- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سیره و تاریخ زندگانى هریک از پیامبران بزرگ، چنان با روح و آموزه هاى اساسى دینشان عجین شده است که شناخت دقیق هریک از آن ها بدون دیگرى ناممکن، و یا دست کم، ناقص است.
این نکته علاوه بر ادیان بزرگ ابراهیمى چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، در پاره اى از ادیان شرقى چون بودیسم، به نحو ضعیف ترى صادق است.
اما آنچه در این مقال مهم است، سیره نگارى پیامبر اکرم در فرهنگ اسلامى و بررسى مشکلات و محدودیت هاى آن از چشم غربیان است.
پژوهش در تاریخ و سیره پیامبر اکرم در غرب، مسبوق به پیشینه اى بلند از تحقیقات تاریخى درباره زندگى دو پیامبر بزرگ یعنى حضرت موسى و حضرت عیسى(ع) است.
طى ۴۰۰ سال گذشته پژوهش هاى متن شناختى، تاریخى و انتقادى در دو دین یهودیت و مسیحیت، تحولات فراوانى را پشت سر گذاشته و متون مقدس این ادیان، یعنى تورات و انجیل را عرصه انواع موشکافى هاى علمى، باستان شناختى، ادبى (از منظرى سکولار و غیر دینى) کرده است.
این امر گاه چنان صورت افراطى به خود گرفته است که برخى محققان در وجود تاریخى پیامبرى چون عیسى(ع) نیز تردید کرده اند.
با این همه، یک نکته را مى توان مورد اتفاق تمام یا اکثریت محققان جدید دانست: تاریخ ادیان بزرگى چون یهودیت و مسیحیت (تاریخ نجات) (Salvation History) است.
از نظر محققان یهودیت و مسیحیت، تاریخ این ادیان و به ویژه کتاب آسمانى آن ها، بیان کننده تاریخى صرف ـ آن گونه که مورخان سکولار در صدد ثبتش هستند ـ نیست، بلکه این متون بیش تر در صدد بیان نقش نجات بخش خداوند در حوادث تاریخ است.
فى المثل در تاریخ یهود، سرگذشت بنى اسرائیل در تمام مراحل آن، عرصه حضور خداوند در تاریخ و نجات این قوم در سخت ترین شرایط است.
همچنین از نظر مسیحیان، تاریخ نجات با تجسّد خداوند در عیسى مسیح و حوادث مربوط به وى روى داده است.
اما این نجات به قومى خاص و برگزیده منحصر نمى شود، بلکه تمام بشریت را در بر مى گیرد.
در این هر دو مورد، باور به صدق تاریخى حوادث تاریخى، نوعى ایمان به صدق گزاره هاى دینى آن ادیان را در بردارد.۱
بررسى هاى علمى و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد.
پیش از این، البته کتاب ها و ردّیه هایى علیه دین اسلام و شخصیت پیامب ر(ص) در قرون وسطى تهیه و منتشر شده بود.
معروف ترین آنها مجموعه طلیطله یا تولدو۲ است که حاوى ترجمه لاتینى ناقصى از قرآن کریم و چند رساله در حدیث و سیره از جمله مسائل عبدالله بن سلام بود.
مجموعه طلیطله، به گفته خانم دَلْوِرنى، به همت و دستور پیتر مقدس یا پییر محترم۳ (۱۰۹۲ـ۱۱۵۶)، راهب دیرکلونى در فرانسه فراهم آمد و او خود نیز چند متن احتجاجى علیه اسلام در این مجموعه گنجانید.۴ نمونه هایى دیگر از این گونه کتاب ها، آثار یوحناى دمشقى۵ (قرن هفتم و هشتم)، پطرس آلفونسى۶ (متولد حدود ۱۰۶۲) ـ یهودى اسپانیایى که به مسیحیت گرویده بود ـ ویلیام تریپولى۷ (قرن سیزدهم)، نیکلاس کوزائى۸ (۱۴۰۱ـ۱۴۶۴) و نیز مقدمات و حواشى بیش تر ترجمه هاى قرآن در این دوره است که از ابتدا به قصد ابطال و سخیف کردن دین اسلام نوشته شده اند و گاه مؤلفان آنها کوشیده اند برترى شخصیتى و دینى حضرت عیسى بر پیامبر(ص) را در آثار خود اثبات کنند.۹
اطلاعات صحیح راجع به سیره پیامبر در قدم نخست از منابع اصیل اسلامى اخذ مى شد، اما ناقلانى غیر مسلمان که مدت ها در حاکمیت مسلمانان زندگى کرده بودند، آن را در اروپا منتشر مى کردند.
