که با دست خود در آنجا گذاشته بود، نمیبیند. به محضر استادش سید مرتضی کشمیری میشتابد.
قبل از آن که چیزی بگوید، استاد خطاب به او میگوید: «ای سید علم! شایسته است که بعضی از عادات نیک را از حیوانات بیاموزیم. به مرغ بیندیش، تخمهای آن خیلی باارزش نیست؛ اما وقتی تخم میگذارد، با علائم و اشاره – نه به دیگران – که به صاحبش میفهماند تخم گذارده است. همین طور صدف؛ در فصل باران روی آب دریا قرار میگیرد. با ولع تمام قطرههای باران را در بطن خود پنهان میکند. آنگاه به قعر دریا فرو رفته و در عمق دریا، در لابهلای گِلها و شنها جای میگیرد. به طوری که غواصان چیرهدست هم به آسانی نمیتوانند به آن و گوهری که در بطن خود دارد، دست یابند؛ مگر با سختی و مشکلات طاقت فرسا».[۱۶]
سید محمد علمالهدی از سخنان استاد میفهمد که باید جریان شگفتانگیز سکهها را پنهان میکرد.
فیض روحالقدس را باز مدد فرماید × دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.
در همین راستا، جناب آقا سید علی نقی کشمیری فرزند صاحب کرامات، حاج سید مرتضی کشمیری از سید محمد علمالهدی نقل میکند که فرمود: «در اوقات اقامت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینیه مدتی از جهت معیشت سخت در فشار بودم تا این که روزی برای تدارک نان و خوراک عیال هیچ نداشتم. از خانه بیرون رفتم و با حالت حیرت، وارد بازار شدم. چند مرتبه از اول تا آخر بازار رفت و آمد کردم به کسی نیز اظهار حال خود ننمودم. پس با خود گفتم: زشت است در بازار این طور آمد و شد کردن! لذا از بازار خارج شده، داخل کوچه شدم تا نزدیک خانه حاج سعید، سید مرتضی کشمیری اعلی الله مقامه را دیدم. به من که رسید، ابتدا فرمود: «تو را چه میشود؟ جدت امیرالمومنین علیهالسلام نان جو میخورد و گاهی دو روز هیچ نداشت!» پس مقداری گرفتاریهای آن حضرت را بیان کرد و مرا تسلیت داد و فرمود: «صبر کن، البته فرج میشود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد» سپس چند فلس (پول رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود: «آن را شماره نکن و به کسی هم خبر مده و از آن هر چه خواهی، خرج کن».
پس ایشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول، نان و خورش گرفته به منزل بردم. تا چند روز از آن پول نان و خورش میگرفتم. با خود گفتم: حال که این پول تمام نمیشود و هر وقت دست در جیب میکنم، پول موجود است؛ خوبست بر عیال توسعه دهم. پس در آن روز گوشت خریدم. عیالم گفت: معلوم میشود که برایت فرج شده؟! گفتم: بله. گفت: پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن. بازار رفتم و از بزّازی مقداری پارچهای که خواسته بودند، گرفتم و دست در جیب کرده، مقداری وجه بیرون آورده، جلوش گذاردم و گفتم: آنچه قیمت پارچهها میشود، بردار؛ و اگر کسری دارد تا بدهم. پولها را شمرد، مطابق با طلب او بود و بیش از یک سال، حال من چنین بود که همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج میکردم و به کسی هم اطلاع ندادم تا این که روزی برای شستن، لباس را بیرون آوردم. غفلت کردم از این که پول را از جیب خارج کنم. از خانه بیرون رفتم. پس موقع شستن لباس، یکی از فرزندانم دست در جیب کرده، آن پول را بیرون آورده و آن را به مصرف مخارج همان روز رساند تا تمام شد».[۱۷]
در سکوی مدارج علوم
آیت الله سید محمد علمالهدی کابلی، عالم فاضلی بود که علوم مختلف اسلامی را طی ۸۰ سال عمر بابرکت، فراگرفت. وی با این که از عدم بینایی رنج میبُرد، با حافظه قوی، اراده آهنین و پشتکار قابل تحسین، توانست قلل مرتفع علوم مختلف اسلامی را فتح کند. وی علاوه بر تخصص در علوم فقه و اصول در علم حدیث نیز تسلط کامل داشت و با اجازه روایت به شاگرد برجستهاش، حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، مرتبه تخصصش در این فن را به نمایش گذاشت. وی در علوم غریبه نیز تبحر کامل داشت. تخصص او در علوم غریبه بیشتر مربوط به موارد ذیل است که اجمالاً اشاره میشود:
