- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
در مورد ماهیت این تنبیه(۳۳) در آیه نشوز که به پاسخ سؤال دوم مربوط مىشود: باید گفت که معنای آن، نوعى تنبیه بدنى است. البته همه صاحب نظران مسلمان تنبیه زن را در حدى جایز مىدانند که هیچ گونه آسیبى مانند جراحت، سیاهى، کبودی و حتى قرمزی به بدن زن وارد نشود.(۳۴)
بر این اساس، این تنبیه، بدنى و در عین حال خفیف و بازدارنده و در واقع تنبه و یادآوری است نه تنبیه و آزاررسانى. با وجود این، در مورد این نوع تنبیه، هر چند خفیف، با توجه به کلمات اولیاى دین(علیهم السلام) و دیدگاه های دانشمندان مسلمان، دو برداشت ارائه شده است:
برخى معتقدند نوعى کیفر و تنبیه بدنى خفیف است؛ بنابراین، به لحاظ تأثیری که در جسم ایجاد مىکند، باعث متأثر شدن زن و پذیرش خواستههاى شوهر مىشود.
برداشت دوم، آن را نوعى کیفر و عقوبت روانى نه جسمى در نظر مىگیرد. مرد با این برخورد مىخواهد ناراحتى خود را نسبت به رفتار زن اعلام کند(۳۵) و به او بفهماند که علاقه و دلبستگى او نسبت به همسرش در معرض خطر است؛ بر این اساس، تنبیه نماد واکنش عاطفى منفى و شدید مرد به رفتار زن است.
این برداشت با تفسیر و تبیین روایات از آیه نشوز سازگارتر به نظر مىرسد؛ چرا که معمولا شرط کرده اند تنبیه بدنى آزار دهنده نباشد. بىتردید چنین برخوردى را نمىتوان تنبیه بدنى شمرد؛ زیرا هیچ گونه آزار جسمى ایجاد نمىکند. در هر صورت، با توجه به تفسیر اولیای دین(علیهم السلام)، مقصود قرآن از «ضرب»، تنبیه بدنى به معناى مصطلح نیست، بلکه تنبیه ویژه ای است که تأثیر روانى و عاطفى مىگذارد، نه آسیب جسمى و بدنى.(۳۶) در مجموع به نظر مىرسد، ماهیت این تنبیه به گونهاى است که نوعى ضربه عاطفى به زن وارد شود که شدتش از دوری کردن در بستر، کمى بیشتر است.
در پاسخ به پرسش سوم، باید گفت لازم است این تنبیه سبک و خفیف باشد و مرد نباید به قصد تشفى و انتقام گیری به این کار روى آورد.(۳۷) قصد اصلاح رفتار زن، از شرطهای اساسى این شیوه شمرده شده است.(۳۸) حد دیگرى که براى تنبیه در قرآن بیان شده، بازگشت زن به روش معمول خویش و انجام وظایف همسرى است. در این صورت، حتى همین تنبیه خفیف، ستم و تعدی به زن به شمار مىآید.(۳۹)
بنابراین، هرگونه تنبیهى از این قیود از لحاظ دینى بسیار نامناسب است و مرد در صورت هرگونه آسیب روانى و بدنى به زن، نه تنها مرتکب حرام شده، بلکه باید به او دیه بپردازد.(۴۰)
در اینجا مناسب است در مورد عواقب هرگونه خشونت نامناسب با زن به آموزههاى اسلامى اشاره کنیم. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) آسیب به زنان را به شدت نهى کرده و مردانى را که چنین روشى دارند، دور از اخلاق و دیانت دانسته است.(۴۱) آن حضرت در سراسر زندگى، نه تنها همسران، بلکه هیچ گاه خدمتگزار یا هیچ کس دیگر را تنبیه بدنى نکرد.(۴۲)
در موردی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) توصیه مىکند به خواستگارى مردی که زن را مىزند جواب منفى بدهید. برخى سخنان آن حضرت در این مورد چنین است:
– «چگونه شما مردان، همسرانتان را مىزنید و سپس او را در آغوش مىگیرید و شرم نمىکنید».(۴۳)
– «هر مردى که به زنش اسیب وارد کند، خداوند به نگهبان آتش دستور مىدهد که بر گونه ی او هفتاد صدمه در آتش دوزخ وارد سازد».(۴۴)
– «در شگفتم از مردی که همسرش را کتک زند، در حالى که خود به کتک خوردن سزاوارتر است … ».(۴۵)
– در مورد یکى از حقوق زن بر مرد نیز فرمود: «… به صورت زن آسیب نزنى و زشتش نخوانى».(۴۶)
در مجموع، سیره عملى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیاى دین(علیهم السلام) نفى خشونت نسبت به زنان است.