اینان هیچ گاه نگران دقّت در نقل مطالب نبودند، بلکه به عکس مى کوشیدند تصویرى منفى از پیامبر اسلام ارائه دهند.
همین اطلاعات مغلوط و مجعول به دست دانشجویان و پژوهشگران غربى در قرون وسطى رسیده است که هیچ گونه تسلطى بر منابع اصیل اسلامى نداشته و از سوى دیگر غالباً در صدد جدل و ابطال حقانیت دین اسلام بوده اند.
بدین سان مهم ترین نقاط و فرازهاى زندگى پیامبر اسلام را دو دسته در اروپاى قرون وسطى پراکنده ساختند: از یک سو، بیزانسى هایى که از طریق شامات اسلام را مى شناختند و از سوى دیگر، مسیحیان اسپانیا که در تحت حکومت اسلامى زندگى کرده و به نام (مستعربون)۱۰ شناخته مى شدند.
اما، بى تردید، مهم ترین منبع اطلاعاتى مسیحیان اروپا به زبان اسپانیویى بود.
اگر از چند مورد استثنایى صرف نظر کنیم، مجموعه تمام سیره هایى که از زندگى پیامبر اسلام در قرون وسطى نوشته شده اند، همگى داراى غرض و گرایش واحدى بودند: ایشان مى خواستند اثبات کنند که حضرت محمد(ص) بنا به شهادت زندگى و اعمال و اقوالش نمى توانسته است پیامبرى راستین باشد; بنابراین کتاب وى مجموعه اى از اعمال و تراوشات ذهنى انسانى است و اسلام در خوش بینانه ترین قضاوت، جعل ناقصى از دین مسیحیت است!۱۱
پس از قرون وسطى آهنگ توجه به دین اسلام، ترجمه قرآن و سیره نگارى پیامبر در میان غربیان بیش تر شد و ـ همچنان که اشاره شد ـ بررسى هاى علمى و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم درغرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد.
نخستین اثر جامع و علمى در شرح حال و زندگى پیامبر اکرم، کتابى است به آلمانى از گوستاو وایل با عنوان محمد، پیامبر [خدا]: سیره و مذهب او.
۱۲ مؤلف این کتاب علاوه بر استفاده از آیات قرآن کریم، در تدوین سیره نبوى به منابع اسلامى متأخر از قرن ششم هجرى رجوع کرده است.
دیگر آثار مربوط به این دوره عبارتند از:
سیره و تعالیم محمد بر مبناى عمده منابعى که تاکنون مغفول مانده است، در سه جلد، نوشته آلویس اشپرنگر۱۳ در سال هاى ۱۸۶۱ـ ۱۸۶۵; گفتارى در تاریخ اسلامى، نوشته راینهارت دوزى۱۴ در سال ۱۸۷۹; حیات محمد در چهار جلد، تألیف ویلیام مویر۱۵ در سال ۱۸۶۱.
تا آن زمان، منابع اولیه اسلامى در سیره نگارى، هنوز در دسترس غربیان نبود، اما در دهه هاى پایانى قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، برخى نسخ مخطوط از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامى کشف، و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شدند.
بنابراین، در طول قرن بیستم، چهار منبع اصلى از میان تواریخ و سیره نگارى هاى اسلامى در دسترس پژوهشگران غربى قرار گرفت.
این منابع عبارت اند از:
مغازى واقدى; سیره ابن هشام; طبقات ابن سعد; و تاریخ طبرى.
۱۶ در طول قرن بیستم، مراجع اصلى غربیان در شناخت سیره نبوى، علاوه بر قرآن کریم و برخى از صحاح ستّه، این چهار کتاب بوده است.
نخستین محققان غربى در باب سیره نبوى، چندان نگران این مسأله نبودند که کهن ترین منابع اسلامى در این حوزه، دست کم دو تا سه قرن پس از رحلت پیامبر اکرم تدوین شده اند; چرا که تمامى این کتب حاوى روایات و سلسله اسانیدى بود که به اذعان مؤلفان آن کتب، به زمان هاى بسیار متقدم مى رسید و غالباً به فردى شاهد ماجرا از صدر اسلام منتهى مى شد.
