- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
جود و بخشش این خاندان ضربالمثل است. یکی از فضایل علی(علیهالسلام) که موجب شد آیاتی از قرآن در شأنش نازل شود، انفاق و صدقات آن حضرت در راه خدا بود.
علی و اهلبیتش در این صفت، شهره آفاق شدند و تنها دِرهم، و قرص نانی را که داشتند به فقرا میدادند و دیگران را بر خود مقدم میداشتند و ایثار مینمودند. ای بسا که خودشان گرسنه و برهنه به سر بردند و غذا و جامه خود را در راه خدا بخشیدند.
ابنعساکر در تاریخ خود از ابیهشام قنّاد روایت نموده که او از بصره برای حسین(علیهالسلام) کالا میآورد، و آن حضرت از جای برنخاسته همه را به مردم میبخشید.[۱]
و هم ابنعساکر روایت کرده: گدایی میان کوچههای مدینه قدم برمیداشت و سؤال میکرد تا به در خانه حسین(علیهالسلام) رسید. در را کوبید و این دو شعر را انشا کرد:
لَمْ یَخَبِ الْیَوْمَ مَنْ رَجَاکَ وَمَنْ
أَنْتَ جَوَادٌ وَأَنْتَ مَعْدِنُهُ
حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلَقَهَ
أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَهِ[۲]
ناامید نمیگردد امروز آنکسی که به تو امید بسته، و حلقه در خانه تو را حرکت داده است. تو صاحب جود و معدن بخششی، و پدرت کشنده فاسقان بود.
حسین(علیهالسلام) مشغول نماز بود. نماز را بهزودی بهجا آورد و بیرون آمد، در اعرابی اثر تنگدستی مشاهدهکرد؛ برگشت و قنبر را صدا زد و قنبر جواب داد: «لَبَّیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ»، فرمود: از پول مخارج ما چقدر مانده است. عرض کرد: دویست درهم که فرمودی در بین اهلبیت قسمت کنم. فرمود: آن را بیاور! کسی آمده که از آنها به آن پول سزاوارتر است، آن را گرفت و بیرون آمد و به اعرابی داد و این اشعار را انشا کرد:
خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ
لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا عَصاً تَمِدُّ إِذَنْ
لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ
وَاعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهٍ
کَانَتْ سَمانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهً
وَالْکَفُّ مِنَّا قَلِیلَهُ النَّفَقَهِ[۳]
در این اشعار از آن مرد عذرخواهی فرمود. اعرابی پولها را گرفت، و رفت و میگفت:
«اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ».[۴]
روزی آن حضرت به عیادت و احوالپرسی اسامه بن زید به منزل او قدم رنجه فرمود. اسامه میگفت: واغمّاه.
فرمود: برادر چه غم داری؟
عرض کرد: قرضی که شصت هزار درهم است.
حسین(علیهالسلام) فرمود: آن به ذمّه من است.
اسامه گفت: میترسم ادا نشده بمیرم.
فرمود: «نمیمیری تا من آن را ادا کنم»، و آن را پیش از مرگ او ادا کرد.[۵]
بحرانی روایت کرده که حسین(علیهالسلام) بعد از وفات برادرش حسن(علیهالسلام) در مسجد جدش رسول خدا(ص) نشسته بود. عبدالله بن زبیر، و عتبه بن ابیسفیان هم هریک در ناحیهای نشسته بودند. مردی اعرابی که سوار ناقه بود آمد بر در مسجد زانوی ناقه را بست و وارد شد نزد عتبه ایستاد و سلام کرد و جواب شنید. گفت: من پسر عمویم را کشتهام و از من دیه او را خواستهاند آیا ممکن است چیزی به من بدهی؟ عتبه به غلامش گفت: صد درهم به او بده. اعرابی گفت: نمیخواهم مگر تمام دیه را. او را گذارد و نزد عبدالله بن زبیر رفت. او دویست درهم به او داد. اعرابی از او هم نپذیرفت و به خدمت حسین(علیهالسلام) رفت و عرض کرد: یا ابن رسول الله! من پسر عمویم را کشتهام، و از من دیه او را میخواهند، آیا ممکن است چیزی به من عطا کنی؟!
حسین(علیهالسلام) دستور داد تا ده هزار درهم به او بدهند سپس فرمود: این برای ادای دیون تو، و فرمان داد که ده هزار درهم دیگر به او بدهند، سپس فرمود: این برای رفع پریشانی و حسن حال و مخارج عائله تو. پس اعرابی این اشعار را انشا کرد:
طَرِبْتُ وَمَا هَاجَ لِی مَعْبَقٌ
وَلَکِنْ طَرِبْتُ لآلِ الرَّسُولِ
هُمُ الأَکْرَمُونَ هُمُ الأَنْجَبُونَ
سَبَقْتَ الأَنَامَ إِلَی الْمَکْرُمَاتِ
أَبُوکَ الَّذِی سَادَ بِالْمَکْرُمَاتِ
بِهِ فَتَحَ اللهُ بَابَ الرَّشَادِ
وَلا لِی مَقَامٌ وَلا مَعْشَقٌ
فَلَذَّ لِیَ الشِّعْرُ وَالْمَنْطِقُ
نُجُومُ السَّمَاءِ بِهِمْ تُشْرَقُ
وَأَنْتَ الْجَوَادُ فَلا تُلْحَقُ
فَقَصُرَ عَنْ سَبْقِهِ السُّبَّقُ
وَبَابُ الفَسَادِ بِکُمْ مُغْلَقٌ[۶]
به طرب آمدم ولی از هیچ طرف بوی خوشی بر من نوزیده و هیچ مقام یا وسیله عشقی ندارم. فقط طرب من برای خاندان پیغمبر است و برای این است که شعر و نطق برای من لذّتبخش گردیده است! این خاندان هستند که از همه بزرگوارتر و نجیبترند و ستارگان آسمان بهواسطه آنها نورافشانی میکنند. (ای حسین!) تو در نیکی و بزرگواری بر همه پیشی گرفتی و تو آن بخشندهای هستی که کسی به تو نمیرسد. پدرت آن کسی است که با بزرگواری بر همه پیشی گرفت و تمام مردم از رسیدن به او عاجز ماندند. بهوسیله پدرت خداوند در رستگاری را گشود و از وجود شماست که درهای فساد بسته شده است.
پی نوشت:
[۱]. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۱۲؛ ر.ک: علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۵۰ ـ ۱۵۱٫
.[۲] ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۸۵٫
.[۳] «این کیسه را بگیر من از تو پوزش میطلبم و بدان من بر تو مهرورز هستم. اگر در رفتن ما مهلت و تأخیری بود میدیدی که آسمان کرم ما بر تو میبارید؛ اما گرفتاری زمانه دگرگونکننده است و دست ما خالی و کم پول و خرج است».
[۴]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۵۱، به نقل از: عیون الاخبار، ج۳، ص۱۴۰٫ «خدا بهتر میداند که رسالت خود را کجا قرار دهد». اشاره به آیه ۱۲۴ از سوره انعام.
[۵]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲٫ بیهقی در المحاسن والمساوی (ج۱، ص۶۴) این حکایت را به نام حضرت امامحسن(علیهالسلام) یاد کرده و در همین صفحه حکایتی از خود این دو برادر بزرگوار روایت کرده که هریک صدوپنچاه هزار درهم به یک نفر عطا کردند.
[۶]. بحرانی، من اخلاق الامام الحسین(علیهالسلام)، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۵۲ – ۱۵۳، به نقل از: عقد اللآل فی مناقب الآل.
نویسنده: آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی