- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ولادت
سید عبدالحسین شرف الدین در یکى از روزهاى سال ۱۲۹۰ ق در شهر کاظمین دیده به جهان گشود.[۱] وی در دامان پر مهر مادر پاکدامن و مهربانش «زهرا صدر» و تحت نظارت پدر عالم و روحانیاش «سید یوسف شرف الدین» پرورش یافت.
تحصیلات
یک ساله بود که پدرش تصمیم گرفت براى گذراندن مراحل عالى تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کند و به این ترتیب، سید عبدالحسین به همراه پدر و مادر راهى آن دیار شد. شش سال داشت که در نجف اشرف به مکتب خانه گذاشته شد تا قرآن را از معلمان متدین و عالم فرا گیرد. در هشت سالگى و پس از بازگشت خانواده به جبل عام، در محضر پدر عامل و روحانى خود، به خواندن ادبیات عرب پرداخت و سالها به فراگیرى صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع، شعر، انشا، تاریخ و خط مشغول شد و با تمرین و ممارست، معلوماتش را به کمال رسانید. پس از آن که در ادبیات، منطق و اصول فقه معلومات لازم و ضروری را کسب کرد در محضر پدر به تحصیل فقه پرداخت و با عزمى جزم، کتابهاى فقى نجاه العباد، المختصر النافع فى فقه الامامیه و شرایع الاسلام را به نحو شایستهاى فرا گرفت.[۲] سید علاوه بر این کتابها در زمینههاى ادبیات، تاریخ، تفسیر، فقه، اصول، منطق، اخلاق، اعتقادات و… با شور و شوق جوشانى به مطالعات دامنه دار و عمیقى دست زد، استعداد درخشان خویش را پروراند و به دانستنیهاى سرشارى نائل آمد. در همین سالها بود که وى به پیشنهاد پدر و مادر، با دختر عموى خویش پیمان زناشویى بست.[۳]
در سال ۱۳۱۰ ق به همراه مادر، همسر و برادرش رخت سفر به عراق بر بست و در پى توصیه پدر بزرگش آیه الله سید هادى صدر و دیگر آشنایانش، به همراه خانوادهاش به سامرا رفت. شرف الدین پس از گفتگو و تبادل نظر با دایى فرزانه و عالم خود آیه الله سید حسن صدر، تحصیلات فقهى و اصولى خویش را در نزد دو استاد معروف حوزه علمیه سامرا، شیخ حسن کربلایى (متوفى ۱۳۲۲ ق) و شیخ باقر حیدر (متوفى ۱۳۳۳ ق) آغاز کرد.[۴] هم چنین هر صبح جمعه، وى با شور و رغبت وصف ناپذیری، پاى درس اخلاق حکیم الهى آیه الله شیخ فتحعلى سلطان آبادى حضور مییافت[۵] و دل عطشناکش را از آن چشمه عشق حق سیراب میساخت.
پس از گذشت یک سال و در هنگامى که مرجع تقلید شیعیان جهان آیه الله میرزاى شیرازى بنا به عللى سامرا را به قصد نجف ترک کرد، شرف الدین نیز با دیگر عالمان و مدرسان حوزه علمیه سامرا،ؤ راهى نجف، دیار عشق و قبله طالبان علم شد.[۶] وی براى تحصیل دورههاى عالى فقه، اصول، حدیث، کلام و… سالها پاى درس عالمان و فقیهان بزرگ حوزه علمیه نجف از جمله:
آقا رضا اصفهانى (متوفى ۱۳۲۲ ق.)
شیخ محمد طه نجف (متوفى ۱۳۲۳ ق.)
آخوند خراسانى (متوفى ۱۳۲۹ ق.)
شیخ الشریعه اصفهانى (متوفى ۱۳۰۳ ق.)
شیخ عبدالله مازندرانى (متوفى ۱۳۳۰ ق.)
سید محمد کاظم طباطبایى یزدى (متوفی ۱۳۳۷ ق.)
