بودیسم تنها دینی است که بنیان گذار آن اعلام می دارد که پیامبر و فرستاده خدا نیست؛ و افزون بر این، مفهوم «خدا»، یا «هستی متعال»، را نیز کنار می گذارد. بودا اعلام می کند «بیدار شده» است و از این رو تنها یک راهنما و مرشد روحانی است. هدف موعظه او رهایی و نجات نوع انسان از رنج بازگشت ابدی است.
تولد، بیداری و مرگ بودا
بودا احتمالا در سال ۵۵۸ ق.م (یا طبق روایت دیگری در ۵۶۷ ق.م) در کاپیلاواستو دیده به جهان گشود. او پسر پادشاه شودهودانا و همسر اولش، مایا بود. در ۱۶ سالگی ازدواج کرد؛ در ۲۹ سالگی قصر پادشاهی را ترک کرد؛ و در سال ۵۲۳ یا حدود ۵۳۲ ق.م به بیداری مطلق و کامل دست یافت. و سرانجام در سال ۴۷۸، یا حدود ۴۸۷ ق.م در ۸۰ سالگی چشم از جهان فروبست.[۱]
البته همین که هویت حقیقی او، به عنوان شخصی بیدار شده، علنا اعلام شد و پیروانش آن را پذیرفتند، حیات او به کلی تغییر یافت و ابعاد اسطوره ای خاص منجیان بزرگ را پیدا کرد.[۲] برای مثال گفته اند که، پس از تولد، غیبگویان با وارسی بدن او ۳۲ نشانه اصلی، و ۸۰ نشانه فرعی «انسان بزرگ» را در او تشخیص می دهند و اظهار می کنند که او فرمانروای جهان یا بودا خواهد شد.[۳] در یک معبد برهمنی، بودا چنان نشان داده می شود که خدایان از مکان های خود برخاسته و در مقابل پاهای «بودی ستوا» افتاده اند و به افتخار او سرود می خوانند.[۴]
ازدواج، فرزند و فرار از قصر
بودا در ۱۶ سالگی با دو شاهزاده از سرزمین های مجاور به نام های یاشودهارا و گوپا ازدواج می کند. پس از ۱۳ سال، یاشودهارا پسری به نام راهولا برای او به دنیا می آورد. این جزئیات که برای روش های زاهدانه بودایی مشکل آفرین هستند احتمالا موثق هستند. در هر حال، بودا به پیروی از سنت هندی که ترک دنیا را تا پس از تولد پسر یا نوه پسر اجازه نمی دهد، مدتی کوتاه پس از تولد راهولا از کاخ گریخت.[۵]
سناریوی کاملی حول این عزیمت بزرگ طول و تفصیل یافته است. بر طبق قدیمی ترین متن ها، بودا به شاگردانش گفت «از راه تأمل درباره پیری، بیماری و مرگ بود که او شور و علاقه به زندگی را از دست داد و تصمیم گرفت که نوع بشر را از این سه آفت نجات دهد.»[۶]
آزمون فلسفه، یوگا و ریاضت
بودا پس از این تحول روحی، زاهدی دوره گرد شد و به وای شالی سفر کرد، و در آنجا یک استاد برهمن، به نام آرادا کامالا، نوعی از فلسفه سانکهیه ما قبل کلاسیک را به او آموخت. او به سرعت این تعالیم را فراگرفت و بر آنها تسلط یافت؛ اما با این باور که این تعالیم ناکافی است، آرادا را ترک کرد و به راجاگراها مرکز ماگادها رفت و شاگرد استادی دیگر به نام اودراکا شد. او به سهولت بر روش ها و فنون یوگایی که اودراکا تعلیم می داد تسلط یافت؛ اما چون ناخشنود شد او را نیز ترک کرد و به همراه پنج شاگرد دیگر به طرف گایا سفر کرد.[۷]
هر چند بودا از این دو استاد از نظر هوش و قدرت تمرکز برتر بود اما آنها بر روش مراقبه او تأثیر چشمگیری داشتند.[۸] دوره شاگردی او در زمینه فلسفه و یوگا یک سال دیگر ادامه یافت.
