- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکی از آداب دعا این است که در هنگام دعا رو به قبله و دستها بالا برده شده به حدّى که زیربغلهاى او دیده شود. بنابر نقل اهل سنت جابر بن عبد اللّه روایت کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به موقف عرفه آمد و روى خود را به قبله کرد و پیوسته دعا مى فرمود تا آفتاب غروب کرد.[۱]
سلمان (رض) گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همانا پروردگارتان بسیار با شرم و بخشنده است. شرم مى کند از این که بنده اش دستهایش را به سوى او بلند کند و او آنها را خالى برگرداند.».[۲]
انس روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دعا دستهایش را به قدرى بلند مى کرد که سفیدى زیربغل آن حضرت دیده مى شد و با انگشتانش اشاره نمى کرد.[۳] ابو الدّرداء گفته است: این دستها را پیش از آن که با غلّ بسته شود بلند کنید و سپس شایسته است در پایان دعا دستهایش را به صورتش بکشد.
ابن عبّاس گفته است: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام دعا دو کف دستش را به هم متّصل مى کرد و آنها را نزدیک صورتش قرار مى داد.»[۴] عمر گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون دست به دعا برمى داشت پیش از آن که آنها را برگرداند به صورتش مى کشید.[۵]
از طریق شیعه نیز روایاتی در این خصوص نقل شده است:
کافى از ابى عبد اللّه علیه السلام روایت کرده که فرموده است: «هیچ بنده اى دستش را به سوى خداوند عزیز جبّار نمى گشاید، جز این که خداوند متعال شرم مى کند که آن را تهى بازگرداند و از فضل و رحمت خود آنچه را بخواهد در آن قرار مى دهد؛ و هر یک از شما که دعا کند باید دستهایش را برنگرداند تا آنگاه که آنها را به سر و رویش کشیده باشد.»[۶]
در عدّه الدّاعى آمده است: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام دعا و تضرّع دستها را بلند مى کرد و مانند فقیرى بود که درخواست طعام کند.».[۷]
ضمن آنچه از طرف خدا به موسى علیه السلام وحى شده آمده است: «در پیشگاه من کف دستهایت را از روى ذلّت مانند برده اى که از مولایش کمک بخواهد بگشاى، اگر این کار را بکنى مورد ترحّم من قرار خواهى گرفت و من گرامى ترین قدرتمندانم. اى موسى از فضل و رحمت من بخواه چه اینها به دست من است و کسى جز من مالک آنها نیست؛ و هنگامى که از من درخواست مى کنى بنگر رغبت تو به آنچه نزد من است چگونه است؟»[۸]
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام درباره دعا و بلند کردن دستها پرسید، امام (ع) فرمود:«این بر پنج گونه است، امّا براى پناه بردن به خدا از شرّ دشمنان درون دستهایت را به سمت قبله کن، و در دعا براى روزى دستهایت را باز کن و درون آنها را به سمت آسمان بدار.
و تبتّل (انقطاع از غیر خدا) اشاره کردن با انگشت سبّابه است، و ابتهال بلند کردن دستهاست به طورى که از سرت بگذرد، امّا دعاى متضرّع این است که انگشت سبّابه را در برابر رویت بجنبانى و این دعاى خیفه (ترس) است.»
از محمّد بن مسلم روایت شده که گفته است: از ابى عبد اللّه امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: «مردى از کنارم گذشت در حالى که من در نمازم با دست چپ دعا مى کردم.» آن مرد گفت: اى بنده خدا با دست راستت (دعا کن) «گفتم: اى بنده خدا پروردگار متعال بر این هم حقّى دارد مانند حقّى که بر آن دارد.»
و فرمود: «رغبت این است که هر دو دست را بگشایى و درون آنها را آشکار کنى؛ رهبت و خوف این است که دو دست را بگشایى و پشت آنها را ظاهر سازى؛ تضرّع آن است که انگشت سبّابه راست را به راست و چپ بجنبانى، و تبتّل جنبانیدن انگشت سبّابه چپ است که آن را به آرامى به سوى آسمان بالا برى و پایین آورى؛
و ابتهال این است که دستها و دو ذراع را به سمت آسمان بگشایى؛ و ابتهال زمانى است که ببینى اسباب گریه فراهم است.».[۹]
از سعید بن یسار نقل شده که گفته است: امام صادق علیه السلام درون دو کف دستش را به سمت آسمان باز کرد و فرمود: «این رغبت است»؛ و پشت دو دستش را به طرف آسمان کرد و فرمود: «این رهبت است»؛ و انگشتانش را به راست و چپ گردانید و فرمود: «این تضرّع است»؛ و انگشتانش را بالا مى برد و پایین مى آورد. و فرمود: «این تبتّل است»؛
و دستش را تا برابر رویش به جانب قبله کشید و فرمود: «این ابتهال است»؛ و گفت: ابتهال هنگامى است که اشک جارى شود. در حدیث دیگرى است که: «خضوع و فروتنى در دعا این است که دو دستش را بر شانههایش بگذارد.»[۱۰]
مؤلّف عده الدّاعى مىگوید: حالات مذکور یا مسائلى است تعبّدى که علّت آنها را نمىدانیم، و یا مراد از گشودن دو کف دست در حال رغبت این است که این عمل به حال رغبتکننده در بسط آرزوها و حسن ظنّ و امیدوارى او به فضل و کرم حق تعالى نزدیکتر و مناسبتر است، و در حقیقت رغبت کننده خواستهایش را از درگاه خداوند مسألت مى کند و دو کف دستهایش را مىگشاید تا احسان حقّ تعالى در آنها قرار گیرد.