میرزا حسین نورى (متوفى ۱۳۲۰ ق.) نشست.[۷]
بازگشت
شرف الدین پس از دوازده سال تحصیل، تحقیق و مناظرات علمى و اعتقادى و در نهایت شوق و تلاش و پشتکار ویژه طلبگی، به مرتبه بلند فقاهت و اجتهاد دست یافت و از سوى فقهاى طراز اول نجف، صاحب اجازات و تأییدات اجتهادى شد و در سى و دو سالگی، اجتهاد مطلق او مورد قبول و تأیید همه مجتهدان بزرگ حوزه علمیه نجف، کاظمین، کربلا و سامرا قرار گرفت. او در این مدت، در کنار تحصیلات علمى و فقهی، با جدیت تمام به فعالیتهاى ادبى و تلاش در جهت تسلط کامل بر رموز بلاغت، صنایع ادبى و شیوههاى سخنوری، نویسندگى و بحث دست زد و در این فنون نیز ممتاز گشت.
در تاریخ نهم ربیع الاول سال ۱۳۲۲ ق. همراه با خانوادهاش نجف اشرف را ترک کرد و از راه دمشق رهسپاره جبل عامل شد[۸] و در میان امواج خروشان احساسات و عواطف پاک هموطنانش، به وطن قدم نهاد.
ابتدا در «شحور» اقامت کرد و در کنار پدر بزرگوارش به ارشاد مردم و تدریس، تعلیم و تربیت نسل جوان همت گماشت.[۹]پس از سه سال، به دعوت مردم صور، راهى آن جا شد. وى با تأسیس حسینیه صور[۱۰] آن جا را به مرکزى براى برگزارى برنامههاى گوناگون دینى و اجتماعى تبدیل کرد.
چاووش وحدت
شرف الدین، به مثابه عالمى آگاه به زمان، روشن بین و آشنا به حقایق اصیل مکتب آسمانى اسلام، از روزگار جوانی، از اوضاع نابسامان و آشفته آن روز جوامع اسلامى و اختلافات بیهوده و تأسف بار مسلمانان رنج میبرد. او نه تنها به اصلاح و سازندگى جوامع شیعى میاندیشید، بلکه از آغاز اقدامهاى اجتماعى و دینى خود، در اندیشه اصلاح و عزت بخشى به همه ممالک اسلامى و ایجاد اتحاد و برادرى در بین فرقههاى مختلف مسلمانان بود. وى نیم قرن تمام با همه توانعلمى و معنویاش و با قلم، بیان و عمل صادقانهاش، در متحد ساختن امت محمد ـ صلّى الله علیه و آله ـ کوشید و از هیچ سعى و تلاش دریغ نورزید.[۱۱]
نخستین گام بلند و سنگین وى در راه وحدت امت اسلامی، تألیف کتاب گران قدر «الفصول المهمه فى تألیف الامه» بود که در سال ۱۳۲۷ ق. در شهر صور به زیور طبع در آمد.[۱۲] از این تاریخ تا پایان عمر (۱۳۷۷ ق.) همواره به دنبال تحقق این آرمان الهى خویش حرکت کرد و به نتایج درخشان و ثمربخشى دست یافت.
در اواخر سال ۱۳۲۹ ق. براى دیدار از مصر و آشنایى با علماى دینی، دانشمندان، متفکران و نویسندگان آن دیار و مساعد کردن زمینه ایجاد اتحاد ملت اسلام، راهى آن دیار شد. وی دریافته بود که بهترین نقطه حرکتش دانشگاه الازهر، بزرگترین مرکز علمى و دینى مسلمانان اهل سنت است.
دست تقدیر شرف الدین را با مفتى بزرگ و استاد معروف دانشگاه الازهر، شیخ سلیم بِشرى مالکی، آشنا کرد. ثمره این آشنایى علمى و مذهبی، مباحثات و مکاتبات شور انگیز و شگفتى زایى بود که در تاریخ اسلام میتواند در راه اتحاد ملل مسلمان و دست یافتن به حقایق و وقایع تاریخ، سرمشق عالمان و متفکران مسلمان باشد.