بودا در مکانی آرام نزدیک گایا مستقر شد و در آنجا مدت ۶ سال خود را تسلیم سخت ترین ریاضت ها کرد. او به جایی رسید که می توانست تنها با خوردن یک دانه ارزن در روز زنده بماند، اما بعدا تصمیم گرفت روزه کامل بگیرد؛ بی حرکت و در حالی که تقریبا به یک اسکلت تبدیل شده بود، سرانجام به توده ای از خاشاک تبدیل شد. پس از این عقوبت های وحشتناک او لقب «شاکیامونی» را دریافت کرد. هنگامی که او به حد آخر ریاضت رسید و تنها یک هزارم نیروی حیاتی او برایش باقی ماند، پی برد که ریاضت به رهایی نمی انجامد و تصمیم گرفت روزه خود را بشکند.[۹]
با در نظر گرفتن آبرو و اعتبار زیادی که «تپس وین ها» در همه جای هند از آن برخوردار بودند این تجربه بی فایده نبود. از این به بعد بودا می توانست اعلام کند که بر اعمال زاهدانه تسلط یافته، درست همانطور که قبلا بر فلسفه «سانکهیه» و «یوگا» مسلط شده بود؛ و درست همانطور که او قبل از اینکه جهان را ترک کند، تمامی لذت ها و شادی های زندگی شاهانه را تجربه کرده بود. از این رو هیچ چیزی از آنچه تنوع بی پایان تجربه های بشری را تشکیل می دهد برای او ناشناخته نبود.[۱۰]
بیداری و دست یافتن به چهار حقیقت شریف
وقتی بودا پس از شکستن روزه خود، پیشکش برنجی را از یک زن پرهیزگار پذیرفت، پنج شاگرد اهل زهد وحشت زده شدند و او را ترک کردند. بودا که به طرز معجزه آسایی سلامت خود را با خوردن این غذا بازیافته بود، به اعماق جنگل رفت، یک درخت انجیر معابد را انتخاب کرد و پای آن نشست، و تصمیم گرفت تا زمانی که به بیداری دست نیافته از آنجا بلند نشود.[۱۱]
بودا در مراقبه فرورفت؛ و طی پاس نخست شب، از چهار مرحله مراقبه عبور کرد، که همین گذر او را قادر ساخت کلیت جهان ها و صیرورت ابدی آنها، یعنی چرخه هراس انگیز زایش ها، مرگ ها، و باززایش ها (تناسخ) را که تحت تأثیر کارما است ببیند. در پاس دوم، او زندگی های مستمر پیشین خود را باز می یابد و در چند لحظه حیات بی پایان دیگران را از مقابل چشم می گذراند. پاس سوم، بیداری بود. زیرا او قانونی را درک کرد که این چرخه وحشتناک تناسخ را ممکن می سازد، و در همان زمان شرایط ضروری برای توقف آن را کشف می کند. از این به بعد او مالک چهار حقیقت شریف می شود و با طلوع خورشید به یک «بودا» یا شخص بیدار شده تبدیل می شود.[۱۲]
تعلیم و تشکیل جامعه جدید
بودا پس رسیدن به بیداری، تصمیم می گیرد چهار حقیقت شریف را به دیگران بیاموزاند و جامعه ای آگاه و سازمان یافته تشکیل دهد. او به بنارس می رود و در آنجا ۵ شاگردی را می بیند که ترکش کرده بودند؛ بودا برای آنها چهار حقیقت شریف را توضیح می دهد: حقیقت رنج، منشأ رنج، توقف رنج، راهی که به پایان دادن رنج منتهی می شود.
آن ۵ نفر دوباره به او می گروند و به قدیسان تبدیل می شوند. گرویدن پسر بانکدار بنارس و سپس روی آوردن اعضای دیگر خانواده به زودی اتفاق می افتد. به سرعت این جامعه دارای ۶۰ راهب می شود و بودا تک تک آنها را جداگانه برای موعظه به سراسر مملکت می فرستد؛ خود نیز به اوروویلدا می رود.[۱۳]
بودا و معجزه
پس از اینکه برخی از پیروان بودا معجزاتی از خود نشان می دهند، او به نشان دادن نیروهای شگفت انگیز اعتراض می کند.[۱۴] با این وجود خود او وادار می شود برخی از بزرگ ترین معجزات را طی نبرد خود با شش استاد، که رقبای او بودند انجام دهد. اما از آنجا که در روایات اولیه گزارش هایی از این رویدادهای حیرت انگیز وجود ندارد، احتمال دارد که حکم منع نیروهای شگفت انگیز، به علاوه اهمیتی که به «حکمت» به منزله وسیله تغییر دین داده می شود، بخشی از تعالیم اولیه او باشد.[۱۵]
مهاویرا و گوشالا، رقبای بودا
مهاویرا، مهم ترین شخصیت دینی در میان معاصران بودا بود. با این حال نام او در منابع بودایی به ندرت ذکر می شود. بودا و مهاویرا در مناطق یکسانی سفر می کردند و در محافل مشابهی رفت و آمد داشتند، با این وجود بودا هرگز با او ملاقات نکرد. ما نمی دانیم که چرا او تصمیم گرفت از دیدار با نیرومندترین و اصیل ترین رقیب خودداری کند، یعنی تنها کسی که موفق شد جامعه ای دینی را سازماندهی کند که هنوز هم در روزگار ما نامش وجود دارد.[۱۶] پیروان او به «جین» معروف هستند. مهاویرا بر خلاف بودا، زهدی سختگیرانه، برهنگی دائمی و ممنوعیت های بی شماری را بر پیروانش تحمیل می کرد.[۱۷]
شخصیت مهم دیگر در آن زمان، گوشالا بود. او چندین سال شاگرد و همراه مهاویرا بود. راه زهد و ریاضت را در پیش گرفت، نیروهای جادویی به دست آورد، و رهبر آجیوکاها شد. بودا او را خطرناک ترین رقیب خود می دانست، و آموزه «تقدیر» او را خطرناک ترین آموزه.[۱۸]
آخرین سال ها
در سال ۴۸۶ ق.م وقتی بودا به ۷۲ سالگی رسید، عموزاده حسود او دواداتا از او درخواست کرد هدایت جامعه بودایی را به او واگذار کند. دواداتا که با امتناع بودا مواجه شد نخست کوشید با اجیر کردن آدم کش ها، سپس با له کردن او با صخره ای در حال سقوط یا با فیلی خطرناک او را به قتل رساند. دواداتا به همراه گروهی از راهبان، با موعظه های زاهدانه بسیار سخت گیرانه شکافی در جامعه پیروان ایجاد کرده بود؛ اما شاری پوترا و مادگلایانا توانستند کسانی را که گمراه شده بودند به صفوف خود بازگردانند؛ و بر طبق چندین روایت دواداتا به سرعت به دوزخ روانه شد.[۱۹]
آخرین سال های عمر بودا با رویدادهای مصیبت بار تیره شد که نابودی عشیره خود او، شاکیاها، و مرگ شاری پوترا و مادگلایانا از جمله آنها بود.
قانون بودا، جانشین او
حدود سال ۴۷۸ ق.م بودا همراه آناندا در روستای خیزران ها اقامت کرد و در آنجا به علت اسهال خونی سخت بیمار شد. او از این بحران جان به در برد و آناندا شادمان شد، با این گمان که «بودای مقدس قبل از گفتن وصایای خود درباره جامعه، جان خود را از دست نداد». بودا پاسخ داد که او قانون را به طور کامل تعلیم داده، بدون اینکه هیچ حقیقتی را پنهان گذارد؛ از این به بعد پیروان باید به قانون مراجعه کنند.[۲۰]
بودا نمی توانست جانشینی داشته باشد. او قانون (دارما) را در اختیار همگان قرار داده، و جامعه بودایی (سنگهه) را بنیاد نهاده بود. با این حال پس از مرگ او، تدوین قانون یعنی گردآوری موعظه های بودای مقدس و سامان دادن به قانون شرع و متون مقدس ضرورت داشت. این مهم در شورایی پس از مرگ بودا با حضور پانصد راهب دنبال شد.[۲۱]
بودا و عبور از الاهیات و فلسفه
بودا هرگز راضی نشد که به تعلیم خود ساختاری نظام مند بدهد. او نه تنها درباره مسائل فلسفی بحث نمی کرد بلکه درباره چندین نکته اساسی آموزه خود حتی کوچک ترین اظهار نظری هم نکرد. این سکوت از همان آغاز موجب پدید آمدن عقائد متفاوتی شد و مکاتب و فرقه های گوناگون را پدید آورد.[۲۲] اساسا می توان گفت که بودا هم با تأملات جهان شناختی برهمن ها و جادوگران، و هم با روش ها و فنون مختلف سانکهیه و یوگا مخالف بود.