سیره نویسان غربى، البته، نیک آگاه بودند که در میان این روایاتِ گاه متناقض، آثار و نشانه هاى جعل، اغراق، و انواع تعصّبات و غرض ورزى هاى فرقه اى و مذهبى وجود دارد، لیکن بر این اعتقاد بودند که یک ذهن نقّاد و تیزبین سرانجام مى تواند دریابد که در تک تک حوادث صدر اسلام واقعاً چه روى داده است.
در سال ۱۸۹۰ ایگناز گلدتسیهر با انتشار جلد دوم کتاب مطالعات اسلامى۱۷ نخستین شوک را بر این دیدگاه خوش بینانه وارد ساخت.۱۸
وى در اصل مى خواست این نکته را مطرح و مدلّل کند که اغلب متون حدیثى اعتقادات، باورها و منظومه فکرى دوره هاى متأخر از صدر اسلام را بازگویى مى کنند; چرا که در این فضا و در دوره هاى متأخر ساخته و تدوین شده اند; لذا این متون را نباید منبع و مرجع تاریخى در تدوین سیره پیامبر(ص) و تاریخ صدر اسلام دانست.
هرچند گلدتسیهر بحث خود را عمدتاً به تشکیک در روایات فقهى در صحاح ستّه معطوف کرده بود، لیکن نتایج کار وى روایات سیره موجود در کهن ترین منابع اسلامى را نیز دربر مى گرفت.
از همین رو، برخى از مورخان و سیره نویسان غربى در اوایل قرن بیستم روش شکاکانه گلدتسیهر را برگرفته و در پژوهش هاى خود راجع به زندگى پیامبر(ص) به کار بستند.
فى المثل لئونه کایتانى، سیره نگار مشهور ایتالیایى در کتاب حجیم تاریخ اسلام۱۹ خویش و نیز هانرى لامنس مستشرق فرانسوى در مقاله اى با عنوان (نحوه تدوین سیره محمد از درون قرآن و سنت)،۲۰هر دو این رأى را ابراز مى کردند که تقریباً تمام منقولات مربوط به حیات و سیره نبى اکرم(ص) مجعول و برساخته نسل هاى بعدى است.
از منظر این مستشرقان، چارچوب شکلى سیره و ترتیب تقویمى آن برآمده از روایات اسلامى است و چنانچه این چارچوب و تقویم تاریخى را کنار بگذاریم، اشارات تاریخى به سیره پیامبر که در قرآن آمده است، چندان اطلاعى به مورّخ و سیره نگار غربى نمى دهد. این شکاکیت تمام عیار و افراطى را، البته تنها معدودى از محققان سیره و قرآن و حدیث در غرب پذیرفتند.
از سوى دیگر، تردیدهاى گلدتسیهر در منابع روایى و تاریخى اسلام با واکنش هایى از جبهه مقابل مواجه شد.
نخست خانم نبیّه ابوت در کتاب مطالعاتى در پاپیروس هاى عربى، جلد اول: متون تاریخى; جلد دوم: تفاسیر قرآنى و روایات،۲۱ و سپس فواد سزگین در کتاب تاریخ ادبیات عرب، ج اول: علوم قرآنى، حدیث، تاریخ، فقه، کلام و تصوف تا ۴۳۰ قمرى۲۲ دیدگاه گلدتسیهر را مردود ساختند.
خانم ابوت بر سنت مداوم اعراب در کتابت شعر، تاریخ و حدیث ـ حتى از دوره جاهلیت ـ تأکید مى کند و فؤاد سزگین با تاریخ گذارى برخى متون روایى و تفسیرى پیش از قرن دوم و سوم ـ همچون نسخ القرآن زُهرى و تفسیر ابن عباس ـ قدمت و وثاقت منابع کهن اسلامى را اثبات مى کند به نظر نبیّه ابوت، صحابه پیامبر عادت به ثبت احادیث پیامبر داشته اند و از این رو، احادیث بسیارى به صورت مکتوب باقى مانده بود.
بنابراین هنگام تدوین جوامعِ حدیثى نخست، وجود همین سنّت و میراث مکتوب، ضامن اعتبار وثاقت روایات نبوى بوده است.
وى البته در پاسخ به این پرسش که چرا هیچ اثر و نشانه اى از این سنت مکتوب برجاى نمانده است، گناه این امر را به گردن خلیفه دوم، عمر بن خطّاب، مى اندازد که با سخت گیرى بسیار، دستور به محوِ تمام متون غیر از قرآن داده بود تا مبادا مسلمانان نیز چون یهودیان صاحب کتاب و نوشته هایى در عرض کتاب آسمانى شان شوند.