بیست و پنج سال بعد از آن واقعه، در سال ۱۳۵۵ ق. شرف الدین مجموعه مکاتبات خود را شیخ سلیم را که ۱۱۲ نامه بود، به همراه مقدمهاى روشنگر، به صورت کتابى با نام المراجعات، در شهر صیدا به چاپ رساند.[۱۳]
از ویژگیهاى این کتاب، کاربرد واژههاى نو و پرمعنا، جملات کوتاه و آهنگین، تعبیرات بدیع و دلنشین و پربار کردن مطالب از اشعار و امثال عرب، افزون بر جنبههاى علمى و استدلالى کتاب بود که این اثر را در نوع خود بینظیر ساخته است.
در مصر، شرف الدین ضمن مکاتبه با شیخ سلیم بشری، با دیگر عالمان و دانشوران اهل سنت نیز ملاقات و مباحثات علمی، دینى و فلسفى داشت و بزرگان آنان مانند شیخ محمد نجیب، شیخ محمد سلموطی، شیخ محمد عبده و شیخ عبدالکریم الکتانى ادریسی، با نوشتن اجازات و تأییدات علمی، مقام علمى و فکرى شرف الدین را گرامى داشتند و از او تجلیل کردند.
دوران جهاد و مبارزه
در اواخر سال ۱۳۳۰ ق. وى پس از انجام رسالت خویش و فتح دلهاى مخالفان، از مصر عازم لبنان شد. در آن زمان مردم لبنان نیز بسان دیگر مردم سرزمینهای اسلامى خواستار استقلال کشورشان و رهایى از زیر سلطه عثمانیها بودند.
برای اولین بار و با تأیید حرکت گروههاى استقلال طلب، شرف الدین وارد میدان مبارزات سیاسى و درگیریهاى اجتماعى شد. در دوران جنگهاى استقلال لبنان، وى در کنار مردم ماند و رهبرى دینى و سیاسى و پناه دادن به مردم بیپناه جبل عامل را تقبل کرد. او براى شکل دادن به قیام همگانى و هماهنگ کردن حرکتهاى ضد فرانسوى در سرتاسر کشور، علما و رهبران جبل عامل را براى تشکیل یک کنگره عمومى در شهر وادى الحجیر ـ در مرز لبنان و سوریه ـ فرا خواند و در ضمن سخنرانی در این کنگره، علیه فرانسویان فتواى جهاد داد.[۱۴] در پى جستجوى فرانسویان براى دستگیرى شرف الدین، وى ابتدا به جبل عامل و سپس به دمشق هجرت کرد. و در اجتماعات سیاسی، علمى و دینى دمشق حضور یافت. چون آوازه علمى و سیاسیاش آفاق کشورهاى اسلامى را پر کرده بود، هر جا میرفت قدر میدید و بر صدر مینشست. او علما، دانشمندان، سیاستمداران، روشنفکران و مبارزان را راهنمایى میکرد و راه درست مبارزه سیاسى را به آنان نشان میداد. فرانسویان که به شرف الدین دست نیافتند، خانه و کتابخانهاش را آتش زدند و بسیارى از آثار خطى او را سوزاندند![۱۵]
شرف الدین علاوه بر فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى در دمشق، به اوضاع تبعیدیان مسلمان لبنانى و غیر لبنانى رسیدگى میکرد. او و دیگر مبارزان لبنانی، مدتى را در دمشق گذراندند، تا این که فرانسویان توطئه طلب و تجاوزکار، دامنه تجاوزات خود را گسترش دادند و خاک سوریه را نیز اشغال کردند. شرف الدین به همراه خانوادهاش به فلسطین رفت و در شهر «حیفا» سکنى گزید. چندى بعد در سال ۱۳۳۸ ق. با لباس مبدل و براى دومین بار عازم مصر شد. وی علاوه بر حضور در مساجد و محافل علمی، سیاسى و ادبى بر حضور در مساجد و محافل علمی، سیاسى و ادبى هر روز با افراد و گروههاى مختلفی دیدار و گفتگو میکرد و اکثر سخنانش در نشریات آن روز مصر به چاپ میرسید.
