- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
دیدگاه اوّل، دیدگاه تهذیب نفس
این دیدگاه مى گوید که تهذیب نفس نوعى جهاد و مبارزه با دشمنان درونى است، که در کمین انسانها هستند.
این دیدگاه از حدیث معروف پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله گرفته شده است آنجا که مى خوانیم:
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله گروهى از مجاهدان اسلام را به سوى میدان جهاد فرستاد، هنگامى که از جهاد بازگشتند فرمود: «مَرْحَبًا بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَبَقِىَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الْاکْبَرُ فَقیلَ یارُسُولَ اللَّهِ مَاالْجِهادُ الْاکْبَرُ، قالَ صلى الله علیه و آله: جِهادُ النَّفْسِ؛ آفرین بر جمعیّتى که جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اکبر بر دوش آنها مانده است؛ کسى عرض کرد: اى رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس.»[۱]
در بحار الانوار در ذیل همین حدیث چنین آمده است: «ثُمَّ قالَ صلى الله علیه و آله: افْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْهِ؛ سپس فرمود برترین جهاد، جهاد با نفسى است که در میان دوپهلو قرار گرفته است.»[۲]
بعضى از آیات قرآنى که درزمینه جهاد وارد شده نیز به جهاد اکبر تفسیر شده است، یا از این نظر که ناظر به خصوص جهاد با نفس است، و یا از این نظر که مفهوم عامّى دارد که هر دو بخش از جهاد را شامل مى شود.
در تفسیر قمى در ذیل آیه ۶ سوره عنکبوت: «وَمَنْ جاهَدَ فَانَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ انَّ اللَّهَ لَغَنِىٌ عَنِ الْعالَمینَ؛ کسى که جهاد کند براى خود جهاد مى کند، چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است.» مى خوانیم: وَمَنْ جاهَدَ … قالَ نَفْسَهُ عَنِ الْشَّهَواتِ وَاللَّذَّاتِ وَالمَعاصِى؛ یعنى، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است.»[۳]
این تفسیر از آنجا سرچشمه مى گیرد که در این آیه فایده جهاد را متوجّه خود انسان مى کند، و این بیشتر در جهاد با نفس است، به ویژه این که در آیه قبل از آن سخن از لقاءاللَّه است (مَنْ کانَ یَرجُوا لِقاءَ اللَّهِ …) و مى دانیم لقاءاللَّه و شهود الهى و رسیدن به قرب او هدف اصلى جهاد با نفس مى باشد.
در آخرین آیه سوره عنکبوت نیز آمده است: «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَانَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ؛ آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند به یقین هدایتشان خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است.»
این آیه نیز به قرینه فینا (در طریق ما) و جمله لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا (آنها را به راههاى خود هدایت مى کنیم) بیشتر ناظر به جهاد اکبر است؛ و یا مفهوم عامّى دارد که هر دو جهاد را شامل مى شود.
در آیه ۷۸ سوره حج نیز آمده است: «وَجاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَاجْتَباکُمْ وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ در راه خدا جهاد کنید و حقّ جهادش را ادا نمائید، او شما را برگزیده و در دین (و آیین خود) کار سنگین و شاقّى بر شما نگذارده است.»