تسخیر، جفر، رمل، اوفاق، مثلثات، مربعات، جدول و…[۱۸]
استادان نامآور
سید علمالهدی کابلی، علوم گوناگون را از استادان برجسته و ذی فنون فراگرفته بود.[۱۹] وی اساتید متعددی داشت که در اینجا شایسته است. نگاهی گذرا به زندگی افتخارآمیز برخی از آنان داشته باشیم:
۱. سید مرتضی رضوی کشمیری نجفی:
سید محمد علمالهدی در اخلاق، عرفان، تهذیب و تزکیه بیشتر متأثر از این استاد فرزانه بود. جد وی «سید کرمالله رضوی کشمیری» از قم برای ترویج دین مقدس اسلام به کشمیر مهاجرت کرد. فرزندانش در کشمیر ساکن شدند؛ یکی از فرزندان وی پدر «سید مرتضی کشمیری» یعنی «سید مهدی» بود. سید مرتضی در سرزمین سرسبز کشمیر، چشم به جهان گشود. بعد از طی مراحل مقدماتی و در اوائل جوانی به عتبات عالیات سفر کرد. و در حلقات درسی آیات عظام: «شیخ محمدحسین کاظمی»، «میرزا حسین خلیلی» و «شیخ زینالعابدین مازندرانی» در نجف اشرف و کربلای معلی حضور یافت. وی از عالمان جامعی بود که در علم و عمل ممتاز و برجسته بود. علاوه بر کسب علوم، به تهذیب و تزکیه نفس نیز پرداخته بود. استاد اخلاق وی «مولا حسین قلی همدانی» بود. وی بعد از رحلت استادش به تدریس پرداخت. در جلسات درسی فقه، اصول و اخلاقش تعدادی از علمای فاضل شرکت میکردند.
از وی تألیفاتی در فقه و اصول و رجال باقی مانده است. از جمله آنها کتاب «إعلام الاعلام» در علم رجال میباشد. وی در ۱۳ شوال ۱۳۲۳ ق. در شهر کاظمین وفات کرد. جنازهاش را به کربلا آوردند و در حجره معروف به «کابلیه»[۲۰] دفن کردند.[۲۱]
سید محمد علمالهدی کابلی در اخلاق، عرفان، تهذیب و تزکیه بیشتر متأثر از این استاد گرانقدر بود؛ به همین جهت، مرگ وی برایش سخت آمد و بعد از مدتی با عتبات عالیات وداع کرد.
۲. حاج میرزا حسین نوری:
محدث نوری در ۱۸ شوال ۱۲۵۴ ق. در روستای «یالو» از توابع شهرستان «نور» استان «مازندران» به دنیا آمد. در ۱۴ و ۱۵ سالگی با فقیه فرهیخته «ملا محمدعلی محلاتی» آشنا و از محضر وی استفاده کرد. هر دو جهت نسخهبرداری از نسخههای نفیس و کتابهای نایاب و نیز سیر و سلوک، به نقاط مختلف ایران، عراق و حجاز سفر کردند. مهمترین اساتید وی عبارتند از آیات عظام:
۱. ملا محمدعلی محلاتی (۱۲۳۲-۱۳۰۶ ق)؛
۲. شیخ عبدالرحیم بروجردی (متوفی ۱۳۰۶ ق)؛
۳. شیخ العراقین، عبدالحسین تهرانی (متوفی ۱۲۸۶ ق)؛
۴. شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ ق).
از محدث نوری آثاری زیاد برجای مانده است؛ مهمترین آنها عبارتند از: مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل (در ۱۹ جلد)؛ جنّهالمأوی؛ مواقع النّجوم؛ لؤلؤ و مرجان؛ شاخه طوبی؛ نجم الثّاقب؛ معالم العبر؛ میزان السماء؛ کلمه طیبه و بدر مشعشع.
وی در شب چهارشنبه، ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۳۲۰ ق. در ۶۶ سالگی از دنیا رفت و در یکی از ایوانهای حرم امام علی علیهالسلام در نجف اشرف دفن گردید.[۲۲]
۳. سید میرحامد حسین نقوی لکهنوی:
وی از دانشمندان بنامی است که در سال ۱۲۴۶ ق. در شهر لکهنو هندوستان چشم به جهان گشود. نام پدرش سید محمد بن سید حامد حسین مولوی لکهنوی نیشابوری بود. سید میرحامد حسین از اکابر متکلمین امامیه و از اعاظم علمای شیعه محسوب میشود.[۲۳]
از برجستهترین آثار وی، کتاب مشهور و ارزشمند «عبقات الانوار» میباشد که در رد کتاب «تحفه اثنی عشریه» از عبدالعزیز دهلوی، نگاشته شده است. دهلوی از ناصبیهای ضد شیعه بود؛ وی کتابش را در دوازده باب تدوین کرد و یک باب آن را بر رد فضایل حضرت علی علیهالسلام و دیگر مشعلداران خاندان عصمت و طهارت اختصاص داد.[۲۴]
سید میرحامد حسین برای نوشتن کتاب عبقات، رنجهای بسیار و زحمات بیشماری کشید. در همین راستا، داستان شگفتانگیزی که از آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل شده، بیانگر میزان تلاش و فداکاری او است که در جهت معرفی و شناساندن چهرههای تابناک امامان معصوم علیهمالسلام از خود نشان داده است.[۲۵] وی سرانجام بعد از مدتها تحقیق و تدریس علوم اسلامی در سال ۱۳۰۶ ق. چشم از جهان فروبست.