در پاسخ به سؤال چهارم که به چرایى این تنبیه مربوط مىشود، دانشمندان مسلمان نظراتى بیان نموده اند. مهمترین تبیین، آن است که این تنبیه ضربه عاطفى محکمى است که مانند شوکى زن را نسبت به مشل خانوادگى آگاه مىکند، در غیر این صورت ممکن است، زن با بىتوجهى، به ناسازگارى ادامه دهد و خانواده را به فروپاشى کشاند.
باید توجه داشت که در این مرحله، راه حلهای پیشین مانند گفتگو و دوری در بستر، تأثیری در زن نداشته است و لازم است براى اصلاح رفتار او قدم بعدی برداشته شود. نکته دیگر، جنبه پیشگیرانه این روش است. گاه با اعمال این روش مىتوان از منجر شدن مشکل خانواده به محاکم قضایى و علنى شدن پیشگیرى کرد. در غیر این صورت ممکن است مشکلات خانوادگى به سادگى جنبه حقوقى پیداکرده و حتى تشدید شود. همچنین صرف اطلاع زن از برخوردارى مرد از این حق مىتواند، در مواردی از بروز نشوز پیشگیرى کند.
در مورد این که چرا این شیوه را فقط مرد مىتواند به کارگیرد نیز دلائلى بیان شده است. مهمترین نکته، لزوم اقتدار مثبت مرد در خانواده است که در فصل سوم بررسى شد. تجویز به کارگیرى این شیوه براى مرد، اقتداری را براى او در خانواده تثبیت مىکند که مىتواند به بسیارى از اختلافات پایان دهد.
از طرف دیگر تجویز این شیوه براى زن به دلائلى مناسب نیست. اول این که غالب زنان، توانایى اعمال این شیوه را ندارند.(۴۷) شاید همین توانایى جسمانى کمتر زنان موجب شده که در همه کشورهای دنیا، رقابتهاى ورزشى زن و مرد جدا برگزار شود. دوم این که زنان شیوههاى عاطفى قوی ترى براى اصلاح رفتار مردان و جلب آنها به سوی خود دارند که گاه بیش از گفتار و هر گونه شیوه ی عملى مؤثر واقع مىشود.(۴۸) سوم این که دادن چنین حقى به زنان درکنار مردان، به تشدید اختلافات و تنازعات در خانواده منجر خواهد شد و محیط خانواده را به یک صحنه درگیرى تبدیل مىکند که جز افراد و نهادهای بیرون از خانواده قادر به حل مشکل آن نخواهند بود.
در پاسخ به سوال پنجم باید گفت: به طورکلى به کارگیرى این شیوه الزامى نیست، بلکه راه حلى است که به عنوان ارشاد و رهنمود از سوى خداوند ارائه شده است.(۴۹) بدین ترتیب، مىتوان با توجه به تأثیرگذارى آن، شرایط زمانی، موقعیت خاص و شخصیت ویژه هر زن، از آن استفاده کرد.
افزون بر این، رعایت شرایط لازم در این شیوهها به ویژه لزوم قصد اصلاح در تنبیه بدنى براى بسیارى از مردان کنونى نیز دشوار است؛ بنابراین، بهتر است مرد در شرایط نشوز زن برای رعایت عدالت و دورى از ستم نسبت به او، مشکلات را با کمک مشاوران و متخصصان خانواده حل کند، و در غیر این صورت، ممکن است به جای حل مشکل، حقوق همسر خویش را پایمال نماید.(۵۰)
در صورتى که مرد حقوق مادی و روانى زن را ادا نکند و به تعبیر قرآن دچار نشوز شود، همسرش باید از راه نصیحت کردن و مطالبه حقوق خود، مرد را به انجام مسئولیت هاى خانوادگى وا دارد. در مرحله بعد، استفاده از متخصصان خانواده به حل مشکل کمک مىکند و در نهایت، اگر مشکل حل نشد، مراجع قانونى باید مشکل را حل کرده، مرد را به ایفای مسئولیتهای خانوادگى ملزم کنند. در همین شرایط، قرآن به زن و مرد توصیه مىکند که مصالحه کنند(۵۱) و این امر به بیان توقعات زن و مرد از یکدیگر و تعدیل آن مربوط مىشود.
