- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
خشونت خانوادگی در ایران تا همین چند سال پیش به منزله پدیدهای اجتماعی مد نظر نبود و هرچند برخی موارد در مطبوعات انعکاس مییافت اما به صورت معمول به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد. بحثی هم اگر در این زمینه صورت میگرفت برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود و نه ریشه یابی دقیق.
سرانجام از چند سال پیش به این سو، خشونت خانوادگی مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت و گردهماییهای تخصصی با هدف بررسی و مقابله با این پدیده شوم برگزار شد. توجه به خشونت و تلاش در راستای مقابله با آن، ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب میکند.
بررسی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبهروست و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین فقدان یافتههای دیگر در این زمینه، این مشکلات از شدت بیشتری برخوردارند و این امر ضرورت انجام چنین بررسیهایی را تشدید میکند.
بررسی خشونت از سادهترین و آشکارترین شکل آن؛ یعنی خشونت جسمانی (بدنی) نسبت به کودکان آغاز و در این بررسیها مشخص شد که باید میان دو نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت؛ خشونت بدنی سنگین (سخت) که منجر به ورود جراحات و صدمات جدی به قربانی میشود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی میگردد و خشونت سبک (ملایم) مانند سیلی و پشت دستی که به صـورت مـعـمـول در افکار عمومی زیر عنوان «تربیت» ردهبندی میشود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد.
انواع دیگر خشونت نیز بهتدریج مشخص شدند؛ انواعی که هرچند جراحات بدنی را به دنبال ندارند؛ اما تأثیر آنها بر قربانی حتی میتواند بیشتر از خشونت بدنی هم باشد. از جمله این خشونتها، خشونت روانی (تحقیر، دشنام، از میان بردن اعتماد به نفس)، خشونت اقتصادی (در مضیقه مالی قرار دادن قربانی) و خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی) بودند.
محققان با توجه به وابستگی کودکان به خانواده، از بدرفتاری و بیتوجهی نسبت به آنها؛ یعنی عدم ارائه امکانات مناسب برای زندگی کودکان هم به عنوان نوعی از خشونت نام میبرند.”گلز” و “استراوس”، ۲ پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانوادگی فعالیت کردهاند، تعریفی از این پدیده ارائه دادهاند. آنها خشونت را رفتاری با قصد آشکار (یا رفتاری با قصد پوشیده؛ اما قابل درک) برای وارد کردن آسـیـب بـدنـی به فردی دیگر تعریف کردهاند. (گلز و استراوس، ۱۹۷۹، ۵۳۴)
در این تعریف، خشونت بدنی مدنظر بوده است.
«مگارژی» محققی که در زمینه خشونت کار میکند، معتقد است کـه تـعریف او دربرگیرنده انواع دیگر خشونت، بهخصوص خشونتهای روانی نیز میباشد. او از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالاً باعث ورود آسیبی مشخص به فرد قربانی میشود. (مگارژی، ۱۹۸۱، ۸۵)
در نخستین بررسیها، نگاه پژوهشگران بیشتر متوجه عوامل فردی مؤثر بـر خشونت بود؛ عواملی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهنجار روانی افراد.بـا توجه به این که معمولاً بررسیهای خشونت پـسرویـدادی اسـت، تعیین رابطهای میان ویژگیهای شخصیتی و رفتار خشن بسیار دشوار است و نمیتوان مشخص کرد که عوامل شخصیتی علت ظهور خشونت هستند یا بهعکس رفتار خشن بر شخصیت فرد تأثیر گذاشته و ویژگی شخصیتی او را شکل داده است.
بررسیهای دیگر بیانگر این بود که خشونت خانوادگی در جوامع، گستردگی زیاد دارد، در میان تمامی طبقات اجتماعی و خردهفرهنگهای مختلف دیده میشود و عواملی مانند فشارها و تنشهای اجتماعی یا بحرانهای خانوادگی در بروز آن دخالت نـدارنـد؛ زیرا خشونت تنها در خانوادههای مسئلهدار مشاهده نمیشود؛ بلکه حتی در میان خانوادههای طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد.
نتیجه این بررسیها باعث شد که پژوهشگران به دنبال یافتن علل دیگری غیر از عوامل فردی و اجتماعی بـاشـنـد و بـهتـدریج نگاهها مـتـوجه رابطه موجود میان ساختار جامعه و خشونت خانوادگـی شد.
اگر در جامعهای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خـاصـی بـاشند، رفتارهای اجتماعـی بـه نوعی شکل میگیرند که جامعه از تکامل افراد؛ یعنی امکان به واقعیت درآمـدن قابلیتهای فردی آنها جلوگیری خواهد کرد. رفتارهای اجتماعی در این جوامع به نوعی هستند که به صورتهای گوناگون باعث محرومیت افراد از حقوق برابر و مشابه میشوند.
سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمانها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه و خانواده میشود.در خشونت فردی، به طور معمول فرد عامل خشونت شناخته میشود و رفتار خشن معطوف به قربانی است که به صورت آشکار اعمال میگردد و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به وی میشود.
در صورتی که خـشونتهای ساختاری معمولا به صورت پنهان رخ میدهند و نمیتوان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت بر خلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است.
تظاهر خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر شانسهای زندگی مشاهده کرد ، نه به صورت صدمات بدنی.هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و همدیگر را تقویت میکنند. هدف هر دو نوع خشونت نیز تأثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق تواناییهای بالقوه فرد است.