۴. شیخ الشریعه اصفهانی:
آیت الله العظمی حاج فتحالله فرزند محمدجواد اصفهانی، معروف به «شریعت» در سال ۱۲۶۶ ق. متولد شد و بعد از سالها زندگی پرافتخار و انجام خدمات علمی و دینی در سال ۱۳۳۹ ق. رحلت کرد. وی بعد از فوت آیت الله العظمی سید محمدکاظم یزدی در نجف اشرف به عنوان مرجع مطلق شیعه شناخته شد. در فقه، اصول، رجال، تفسیر و کلام از مجتهدین بنام و کاوشگر برجسته جهان تشیع به حساب میآمد. از مهمترین آثار ماندگار وی موارد زیر میباشد:
۱. التفصیل فی الجلودین السباع؛
۲. ارث الزوجه؛
۳. قاعده الطهاره.[۲۶]
۴. شیخ محمد طه نجف:
شیخ محمد طه نجف فرزند شیخ مهدی بن شیخ محمدرضا بن شیخ محمد بن المقدس الحاج نجف التبریزی الحکم آبادی در سال ۱۲۴۱ ق. از دامن مادر مؤمنهاش – دختر شیخ حسین بن محمد نجف کبیر – چشم به جهان گشود. وی عالم وارسته، فقیه، اصولی، ادیب شاعر و رجالی عالی مقامی بود که سالها به تدریس، تحقیق و خدمترسانی به جامعه اسلامی مشغول بود. وی علوم و فضائل را از اساتید زیر آموخته بود:
۱. شیخ محسن خنفر؛
۲. سید حسین کوهکمری؛
۳. شیخ مرتضی انصاری؛
۴. شیخ عبدالرضا طفیلی نجفی؛
۵. سید حسین طباطبایی آل بحرالعلوم و…
وی که در تقوا، ورع، زهد و عبادت نمونه روزگار بود؛ شاگردان بسیاری تحویل جامعه تشیع داد و جماعتی از علما و بزرگان شیعه از خرمن پرفیض علم و کمالش بهرهمند شدند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱. شیخ حسن (نجل صاحب جواهر)؛
۲. سید محمدسعید حبوبی؛
۳. شیخ جعفر بدری نجفی؛
۴. سید عدنان الغریفی؛
۵. سید محمد کاشی حائری؛
۶. شیخ علی (حفید صاحب جواهر)؛
۷. شیخ محمدحسن سمیسم؛
۸. سید محمد علمالهدی نقوی کابلی.
وی علاوه بر تربیت شاگردان برجسته در زمینه تحقیق و تألیف نیز از افراد موفق میباشد. نام برخی از آثار قلمی وی عبارتند از:
- الانصاف فی مسائل الخلاف (تعلیقه بر کتاب جواهرالکلام)؛
- کتاب الزکاه (شرح زکاه الشرایع)؛
- الدعائم فی الاصول؛
- غناء المحصلین؛
- اتقان المقال فی احوال الرجال؛
- احیاء الموات فی احوال الرواه؛
- رساله فی الحبوه؛
- رساله فی التقیّه؛
- رساله فی عقد النکاح المردّد بین الدّائم والمنقطع؛
- رساله فی الاستظهار من الحیض؛
- رساله فی المحدث بعد التیمّم عن الغسل؛
- رساله کشف الاستاد عن الخارج عن دارالاقامه فی الاسفار؛
- رساله کشف الحجاب فی الکر؛
- رساله فیمن ادرک رکعه من الوقت؛
- رساله فی احوال جدّه شیخ حسین کبیر؛
- القواعد النجفیه؛
- حاشیه الرّسائل؛
- شرح منظومه بحرالعلوم.