اما، این هر دو منتقدِ گلدتسیهر در وثاقت و سلامت اسانید عمده روایات نبوى تردیدى نداشتند.
در نیمه نخست قرن بیستم چندین کتاب در شرح حال و سیره پیامبر(ص) در غرب منتشر شد که مؤلفان آن ها در مقدمه یا مؤخّره کتاب خود به اعتبار مشکوک یا متزلزل روایات سیره و مغازى اشاره مى کردند.
با وجود این، چندان بر این نکته اصرار نمى ورزیدند، بلکه کتب خویش را بر مبناى مفاهیم و باورهاى کلى برآمده از همین روایات سیره و مغازى تدوین مى کردند.
مهم ترین کتاب از این دست را رژى بلاشر، مترجم فرانسوى قرآن کریم و محقق در فقه اللغه و ادبیات عرب در سال ۱۹۵۲ تألیف کرده است.
کتاب وى مسأله محمد یا معمّاى محمد۲۳ نام دارد که در آن فصل مهم و سودمندى در باب (سیره نگارى انتقادى) آمده است.
درست در همین زمان، یعنى در نیمه قرن بیستم، یوزف شاخت، مستشرق هلندى و از جمله سر ویراستاران دائره المعارف اسلام (ویرایش دوم، لیدن، انتشارات بریل)، در کتاب خویش با عنوان مبانى فقه اسلامى۲۴ بار دیگر اعتبار و اصالت حدیث در قرن نخست هجرى را مورد خدشه قرار داد.
از نظر شاخت، روایاتى که با سلسله سند خود به پیامبر(ص) یا یکى از صحابه مى رسند، در واقع محصول تحولات سیاسى، فقهى و کلامى قرن دوم هجرى اند و ارزش تاریخى عصر پیامبر را ندارند.
دغدغه اصلى شاخت ـ که بر روش شکاکانه گلدتسهیر تکیه مى کرد ـ مبادى فقه اسلامى و به ویژه جایگاه شافعى در تحولات فقه اسلامى بود.
اهل سنّت به شافعى لقب (ناصر السّنّه) داده اند; یعنى کسى که نخستین بار حجیت قول و فعل و تقریر پیامبر را نظریه پردازى کرده و اسناد و اتصال آن را به پیامبر اهمیت بخشیده است.
شاخت بر این نکته تأکید مى کرد که احادیث نبوى ـ همراه با قرآن ـ پایه اساسى فقه اهل سنت را تشکیل نداده اند.
به اعتقاد وى، این روایات پس از تأسیس برخى نهادهاى فقهى و حقوقى در جامعه اسلامى، ساخته شده و رواج یافتند و سپس اسنادهایى قهقرایى به آن ها متصل شده است.
پیش از شافعى، در میان سایر مذاهب فقهى اهل سنت، مفهوم سنّت رواج داشت، اما ایشان به سهولت به امورى چون قیاس، استحسان، رأى، عمل اهل مدینه و مانند آن استناد مى کردند.
شافعى کسى بود که سنت را صرفاً به معناى احادیث نبوى به کار بُرد و بر این امر استدلال کرد که حتى یک حدیث واحد و منفرد که اسناد متصل به پیامبر داشته باشد، بى توجه به جعل اسنادش، مقدم بر رأى و نظر تمامى صحابه و تابعین و همه حجت هاى دیگر است.
به نظر شاخت، به همین دلیل پیش از شافعى، استناد به اقوال و آراى صحابه و تابعین در استنباطات فقهى امرى رایج بود، اما پس از آن حدیث نبوى ـ حتى با اسنادى مجعول ـ جاى رأى صحابه را گرفت.
۲۵ نظریه شاخت واکنش هاى فراوانى در میان مستشرقان و محققان اسلامى داشت.
از میان غربیان ویلیام مُنتگمرى وات در مقدمه کتاب محمد در مکه ۲۶ این راى را مردود شمرد; اما از همه معروف تر محمد مصطفى اعظمى بود که به تفصیل در دو کتاب انگلیسى خود۲۷ و نیز در کتاب دراسات فى تدوین السنه النبویه نظریه شاخت را مورد انتقاد قرار داد.
با آن که استنتاجات افراطى شاخت ـ و پیش از او گلدتسیهر ـ عمدتاً از مطالعه روایات فقهى به دست آمده بود، اما شاخت مدعى صحت نظریه خود در عموم روایات کهن اسلامى شد و حتى در دو مقاله خویش کوشید آن را درباره برخى روایات مغازى اثبات کند.