در یکى از سخنرانیهاى پرشور خود جمله پرمحتوا و عمیقى گفت که حقیقت وحدت اسلامى را بیان میکرد. سید رشید رضا، عالم و نویسنده مشهور مصرى که در آن محفل حضور داشت، آن جمله را با خط درشتى در مجله خود «المنار» چاپ کرد و آن جمله این بود:
شیعه و سنّى را روز نخست، سیاست (و مطالع سیاسی) از هم جدا کرده است و اکنون نیز باید سیاست (و مصالح سیاسى اسلام و مسلمانان) آن دو را در کنار هم بنشاند و متحدشان کند.[۱۶]
شرف الدین مدتى در مصر ماند. سپس بر آن شد تا در نزدیکترین نقطه لبنان حضور یابد، و از نزدیک براى آزادى کشور و ملتش تلاشى شایسته را به انجام رساند.
وقتی وارد بیروت شد، فرانسویان خواستند مقدمات عزیمت او را به شهر صور زودتر فراهم کنند، ولى شرف الدین در بیروت توقف کرد تا براى آزادى دیگر مبارزان و آزادیخواهان مهاجر، تبعیدى و متواری، با حاکمان مذاکره و گفتگو کند. به هر تقدیر، با آزادى و بازگشت دیگر مبارزان و آزادیخواهان موافقت و عمل آمد و شرف الدین با خیالى آسوده، آهنگ صور کرد.
روز بازگشت شرف الدین به وطن، از ایام بیادماندنى تاریخ لبنان است. مردم مبارز و مسلمانى که حدود یک سال از نعمت حضور عینى رهبر دینى و انقلابى خود محروم بودند، به هنگام بازگشت شکوهمند او، تمام احساسات درونى خویش را با شور و هیجان و تظاهرات و شعر و خطابه اظهار میکردند.[۱۷]
شرف الدین مردانه با استیلاى بیگانگان غربى به مخالفت برخاست و تا خروج آخرین عمال آنان از لبنان و به رسمیت شناختن استقلال این کشور در سال ۱۹۴۵ م مبارزه کرد. در دورانى که او با سلطه فرانسه در لبنان مبارزه میکرد فلسطین تحت سیطره انگلستان قرار داشت و هنوز مسأله فلسطین به صورتى که بعد از سال ۱۹۴۸ م. مطرح شد، در نیامده بود، ولى زمینه آن آماده میشد. در این دوران، شرف الدین مهاجرت یهودیان جهان به خاک فلسطین را براى آینده آن کشور خطرناک میدانست و به همین جهت، همواره خطر یهودیان صهیونیست را براى فلسطین تذکر میداد.[۱۸]
سفرهای زیارت
حج سال ۱۳۴۰ ق. از باشکوهترین مراسم حج بود که تاریخ به یاد دارد. حضور شرف الدین در این کنگره عظیم جهانى مسلمانان، جلوه و صفاى دیگرى به آن داده بود. به تقاضای ملک حسین، نماز جماعت در مسجد الحرام به امامت شرف الدین برپا شد. به احتمال زیاد این اولین نماز جماعتى بود که به امامت یک عالم شیعه در مسجد الحرام برگزار میشد.[۱۹]
پس از پایان مراسم حج، شرف الدین به هموطنانش و در میان مشایعت، احترام و اکرام دولتمردان عربستان، به جبل عامل عزیمت کرد.
در اواخر سال ۱۳۵۵ ق. پا در رکاب سفر نهاد و به عراق رفت. ابتدا وارد بغداد شد و سپس برای زیارت امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ عازم نجف، کاظمین، سامرا و کربلا شد.
در واپسین روزهاى سال ۱۳۵۵ ق. مقارن ۱۳۱۵ ش. شرف الدین از عراق راهى ایران شد تا مرقد هشتمین پیشواى شیعیان حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا ـ علیه السلام ـ را زیارت کند. در تهران عده زیادى از علما، روحانیون و شخصیتهاى علمى و دینى از او استقبال کردند. هم چنین مردم دیندار، عالمان شهر به دیدار و زیارت او شتافتند و به اکرام و احترام همت گماشتند.