غالب مفسّران اسلامى جهاد را در این آیه به مفهوم عام که شامل جهاد اکبر و اصغر هر دو مى شود، یا به معنى خصوص جهاد اکبر تفسیر کرده اند، چنان که مرحوم علّامه طبرسى در مجمع البیان از اکثر مفسّران نقل مى کند که منظور از حقّ جهاد، اخلاص نیّت و انجام اعمال طاعات براى خداست.[۴]
مرحوم علّامه مجلسى نیز این آیه را در زمره آیاتى که ناظر به جهاد اکبر است در بحار الانوار آورده است.[۵]
در حدیث معروف ابو ذر نیز آمده است که مى گوید: «قُلْتُ یارَسُولَ اللَّهِ اىُّ الْجِهادِ افْضَلُ؛ عرض کردم کدام جهاد برتر است؟»
فرمود: «انْ یُجاهِدَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ وَهَواهُ؛ برترین جهاد آن است که انسان با نفس و هواى خویش جهاد کند.»[۶]
در حدیثى که در بحث گذشته درباره جنود عقل و جهل آوردیم نیز این دیدگاه بخوبى نمایان است که صحنه وجود انسان را به میدان جنگى تشبیه مى کند که در یک طرف عقل و لشکریانش قرار دارد، و در طرف دیگر جهل و هواى نفس با لشکریانش،این دو لشکر دائماً در حال پیکارند و پیشرفت انسان در کمالات نفسانى از این طریق حاصل مى شود که جنود عقل بر جنود جهل پیروز شود، پیروزى موضعى آن نیز سبب پیشرفت نسبى در کمالات انسانى است.
دیدگاه دوم، دیدگاه طبّ روحانى
در این دیدگاه، روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بیماریها مى شود و براى بهبود و سلامت آن باید دست به دامن طبیبان روحانى و مسیحانفسان معنوى شود، و از داروهاى ویژه اى که براى هریک از بیماریهاى اخلاقى وجود دارد بهره بگیرد تا روحى سالم، پرنشاط و پرتلاش و فعّال پیدا کند.
شایان توجّه این که در دوازده آیه قرآن مجید[۷] از بیماریهاى روحى و اخلاقى، تعبیر به مرض شده است؛ از جمله در آیه ۱۰ سوره بقره، صفت زشت نفاق را به عنوان بیمارى قلمداد کرده، درباره منافقان مى فرماید: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضَاً؛ در دلهاى آنها نوعى بیمارى است، و خداوند (به خاطر اصرارشان بر گناه و نفاق) بر بیمارى آنها مى افزاید.»
در آیه ۳۲ سوره احزاب، شهوت پرستان را بیماردلانى معرّفى مى کند که در کمین زنان باعفّتند؛ خطاب به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِه مَرَضٌ؛ به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.»
و در آیات دیگر نیز به همین معانى یا معنى وسیع تر که تمام انحرافات اخلاقى و عقیدتى را فرامى گیرد اشاره شده است.
در یک تعبیر پرمعناى دیگر، دلهایى را که کانون نور معرفت و اخلاق و تقوا است به عنوان قلب سلیم معرّفى کرده از زبان ابراهیم مى فرماید:
«وَلاتُخْزِنى یَوْمَ یُبْعَثُونَ- یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ- الَّا مَنْ اتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ؛در آن روز که مردم براى حساب مبعوث مى شوند، مرا شرمنده و رسوا نکن!- آن روز که مال و فرزندان سودى نمى بخشد!- مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.» (سوره شعراء، آیات ۸۷ تا ۸۹)
سلیم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بیمارى است؛ و قلب سلیم، به طورى که از روایات معصومین علیهم السلام که در تفسیر این آیه وارد شده بر مى آید، قلبى است که خالى از غیر خدا باشد (از هرگونه بیمارى اخلاقى و روحانى بر کنار باشد).
قرآن مجید در جاى دیگر مى گوید: ابراهیم (که در آیات بالا تلویحاً از خداوند تقاضاى قلب سلیم کرد) به مقصود خود رسید، و به لطف و عنایات حق صاحب قلب سلیم شد؛ در آیه ۸۳ و ۸۴ صافّات مى خوانیم:
«وَانَّ مِنْ شیعَتِهِ لَابْراهیمَ- اذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ؛ از پیروان او (نوح) ابراهیم علیه السلام بود- آن هنگام که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»
آرى! ابراهیم علیه السلام آرزو داشت که صاحب قلب سلیم گردد و با تلاش و کوششهایى که در مسیر بندگى خدا و ایثار و مبارزه با شرک و هواى نفس نمود، سرانجام به این مقام رسید.