شیخ محمد طه نجف بعد از سالها تدریس، تحقیق و خدمتگزاری به جامعه تشیع، سرانجام در شوال ۱۳۲۳ ق. چشم از جهان فروبست. بدن مطهرش در یکی از حجرات حرم امام علی علیهالسلام، در جوار پدربزرگ مادریاش «شیخ حسین نجف» و استاد گرانقدرش «شیخ محسن خنفر» به خاک سپرده شد.[۲۷]
۶. شیخ محمدرضا دزفولی:
شیخ محمدرضا معزی دزفولی در سال ۱۲۷۳ ق. در خانواده روحانی در شهر نجف به دنیا آمد. پدرش شیخ محمدجواد نام داشت. شیخ محمدرضا تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش آغاز کرد. پس از مدتی به شهر دزفول هجرت کرد. وی از ذکاوت سرشار و ذهن خلاق برخوردار بود و در سرعت انتقال و حاضرجوابی از عجایب روزگار به حساب میآمد.
از برجستهترین اساتید وی عمویش «شیخ محمدطاهر» و «شیخ مرتضی انصاری» بود. شیخ محمدرضا بعد از سالها تحصیل، تحقیق و تدریس از علمای اعلام، مراجع تقلید و فقهای برجسته جهان اسلام شد و علاوه بر مراتب علمی در فضل، تقوا، سلامت نفس، شعر و سیاست نیز از نخبگان عصر خویش بود. وی علاوه بر تربیت شاگردان شایسته، در زمینه تحقیق و تألیف نیز گامهای بلندی برداشت. برخی از آثار قلمی وی عبارتند از:
۱. حاشیه بر مکاسب؛
۲. جُهدُالمقل فی اجوبه المسائل (در چند مجلد، مشتمل بر مسائل متفرقه در ابواب فقه از طهارت تا دیات)؛
۳. حاشیه بر رسائل؛
۴. رساله عملیه به نام «کلمه التقوی»؛
۵. رساله فارسی در فقه؛
۶. شرح نظام عربی، به قطع جیبی در علم صرف (غیر از شرح نظام معروف).
شیخ محمدرضا دزفولی که از معاصرین آقا ضیاء عراقی، آقا میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) و حاج شیخ جعفر شوشتری بود؛ بیشتر عمر شریفش را در شهرهای نجف، دزفول و بروجرد سپری کرد و سرانجام در ۷ جمادی الاول ۱۳۵۲ ق. در بروجرد رحلت کرد. بر اساس نقل سید محسن امین در جلد ۹ اعیان الشیعه، در جوار امامزاده ابوالحسن علیهالسلام این شهر دفن گردید.[۲۸]
۷. سید عدنان بحرانی:
سید عدنان بحرانی بن سید شبر بن علی بن مشعل، از عالمان عامل و برجسته عصر خویش بود. وی بعد از سالها تحقیق و تدریس به درجه اجتهاد دست یافت. او علاوه بر کسب علوم و معارف اسلامی، در تزکیه نفس، زهد و عبادت نیز از ممتازین علما محسوب میشد. کتابهای ارزشمند «قبسه العجلان» و «أجوبه بعض المسائل» از مهمترین آثار ماندگار وی میباشد.
او در سرودن شعر نیز موفق بود؛ مجموعه سرودههای او در کتابی به نام «دیوان شعر کبیر» گردآوری شده است. دوبیتی زیر از همین مجموعه تقدیم میشود:
یا قلت ما أنت و الغوانی × و أنت أهدی الأنام قصدا
مالک مهما ذکرت لیلی × قدحت بین الضلوع زندا.
متأسفانه سال تولد و رحلت آن عالم وارسته به دست نیامد![۲۹]
۸. سید محمدحسین مرعشی شهرستانی:
سید محمدحسین مرعشی شهرستانی ملقب به «ضیاءالدین»، فرزند سید محمدعلی شهرستانی است که در سال ۱۲۸۷ ق. دیده به جهان گشود. وی در کرمانشاه متولد شد. بعد از فراگیری علوم مقدماتی، برای ادامه تحصیل روانه کربلا شد و در محضر بزرگانی چون: فاضل اردکانی، حاج سید محمدمهدی قزوینی و حاج سید محمدابراهیم دلداری تلمذ نمود. وی که علاوه بر فراگیری علوم عقلی و نقلی در شعر نیز صاحب رأی و نظر بود؛ در سال ۱۳۰۰ ق. به مشهد مقدس سفر کرد. بعد از مدتی اقامت در مشهد و تهران، بار دیگر عازم کربلا شد. در سال ۱۳۰۶ ق. نیز بار دیگر به تهران هجرت کرد و در همان سال بعد از فوت «حاج ملا علی کنی» به جای وی زعامت مردم را به عهده گرفت.
