- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده:
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اواخر سال ششم، یا اوایل سال هفتم هجری تصمیم گرفت سران کشورها و حاکمان نواحی مختلف را به اسلام دعوت کند. بدین جهت سفیران زیادی را به مناطق مختلفی اعزام کرد. یکی از سفرای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) “عمرو بن امیه ضمری” (عمرو بن امیه ضمری سال سوم هجری و به نقلی سال هفتم هجری مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد. وفات وی در زمان معاویه بوده است. [۱] [۲] [۳] ) است. آن حضرت او را در سال هفتم هجری (همان زمانی که برای دیگر پادشاهان و حاکمان نامه نوشت) به نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستاد. [۴] [۵]
مهر پیامبر
در سال هفتم هجری و پس از «صلح حدیبیه» پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خیال آسوده (از جانب قریش)، نامههایی تنظیم کرد و برای سران کشورها و حاکمان مناطق مختلف ارسال کرد. پس از تنظیم نامهها بود که «به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند: پادشاهان نامههای بدون مهر را نمیخوانند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتمی (مهری) از نقره که منقش به عبارت “محمد رسول الله” بود، تهیه کرد و نامهها را با آن خاتم مهر کرد.» [۶] [۷] [۸]
و به فرستادگان داد تا برای پادشاهان و حاکمان مناطق مختلف ببرند.
نام پادشاه حبشه
نام پادشاه حبشه “اصحم” [۹] [۱۰]
یا “اصحمه بن بحر” [۱۱] [۱۲]
یا “اصحمه بن ابجر” [۱۳]
بوده است. نجاشی در واقع عنوان پادشاهان حبشه بوده است. همانگونه که کسری عنوان پادشاهان ایران بوده است. [۱۴] [۱۵] [۱۶]
عمرو بن امیه
“عمرو بن امیه” اولین کسی بود که در ماه محرم سال هفتم هجری به حبشه اعزام شد؛ [۱۷] [۱۸]
البته عدهای قائلند در سال دوم هجری و بعد از جنگ بدر، وقتی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر رسید مشرکان مکه “عمرو عاص” و “عبدالله بن ابی ربیعه” را به حبشه فرستادهاند تا مهاجران را برگردانند، آن حضرت نامهای به “عمرو بن امیه ضمری” داد و او را به سوی “نجاشی” فرستاد. [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳]
“ابنسید الناس” این قول را رد میکند و مینویسد: «عمرو بن امیه در بدر و احد با مشرکین همراه بوده است و بعد از آن مسلمان شده است.» [۲۴] [۲۵]
در اینکه عمرو بن امیه در سال هفتم هجری نزد نجاشی رفته و حامل نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، شکی نیست. بسیاری از مورخان قائلند عمرو بن امیه حامل دو نامه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نجاشی بود. “بلاذری” مینویسد: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این سال (هفتم) دو نامه برای نجاشی فرستاد در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرده بود و در نامه دوم او را امر کرده بود که “امحبیبه” را برای او خواستگاری کند و این که “جعفر بن ابیطالب” و همه کسانی که در نزد او هستند را به همراه عمرو بن امیه به مدینه بفرستد.حامل هر دو نامه عمرو بن امیه ضمری بود.» [۲۶] [۲۷]
متن نامه پیامبر
در یکی از نامهها پس از نام خداوند آمده است: «این نامهای است از محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خدا به نجاشی اصحم بزرگ حبشیان، درود بر هر کس که از هدایت پیروی کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که پرودگاری جز خدای یکتا وجود ندارد. خدایی که او را شریکی نیست و نه او را همسری است و نه فرزندی دارد و اینکه محمد بنده و فرستاده اوست من تو را به آنچه خدا فرمان میدهد فرا میخوانم و من خود فرستاده اویم. مسلمان شو تا سلامت یابی» [۲۸] [۲۹]
سپس آیه ۶۴ سوره آل عمران را ذکر کرد: [۳۰] [۳۱]
«یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ [۳۲]
بگو ای اهل کتاب بیایید به سخنی که میان ما و شما مشترک است بپیوندیم. که جز خدای یکتا را نپرستیم و چیز ی را با او شریک قرار ندهیم و برخی برخی را به جای خدا به ربوبیت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گرداندند بگویید شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم.» و در پایان نامه آمده است: «و اگر از این امر سرپیچی کنی گناه همه مسیحیان قوم بر گردن تو خواهد بود.» [۳۳]
در نامه دیگری که مورخان آن را ثبت کردهاند آمده است: «…من خدای ملک قدوس سلام مومن مهیمن عزیز جبار متکبر را ستایش میکنم و شهادت میدهم که عیسی (علیهالسّلام) روح خدا و کلمه خدا بود که به مریم آن دوشیزه پاک و پاکیزه و عفیف القاء شد و او به عیسی حامله شد. پس خداوند عیسی را از روح خود آفرید و او را همانند آدم به دست خود خلق کرد و از روح خود در او دمید. من تو را به سوی خدای تعالی فرا میخوانم. من پسر عمویم جعفر (بن ابیطالب) را و سایر مسلمانان را به سوی تو فرستادهام. شقی نباش و نصیحت من را بپذیر. سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند.» [۳۴] [۳۵]
در این نامهها سخنی از اعزام جعفر بن ابیطالب و سایر مسلمانان به مدینه نیست. به نظر میرسد عمرو بن امیه این پیام را به صورت شفاهی به نجاشی رسانده است.