مقصود از قرار دادن پشت دو کف دست به سمت آسمان در حال رهبت این است که با زبان ذلّت و حقارت به داناى آشکار و نهان بگوید: من دستم را به سوى تو نگشوده ام بلکه کف دستهایم را بر زمین قرار داده ام، زیرا من در پیشگاهت خوار و ذلیل و از تو شرمنده ام.
منظور از حرکت دادن انگشتان به سمت راست و چپ در حال تضرّع این است که به فرزند مرده و مصیبت زده اى تشبّه جوید که پیوسته دستها را به هم مىگرداند و در چهار طرف خود نوحه سر مى دهد.
مراد از بلند کردن انگشتان و نهادن آنها در تبتّل این است که با توجّه به آن که معناى این واژه انقطاع است براى تحقّق آمال و آرزوهاى خود به زبان حال بگوید: من از غیر تو بریده ام و تنها به سوى تو رو آوردهام که تو شایسته الوهیّت و معبودیّتى و فقط با یک انگشت خود اشاره مى کند تا به وحدانیّت خداوند اعتراف کرده باشد.
این که در ابتهال رو به قبله باشد و دو دستش را مقابل صورتش قرار دهد، و یا دستها و بازوهایش را به سوى آسمان بلند کند، یا دستهایش را به قدرى بالا برد که از سرش بگذرد بر حسب روایات این نوعى از انواع عبودیّت و اظهار حقارت و ذلّت و کوچکى است، مانند غریقى که دستها و بازوهاى لخت خود را بلند مى کند و به ذیل رحمت و دامن رأفت او متوسّل مى شود.
رحمتى که مایه نجات هلاک شوندگان و فریادرس بی چارگان و وسیله گشایش براى جهانیان است، و این مقامى بزرگ است و بنده بدین مقام نمى رسد، مگر آن که اشکش ریزان شود و آه و ناله اش درهم پیچد، و همچون بندۀ زبون و خوارى باشد که از آمال و آرزوهایش منصرف، و از سؤال و درخواست از دیگران روگردان بوده و پیوسته در خدمت پروردگار بزرگ خود باشد.
این که براى اظهار خضوع و فروتنى دو دستش را بر شانه هایش بگذارد براى این است که خود را مانند بنده جنایتکارى بداند که به سوى مولایش برده مى شود، در حالى که هوسهایش او را به بند کشیده و بار گناه پاهایش را در کنده و زنجیر کرده و آهسته به زبان حال مى گوید: این دستهاى من است که بر اثر ستمى که به خود کرده ام و جرأتى که علیه تو روا داشته ام در پیشگاه تو آنها را در غل و زنجیر کرده ام.[۱۱]
پی نوشت ها
[۱] .صحیح مسلم، ج ۴، ص ۴۲ با تغییرى در الفاظ.
[۲] . ترمذى، ج ۱۳، ص ۶۸؛ ابو داود، ج ۱، ص ۳۴۲.
[۳] . صحیح بخارى، ج ۲، ص ۳۸؛ صحیح مسلم، ج ۳، ص ۲۴ بدون جمله( و با انگشتانش اشاره نمىکرد) و آن را در نماز استسقاء ذکر کرده، السّنن الکبرى بیهقى، ج ۳، ص ۳۵۸.
[۴] . الکبیر طبرانى از حدیث ابن عبّاس، المغنى.
[۵] . مستدرک حاکم، ج ۱، ص ۵۳۶.
[۶] . همان مأخذ، ج ۲، ص ۴۷۱.
[۷] . همان مأخذ، ص ۱۳۸؛ الکبرى بیهقى، ج ۵، ص ۱۱۷ با اختلاف کمى در الفاظ.
[۸] . راه روشن؛ ترجمه المحجه البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج۲، ص ۳۹۹.
[۹] ( ۴۶) العدّه؛ ص ۱۳۹، به نقل از کافى، ج ۲، ص ۴۸۰.
[۱۰] ( ۴۷) همان مأخذ.
[۱۱]. فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، راه روشن: ترجمه کتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج۲، ص۴۰۱، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى – مشهد مقدس (ایران)، چاپ: ۱، ۱۳۷۲ ه.ش.