وی از ۱۲ سالگی به تألیف کتاب پرداخت. آثار به جا مانده از وی عبارت است از:
- آیات بینات؛
- اصل الاصول (در تلخیص «فصول» شیخ محمدحسین اصفهانی)؛
- تحقیق الادله (در اصول فقه)؛
- تریاق فاروق (در فرق میان شیخیه و متشرعه)؛
- تلویح الاشاره (در تلخیص «شرح الزیاره» شیخ احمد احسائی بر زیارت جامعه)؛
- تنبیه الانام (در رد «ارشاد العوام» حاجی کریم خان)؛
- جنه النعیم (در امامت)؛
- حجه البالغه (در اثبات حضرت حجت علیهالسلام)؛
- الدرّالنضید (در نکاح اماء و عبید)؛
- دمع العین (ترجمه «خصائص الحسین علیهالسلام» مرحوم شوشتری)؛
- زوائد الفوائد؛
- سبیل الرشاد (در شرح «نجاه العباد» حاج شیخ محمدحسن نجفی)؛
- الشّرع المبین (در رد کتاب «المتن المتین» سید علی محمد دلداری)؛
- شوارع الأعلام (در شرح «شرایع الاسلام»)؛
- صحیفه حسینیه؛
- عناصر (حاشیه بر «قوانین» میرزای قمی)؛
- غایهالمسئول (در اصول)؛
- چهل حدیث؛
- کشف الحجاب (در علم حساب)؛
- الکوکب الدری (در تقویم)؛
- لباب (در اسطرلاب)؛
- لباب الاجتهاد؛
- لآلی (در مسائل متفرقه فقه و اصول)؛
- عسل مصفی (منظومه)؛
- نان و دوغ (منظومه)؛
- مواقع النجوم (در هیئت)؛
- موائد (کشکول)؛
- مهجه (حاشیه بر «البهجه المرضیه» سیوطی)؛
- مذهب التهذیب (در نظم «تهذیب منطق» محقق تفتازانی)؛
- تذکره النفس (در مناجات و مراقبات)؛
- هدایه المسترشد (در شرح «کفایه المقتصد» محقق سبزواری در فقه)؛
- رسالهای در خواص آهن؛
- رسالهای در فقه؛
- رسالهای در اثبات خاتمیت نبوت حضرت رسول صلی الله و علیه و آله و سلم.
وی سرانجام در ۳۰ شوال ۱۳۱۵ ق. در کربلا وفات کرد و در رواق مطهر حسینی – نزدیک دیوار شهدا – دفن گردید.[۳۰]
۹. سید هبه الدین شهرستانی؛[۳۱]
۱۰. سید حسن صدر موسوی.[۳۲]
آثار ماندگار
سید محمد علمالهدی کابلی با این که نابینا بود، در عرصه نگارش نیز از تلاش و جدیت فروگذار نبود و چون خودش نمیتوانست کتابت نماید، از بعضی شاگردانش کمک میگرفت و آنچه را که در نظر داشت، املاء میکرد. به این شکل – که محدودیتهای زیادی در پی دارد – او توانست کتابهای زیادی تألیف و تصنیف کند. از وی یک کتابِ چاپ شده به نام «دستورالعمل» – مربوط به مسائل زنان – به یادگار مانده است. مهمترین آثار چاپ نشده وی عبارتند از:
- تجوید القرآن الکریم؛
- تعلیقه علی الاقبال لابن طاووس؛
- تعلیقه علی منهج المقال للاسترآبادی؛
- تنبیه الغافلات، فی الاخبار الراجعه الی النّساء (در بیان خصال نیک و بد زنان)؛
- حقوق الإخوان؛
- درایه الحدیث؛
- الکشکول؛
- محاسبه النفس.[۳۳]
لازم به یادآوری است که سید محمد علمالهدی نقوی کابلی، علاوه بر تألیف کتابهای فوق، کتاب ارزشمند «جمال الاسبوع» سید ابن طاووس را بعد از حاشیه و تعلیقه در سال ۱۳۳۰ ق. منتشر کرده است. در حاشیه این کتاب در مورد سید محمد علمالهدی آمده است: «…سیّدٌ سند و عالمٌ معتمد فخرالساده و منبع السعاده آقای سید علمالهدی النقوی النجفی…».[۳۴]
در پایان این بخش، ذکر دو نکته شایان توجه است:
- بر اساس وصیت آیت الله سید محمد علمالهدی کابلی، آثارش به کتابخانه مدرسه فیضیه قم، منتقل و وقف شده است.