در بخشی از نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: «من عموزادهام جعفر را به همراه چند نفر فرستادهام، از ستمگری دوری کن و نصیحت من را بپذیر.»
“رسول جعفریان” مینویسد: از این قسمت از نامه چنین بر میآید که گویا این نامه در همان سال هجرت مسلمانان به حبشه نوشته است. در حالی که دعوت ملوک و امرا مربوط به پس از صلح حدیبیه بوده است و روات نیز نامه مزبور را همان نامهای دانستهاند که عمرو بن امیه به حبشه برده است.» [۳۶]
سپس مینویسد: «ممکن است که قسمت اخیر نامه در اصل توصیه جدیدی به برخورد ملایم با مهاجران بوده است.» [۳۷]
نجاشی
سوالی که در اینجا مطرح است این است که این نجاشی آیا همان پادشاهی است که مهاجران مسلمان (به سرپرستی جعفر بن ابیطالب) را پذیرفت یا نجاشی دیگری است؟ در این خصوص بین مورخان اختلاف است. عدهای قائلند این نجاشی همان نجاشیای است که مهاجران را پذیرفت و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه برای او نماز (میت) خواند. “عبدالرحمن بن جوزی” مینویسد: «روایات دال بر این است که این نجاشی همان کسی است که هجرت به سرزمین او صورت گرفته بود.» [۳۸]
اما عدهای قائلند که این نجاشی غیر از نجاشیای است که مهاجران را پذیرفت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای او نماز خواند. “صالحی شامی” مینویسد: «این نجاشی، آن نجاشیای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر او نماز خواند، نمیباشد و او اصحمهای که به دست جعفر مسلمان شد، هم نمیباشد. سپس مینویسد: در اسلام این نجاشی (نجاشی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همزمان با ارسال نامه به سایر ملوک برای او هم نامه نوشت) اختلاف است. “ابن سعد” و دیگران قائلند او مسلمان شده است؛ اما “ابن حزم” با آنها مخالفت کرده است. ظاهرا قول ابنحزم (که میگوید اسلام نیاورد) درست است. [۳۹]
سخن رسول جعفریان
رسول جعفریان نیز مینویسد: «گفته شده یکی از نجاشیها همان است که مهاجران را به گرمی پذیرفته و دعوت اسلام را قبول کرده و پس از درگذشت وی رسول خدا از مدینه بر او نماز خوانده است؛ اما نجاشی (پادشاه) پس از وی در برابر دعوت رسول خدا پاسخ رد داده و حتی نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پاره کرده است.» [۴۰] [۴۱]
در برابر این اقوال شواهد و ادلههای فراوانی وجود دارد که نجاشیای که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سال هفتم هجری او را به اسلام دعوت کرد، اسلام آورده است.
سخن صالحی شامی
صالحی شامی مینویسد: «پیامبر دو نامه به نجاشی نوشت، در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرد. نجاشی نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفت و بر چشمش گذاشت و از تختش پائین آمد… روی زمین نشست. سپس اسلام آورد و گفت: اگر میتوانستم نزد او بیایم میآمدم. سپس به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نامهای نوشت و به این که دعوت او را اجابت کرده و به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است، اشاره کرد.» [۴۲]
ممکن است ادعا شود که این نامه در همان زمانی که جعفر بن ابیطالب به حبشه اعزام شده، به نجاشی رسیده است و او مسلمان شده است. در جواب باید گفت: نقلهای دیگر موید این است که عمرو بن امیه در سال هفتم هجری نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به دست نجاشی رسانده و نجاشی مسلمان شده است.
دو قول از ابن سعد
ابن سعد مینویسد: اولین فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی ملوک عمرو بن امیه ضمری بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو نامه به او داد در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرد. نجاشی نامه را بر چشمش نهاد و اسلام آورد و جواب نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داد و تصدیق کرد که به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است.» [۴۳]
ابنسعد در جای دیگری مینویسد: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ماه ربیعالاول سال هفتم هجری برای نجاشی نامه فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. وقتی نامه بر او خوانده شد اسلام آورد.» [۴۴]
مقریزی نیز مینویسد: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سال هفتم هجری به نجاشی نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد او اسلام آورد…» [۴۵]
بلاذری نیز به مسلمان شدن نجاشی اشاره کرده است. [۴۶]
ابنسید الناس نیز مینویسد: عمرو به اصحمه گفت: همواره به شما اطمینان داشتهایم و جز خیر انتظار نداشتهایم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستادگانش را به سوی مردم (شاهان) فرستاد و به تو به خاطر خوبیهای گذشته بسیار امید داشت که مسلمان شوی نجاشی گفت: شهادت میدهم که او نبی مرسل است که اهل کتاب منتظر او هستند. [۴۷]
سپس مینویسد: نجاشی سال نهم هجری در حبشه مرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همان روز همراه با مردم بر او نماز خواند. [۴۸]
بنابراین به نظر میرسد نجاشیای که اسلام آورده همان نجاشیای است که عمرو بن امیه در سال هفتم هجری نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای او برد.
