- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
یکی از مؤلفههای مهم سنجش یک دین، کارآمدی آن دین در مدیریت زندگی فرد و جامعه است و هر مکتب و نحله فکری در پی این است که خود را کارآمد نشان دهد. از لحاظ روانشناسی انسان طالب رسیدن به چیزی است که نفع او را در پی داشته باشد؛ حتی اموری که از لحاظ نفع معقول، فاقد سود هستند، ولی موجب شادی کاذب و موقت میشوند، میل نفعطلبی حکم به پیگیری این امور میکند.
زندهیاد علامه طباطبایی این مبحث را با عنوان بحث «استخدام» مطرح مینمایند. یعنی انسان برای رسیدن به مقاصد خود، تمام امکانات و ابزار جهان مادی را به استخدام و خدمت خود میگیرد و هدف وی از این کار، به دست آوردن نفع و سود شخصی قبل از هر چیز دیگر است.
این روحیه باعث میشود انسان بیشتر در حالت تهاجم به سر ببرد تا در حالت تعاون. برای مثال در بحث تمدن و توحش، آدمی وقتی میبیند عدهای در حال تجاوز از محدودههای خاصی هستند، نه برای این که مانع طغیان آنها شود، بلکه از این رو که خود نیز به عوایدی برسد، دست به وضع قوانین و تمایل برای ایجاد سازوکارهای قانونمند زندگی میزند. این ناشی از همان روحیه استخدام بشر است.
بالطبع این گونه انسانی توحش را بر تمدن میپذیرد؛ ولی نباید پنداشت که قضیه به اینجا ختم میشود. چون انسان دارای دو بُعد طبیعی و غریزی (فطری) است. در بعد طبیعت میل انسان به توحش بیش از تمدن است و الا آدمی فطرتاً تمایل به تمدن دارد. علت میل انسان به استخدام دیگران، رسیدن به اهداف خود است که ناشی از همان روحیه جلب نفع برای خود است.
این خصلت باعث میشود که انسان هر چه را که به او نفع برساند، برای خود مفید ببیند و هر چه برای افراد جامعه دارای فایده باشد، لزوماً در متن جامعه به صورت کارآمد دیده شود. از این جهت در زمان ما، دینی میتواند کارآمد محسوب شود که با فطرت پاک بشر تطابق بیشتری داشته باشد؛ چرا که طبیعت بشر دوام و ثبات ندارد و اگر به سبب عواملی انسان موقتاً از فطرت خود دور بماند، در مواقع خاصی سرانجام به فطرت خود و نیاز به استخدام دین رو میآورد.
کاری که در این بین لازم است انجام شود، ارائه دین به صورت خالص و بدون برداشتهای غلط است؛ چرا که انسان به دینی میل میکند که مطابق فطرتش باشد.
راهکارهای ارائه صحیح دین
بدین منظور دو راهکار متفاوت، البته راهکار صحیح، معقول و اندیشمندانه، وجود دارد؛ وگرنه راهکارهای غلط و ناقص بسیاری جهت ارائه دین وجود دارد. نتیجهی این دو راهکار، یکسان است؛ یعنی هر دو، انسان را به سرمنزل مقصود میرسانند؛ ولی یکی بیش از دیگری و سریعتر انسان را به هدف خواهد رساند:
اولین راهکار ارائه دین، ارائه محاسن دین در قالب صورتهای مفهومی است. مثلاً برای نشان دادن فواید و محاسن عدل یا صدق یا شجاعت در یک جامعه به وسیله کتاب، منبر، تلویزیون، اینترنت و… به مردم آموزشهای لازم را میدهیم یا آگاهی آنها را تکامل میبخشیم و اگر دارای نقص برداشت و دیدگاه نسبت به آن مقولهها هستند، این نقص را جبران میکنیم.