در احادیث اسلامى نیز اشارات زیادى به این دیدگاه شده است، که احادیث زیر نمونه اى از آن است:
۱- امیر مؤمنان على علیه السلام در توصیف پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در نهج البلاغه مى فرماید: «طَبیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ احْکَمَ مَراهِمَهُ وَاحْمى مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیْثُ الْحاجَهُ الَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ وَآذانٍ صُمٍّ وَالْسِنَهٍ بُکْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَهِ وَمَواطِنَ الْحَیْرَهِ؛ او طبیبى است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش مى پردازد، مرهمهایش را بخوبى آماده ساخته و (براى مواقع اضطرار و سوزاندن محلّ زخمها) ابزارش را داغ کرده تا هرجا نیاز باشد از آن براى دلهاى کور و نابینا، و گوشهاى کر و ناشنوا، و زبانهاى گنگ بهره گیرد؛ با داروهاى خویش در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است!»[۸]
در تفسیر قلب سلیم که در دو مورد از آیات قرآن مجید آمده (و در بالا به آن اشاره شد) روایات زیادى وارد شده است:
در یک مورد مى خوانیم که از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله سؤال کردند: «مَاالْقَلْبُ السَّلیمُ؛ قلب سلیم چیست؟» فرمود:
«دینٌ بِلاشَکٍّ وَهَوًى، وَعَمَلٌ بِلا سُمْعَهٍ وَرِیاءٍ؛ منظور دینى است که شک و هواپرستى در آن نباشد، و عملى است که سمعه و ریا در آن راه نیابد.»[۹]
در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «لاعِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَهِ وَلاسَلامَهَ کَسَلامَهِ الْقَلْبِ؛ هیچ علمى مانند جستجوى سلامت نیست، و هیچ سلامتى همانند سلامت قلب نمى باشد!»[۱۰]
در حدیث دیگرى از على علیه السلام آمده است که فرمود: «اذا احَبَّ اللَّهُ عَبْداً خَیْراً رَزَقَهُ قَلْباً سَلیماً وَخُلْقاً قَویماً؛ هنگامى که خداوند بنده اى را دوست بدارد، به او قلب سلیم و اخلاق معتدل و شایسته مى دهد.»[۱۱]
در روایات متعدّدى از اخلاق رذیله تعبیر به بیماریهاى قلب شده است.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «ایَّاکُمْ وَالْمِراءَ وَالْخُصُومَهَ فَانَّهُما یُمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْاخْوانِ، وَیَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفاقُ؛ بپرهیزید از جرّ و بحثها و خصومتها که این دو دلهاى برادران دینى را بیمار مى سازد، نفاق و تفرقه بر آنها مى روید.»[۱۲]
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم:
«ما مِنْ شَىْ ءٍ افْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطیئَتِهِ؛ چیزى بیش از گناه، قلب را فاسد نمى کند.»[۱۳]
در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: «الا وَمِنَ الْبَلاءِ الْفاقَهُ، وَاشَدُّ مِنَ الْفاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَاشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ؛ آگاه باشید فقر یکى از بلاها است، و از آن بدتر، بیمارى تن است. و از آن سخت تر بیمارى قلب است.»[۱۴]
در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى خوانیم که در آن حسد به عنوان یک بیمارى مستمر در طول تاریخ بشریّت، معرّفى شده است؛ فرمود: «الا انَّهُ قَدْ دَبَّ الَیْکُمْ داءُ الْامَمِ مِنْ قَبْلِکُمْ وَهُوَ الْحَسَدُ، لَیْسَ بِحالِقِ الشَّعْرِ، لَکِنَّهُ حالِقُ الدّینِ، وَیُنْجى فیهِ انْ یَکُفَّ الْانْسانُ یَدَهُ وَیَحْزَنَ لِسانَهُ وَلایَکُونَ ذاغَمْزٍ عَلى اخیهِ الْمُؤْمِنُ؛ مرضى که امّتهاى پیشین به آن گرفتار شده اند به سوى شمار روى آورده است و آن بیمارى حسد است که موى بدن را نمى ریزد (اشاره به بیماریهایى است که باعث ریزش موهاى بدن مى شود) ولى دین را مى ریزد و از بین مى برد، و راه نجات از آن و درمان آن این است که انسان (هنگام پیدایش نشانه هاى حسد) دست و زبانش را نگاه دارد و حتّى نسبت به برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نکند!»[۱۵]
در بسیارى از روایات اسلامى از رذایل اخلاقى تعبیر به «داء» که به مفهوم بیمارى است شده؛ مثلًا، در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه، درباره قرآن مى فرماید:
«فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ ادْوائِکُمْ … فَانَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اکْبَرِ الدَّاءِ وَهُوَ الْکُفْرُ وَالنِّفاقُ وَالْغَىُّ وَالضَّلالُ؛ از قرآن براى شفاى بیماریهاى خود کمک بطلبید، زیرا در قرآن، شفاى بزرگترین بیماریها، یعنى کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.»