پاسخ نجاشی
مورخان نوشتهاند، نجاشی پس از اینکه نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را خواند اینگونه جواب داد: «به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامه تو به دستم رسید نامهای که در آن به امر عیسی (علیهالسّلام) اشاره کرده بودی. به خدای آسمانها و زمین سوگند که عیسی (علیهالسّلام) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است…. ما به پسر عمویت اکرام کردیم… شهادت میدهم که تو رسول صادق و مصدق خدایی من به دست پسر عمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت میفرستم… اگر بخواهی خودم هم نزدت میآیم. سلام بر توای رسول خدا.» [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳]
پسر نجاشی به همراه ۶۰ نفر از اهالی حبشه در کشتی سوار شدند که در مدینه به خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسند؛ اما وقتی وسط دریا رسیدند (کشتی آنها شکست) و غرق شدند. [۵۴] [۵۵] [۵۶]
«”عمرو عاص” میگوید: من و عدهای از قریش پس از جنگ خندق و احتمال قدرتگیری محمد در عربستان، چون نمیخواستیم در عربستان زیر سلطه او باشیم، (قبل از این که عمرو بن امیه نزد نجاشی رود) نزد نجاشی رفتیم. ما در سرزمین نجاشی بودیم که عمرو بن امیه آمد. من از نجاشی خواستم تا او را به ما بسپارد تا به انتقام کشتههایمان به قتل برسانیم. نجاشی خشمگین شد و گفت: میخواهید فرستاده مردی را که ناموس اکبر بر او نازل میشود به شما دهم، تا بکشید؟ گفتم: ای پادشاه آیا چنین است؟ گفت: ای عمرو از من بشنو و پیرو او شو که بر حق است.» [۵۷]
عمرو عاص این امر را زمینه اسلام آوردن خویش میداند.
نجاشی بنا به در خواست رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان را همراه با عمرو بن امیه با دو کشتی به مدینه فرستاد. [۵۸] [۵۹]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: حبشه همواره در خیر خواهد بود تا دو نامه من در نزد آنان است. [۶۰]ردر حالی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خیبر بر میگشت مسلمانان مهاجر به مدینه رسیدند. [۶۱][۶۲]
پانویس:
۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۷- ۱۸۸.
۲.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۴۵.
۳.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۱.
۴.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۸.
۵.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۶.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.
۷.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۸.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۴۴.
۹.طبری، محمدبن جریر، الامم والملوک، ج۲، ص۶۵۲.
۱۰.بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۰۸.
۱۱.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۶.
۱۲.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۱۳.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۴۴.
۱۴.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸- ۱۹۹.
۱۵.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۱۶.ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۲۱.
۱۷.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.
۱۸.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۴۴.
۱۹.ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیره النبویه، ج۱، ص۳۳۳.
۲۰.ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۶۰۷.
۲۱.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۸.
۲۲.ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۲۹.
۲۳.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۷۳.
۲۴.ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۳۳۹.
۲۵.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۳، ص۶۹۱.
۲۶.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۸.
۲۷.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۶۵.
۲۸.بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۰۸.
۲۹.مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱۲، ص۱۲۹.
۳۰.بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۰۸.
۳۱.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۶۶.
۳۲.آل عمران/سوره۳، آیه۶۴.
۳۳.بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۰۸.
۳۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲.
۳۵.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۳۶.جعفریان، رسول، سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص۵۵۹.
۳۷.جعفریان، رسول، سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص۵۵۹.
۳۸.ابن جوزی، علی بن محمد، المنتظم، ج۳، ص۲۸۹.
۳۹.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۴۵.
۴۰.جعفریان، رسول، سیره رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص۵۵۹.
۴۱.احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۳۷- ۴۳۹.
۴۲.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۶۵.
۴۳.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.
۴۴.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲.
۴۵.مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۱۹.
۴۶.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲ص۲۲۹.
۴۷.ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۰.
۴۸.ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۱.
۴۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲- ۶۵۳.
۵۰.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۵۱.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۸۴.
۵۲.ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۲۰.
۵۳.ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۰.
۵۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳.
۵۵.ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ج۱، ص۷۶.
۵۶.ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۱، ص۳۳۶.
۵۷.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۰-۳۱.
۵۸.ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۳۵۹.
۵۹.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۹.
۶۰.صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۳۶۵.
۶۱.ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۱۳۹.
۶۲.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۹.
منبع:سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سفیر پیامبر به حبشه»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۱۰.