این راه شیوه انبیا (علیهم السلام) و ائمه (علیهم السلام) و بزرگان دین بوده است؛ مثلاً برای عدل و شجاعت و صداقت آثار زیادی را برمی شمرند و از آثار مثبت دنیوی و اخروی آن یاد میکردند. مردم هم با شنیدن این آثار معمولاً به آن مفاهیم تمایل پیدا میکردند. ولی دو مشکل در اینجا رخ میدهد. توجه دادن مردم به این مفاهیم مثبت و شرعی، کار سادهای نیست؛ چون همهی مردم اهل وقت گذاشتن برای اعتنا به این امور و اندیشیدن دربارهی آنها نیستند. مشکل بعدی دیربازدهی این قسم از ارائه مفاهیم دینی است.
گفتن آثار مثبت صدق و راستگویی برای مردم کاری پسندیده است؛ اما بیان حدود و ثغور این مسئله، چندان ساده نیست. چون بسیاری از مطلقها، دارای استثنا میشوند و مردم یا به این استثناها بیتوجه میمانند یا از آنها سوءاستفاده میکنند. نتیجه این بیتوجهی یا سوءاستفاده، خلاف هدف ترویج آن مفاهیم است؛ لذا راه دوم، یعنی ارائه مفاهیم و قواعد دینی راهکار مناسبتری نسبت به راهکار نخست است.
در این راهکار به جای ارائه مختصات و آثار مفاهیم دینی، اقدام به معرفی یک نمونه عالی از اشخاصی میشود که آن مفاهیم را در وجود خود تحقق بخشیدهاند و منظومه فکری و ساختار وجودی شان رنگ و بوی آن مفاهیم را به خود گرفته است. نام این گونه ارائه را میتوان «ارائه اسوهای» نهاد. راهکاری که قرآن نیز به آن اشاره کرده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه»(۱).
ارائه اسوهای یعنی به جای بیان مفاهیم و شاخصههای دین برای مخاطب خود، یک مصداق برجسته و اسوه شاخص معرفی کنیم. این اسوه البته به دنبال خود همان مفاهیم مثبت را نیز خواهد داشت؛ یعنی راهکار اول نیز با این راهکار عملی میشود. فایده این نوع ارائه دین، جذب سریع، ماندگاری بالا و حرکت خودجوش فرد در اتصاف به مفاهیم مثبت دینی است که از آن تعبیر به معروف میشود.
در طرف مقابل، به واسطه قاعده نفی اضداد، هنگامی که یک نفر اسوه کاملی را برای خود برگزید، صفات مورد طرد آن شخص را هم مورد طرد خود قرار میدهد. یعنی منکر را نیز از زاویه دید همان فرد میبیند. البته برای از بین بردن مفاسد اخلاقی، علاوه بر معرفی اسوه مثبت، میتوان به معرفی اسوه منفی هم دست زد. حُسن این وسعت مانور این است که برای از بین بردن منکران و مفاسد، دو راهکار اسوهای خواهیم داشت.
برای تبیین کارآمدی دین در جامعه، دو راهکار معقول در پیش روی خود داریم. راهکار مفهومی راهکاری مناسب و مورد تأیید عقلا است؛ ولی کارآمدی راهکار اسوهای بیشتر است. در روش راهکار اسوه ای، هیچ دین و مذهبی همانند تشیع، غنی و دارای گنجینههای فراوان نیست. نکته مهم آن که این راهکار، علاوه بر تحلیل عقلی، مبتنی بر ارتباط عاشقانه و عاطفی نیز هست. همان طور که بیان شد راهکار اسوهای در دل خود راهکار مفهومی را هم دارا است.
وقتی یک اسوه با دلایل عدیده به مخاطب معرفی شد و شخص نسبت به آن اسوه، اطمینان حاصل کرد، مفاهیمی را که به واسطه تقلید از این اسوه و تبعیت از وی انجام میدهد، دارای پشتوانه عقلی میگردد. در عین حال در معرفی اسوه فقط به شاخصههای ظاهری اکتفا نمیشود و خصوصیات اخلاقی او هم بیان میشود.
