- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
دختر مادامی که در خانه پدر و مادر زندگى می کند، باید رضایت آنها را فراهم سازد، لیکن وقتى که پیمان زناشویى را امضاء نمود و به خانه شوهر قدم نهاد، وظیفهاش تغییر می کند.
در آنجا باید شوهردارى کند و رضایت و خشنودى او را بر همه چیز مقدم بدارد، حتى در جایی که بین خواستههاى پدر و مادر و بین خواستههاى شوهرش تزاحم پیدا شد، صلاحش در اینست که از شوهر اطاعت نموده اسباب رضایت او را فراهم سازد، گرچه پدر و مادرش رنجیده شوند، زیرا با جلب رضایت شوهر، رشته انس و محبت که بهترین ضامن بقاى عقدزناشویى است محکم میگردد، لیکن اگر مطابق میل مادرش رفتار کرد ممکن است آن پیمان مقدس متزلزل یا از هم گسیخته شود، زیرا بسیارى از مادرها از تربیت صحیح و رشد فکرى بهره کافى ندارند.
آنها هنوز این مطلب را درک نکرده اند که باید دختر و داماد را به حال خود آزاد گذاشت تا با هم مأنوس شده تفاهم نمایند، برنامه زندگى را بر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهیه نموده به اجرا گذارند، و اگر در این بین بمشکلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل کنند چون این مطلب را که عین صلاح است درک نکرده اند در صدد هستند به خیال خودشان، داماد را بر طبق دلخواه بار بیاورند، بدین جهت مستقیم و غیر مستقیم در امور آنها دخالت میکنند.
در این راه از دخترشان که جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشیده و به همه مصالح حقیقى خودش آگاه نیست استفاده مىنمایند. او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرار مى دهند، مرتبا دستور مىدهند با شوهرت چگونه رفتار کن، چه بگو، چه نگو. دختر ساده لوح هم چون مادرش را خیرخواه و آشناى به مصالح مىداند، از او اطاعت نموده نقشه هایش را پیاده میکند.
اگر داماد تسلیم خواستههاى آنها شد حرفى نیست لیکن اگر خواست اندکى مقاومتى نشان بدهد کار به نزاع و کشمکش و لجبازى خواهد کشید، در آن صورت آن زنهاى نادان ممکن است آن قدر پافشارى کنند که دختر و دامادشان را فداى لجبازى و خیره سرى خویشتن ساخته زندگى آنها را از هم بپاشند، به جاى این که دختر را به زندگى و سازگارى تشویق نموده دلداریش بدهند، مرتباً از شوهرش بدگویى می کنند:
دخترم را بدبخت کردم. چه شوهر بدى نصیبش شد! چه خواستگارهاى خوبى برایش آمدند! پسر عمویت چه زندگى خوبى دارد! دختر خالهات چه سر و لباسى دارد! فلانى براى خانمش فلان لباس را خریده! دختر خانم من از کى کمتر است؟ چرا باید این طور زندگى کند؟ آخ بمیرم براى دختر بدبختم!