- از آنجایی که مرحوم سید محمد علمالهدی نابینا بود، حتماً دیگران، مکاتبات و تألیفات وی را مینوشتهاند. دقت در نامههایی که به آیت الله مرعشی نجفی فرستاده، این مطلب را به خوبی نشان میدهد.
هر یک از این نامهها، با دست خط جدید نوشته شده است. بعضی درشت، بعضی ریز، برخی خوش خط و بعض دیگر بدخط نوشته شدهاند. این، نشان دهنده آن است که کاتبان آثار وی متفاوت بودهاند. احتمالاً اسامی آنها در لابهلای کتابهای مرحوم علمالهدی ذکر شده باشند.
نگارنده برای کشف این موضوع و ملاحظه کم و کیف آثار وی به کتابخانه مدرسه فیضیه مراجعه کرده است؛ ولی به جهت تغییر مکان آن کتابخانه به محل جدید و… موفق به ملاحظه آنها نشده است. با ملاحظه کتاب «جمال الاسبوع، ترجمه شیخ عباس قمی، چاپ سنگی» دریافته است که بازنویسی متن و حاشیه آن را، شخصی به نام «اسدالله موسوی» فرزند کاظم که خوانساری الاصل و ساکن قم بوده؛ تحت اشراف مرحوم علمالهدی نوشته است.
هجرت شکوهمند
سید محمد علمالهدی کابلی بعد از طی مراحل علوم و شناخت طرق عرفان و سلوک، از نجف اشرف به ایران هجرت کرد. سال هجرت او روشن نیست؛ ولی شواهد بر این نکته تأکید دارند که بعد از رحلت استادش سید مرتضی کشمیری (۱۳۲۳ ق) اتفاق افتاده باشد. وی بعد از ورود به ایران، در دیار عراق عجم که به سلطان آباد (اراک) معروف بود، اقامت گزید. از آنجایی که از تزکیه نفس و روحیه قوی عرفانی و اخلاقی بهرهمند بود؛ در کمترین مدت در بین مردم شهرت یافت و با انجام وظایف دینی و تبلیغی، از محبوبیت خاصی برخوردار شد. رفتار و کردار شایستهاش جاذبهای در او به وجود آورد که همگان، عاشق سیمای جذاب و سیر و سلوکش شدند.
یکی از عاشقان شیفته و مریدان دلباخته او شخصی به نام «حاج سهم الملک بیات» بود. او که فرد مؤمن و سرمایهدار و از بزرگان شهر به حساب میآمد؛ در بین مردم از نفوذ سیاسی و اجتماعی خوبی برخوردار بود؛ در اولین دیدار، عاشق راه و منش سید محمد علمالهدی شد. به وی ارادت زیاد میورزید و مقدمش را گرامی میداشت. وی با پرداخت هزینه زندگی آن سید والامقام، او را در ارشاد و تبلیغ دین مقدس اسلام یاری نمود. در اندک زمان، نام و آوازه سید محمد علمالهدی بالا گرفت و به عنوان یک مرشد و پیشوای دینی مطرح گردید. البته تنها حاج سهم الملک بیات نبود که دلباخته سید محمد علمالهدی شده بود، بلکه در طی چند سال زندگی وی در اراک، کوچک و بزرگ، خاص و عام به وی احترام زیاد قائل بودند و شیفته سیر و سلوک و عرفان او شده بودند.
در محضر ابرار
در آن روزگار که آیت الله سید محمد علمالهدی در اراک زندگی میکرد؛ مرجع عالیقدر جهان تشیع، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، نیز در آنجا بسر میبرد. سید محمد علمالهدی بارها به محضر آن عالم وارسته رسیده بود. آیت الله حائری یزدی نیز از فضل و کمال وی به خوبی اطلاع داشت. مقام و مرتبه علمی و عرفانی سید محمد، بر وی پوشیده نبود؛ به همین جهت او را به عنوان وکیل خود در شهر «ملایر» فرستاد. شخصیت ممتاز و تلاشهای خستگیناپذیر سید محمد علمالهدی، ملایر و مردمان آن را نیز سیراب ساخت و با سیر و سلوک زاهدانه، باعث جلب و جذب مردم شده بود.خطای یادکرد: ب. نقباءالبشر…، ص ۱۲۷۶؛ المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵.
درخشش در ملایر
سید محمد علمالهدی که وکالت زعیم حوزه علمیه، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به عهده داشت، وارد شهر ملایر شد. وی در بدو ورود با استقبال پرشور مردم مواجه گردید. مردم ملایر او را چون نگینی دربر گرفتند. از آنجایی که وی عالمی موجه و سالکی بیمدعا بود، به پیرامونش حلقه دوانیدند و در کمترین زمان ممکن، نام و آوازه سید محمد علمالهدی در افق شهر ملایر به درخشش درآمد. آن سید بزرگوار نیز از این شور و شیدایی مردم به خوبی استفاده کرد و با سعی و پشتکار عجیبی که داشت؛ آستین همت بالا زد و خدمات ارزندهای در عرصههای فرهنگ و اجتماع، به ثمر رساند.