بـیـشـتـر نظریههای مطرح در جامعهشناسی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارند. به عنوان مثال، نظریه «یادگیری اجتماعی» که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه خشونت دارد، از یک سو بر تجربه فرزندان خانواده و مشاهده رفتار خشن تاکید داشته و از سوی دیگر مطـرح میکند کـه در خانوادهها تفاوتهایی در خـصوص جامعهپذیری جنسیتی وجود دارد که باعث میشود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوتی جامعهپذیر شوند و هر یک نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است.
پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، اسـتـقـلال و مـجـاز بـودن بـه انـجـام دادن رفـتار خشن، فرامیگیرند. (استراوس، ۱۹۸۰) دیدگاه نظارت اجتماعی نیز بر رابطه جامعه- خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان میکند: “نه تنها جامعه خشونت را مجاز در نظر میگیرد؛ بلکه از آنجا که در جامعه، خانواده به عنوان محدودهای خصوصی مطرح است، برای دولت امـکـان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصی نیز وجود ندارد.(“گلز و استراوس، ۱۹۸۸)
دیدگاههای دیگری نیز درباره هماهنگی میان ارزشهـای اسـاسی جامعه و خشونت بحث میکنند. مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند، در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است.
در چنین جامعهای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب هم در سطح کلان (جامعه) و هم در سطح خرد (خانواده) به عنوان راهحلی مشروع و مجاز در نظر گرفته میشود.
یـکـی از نتایج مهمی که از بررسیهای خشونت خانوادگی به دست آمده، این است که روابط خشن در خانواده تنها بر فرد تأثیر نمیگذارد؛ بلکه جامعه را نیز در بر میگیرد؛ بدین معنا که قربانیان خشونت، در روابط اجتماعی خود دارای مشکلاتی هستند. این افراد معمولاً در مـحـیـطهـای کـاری، کـارآیـی پایینی دارند و رفتارهای پرخاشگری یا حالات افسردگی در آنان مشاهده میشود. تمایل به رفتارهای بزهکارانه، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میان قربانیان خشونت بیش از دیگران است و در زندگی خانوادگی نیز رفتار اجتماعی مناسبی ندارند.
بررسیهای متعدد ثابت کرده است که افراد خشن در دوران کودکی، قربانی یا شاهد خشونت بودهاند. به این ترتیب، خشونت خانوادگی به یک فرد منتهی نمیشود و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده، همان رفتار فراگرفته را برای حل تعارضها و تنشهای خانوادگی به کار میگیرد؛ پدیدهای که در جامعهشناسی از آن به عنوان “گردش خشونت” نام میبرند.
خشونت خانوادگی در ایران
خانواده در ایران، دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است. در اثر این ویژگیها، رابطه میان مرد و زن و کودکان رابطهای تلقی میشود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمیشود؛ بلکه خصلت خصوصی بودن رفتار خانوادگی مهمتر از مکان رخ دادن آن است، به طوری که حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا میکنند.
وجود سازمانهای نـظارتی مانند کلانتری و دادگاههایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نظارت دارنـد، میتواند کمک مؤثری در جلوگیری از بروز خشونت خانوادگی باشد. در یک بررسی که به صورت مصاحبههای عمقی با زنانی که به مـراکـز مـشـاوره بـهزیستی در تهران مراجعه میکردند، صورت گرفت، مشخص شـد هـیـچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن بــه شرایط دشوار زندگی خـود نیستند.
زنان برای بهبود یافتن شرایط زندگی خود به هر کاری از جمله مراجعه به مراکز مشاوره، کلانتری و دادگاه دست میزنند؛ اما مردان به ندرت تمایلی به حضور در جلسات مشاوره دارند. در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبهروست که در زندگی مشکلاتی دارد.
با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود میآید، معمولاً این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی، آرام کردن او، دادن پیشنهاد گفتوگو با شوهر و در بسیاری از موارد، درخواست تحمل از طرف زن و تغییر رفتار او متناسب با درخواستهای شوهر دارند.
نتیجهگیری
یکی از ویژگیهای خشونت خانوادگی در ایران، آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی میشود؛ زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقوله تربیت جای میگیرد. گزارش ایسکانیوز میافزاید، خشونـت خـانوادگـی را نمیتوان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد.
تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جامعه وجــود داشته باشد، تا زمانی که دگرگونیهای اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد امکان برخورد اساسی با این پدیده وجود ندارد.
در سطح فردی، اجتماعی و قـانـونـی مـیتـوان مجموعهای از پیشنهادها را ارائه داد که در آنها مسئولیت اصلی برعهده رسانههای جمعی، مدارس و افراد مسئول در سازمانهای مختلف است و احتیاج به زمان طولانی و مهمتر از آن صرف هزینههای فراوان دارد. از طریق اقدامی همهجانبه تام با افزایش هزینه میتوان سعی در از میان بردن خشونت کرد.
منابع
۱- سلیمی، علی و داوری، محمد، ۱۳۸۶؛ جامعهشناسی کجروی، تهران، انتشارات حوزه و دانشگاه
۲- اعزازی، شهلا و دیگران، ۱۳۸۳؛ بررسی مسائل اجتماعی ایران، تهران، انتشارات پیام نور.
منبع: روزنامه هموطن سلام(با اندکی تغییر)