شرف الدین از تهران به قم عزیمت کرد تا مرقد پاک حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السلام ـ ، دخت والا گهر امام موسى کاظم ـ علیه السلام ـ را زیارت کند و از نزدیک با حوزه علمیه و علما و فقهاى قم که به سختى تحت فشار اختناق و استبداد رضا خانى بودند، آشنا شود. پس از این زیارت و دیدار، رخت سفر به دیار خراسان کشید و عازم شهر شهادت، مشهد مقدس شد و بوسه بر آستان قدسى حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ زد… و به آرزوى دیرین خویش دست یافت.
سفر شرف الدین به ایران، نزدیک به یک ماه طول کشید و در اوایل سال ۱۳۵۶ ق. به وطن خود بازگشت.[۲۰]
سرچشمههاى هدایت
شرف الدین براى مقابله با وضع آشفته و نابسامان فرهنگى و آموزشى در لبنان که در اثر گسترش و تحکیم سلطه خیانت آمیز استعمارگران غربى در این دیار به وجود آمده بود، تصمیم به اصلاح دستگاههاى آموزش و پرورش جامعه خود گرفت. وى تصمیم گرفت مدرسهاى در صور بسازد. در این کار از تمام کسانى که امکان کمک مادى داشتند، دعوت به همکارى کرد.
ابتدا در سال ۱۳۵۷ ق. مدرسهاى ابتدایی براى آموزش و پرورش دانش آموزان مسلمان با نام المدرسه الجعفریه بنا نهاد. این مدرسه به طور رایگان اداره میشد و علاوه بر تعلیم درسهاى جدید، از درسهاى معارف و اخلاق اسلامى نیز بهره میجست.[۲۱]
شرف الدین در مقام یک مصلح دلسوز و آگاه، باشگاه مجلل و زیباى نادى الامام الصادق ـ علیه السلام ـ را تأسیس کرد تا بدین طریق از شرکت جوانان در محافل دشمنان و بدخواهان جلوگیرى کند. علاوه بر آن، مسجدى در نزدیکى مدرسه جعفریه و باشگاه امام صادق ـ علیه السلام ـ ساخت تا دانش آموزان و کسانى که به باشگاه میآیند، فرائض دینى خود را در مسجد انجام دهند.[۲۲]
شرف الدین خوب میدانست که دختران امروز، مادران فردایند و در تربیت فرزندان مسلمان نقشى اساسى دارند. با احساس این نیاز و پس از تهیه مقدمات، در سال ۱۳۶۱ ق. مدرسه دختران «الزهرا» را تأسیس کرد. پس از مدتی، مخالفان سیاسى او که از دست نشاندگان فرانسه بودند، با توسل به زور و کمک دولت وابسته لبنان و سربازان دولتی، مدرسه الزهرا را بستند! اما شرف الدین بدون هیچ ترس و یأسی، کلاسهاى آن سال را در خانه خود برپا کرد و تا آخر ادامه داد و سال بعد، مجدداً مدرسه بازگشایى شد و در کنار مدرسه جعفریه، کار خود را آغاز کرد.[۲۳] بعدها دانشکده جعفریه را نیز تأسیس کرد.[۲۴]
شرف الدین به اندازه توان مادى خویش همواره در جهت رفع نیاز فقرا و مستمندان میکوشید. خانهاش در صور پناهگاه تهیدستان و حاجتمندان بود. وى در ادامه راه اصلاح و سازندگى اجتماعى خویش، مؤسسه خیریهاى را به نام «انجمن نیکوکارى و احسان» به همین منظور در سال ۱۳۶۵ ق. تأسیس کرد.[۲۵] تأسیس این مؤسسه از کارهاى بسیار درخشان، کارساز و اساسى شرف الدین در سالهاى آخر عمرش بود.
اجتهاد در مقابل نص
کار علمى و تحقیقى مهم دیگرى که شرف الدین در واپسین سالهاى عمرش به انجام آن موفق شد نوشتن کتاب مشهور و شگفت انگیز النص و الاجتهاد بود. این کتاب یکى دیگر از آثار وحدت آفرین شرف الدین است.