البته بودا، فنون و روش های تأمل آمیز یوگی ها را وام گرفت و آنها را توسعه بخشید[۲۳]، اما پیش فرض های نظری آنها، و قبل از همه مفهوم «نفس» را کنار گذاشت. او هرگز به خود اجازه نمی داد وارد نظریه پردازی شود. به گمان بودا این بحث های نظری فایده ای برای انسان معنوی ندارد و با زندگی مقدس و روحانی او ارتباطی ندارد، و به بیزاری از دنیا و عدم تعلق، توقف امیال، رسیدن به آرامش، درک عمیق، اشراق، و به نیروانا کمک نمی کند.[۲۴]
یکی از مهم ترین پیش فرض های نظری در یوگا، و همینطور در سانکهیه و اوپانیشادها، وجود یک «اصل روحانی» یا «هستی متعال»، «آتمن» یا «پروشا» است؛ که به نظر می رسد بودا وجود چنین اصلی را نیز در آموزه خود وارد نکرده و از بحث درباره آن خودداری نموده است.[۲۵] از نظر او، باور به چنین اصلی به مجادله های پایان ناپذیر متافیزیکی می انجامد و غرور عقلی را ترغیب می کند، و در نهایت مانع دستیابی به اشراق می شود. به همین دلیل او فقط توقف رنج و وسیله تحقق آن را تعلیم می داد (چهار حقیقت شریف).[۲۶]
حتی فهم آموزه عملی و تمرینات و فنون مراقبه و یوگا، که جوهر پیام بودایی هستند[۲۷]، نیز تنها از طریق عمل کردن تحت هدایت یک استاد امکان پذیر است. تنها از این راه است که ساختار و کارکرد آنها برای انسان آشکار می شود.[۲۸]
نتیجه گیری
بودا در حدود ۳۵ سالگی، پس از آموختن و آزمودن فلسفه و یوگا و پشت سر گذاشتن ۶ سال وحشتناک در سخت ترین ریاضت ها به بیداری رسید. او که از همه این راه ها مأیوس شده بود، روزه و ریاضت را ترک گفت و در جریان مراقبه و مکاشفه ای راه رهایی از رنج را کشف کرد. او بیش از ۴۰ سال برای تعلیم این آموزه کوشید و به شهرهای مختلف سفر کرد و جامعه ای از پیروان خود تشکیل داد.
بودا در آموزه خود، فنون عملی مراقبه و یوگا را توسعه بخشید و بازسازی کرد و جنبه های نظری آن را کنار گذاشت. همچنین او با اظهار نیروهای شگفت انگیز و معجزات مخالفت می کرد و پیروان خود را از این کار بازمی داشت. از نظر او، هیچ کدام از مباحث نظری یا نیروهای شگفت انگیز به رهایی انسان از رنج کمک نمی کند.
پی نوشت ها
[۱] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۵
[۲] . نک: الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۶-۸۷، ۹۱
[۳] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۶
[۴] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۶
[۵] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۷
[۶] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۷
[۷] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۸
[۸] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۶
[۹] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۸
[۱۰] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۸
[۱۱] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۹
[۱۲] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۸۹-۹۰
[۱۳] . نک: الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۴
[۱۴] . نک: الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۶
[۱۵] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۱
[۱۶] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۷
[۱۷] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۸
[۱۸] . نک: الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۰۱
[۱۹] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۲
[۲۰] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۹۲
[۲۱] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۲۳۳
[۲۲] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۰۵
[۲۳] . نک: الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۴
[۲۴] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۰۶، ۱۰۷
[۲۵] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۰
[۲۶] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۱
[۲۷] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۰۸
[۲۸] . الیاده، تاریخ اندیشه های دینی، ج۲، ص۱۱۴
منبع مقاله | اقتباس از:
الیاده، میرچا، تاریخ اندیشه های دینی، تهران، پارسه، چاپ دوم، ۱۳۹۵ش