از مهمترین وظایف او، ارشاد و تبلیغ مردم بود. وی به مسائل شرعی مردم اهمیت زیاد قائل بود. نمازهای جماعتش همیشه برقرار بود. در حل اختلافات مردم، کوتاهی نمیکرد. در امور حِسبیه و عقود اسلامی، یار و راهنمای مردم بود. از همه اینها مهمتر، حلقههای درسی آن خدمتگزار دلسوز شگفت مینمود. وی به تعلیم و تربیت افراد، اهمیت زیاد قائل بود. عدهای از فضلا و مشتاقان علوم اهل بیت علیهمالسلام در درسهایش حاضر میشدند و از خرمن علم و دانشش نکتهها میاندوختند و بهرهها میگرفتند. با این که نابینا بود، مسائل مشکلِ علوم و فنون مختلف را به شاگردانش القاء میکرد و به این شکل، شاگردان برجستهای تحویل جامعه اسلامی داد.[۳۵]
ملایر، سالها پذیرایی خدمات و هدایتهای آن مرد عالم و عابد بود تا این که در یکی از روزهای سال ۱۳۶۸ ق به بستر مریضی افتاد و تن ضعیف و رنجورش از ادامه خدمت رسانی بازماند.
از منظر بزرگان
در هر عصر و زمانی ستارگان پرفروغی وجود دارند که به علت عدم تظاهر و خودستایی، در گمنامی کامل بسر میبرند و حتی بعد از مرگشان نیز ناشناخته میمانند! حال اگر آن فرد، مهاجر و نابینا هم باشد، غربت و گمنامیاش دو چندان خواهد شد. آیت الله سید محمد علمالهدی کابلی از همین دست افراد است. جز یکی دو تن از عالمان برجسته، کسی فضایل و برجستگیهای او را بازگو نکرده است. کسی که بیشتر به معرفی او پرداخته است، عالم زندهیاد آیت الله العظمی مرعشی نجفی است. وی در بخشی از نوشتههایش چنین آورده است: «کان هذا السید الجلیل من نوابغ الزمان و أعاجیب العصر فی الحفظ و سرعه الانتقال، و کان یضرب المثل بکثره حفظه و ضبطه، کان حافظاً لتمام القرآن الکریم والصحیفه الکامله السجادیه و أراجیز و قصائد کثیره و عشره آلاف من الأحادیث المسنده سوی المراسیل، ولعمری کان من أظهر مظاهر قدره الباری جلّ شأنه، اجتمعت به مراراً و استفدتُ من قدسی انفاسه و برکاته، و هو من المجیزین لی فی قراءه دعاء السیفی…؛[۳۶] این سید جلیل القدر، از نوابغ زمان و عجایب روزگار در حفظ و سرعت انتقال بود. در حفظ ضربالمثل بود.
حافظ کل قرآن کریم، صحیفه کامله سجادیه، رجزها و قصیدههای زیاد بود. دهها هزار حدیث مسند (غیر از مرسل) را حفظ داشت. به جانم قسم! وی از روشنترین مظاهر قدرت خداوند متعال بود. بارها در محضرش شرفیاب شدم و از انفاس قدسی و برکاتش استفاده کردم. او از کسانی بود که به من در خواندن دعای سیفی اجازه داد…».
لازم به یادآوری است آیت الله سید محمد علمالهدی کابلی از مشایخ روایی آیت الله مرعشی نجفی محسوب میشود. اجازه روایت وی به آیت الله مرعشی نجفی، موجود است.[۳۷]
پرواز به ملکوت
آیت الله سید محمد علمالهدی کابلی در ادامه دردی که در ملایر دامنگیرش شده بود؛ برای معالجه به تهران رفت. معالجات وی ثمر نبخشید. روح بلند آن عالم وارسته، در اوائل محرم سال ۱۳۶۸ ق. از قفس تنگ دنیای فانی رهید و همگام با عرشیان به پرواز درآمد.
جنازه مطهرش از تهران به قم منتقل شد. در قبرستان سکوئیه معروف به «قبرستان نو» دفن گردید. یار وفادار و شاگرد برجستهاش، آیت الله مرعشی نجفی، امورات کفن و دفن وی را به عهده گرفت. وی با دیدگان اشکآلود به داخل خانه ابدی استادش رفت و بعد از نهادن جسم آن سید والامقام بر روی خاک، با حسرت و اندوه با پیکر آن عالم گمنام علوی وداع کرد.[۳۸]
نهان شد گوهری از گنج دانش × زِ باغ دین، گرامی باغبان رفت
ندای ارجعی بشنید از غیب × شتابان روح او سوی جنان رفت.