البته زن و مرد طبعا به دنبال مزایای بیشتر. و اعطای امتیازات کم ترى هستند. در این شرایط، بهتر است آنان برای حفظ صفا و آرامش در زندگى خانوادگى به تعدیل توقعات خویش بپردازند. مرد مناسب است روش احسان و تقوا را در پیش گیرد و به همسر خود ستم نکند و در صورت بىمبالاتى، باید او را به این امر توجه دهد، ولى اگر مرد به وظایف خود عمل نکند و راه تعدی در پیش گیرد، باید مراجع بالاتری او را به انجام وظایف وادارند و حتى با فشار بر او، حقوق زن را از وی استیفا نمایند.
در همین باب، حضرت على(علیهم السلام) در زمان حکومت خود فردی راکه به همسرش تعدی کرده بود، با نصیحت و در نهایت با فشار به انجام وظایف خانوادگى واداشت.(۵۲) گاه مشکلات در روابط جنسى، به ضعف جنسى یا به نوعى بیمارى و اختلال مربوط مىشود که باید به درمان آن پرداخت. اولیای دین(علیهم السلام) براى تقویت رفتار جنسى، معمولا افراد را به خوردن برخى میوهها و غذاهایى توصیه مىکردند که مىتوانست به تقویت قوای جنسى آنها بینجامد.(۵۳)
بدیهى است در عصر حاضر نیز باید متناسب با پیشرفتهاى علمى، درمان مناسب صورت گیرد. اگر درمان ناتوانى جنسى، موفق نباشد، براساس تعالیم اسلام، هریک از زن و مرد مىتوانند برای تأمین نیازهاى عاطفى خود تا سرحد جدایى پیش رفته و حقوق خود را استیفا نمایند. نکته مهم در تعالیم اسلام، تأمین نیازهاى عاطفى هر یک از زن و مرد است که بر اهمیت و ارزشمندی بقاى یک خانواده اولویت دارد.
۴-مشاوره و حکمیت
همان گونه که اشاره شد، بخشى از مشکلات خانوادگى به مسائل جوامع صنعتى کنونى باز مىگردد که جامعه ما از آن مستثنا نیست. بزرگترین تحول ساختاری در خانواده ایرانى در دهههاى اخیر، تبدیل خانواده گسترده به هسته ای است که این امر در چگونگى روابط اعضاى خانواده، اهمیت عاطفى اعضای خانواده براى هم، معنا و مفهوم خانواده، اقتصاد خانواده و نقش جنسیت ها تغییر اساسى ایجاد کرده و در اثر همین امر، برخى روشهای جمعى غلبه بر مشکلات خانواده و استفاده از ذخایر عاطفى-تجربى اطرافیان، تاحدى تضعیف شده است.
در این شرایط حل مشکل غالبا بر عهده ی زوجین است. از سوى دیگر، افراد غالبا از ابزار و مهارتهاى ارتباطى کافى برای طرح، تبادل نظر و یافتن راه حلهای ممکن برخوردار نیستند و در نتیجه به جاى حل مسائل، به انکار آنها مىپردازند که این امر پیامدهاى مخرب دراز مدتى مانند از خودبیگانگى، سرخوردگى و تخریب متقابل بر جاى مىگذارد.(۵۴)
با توجه به نکات یاد شده، گاه در اختلافها استفاده از دیگران به ویژه متخصصان خانواده درمانى، ضرورى است. تعالیم اسلام استفاده از نظریات دیگران را در همه امور زندگى تأکید کرده است. البته مشاور باید از شرایط و توانایى های لازم برای حل مسائل خانواده برخوردار باشد.