۲۸ با این همه، متخصصان و علاقه مندان به سیره در غرب چندان از رهیافت و نظریه شاخت تأثیر نپذیرفتند.
تنها سه سال پس از انتشار کتاب شاخت، جامع ترین کتاب هاى انگلیسى در باب سیره نبوى، تألیف محققى غیر مسلمان به نام ویلیام مُنتگمرى وات انتشار یافت.۲۹
وى نظریه شاخت را بر روایات سیره و مغازى قابل تطبیق ندانست و، در عین قبول پاره اى جعل و دستکارى ها در شکل و ساختار روایات، اظهار کرد که با ذهنى نقاد سرانجام مى توان دریافت که در صدر اسلام چه روى داده است.
دو اثر فرانسوى و آلمانى پس از وات منتشر شدند که مؤلفان آن ها کمابیش همین دیدگاه اطمینانى را تأیید و ابراز مى کردند.
نخست کتاب محمد و قرآن، تألیف رودى پارت،۳۰ محقق معروف آلمانى و مترجم قرآن به زبان آلمانى بود و دیگر کتاب محمد نوشته ماکسیم رودنسون۳۱ مستشرق فرانسوى.
در دهه هاى هفتاد و هشتاد میلادى، چندین کتاب در باب سیره پیامبر و تاریخ اسلام منتشر شد که مؤلفان آن ها دیدگاه هاى گلدتسیهر و شاخت را به گونه اى منسجم تر پذیرفته و ارائه مى کردند.
وجه مشترک همه ایشان در این بود که در بازسازى سیره پیامبر اکرم و حوادث قرن نخست هجرى روایات منقول را به عنوان منبع تاریخى قبول نداشتند.
از میان ایشان، جان وَنْزْبرو در کتاب محیط فرقه اى۳۲ با روش خاص خویش، یعنى تحلیل ادبیِ حدیث و متون حدیثى، هرگونه بازسازى تاریخى در باب حوادث صدر اسلام را کنار مى گذارد.
وى نخستین بار اصطلاح (تاریخ نجات)۳۳ را در توصیف متون و منابع کهن اسلام به کار بُرد و معضل منابع را به جدى ترین صورت مطرح کرد.
به اعتقاد وى، برخلاف تصور پیشینیان، منابع کهن اسلامى در صددِ بیان (آنچه واقعاً در صدر اسلام روى داده است) نیستند، بلکه صرفاً نشان مى دهند که مؤلفان متأخر آن ها چه مى اندیشیده اند.
بنابراین، ما شاید هرگز نتوانیم دریابیم که در واقع چه روى داده است; همه آنچه مقدور ما است، این است که بدانیم به اعتقاد نسل هاى متأخر ـ آن چنان که در (تاریخ نجات) ثبت شده ـ چه اتفاق افتاده است.۳۴
از سوى دیگر دو شاگرد وَنْزْبرو، به نام هاى پاتریشیاکرون و مایکل کوک در کتاب مشترک و افراطى شان، هاجریسم،۳۵ کوشیدند به گونه اى بازسازى بیرونى در تاریخ صدر اسلام دست بزنند.
ایشان در این راه افراطى خود، عمدتاً بر منابع غیراسلامى، چون کتیبه ها، سنگ نبشته ها و شواهد سکه شناختى از محیط پیرامونى جهان اسلام تکیه کردند که هرچند ذره اى اعتبار منابع اسلامى را نداشتند، اما به نظر شواهد و مدارکى بى طرف و خنثى مى آمدند.
افراط ایشان چنان اوج گرفت که دیگر وثاقت متن قرآن کریم را، حتى در بازنمایى تعالیم و مواعظ پیامبر اکرم، نیز مورد تردید قرار مى دادند با این حلقه از مستشرقان و سیره نگاران غربى، آخرین و معتبرترین منبع در ثبت تاریخ صدر اسلام، یعنى قرآن کریم، نیز از دسترس خارج شد و، در نتیجه، امکان تدوین سیره اى از پیامبر اکرم عملاً منتفى شد.
کتاب بعدى مایکل کوک با عنوان محمد۳۶ که آن را خود به تنهایى در سال ۱۹۸۳ منتشر ساخت، به خوبى نشان دهنده این درماندگى ذهنى سیره نگار غربى است.