با این قبیل سخنان که به عنوان دلسوزى و خیرخواهى ادا مىشود دختر ساده لوح را از شوهر و زندگى دلسرد نموده اسباب نارضایتى و بهانه گیرى او را فراهم مىسازند. به وسیله این تلقینات سوء وادارش میکنند ناسازگارى و بهانه جویى کند، و کار را به شوهرش سخت بگیرد، در موارد لازم خودشان نیز به حمایت برخاسته قولاً و عملاً او را تأیید مى نمایند، و براى پیروزى، به همه چیز حتى طلاق گرفتن و بدبخت کردن دخترشان حاضرند. به داستانهاى زیر توجه فرمایید:
«زن ۳۰ سالهاى بنام… مادر ۵۰ سالهاش را که باعث جدا شدن او از شوهرش شده بود کتک زد. زن گفت: از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بىاعتنایى نسبت به خانواده کرد با شوهرم اختلاف پیدا کردم و حاضر شدم از او طلاق بگیرم، ولى فورا پشیمان شدم. لیکن این پشیمانى سودى نداشت زیرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از من، دختر خالهاش را نامزد کرد و من از فرط ناراحتى، مادرم را کتک زدم.» (۱)
«مرد ۳۹ سالهاى به نام… از دست زن و مادر زنش فرار کرد و در نامهاى که به جاى گذاشته نوشته است: به خاطر این که زنم راضى نشد به آبادان بیاید و با رفتار ناشایست خود مرا آزار میداد از دست او فرار کردم. مسئول مرگ من زن و مادرزنم مىباشند.» (۲) «مردى که از دخالتهاى مادرزنش ناراحت بود خودکشى کرد». (۳) مردى که از دخالتهاى بیجاى مادرزنش به تنگ آمده بود او را از تاکسى بیرون انداخت».(۴)
ناگفته پیداست دختری که از این قبیل مادران نادان و خودخواه اطاعت کند و از افکار غلطشان سرمشق بگیرد، بدون تردید به سعادت و خوشبختى خودش لطمه غیر قابل جبرانى وارد خواهد ساخت.
بنابراین، هر زنى که به سعادت خویشتن و ادامه پیمان زناشویى علاقه دارد، نباید بىفکر و تامل تحت تاثیر افکار مادرش قرار گرفته آنها را صد در صد صحیح و بر طبق مصالح واقعى بپندارد.
یک زن دانا و باهوش، احتیاط و عاقبت اندیشى را از دست نمىدهد، در گفتار و پیشنهادهاى مادر و پدرش خوب دقت مىکند و عواقب و نتائج آنها را مورد بررسى قرار مىدهد، و بدین وسیله مادرش را مى شناسد، اگر دید به زندگى و سازگارى و انتخاب یک روش عقلایی تشویقش میکند مىفهمد که آدم فهمیده و کاردان و خیرخواهى است، در این صورت مىتواند رضایتش را فراهم کند و از راهنماییهاى عاقلانهاش بهرهمند گردد، لیکن اگر دید با گفتار جاهلانه و پیشنهادات غیر عقلایی خودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهم مىسازد یقین پیدا میکند که شخص نادان و کج سلیقه و بداخلاقى است.
در اینجا یکى از دو طریق را مىتواند انتخاب کند: یا بر طبق دستورات و راهنماییهاى مادرش ناسازگارى و بهانه جویى را شروع کند و با شوهرش اعلان جنگ و ستیز بدهد، یا گوش به حرف مادرش ندهد و اسباب رضایت شوهرش را فراهم سازد. لیکن یک زن دانا و با هوش هرگز روش اول را انتخاب نخواهد کرد، زیرا فکر میکند که من اگر به حرف مادرم گوش کردم یکى از این نتیجهها عایدم خواهد شد:
یا باید تا آخر عمر با شوهرم در حال نزاع و کشمکش و قهر و دعوا باشم و آب خوش از گلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پایین نرود، یا طلاق بگیرم و به خانه پدر و مادرم مراجعت کنم، در آن صورت یا ناچار میشوم تا آخر عمر در خانه پدر و مادر و تحت تکفل آنها باشم، با این که میدانم حاضر نیستند مرا به عنوان یک عضو اصلى خانواده بپذیرند، بلکه مرا به عنوان یک عضو زائد و سربار خودشان محسوب مىدارند، لذا سعى دارند مرا از زندگى خودشان بیرون کنند.
پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى کنم و از خواهران و برادرانم، زخم زبان و سرزنش بشنوم، و اگر بخواهم از خانه پدر و مادر بیرون بروم و جدا زندگى کنم، کجا بروم و چگونه تنها زندگى کنم؟ و اگر شوهرى برایم پیدا شد، معلوم نیست از شوهر اولم بهتر باشد، زیرا معمولا مردهایى به خواستگارى زن هایى مثل من مىآیند که همسرشان مرده باشد یا طلاق گرفته باشد، و غالبا بى بچه هم نخواهند بود، در آن صورت ناچار مىشوم از بچههایش پرستارى کنم، و صدها اشکال و دردسر از این راه ایجاد خواهد شد، و اصلاً معلوم نیست آن شوهر احتمالى، از این شوهرم بهتر باشد، شاید او هم عیبهاى بیشتر و بدترى داشته باشد و ناچار گردم با او بسازم، ممکن است در اثر ایرادها و ناسازگاریهاى من، جان شوهرم به ستوه آمد با یک تصمیم خطرناک، چشم از زندگى بپوشد و از شهر و دیار فرار کند یا احیانا دست به خودکشى بزند، ممکن است در اثر لجبازی ها و کشمکش ها خودم به ستوه آیم به طوری که جز خودکشى چارهاى نجویم و با آن عمل غیر مشروع، دنیا و آخرتم را بر باد دهم.
آنگاه که در اطراف و جوانب قضیه خوب تامل کرد و نتائج و آثارش را بررسى نمود و آیندهاش را در نظر مجسم گردانید، با یک تصمیم قاطع بنا مىگذارد که به ولنگاری ها و بدگویی ها و پیشنهادهاى غیر منطقى مادر یا سایر بستگانش، خاتمه داده شوهرش را نگهدارى کند.
در این هنگام به مادرش مىگوید: مادرجان! اکنون که مقدرم بوده با این مرد پیمان زناشویى را امضا کنم صلاحم در اینست که با کوشش و جدیت تمام این زندگى مشترک را که مىتواند مرا خوشبخت کند حفظ کنم، و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضایت شوهرم را فراهم سازم، اوست که مىتواند مرا خوشبخت گرداند، شریک زندگى و یار غمخوار من است، کسى را بهتر از او سراغ ندارم، برنامه زندگیمان را خودمان باید طرح کنیم، و اگر مشکلى داشته باشیم حل خواهد شد، و دخالتهاى تو ممکن است به کلى مرا بدبخت کند، اگر میخواهى رفت و آمد و خویشى ما محفوظ بماند، در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نکن و از شوهرم بدگویى منما و الا ناچار مىشوم با شما قطع رابطه کنم.
اگر با پند و اندرز، دست از گفتار و رفتارشان برداشتند، مىتواند با آنها رفت و آمد کند لیکن اگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمایند، صلاح زن در اینست که به طور کلى با آنها قطع رابطه کند و بدین وسیله خودش را از یک خطر بزرگ یعنى از هم پاشیدن کانون خانوادگى برهاند و با فکر آزاد به زندگى ادامه دهد.
در این صورت ممکن است در بین خویشانش از عزت و احترام او کاسته شود لیکن در عوض، محبت و رضایت شوهرش چند برابر شده نزد او عزیز و محترم خواهد گشت.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بهترین زنان شما، زنى است که زیاد بچهدار شود، شوهردوست و عفیف و محجوب باشد. در مقابل خویشانش، تسلیم نباشد لیکن مطیع شوهرش باشد، براى شوهرش زینت کند، خودش را از بیگانگان محفوظ بدارد. حرف شوهرش را بشنود و از وى اطاعت کند. وقتى با هم خلوت نمودند، بر طبق اراده او رفتار کند اما در هر حال، شرم و حیا را از دست ندهد.
سپس فرمود: بدترین زنان شما، زنى است که در مقابل خویشانش، مطیع باشد لیکن زیر بار شوهرش نرود، عقیم و کینهتوز باشد، از کارهاى زشت پروا نداشته باشد، در غیاب شوهرش زینت و آرایش کند، در خلوتگاه، از خواستههاى شوهرش امتناع ورزد. عذرش را نپذیرد و گناهش را نبخشد». (۵)
پینوشتها
۱-اطلاعات هفتگى شماره ۱۶۲۸٫
۲-اطلاعات ۹ آذر ماه ۱۳۴۸
۳-اطلاعات ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۹
۴-اطلاعات ۱۳ اردیبهشت ۱۳۴۹
۵-بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۳۵
منبع: امینی، ابراهیم؛ (۱۳۶۷؟)، آئین همسرداری یا اخلاق خانواده، تهران: اسلامی، چاپ پانزدهم.