این تعبیر در روایات فراوان دیگرى نیز دیده مى شود.
خلاصه این که، مطابق این دیدگاه که فضائل و رذائل اخلاقى را به عنوان نشانه هاى سلامت روح انسان یا بیمارى آن معرّفى مى کند، پیامبران الهى و پیشوایان معصوم و همچنین معلّمان اخلاق، طبیبان روحانى هستند و دستورات آنها داروهاى شفابخش. و بر این اساس، همان گونه که در طبّ جسمانى علاوه بر دارو، پرهیزهایى هم براى رسیدن به بهبودى کامل لازم است، در طبّ روحانى و اخلاقى نیز پرهیز از دوستان فاسد،محیط آلوده و تمام امورى که به پیشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان کمک مى کند، ضرورت دارد.
در طبّ جسمانى گاه نیاز به جرّاحى مى افتد و طبیب جرّاح با چاقوى جرّاحى به درمان بیمار مى پردازد، در طبّ روحانى نیز چنین مواردى پیش بینى شده است؛ حدود و تعزیرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پاره اى از اعمال منافى اخلاق نیز به منزله جرّاحى است.
در طبّ جسمانى دو مرحله مشخّص ترسیم شده، طبّ پیشگیرى و طبّ درمانى که معمولًا از اوّلى به عنوان بهداشت، و از دومى به عنوان درمان تعبیر مى کنند، در طبّ روحانى و اخلاقى نیز همین دو مرحله وجود دارد، و معلّمان اخلاق از یک سو براى درمان آلودگان برنامه ریزى مى کنند؛ و ازسوى دیگر، براى پیشگیرى از آلودگى سالمان.
تعبیرهایى که در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه درباره شخص پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وارد شده بود که هم سخن از مرهمها به میان آمده بود، و هم ابزار داغ کردن و سوزاندن زخمها، بیانگر تنوّع درمانها در طبّ اخلاقى همانند طبّ جسمانى است.
در طبّ جسمانى، یک رشته دستورهاى کلّى براى درمان بیماریها است و یک رشته دستورهایى که ویژه هریک از بیماریها مى باشد؛ در طبّ روحانى نیز همین گونه است؛ توبه، ذکر خدا، نماز و روزه و عبادات دیگر، و محاسبه و مراقبه، اصول کلّى درمانند؛ و در هریک از بیماریهاى اخلاقى نیز دستورهاى ویژه اى در روایات اسلامى و کتب اخلاقى وارد شده است.
دیدگاه سوم، دیدگاه سیر و سلوک
در این دیدگاه، انسانها به مسافرانى تشبیه شده اند که از نقطه عدم به راه افتاده و به سوى لقاءاللَّه و قرب ذات پاک حق که از هر نظر بى نهایت است پیش مى روند.
در این سفر روحانى مانند سفرهاى جسمانى دلیل راه و مرکب و زاد و توشه و نفى موانع و طریق مقابله با رهزنان راه و دزدان و دشمنان جان و مال لازم است.
