- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
در آیات بسیارى از قرآن کریم اخلاص عبد را به خدا نسبت داده، با اینکه بنده باید خود را براى خدایش خالص کند بدان جهت است که بنده جز موهبت خداى تعالى چیزى را از ناحیه خود مالک نیست، و هر چه را که خدا به او داده باز در ملک خوداوست.پس اگر بنده، دین خود را و یا به عبارتى خود را براى خدا خالص کند، در حقیقت خداوند او را جهت خود خالص کرده است.
البته در این میان افرادى هستند که خداوند در خلقت ایشان امتیازى قائل شده، وایشان را با فطرتى مستقیم و خلقتى معتدل ایجاد کرده، و این عده از همان ابتداى امر با اذهانى وقاد و ادراکاتى صحیح و نفوسى طاهر و دلهایى سالم نشو و نما نمودهاند، و با همان صفاى فطرت و سلامت نفس، و بدون اینکه عمل و مجاهدتى انجام داده باشند به نعمت اخلاص رسیده اند، در حالى که دیگران با جد و جهد مى بایستى در مقام تحصیلش برآیند، آن هم هر چه مجاهدت کنند به آن مرتبه از اخلاص که آن عده رسیده اند نمى رسند.آرى، اخلاص ایشان بسیار عالى تر و رتبه آن بلندتر از آن اخلاصى است که با اکتساب بدست آید، چون آنها دلهایى پاک از لوث موانع و مزاحمات داشته اند.و ظاهرا در عرف قرآن مقصود از کلمه” مخلصین” – به فتح لام – هر جا که آمده باشد هم ایشان باشند.
و این عده همان انبیاء و امامان معصوم(ع)هستند، و قرآن کریم هم تصریح دارد بر اینکه خداوند ایشان را”اجتباء”نموده، یعنى جهت خود جمع آورى و براى حضرت خودخالص ساخته، هم چنانکه فرموده: “و اجتبیناهم و هدیناهم الى صراط مستقیم” (۱) و نیزفرموده: “هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فى الدین من حرج” (۲).
و به ایشان از علم، آن مرحله اى را داده که ملکه عاصمه است، و ایشان را از ارتکاب گناهان و جرائم حفظ مى کند، و دیگر با داشتن آن ملکه صدور گناه حتى گناه صغیره از ایشان محال مى شود.و فرق”عصمت”و”ملکه عدالت”همین است، با اینکه هر دوى آنها از صدورو ارتکاب گناه مانع مى شوند، از این جهت با هم فرق دارند که با ملکه عصمت صدور معصیت ممتنع هم مى شود، ولى با ملکه عدالت ممتنع نمى شود.
در صفحات گذشته هم گفتیم که این عده از پروردگار خود چیزهایى اطلاع دارند که دیگران ندارند، و خداوند هم این معنا را تصدیق نموده و فرموده: “سبحان الله عما یصفون الاعباد الله المخلصین” (۳).
و نیز محبت الهى ایشان را وامى دارد به اینکه چیزى را جز آنچه که خدا مى خواهدنخواهند، و به کلى از نافرمانى او منصرف شوند، هم چنانکه این را نیز در قرآن تقریر نموده، و درچند جاى از آن فرموده است: “فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهمالمخلصین” (۴).
و از جمله شواهدى که دلالت مى کند بر اینکه عصمت از قبیل علم است، یکى آیهاى است که خطاب به پیغمبرش مى فرماید: “و لو لا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفهمنهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شى ء و انزل الله علیک الکتابو الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما” (۵) که ما تفصیل معناى آنرا در سوره”نساء”آوردیم.
و نیز آیهاى است که از قول یوسف مى فرماید:
“قال رب السجن احب الى ممایدعوننى الیه و الا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین” (۶) و وجه دلالت آنرا در تفسیرش بیان نموده ایم.
از این نکته چند مطلب استفاده مى شود: اول آنکه علمى که آن را عصمت مى نامیم باسایر علوم از این جهت مغایرت دارد که این علم اثرش که همان بازدارى انسان از کار زشت ووادارى به کار نیک است، دائمى و قطعى است، و هرگز از آن تخلف ندارد، به خلاف سایرعلوم که تاثیرش در بازدارى انسان اکثرى و غیر دائمى است، هم چنانکه در قرآن کریم در بارهآن و نیز فرموده: “ا فرایت من اتخذ الهه هویهو اضله الله على علم” (۸) و نیز فرموده: “فما اختلفوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم” (۹).
آیه”سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین” (۱۰) نیز بر این معنا دلالت مى کند، زیرا با اینکه مخلصین یعنى انبیاء و امامان، معارف مربوطه به اسماء و صفات خدا را براى مابیان کرده اند و عقل خود ما هم مؤید این نقل هست، مع ذلک خداوند توصیف ما را صحیح ندانسته و آیه مذکور خدا را از آنچه ما توصیف مى کنیم منزه نموده و توصیف مخلصین را صحیح دانسته.پس معلوم مى شود که علم ایشان غیر از علم ما است هر چند از جهتى متعلق علم ایشان و ما یکى است، و آن، اسماء و صفات خداست.