برخى شرایط عمومى مشاور عبارت اند از: آگاهى لازم در موضوع مورد مشاوره و زمینه های آن، توانایى ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران، خلوص و خالى بودن از هرگونه سوء نیت، حلم و بردبارى، رازداری، توانایى ادامه مشاوره، الگوى مناسب بودن و تقوا.(۵۵) نکته مهم دیگر توجه به باورها و ارزشهاى زوجین است.
در مسائل خانوادگى -افزون بر شرایط یاد شده- آشنایى با ظرایف توصیهها و قوانین خانواده در اسلام، ضرورى است، زیرا نقش مهم آموزههاى اسلام در خانوادههاى ایرانى قابل انکار نیست.
توجه به این واقعیت اهمیت دارد که در جامعه ما، برخى قوانین اسلام در مورد خانواده و ازدواج، از جمله قوانین برخى از انواع ازدواج، به آسانى پذیرفته نمىشود که آن را در فصل ششم بررسى خواهیم کرد؛ از این رو، عدم شناخت این قوانین و استفاده از آنها در موقعیت نامناسب، گاه مشکل خانواده را حل ناشدنى و حتى تشدید مىکند؛ برای نمونه، در این قسمت به روش استفاده از دو داور منتخب از خانواده های زن و شوهر اشاره مىکنیم که مىتواند در راستای مشاوره خانواده و حل مسائل آن راهگشا باشد.
اگر اختلاف در خانواده شدت گرفت و زن و مرد ناسازگارى، مخالفت و عدم انجام وظایف را در پیش گرفتند، وضعیت دشوار شده و از آن در قرآن به «شقاق» تعبیر مىشود(۵۶) که به معناى قهر کردن و دشمنى زوجین است. اگر وضعیت خانواده به گونه است که احتمال دشمنى زن و شوهر وجود دارد، دخالت دیگران براى اصلاح بین آنها ضروری است. در این حالت، توصیه مىشود دو داور از بستگان زن و مرد انتخاب شوند تا به اختلاف آنها رسیدگى کنند.
انتخاب داور از بستگان زن و مرد به چند جهت است:
نخست، خویشاوندان زوجین از وضعیت روانى و شرایط زندکى آنها آگاه ترند. دوم، وجود داورهای از خویشاوندان مایه دلگرمى آنهاست؛ زیرا اطمینان دارند که از حقوق و منافع آنها کاملا حمایت خواهد شد. سوم، ملاحظات روابط خویشاوندی موجب پذیرش نظر دو داور از سوی زوجین خواهد شد. چهارم، خویشاوندان بیش از دیگران به حمایت دو طرف پرداخته و سعى بیشتری در تحکیم روابط و اصلاح بین زوجین دارند و پنجم، خویشاوندان به روش و فنون حل مشکلات زوجین و راه های جلب محبت آنها و نقاط مورد اتکای طرفین، آگاهى بیشتری دارند و بهتر مىتوانند به راز و سبب نفرت و کراهت طرفین پى ببرند.(۵۷)
مناسب است دو داور افزون بر نیت خیر و اصلاح – خردمند، با درایت، و دارای همسر باشند، مسائل خانوادگى را به خوبى درک کنند و با بصیرت و خبرویت به قضاوت بنشینند. در مرحله ی اول، داوران باید براى ریشه یابى اختلاف با جدیت پرسشهایى را طرح کنند و در خلوت از هر یک بخواهند تا حقیقت را بیان کنند. زن و شوهر نیز باید با صراحت و بی پرده مسائل را در میان بگذارند.(۵۸)
اگر دو داور به راه حلى نرسیدند، نمىتوانند بین زن و شوهر به جدایى حکم کنند، بلکه خود زوجین در این مورد تصمیم گیری می کنند. به نظر مىرسد دو داور به منظور کشف راهى براى حل اختلاف برگزیده مىشوند و بدیهى است که اگر آنها برای اصلاح زن و شوهر به راه حلى نرسند، حل مسئله یا جدایى به تصمیم گیری خود زن و شوهر مربوط است.
همچنین دو داور نمىتوانند زوجین را به ادامه زندگى مشترک ملزم کنند، و همانگونه که در انعقاد پیمان زناشویى، زن و شوهر باید آزادی کامل داشته باشند، در آشتى و پایان اختلاف، نیز باید آزادى کامل داشته باشند و دخالت دو داور به منظور مشاوره و راهنمایى است.(۵۹)
ادامه دارد…