در این کتاب، وى حدود صد مورد اجتهاد در مقابل نص (اعمال نظر شخصى در مقابل کلام صریح پیامبر) را که خلفا، حاکمان و برخى از بستگان آنان، در زمان رسول خدا یا بعد از رحلت آن حضرت مرتکب شدند، براساس کتابهاى معتبر اهل سنت بر میشمارد و در مورد هر یک، نظرات علمی، تحقیقى و منتقدانه خود را بیان میکند.[۲۶]
نوشتن چنین کتاب ارزشمندی، در ادامه راه اصلاح و سازندگى فرهنگى امت جدش، آخرین کار جاودان و حسن ختام یک عمر تلاش او براى خوشبختى و سعادت و وحدت مسلمانان جهان محسوب میشود.
در انتهاى راه(وفات)
شرف الدین هیچ گاه ناتوانیهاى جسمى و بیماریهاى مربوط به دوران سالخوردگى را بهانه قرار نداد و شانه از زیر بار مسؤولیتهاى شرعى و اجتماعى خالى نکرد. هنگامى که در بیمارستان بیروت بسترى بود، هر روز مردم بسیارى از اقشار مختلف و از همه شهرهاى لبنان، براى عیادتش میآمدند.
روزها در بیم و امید و اضطراب میگذشت تا این که در صبح روز دوشنبه ۸ جمادى الثانى سال ۱۳۷۷ ق.، آن شعله فروزان و آن چشم همیشه بیدار، پس از ۸۷ سال درخشش خیره کننده خاموش شد.
خبر درگذشت شرف الدین در دنیاى اسلام، انعکاس غم انگیزى داشت و مردم صور براى همیشه در حسرت دیدن دوباره آن چهره درخشان الهى و امید دلها، سوختند.
سرانجام دو روز پس از وفات و تشییع مجلل و چشمگیر در بیروت، بغداد، کاظمین و نجف، پیکر پاک شرف الدین در سمت جنوبى صحن امام على ـ علیه السلام ـ و مجاور آرامگاه استادش، فقیه بزرگ سید محمد کاظم یزدى به خاک سپرده شد.[۲۷]
آثار
گفتیم که بسیارى از آثار خطى شرف الدین، در کشاکش مبارزه و هجرت، به دست فرانسویان به آتش کشیده شد و از بین رفت. با این حال، آثار قلمى کم نظیر و جاودانى از او مانده است که از شاهکارهاى علمى و دینى و ادبى و تاریخى و پر افتخار تشیع بلکه جهان اسلام به شمار میرود.
ما در این جا به معرفى اجمالی[۲۸] آنها میپردازیم:
۱. الفصول المهمه؛ به فارسى هم ترجمه و تحت عنوان «در راه تفاهم» چاپ شده است.
۲. الکلمه الغراء فى تفضیل الزهراء، درباره بانوى بانوان عالم حضرت فاطمه زهراست.
۳. المراجعات، درباره این کتاب سخن گفتیم. شایان ذکر است که این کتاب در سال ۱۳۶۵ ق. در حالی سید خود حیات داشت به قلم فرزانه بزرگ علامه «حید قلى سردار کابلی» به فارسى ترجمه و در تهران چاپ شد.
۴. النص و الاجتهاد، دربارهاین کتاب هم سخن گفتیم. به قلم على دوانى به فارسى هم ترجمه و تحت عنوان «اجتهاد در مقابل نص» چاپ شده است.
۵. ابوهریره، کتابى است تحقیقى درباره ابوهریره.
۶. المجالس الفاخره فى مأتم العتره الطاهره، مقدمهاى بوده است بر کتابى به همین نام در چهار جلد، که در آتش افروزى فرانسویان فرهنگ ستیز، سوخته و فقط همین مقدمه مانده است.
۷. فلسفه المیثاق و الولایه، بحثى پیرامون میثاق الهى ازلی.
۸. اجوبه مسائل جار الله، پاسخى است علمى و مستند به ۲۰ سؤال که «موسى جار الله» از علماى شیعه کرده بود.
۹. مسائل فقهیه، مسائلى است براساس فقه مذاهب اسلامی.
۱۰. کلمه حول الرؤیه، در مسائل اعتقادی.
۱۱. الى المجمع العلمى العربى بدمشق، پاسخهایى است علمى به تهمتهایى که مجمع علمى دمشق در آن ایام نسبت به شیعه روا داشته بود.