شخص به خاطر اسوه قرار دادن یک نمونه برتر، اقدام به رعایت مفاهیم مثبت و ترک مفاهیم منفی میکند. این به معنای تقلید کورکورانه و اشعری منشانه نیست. در واقع محبت و عشق به همان اسوه، باعث میشود انسان با میل کامل او را سرمشق خود قرار دهد.
اگر درباره خوبی عدالت و فراگیری آن سخن بگوییم، به خصوص با تفسیر شیعه از عدل، مردم بسیاری به آن تمایل پیدا میکنند؛ ولی اگر حضرت علی (علیه السلام) را نمونهی برتر عدالت معرفی کنیم، مطمئناً تأثیر روش دوم، یعنی معرفی اسوه، بسیار بیشتر از حالت قبل است. زیرا اشخاص به علت خوبی عدالت که در وجود این اسوه در عیار بالایی مشاهده میکند، مجذوب شخص شده و به سمت رعایت همان مفهوم اخلاقی و رفتاری کشیده میشود.
مدتها است غرب به این مطلب رسیده که معرفی اسوه بسیار اثرگذارتر از راهکارهای دیگر ارائه مفاهیم مبتذل و غیراخلاقی است. ما طبق عقاید خود برای حجاب که یک اندیشه تابناک در اسلام است، قواعد خاص خود را داریم و آن را نه محدودیت که مصونیت میبینیم. غرب با این مسئله مخالف است و علاوه بر ممنوعیت حجاب و ایراد شبهه دربارهی آن، سعی در ترویج بیحجابی و بیبندوباری دارد.
از این طریق بسیار بهتر به هدف خود میرسد تا این که بخواهد از باب مفهومسازی بخواهد ذهن مخاطب را از بدی حجاب پر کند. به علاوه از لحاظ روانشناسی، انسان میل به استقلال شخصی دارد؛ یعنی دوست ندارد چیزی به او تحمیل شود.
تأکید اسلام بر بندگی، در واقع آزاد شدن از قیود بسیار است. چنانچه انسان را بخواهیم به سوی یک امر سوق دهیم، به راحتی نخواهد نپذیرفت؛ ولی اگر در او انگیزه ایجاد کنیم، راحت تر خواهد رفت. یک نکته مثبت در اسوه مداری بشر این است که با این روش او را غیرمستقیم و بدون اصطکاک، ضمن رعایت روحیه استقلالدوستی، به سمت دلخواه اسلام بردهایم.
نگارنده طی تجربهی چندین ساله خود، با افراد مختلف از نقاط گوناگون ایران و در ردههای سنی مختلف برخورد داشتهام. متأسفانه الگوگیری از اسوههای کاذب، باعث شده افراد به تباهی کشیده شوند. گروهی از جوانان به اشتباه به الگوهای ناصحیح توجه نمودهاند (که امری بسیار ناپسند است) و چنین الگوهای بیارتباط با فرهنگ بومی را الگوی خود قرار دادهاند؛ حتی در نحوه راه رفتن و حرف زدن و لباس پوشیدن ظاهری و حتی در زمینه رفتار باطن و عقاید.
این ترویج اسوههای بیمایه در داخل و خارج و عدم ارائه وسیع و صحیح و هنرمندانه اسوههای راستین، یکی از عوامل ضربه به تبلیغات دینی است. در حالی که ما شیعیان به مراتب بیش از اهل سنت دارای اسوه هستیم و در اسلام هم نسبت به سایر ادیان، اسوههای زیادتری وجود دارد. صحیح استفاده نکردن از این اسوهها، خسران و زیان بزرگی است.
شایان ذکر است که اسوه، کسی است که یا دارای ملکه عصمت باشد یا تأییدی از جانب اهل عصمت یا عقلا بر حُسن تبعیت از وی در دست باشد. به طور کلی امر اسوهمحوری، یک بحث دارای مرتبه است. شما میتوانید برای ترغیب جامعه به صدق و راستگویی، مثلاً از ابوذر غفاری یا برای زهد از سلمان فارسی استفاده کنید.