این سفر روحانى و معنوى داراى منزلگاه هایى است و گردنه هاى صعب العبور، و پرتگاههاى خطرناک که باید با کمک راهنمایان آگاه به سلامت از آنها گذشت، و یکى را بعد از دیگرى پشت سر گذاشت تا به سر منزل مقصود نائل شد.
گرچه بعضى اصرار دارند که مسئله سیر و سلوک الى اللَّه و آگاهى بر راه و رسم و منزلگاه ها و مرکب و زاد و توشه و راهنما، علم جداگانه اى است غیر از علم اخلاق، ممکن است از یک نظر چنین باشد ولى با یک دید وسیع کلّى سیر و سلوک روحانى در همان مسیرى قرار دارد که تربیتهاى اخلاقى و پرورش صفات فضیلت در آن قرار دارد؛ یا حدّ اقل، اخلاق الهى، بخشى از سیر و سلوک روحانى است.
به هر حال، در آیات و روایات اسلامى نیز اشاراتى به این دیدگاه دیده مى شود.
از جمله در آیه شریفه ۱۵۶ سوره بقره مى خوانیم: «الَّذینَ اذا اصابَتْهُم مُصیبَهٌ قالُوا انَّالِلَّهِ وَانَّا الَیْهِ راجِعُونَ؛ صابران کسانى هستند که هنگامى که مصیبتى به آنها برسد مى گویند ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او بازگشت مى کنیم.»
در این آیه از یک سو انسان خود را مِلک خدا مى داند و ازسوى دیگر خود مسافرى مى شود که به سوى او در حرکت است.
در سوره علق مى خوانیم: «انَّ الى رَبِّکَ الرُّجْعى؛ به یقین بازگشت همه به سوى پروردگار توست.» (سوره علق، آیه ۸)
در سوره انشقاق آمده است: «یاایُّهَا الْانسانُ انَّکَ کادِحٌ الى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ؛ اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پیش مى روى و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد.» (سوره انشقاق، آیه ۶)
در سوره رعد آمده است: «رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها … یُفَصِّلُ اْلآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ؛ خداوند همان کسى است که آسمان را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید … او آیات (خود) را (براى شما) شرح مى دهد تا به لقاى پروردگارتان یقین پیدا کنید.»[۱۶]
متجاوز از بیست آیه از آیات قرآن سخن از لقاءاللَّه است که در واقع سر منزل مقصود سالکان الى اللَّه و عارفان الهى مى باشد، یعنى لقاء معنوى و دیدار روحانى با آن محبوب بى نظیر و مقصود بى مانند.
درست است که این آیات و آیات رجوع الى اللَّه از یک نظر جنبه عمومى دارد و همگان را شامل مى شود ولى مانعى ندارد که سیر و سلوک مؤمن و کافر از نظر فطرت و خلقت، به سوى او جهت گیرى شده باشد، گروهى به خاطر انحراف از مسیر فطرت در وسط راه بمانند یا در پرتگاه سقوط کنند ولى اولیاء اللَّه با تفاوت مراتب به سر منزل مقصود واصل شوند. درست همانند نطفه هایى که همه از نظر آفرینش در عالم جنین به سوى تکامل انسانى پیش مى روند و بعد از تولّد نیز آن را همچنان ادامه مى دهند امّا بعضى از این نطفه ها در همان مراحل اولیّه جنین براثر آفاتى از حرکت بازمى ایستد و ساقط مى شود یا بعد از تولّد در نیمه راه زندگى به خاطر همین آفات از کار مى افتد و سقوط مى کند.
از این تعبیرها روشن تر، تعبیرى است که در قرآن مجید از تقوا به عنوان بهترین زاد و توشه شده (و مى دانیم زاد و توشه، معمولًا به غذا و طعام مسافر گفته مى شود؛ هرچند از بعضى از منابع لغت استفاده مى شود که در اصل، مفهوم اعمّى دارد و شامل هرگونه ذخیره سازى مى شود.)
بنابراین، تعبیر بالا که مى گوید: تقوا بهترین زاد و توشه است، اشاره به سیر انسان الى اللَّه دارد که به هر حال در این سفر روحانى نیاز به زاد و توشه اى خواهد داشت، و زاد این سفر روحانى نیز روحانى است.
در روایات اسلامى نیز این تعبیرات به صورت گسترده ترى دیده مى شود.
در نهج البلاغه، در خطبه هاى متعددى، سخن از برگرفتن زاد و توشه از این دنیا براى سفر الهى آخرت شده است:
در خطبه ۱۵۷ مى خوانیم: «فَتَزَوَّدُوا فى ایَّامِ الْفَناءِ لِایَّامِ الْبَقاءِ؛ در این ایّام فانى براى ایّام باقى زاد و توشه برگیرید!»
در خطبه ۱۳۲ در تعبیر روشنترى مى فرماید: «انَّ الدُّنْیا لَمْ تُخْلَقُ لَکُمْ دارَمُقامٍ، بَلْ خُلِقَتْ لَکُمْ مَجازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْها الْاعْمالَ الى دارِالْقَرارِ؛ دنیا براى سکونت همیشگى شما خلق نگردیده، بلکه آن را در گذرگاه شما ساخته اند تا اعمال صالح را به عنوان زاد و توشه در مسیر سراى دیگر، از آن فراهم سازید.»
در خطبه ۱۳۳ در یک تعبیر لطیف و دقیق چنین آمده است، مى فرماید: «وَالْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَالْاعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ؛ بینایان از آن زاد و توشه (براى سفر آخرت) مى گیرند، و نابینایان براى خودِ آن (دنیا) زاد و توشه مى اندوزند.
تعبیراتى همچون «صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ» (سوره ابراهیم، آیه ۱) و «الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (سوره حمد) و «سَبیلِ اللَّهِ» در آیات زیادى از قرآن و «لِیَصُدُّوْا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (سوره انفال، آیه ۳۶) و مانند اینها، مى تواند اشاره اى به این دیدگاه باشد.[۱۷]
پی نوشت:
[۱] . وسائل الشّیعه، جلد ۱۱، صفحه ۱۲۲( باب اوّل، جهاد النّفس).
[۲] . بحار الانوار، جلد ۶۷، صفحه ۶۵.
[۳] . تفسیر قمى، جلد ۲، صفحه ۱۴۸، و بحار الانوار، جلد ۶۷، صفحه ۶۵.
[۴] . مجمع البیان، جلد ۷، صفحه ۹۷.
[۵] . بحار الانوار، جلد ۶۷، صفحه ۶۳.
[۶] . میزان الحکمه، جلد ۲، صفحه ۱۴۱.
[۷] . بقره- ۱۰؛ مائده- ۵۲؛ انفال- ۴۹؛ توبه- ۱۲۵؛ حج- ۵۳؛ نور- ۵۰؛ احزاب- ۱۲ و ۳۲ و ۶۰؛ محمّد- ۲۰ و ۲۹؛ مدّثّر- ۳۱.
[۸] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
[۹] . مستدرک الوسائل، جلد ۱، صفحه ۱۰۳( چاپ جدید).
[۱۰] . بحار الانوار، جلد ۷۵، صفحه ۱۶۴.
[۱۱] . غرر الحکم، جلد سوم، صفحه ۱۶۷( چاپ دانشگاه تهران).
[۱۲] . بحار، جلد ۷۰، صفحه ۳۹۹.
[۱۳] . بحار، جلد ۷۰، صفحه ۳۱۲.
[۱۴] . نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ۳۸۸.
[۱۵] . میزان الحکمه، جلد اوّل، صفحه ۶۳۰.
[۱۶] . سوره رعد، آیه ۲.
[۱۷]. برگرفته از: مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن(مکارم شیرازى)، ج۱، ص۱۲۲-۱۳۱، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (علیه السلام) – ایران – قم، چاپ: ۴، ۱۳۸۵ ه.ش.