۱۲. ثبتُ الاَثبات فى سلسله الرواه، رسالهاى است در ذکر استادان و مشایخِ مؤلف از علماى مذاهب اسلامی.
۱۳. مؤلفوا الشیعه فى صدر الاسلام، درباره مولفان و کتاب نویسان شیعه از عصر نبوت تا عصر امام هادى ـ علیه السلام ـ .
۱۴. زینب الکبری.
۱۵. بُغیه الراغبین فى احوال آل شرف الدین، کتابى است ادبی، تاریخى و رجالى در شرح حال عالمان خاندان شرف الدین و صدر.
فرود
سالها باید که تا یک سنگ اصلی، ز آفتاب لعل گردد در برخشان، یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک کودکى از روی طبع عالمى نیکو شود، یا شاعرى شیرین سخن
قرنها باید که تا از لطف حق پیدا شود بو سعیدى در خراسان یا اُویسى در قَرُن
حکیم سنائى
م مصطفى قلى زاده
پی نوشت ها:
[۱] . نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۳، ص ۱۰۸۰؛ حیاه الامام شرف الدین فى سطور، شیخ احمد قُبیسی، ص ۳۱؛ الامام السید عبدالحسین شرف الدین قائد فکر و علم و نضال، شیخ عبدالحمید الحر، ص ۱۳.
[۲] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۳۱؛ الامام عبدالحسین شرف الدین، ص ۷۶ و ۷۷.
[۳] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۱۳۰.
[۴] . همان، ص ۳۲؛ الامام السید عبدالحسین شرف الدین، ص ۸۹.
[۵] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۳۲.
[۶] . همان، ص ۳۳.
[۷] . شرف الدین، محمد رضا حکیمی، ص ۵۳.
[۸] . نقباء البشر، ج ۳، ص ۱۰۸۱؛ حیاه الامام شرف الدین، ص ۸۰.
[۹] . الامام السید عبدالحسین شرف الدین، ص ۸۸.
[۱۰] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۸۵.
[۱۱] . شرف الدین عاملی، چاووش وحدت، به قلم همین نویسنده، ص ۷۳ و ۷۴.
[۱۲] . نقباء البشر، ص ۱۰۸۲.
[۱۳] . برای اطلاع بیشتر به المراجعات و یا ترجمههاى آن، به قلم آقای محمد جعفر امامى تحت عنوان «رهبرى امام علی» و دیگرى به قلم مرحوم مصطفى زمانى به نام «مذهب و رهبر ما» مراجعه شود و نیز به کتاب ارزشمند «شرف الدین» اثر استاد محمد رضا حکیمی، ص ۱۲۹ـ۱۳۲.
[۱۴] . النص و الاجتهاد، شرف الدین، مقدمه سید محمد صادق صدر، ص ۱۴ و ۱۵.
[۱۵] . همان، ص ۳۲.
[۱۶] . النص و الاجتهاد، ص ۱۴؛ شرف الدین، ص ۱۷۵.
[۱۷] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۱۱۵.
[۱۸] . ر.ک: شرف الدین، ص ۲۲۶ـ۲۲۸.
[۱۹] . المراجعات، شرف الدین، مقدمه شیخ مرتضى آل یاسین، ص ۱۹.
[۲۰] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۱۰۹.
[۲۱] . همان، ص ۸۸.
[۲۲] . النص و الاجتهاد، ص ۳۳.
[۲۳] . شرف الدین، ص ۲۲۵.
[۲۴] . حیاه الامام شرف الدین، ص ۹۱.
[۲۵] . همان، ص ۱۰۱.
[۲۶] . لنص و الاجتهاد، شرف الدین، ص ۱۳۲ـ۱۳۷.
[۲۷] . نقباء البشر، ج ۳، ص ۱۰۸۵ و ۱۰۸۶؛ النص و الاجتهاد، ص ۳۹.
[۲۸] . برای آشنایى بیشتر با آثار به جا مانده و از بین رفته شرف الدین، علاوه بر آثار چاپى او ترجمههاى آنها، مراجعه شود به: شرف الدین، ص ۱۰۳ـ۱۳۹ و النص و الاجتهاد، مقدمه.