در بحث علمآموزی، خواجه نصیر و ابنسینا و در زمینه اخلاق، میرزای شیرازی دوم را اسوه قرار دهید. در عمل به تکلیف، امام خمینی (ره) و در پشتکار، صاحب الذریعه یا عبقات الانوار را اسوه قرار داد. اسوهها لزوماً در محدوده اهل عصمت نیستند. بزرگان دین ما که میتوان بر اخلاق و رفتارشان تکیه کرد هم میتوانند اسوه قرار گیرند. در حدیثی امام عصر(عج)، حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز اسوه خویش میدانند. ما میتوانیم «تعدد اسوه» داشته باشیم.
معرفی اسوه، هنگامی کارآیی دارد که در ابعاد زندگی از آنها تبعیت شود؛ البته این به این معنا نیست که بتوانیم مثل حضرات معصومین (علیهم السلام) شویم؛ چون به تعبیر نهجالبلاغه «لا یقاس بهم احد»؛ کسی با آلمحمد (علیهم السلام) مقایسه نمیشود. این سخن، به معنای نفی اسوه قرار دادن آنها نیست.
با دقت در سبک و روش رسیده از معصومین (علیهم السلام) در زندگی فردی و اجتماعی، مشاهده میکنیم که برای اسوهپذیری در همهی عرصههای زندگی، کمبودی نداریم. الگو قرار دادن این اسوهها و تبعیت از رفتار آنها که در اصطلاح «سنت» و «سیره» نام دارد، دارای فواید بسیاری است. این که اسوههای دیگری غیر از معصومین (علیهم السلام) نیز در مذهب شیعه قابل تبعیت هستند، به علت پیروی این اسوهها از اسوههایی برتر چون ائمه و انبیا (علیهم السلام) است.
بنابراین برای نشان دادن کارآمدی دین در جامعه، یک راه مناسب و زودبازده عرضهی مفاهیم دین در قالب اسوهها است که خواه ناخواه منجر به کارآمدی دین خواهد شد. این معرفی اسوه، میتواند برای جوامع دیگر هم مورد فایده باشد.
برای نمونه برخی مسیحیان لبنان یا آشوریهای عراق یا ارمنیهای اصفهان و نیز هندوهای هندوستان، شیفته برخی اسوههای برتر اسلام مانند امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) هستند. اگر برای این افراد، از خوبی عدالت و مقابله با ظلم و ترویج عدل صحبت میکردیم، به اندازه آشنا کردن این افراد با اسوههایی چون آن امامان همام تأثیر سریع و وسیع نمیگذاشت.
اگر کسی یک اسوه مثبت را به طور کامل مورد اعتنای خود قرار دهد، نه تنها به سمت معروف کشیده میشود، از منکر هم بازداشته میشود. برای رفع آسیبهای اجتماعی، معرفی اسوههای منفی باعث سرایت زشتی آن شخصیتها به کردارشان میشود. لذا این هم یک گونه روش و طرز و شیوه برای از بین بردن مفاسد اخلاقی و اعتقادی است. برای نمونه حجاج ثقفی یا یزید را به طور صحیح معرفی کنید.
همین معرفی آنها، باعث نفرت مخاطبان از رفتارهای زشت آنها خواهد شد. یک راه خشک کردن ریشه مفاسد، همین نفرت است؛ چون نفرت، مسبوق به فکر است و علمای اخلاق میگویند از اصلیترین راهها برای ترک مقابح، اندیشه و فکر است.
اما برای معرفی اسوه ها، منابع فراوانی وجود دارد که در درجهی اول، قرآن کریم قرار دارد. احادیث و کتابهای معتبر تاریخی هم میتوانند متکفل معرفی اسوهها باشند. حلیه المتقین علامه مجلسی و سننالنبی علامه طباطبایی از این دست کتابها هستند.
پینوشت
۱- سوره احزاب آیه (۲۱)
منبع: خردنامهی همشهری