عاش سعیداً مات سعیداً.
پی نوشت:
- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج ۶، ص ۲۲۴-۲۳۲.
- زندانیان روحانیت تشیع در افغانستان، حسین شفائی، ص ۳۰-۴۱.
- جاویدالاثر، آیت الله شیخ محمدامین افشاری یکی از عالمان بنام و معاصر افغانستان بود که مزدوران مارکسیست، در ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۷ ش در سن ۷۰ سالگی دستگیر و تاکنون از سرنوشت غمبار او اطلاعی در دست نیست. (ر.ک: زندانیان روحانیت تشیع در افغانستان، ص ۶۰-۵۲)
- آیت الله سید محمد نقوی کابلی به «عَلَم»، «نجفی» و «ملایری» نیز اشتهار داشته است.
- المسلسلات فی الاجازات، محمود مرعشی نجفی، ج ۲، ص ۲۲۷.
- گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۲۲۴ و ۲۲۵.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵. به نقل از کتاب «جراب العلم والحکمه» للهمذانی.
- همان؛ طبقات اعلام الشیعه، قسم سوم از جزء اول، (نقباء البشر فی قرن الرابع عشر) آقا بزرگ تهرانی، ص ۱۲۸۵.
- و (۱۲). المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵؛ نقباءالبشر فی قرن الرابع عشر، ص ۱۲۷۵.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۶.
- همان، ص ۲۱۷-۲۲۹.
- همان، ص ۲۱۶؛ الاجازات الکبیره، آیت الله مرعشی نجفی، ص ۹۷.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۷.
- نقباءالبشر فی قرن الرابع عشر، ص ۱۲۵۷.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۶.
- نقباء البشر، ص ۱۲۷۵ و ۱۲۷۶.
- داستانهای شگفت، شهید دستغیب، ص ۱۸۷، (داستان ۸۴).
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵.
- همان، ج ۲، ص ۲۱۶؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۶ و ۹۷.
- حجرهای در سمت غربی حرم مطهر امام حسین علیهالسلام و در سمت راست باب زینبیه.
- الاجازات الکبیره، ص ۴۳۲.
- گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۱۰-۴۱۸.
- شرح حال سید میرحامد حسین نقوی لکهنوی در کتابهای: اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین؛ الذریعه (طبقات اعلام الشیعه)، آقا بزرگ تهرانی؛ اختران تابناک، محدث محلاتی، فوائد الرضویه، محدث قمی؛ گنجینه دانشمندان، شیخ محمدشریف رازی؛ گلشن ابرار، پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام آمده است.
- گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۲۳-۲۵.
- همان، ص ۲۴ و ۲۵.
- همان، ص ۲۶۴؛ گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۷۱-۴۷۷.
- معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء، محمد حرزالدین، نجف، ۱۳۸۴ ق، ج ۲، ص ۳۰۰-۳۰۴؛ معجم رجال الفکر والأدب فی النجف، محمدهادی امینی، ص ۴۳۷، چاپ آدابی، نجف، ۱۳۸۴ ق.
- تاریخ علماء و روحانیت دزفول، علی راجی، ج ۲، ص ۷۱۲-۷۳۰، انتشارات زائر، ۱۳۸۲ ش.
- معجم رجال الفکر والأدب فی النجف، ص ۵۵.
- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۵۳۶-۱۵۳۸.
- گلشن ابرار، ج ۲، ص ۶۸۷-۶۹۶.
- همان، ج ۳، ص ۶۰۰-۶۰۸.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۶؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۶ و ۹۷.
- جماع الاسبوع، سید بن طاووس، به همت سید محمد علمالهدی کابلی چاپ شد، منشورات الرضی، قم، ۱۳۳۰ ق. حاشیه ص ۶؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۶.
- نقباءالبشر…، ص ۱۲۷۶؛ المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵.
- المسلسلات، ج ۲، ص ۲۱۵ و ۲۱۶؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۷.
- المسلسلات، ج ۱، ص ۱۵۶، ج ۲، ص ۲۱۶.
- همان، ج ۲، ص ۲۱۶؛ الاجازات الکبیره، ص ۹۷؛ نقباء البشر…، ص ۱۲۷۶.
منبع:سید علینقی میرحسینی، ستارگان حرم، جلد ۱۶، صفحه ۸۵-۱۱۳