مؤلف در این کتاب خود، به عکس اثر مشترک قبلى اش با خانم پاتریشیا کرون، صرفاً به تحلیل سیره پیامبر بر مبناى قرآن کریم و منابع متداول مى پردازد
و به هیچ روى به سنجش و ارزیابى اعتبار منابع نمى پردازد.
مایکل کوک در این کتاب تنها به بازگویى و بازنمایى محتواى منابع اسلامى مى پردازد، اما سرانجام به خواننده مى گوید که منابع و مدارک این سیره نه تنها مشکوک و غیرقابل اعتمادند، بلکه در بزنگاه هاى حساسى گمراه کننده اند و عملاً اعتبار تاریخى ندارند!
امروزه سیره شناسى پیامبر اکرم درغرب بر سر دو راهى مانده است: از یک سو بدون نقادى منابع سیره نمى تواند به تدوین تاریخچه اى از زندگى پیامبر اکرم دست بزند، و از سوى دیگر، چون به نقادى متون و منابع کهن اسلامى مى پردازد، از تدوین سیره و تاریخ زندگانى عاجز مى ماند.
حال آیا محقق غربى راه برون شوى از این تنگنا پیش روى خود دارد؟ هارالد موتزکى، از حدیث پژوهان غربى که اخیراً مجموعه مقالاتى در باب سیره را ویرایش و چاپ کرده است،۳۷ در مقدمه کتاب خود اظهار خوش بینى مى کند.
به اعتقاد وى منشأ این خوش بینى آن است که تردیدهاى گذشتگان در اعتبار و وثاقت منابع اسلامى، خود از جهات متعددى خدشه پذیر است. وى نواقص کار پیشینیان را چنین برمى شمارد:
الف. فقدان بررسى هاى سیستماتیک در باب نقد منابع روایى سیره پیامبر.
نخستین تدوین کنندگان سیره نبوى در غرب، هر آنچه که به نظر خود صلاح مى دانسته اند، از منابع روایى اسلامى گزینش کرده اند و مطالعات نقدى در باب سیره و مقایسه و تاریخ گذارى این نقل ها و روایات مختلف، پیش شرط اصلى بهره گیرى از آن ها به عنوان مصادر تاریخى است.
ب. روش هاى ارزیابى و سنجش اعتبار روایات سیره تاکنون مورد کم ترین مداقّه قرار نگرفته اند.
تقریباً هیچ گونه ملاکى در مقایسه متن روایات وجود نداشته است، و تحلیل اِسناد روایات نیز، با وجود اندک پیشرفت هایى که در یکى دو دهه اخیر داشته است، به ندرت در باب روایات سیره مطرح شده است.
ج. به دلیل این دو نقیصه، بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحى بسیار انتزاعى، و نه بر مبناى خودِ روایات سیره مطرح شده است.
تردید و شکاکیت غربیان نسبت به اعتبار این منابع، در دامن بحث هاى مربوط به روایات فقهى پرورده شده است.
برخى مدعى اند که یافته هاى این حوزه را مى توان به روایات سیره نیز تعمیم داد و عده اى نیز با این امر مخالفت مى کند; لیکن هیچ یک به تفصیل در جزئیات مسأله و بر مبناى خود منابع سیره تحقیقى نکرده است.
د. بحث در رابطه محتمل میان قرآن به مثابه منبعى تاریخى و روایات فقه، سیره و تفسیر آلوده به اظهارنظرهایى کلى شده است که خود بر مبناى مطالعه در نمونه هاى خاص و جزئى شکل گرفته اند; بنابراین اعتبار این اظهارات خود جاى چون و چرا دارد.
هـ. کتاب هایى که تاکنون در شرح سیره و تاریخ زندگى پیامبر(ص) تألیف شده اند، دامنه محدودى از منابع را در بر مى گیرد.
این منابع (واقدى، ابن سعد، ابن هشام، طبرى)، تنها و تنها مجموعه روایات سیره تدوین یافته از قرن سوم هجرى هستند.
روایات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه اى روشمند و سیستماتیک بررسى، و با روایات کهن تر مقایسه نشده اند.
بر این ها بیفزاییم شمارى از منابع تازه ـ از نوع کهن یا متأخر ـ که در دهه هاى اخیر منتشر شده و در دسترس محققان قرار گرفته اند.
این منابع که شاید تنها نامشان براى محققان غربى آشنا بوده است، مبناى مطالعه و تحقیق در روایات سیره نبوى را به نحو چشمگیرى تقویت مى کنند و چه بسا بر پاره اى نقاط مبهم در اعتبار منابع سیره پرتویى تازه افکنند.۳۸