دوم اینکه علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرشقطعى و دائمى است، در عین حال طبیعت انسانى را – که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است – تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمى کند؟و چگونه مى تواند بکند بااینکه علم، خود یکى از مبادى اختیار است، و مجرد قوى بودن علم باعث نمى شود مگر قوى شدن اراده را.مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنى است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمى کند، بلکه وادارشمى کند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمى خوددارى کند.آرى، وقتى عاملى انسان رامجبور به عمل و یا ترک عملى مى کند که انسان را از یکى از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده وامکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکى از آن دو بسازد.
شاهد این مدعا آیه”و اجتبیناهم و هدیناهم الى صراط مستقیم ذلک هدى الله یهدى به من یشاء من عباده و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون” (۱۱) است که دلالت مى کند براینکه شرک براى انبیاء با اینکه خداوند برگزیده و هدایتشان کرده ممکن است و اجتباء وهدایت الهى مجبور به ایمانشان نکرده.و این معنا را آیه”یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک منربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته” (۱۲) و نیز آیاتى دیگر مى رساند.
پس معصومین به اراده و اختیار خودشان از معصیت منصرف مى شوند، و اگر انصرافشانرا به عصمتشان نسبت دهیم مانند انصراف غیر معصومین است که به توفیق خدایى نسبتمى دهیم.
هم چنانکه با آن آیات و تصریح اخبارى که مى گویند انصراف معصومین از معصیت به خاطر تسدید روح القدس است نیز منافات ندارد، چون این نسبت عینا مانند نسبت تسدید مؤمن است به روح ایمان، و نسبت ضلالت و غوایت استبه تسویلات شیطان، هم چنان که این نسبت ها با اختیار مؤمن و کافر منافات ندارد، آن نسبت هم با اختیار معصومین منافات ندارد.
پس چیزى از اینها، فعلى(کار)را از این جهت که فعلى است از فاعلى با اراده و اختیار ازفعل بودن خارج نمى سازید – دقت فرمایید.
بله، در این میان عده اى هستند که گمان کرده اند خداوند آدمى را از معصیت بازمى دارد و منصرف مى کند، اما نه از راه گرفتن اختیار و اراده اش، بلکه از راه معارضه با اراده او، مثل اینکه اسبابى فراهم آورد که اراده آدمى از بین برود، و یا ارادهاى بر خلاف ارادهاش خلقکند، و یا فرشته اى بفرستد تا از تاثیر اراده آدمى جلوگیرى نماید و یا مجراى آن را تغییر دهد، وآن را به سوى غیر آن هدفى که طبعا انسان قصد آن را مى کند برگرداند، همانطور که یک انسان قوى از اراده ضعیف و یا تاثیر آن جلوگیرى مى کند و نمى گذارد فرد ضعیف آن کارى را که برحسب طبع خود مى خواهد بکند انجام دهد.
گویا پاره اى از صاحبان نظریه مزبور جبرى مسلکند، و لیکن اصلى که مشترک میان همه صاحبان این نظریه است، و این نظریه و نظریه هاى شبیه به آن مبتنى بر آنست، این است که این طایفه معتقدند حاجت موجودات به باری تعالى تنها در پیدایش است، و اما در بقائشان بعداز آنکه موجود شدند احتیاجى به خداى سبحان ندارند، و خداى سبحان سببى است در عرض سایر اسباب، با این تفاوت که چون از سایر اسباب قوى تر و قادرتر است لذا مى تواند در حال بقاى موجودات هر رقم تصرفى که بخواهد بکند.یکى را منع نموده، دیگرى را آزاد بگذارد، یکى را زنده کند، آن دیگرى را بمیراند، یکى را عافیت دهد، آن دیگرى را مریض کند، به یکى توسعه در رزق دهد، و دیگرى را تهی دست نماید، و هم چنین سایر تصرفات دیگر.
و از آن جمله اگر بخواهد بندهاى را مثلا از شر و گناه دور بدارد فرشته اى مى فرستد تااو را از مقتضاى طبعش که گناه است جلوگیرى نماید، و مجراى اراده او را از شر به سوى خیرتغییر دهد.و یا اگر بخواهد بندهاى را به خاطر استحقاقى که دارد گمراه کند ابلیس را بر اومسلط مى سازد تا از جانب خیر به شر معطوفش نماید هر چند این تصرف ابلیس به حد جبر و اضطرار نرسد.
و این حرف به دلیل وجدان مردود است، چون ما با وجدان خود این معنا را درکمى کنیم که در اعمال خیر و شر هیچ سببى که با نفس ما منازعه نماید و بر ما غالب شود وجودندارد، و تنها نفس ما است که اعمالى از روى شعور و ارادهاى ناشى از شعور، و خلاصه از شعورو ارادهاى که قائم به آنست انجام مى دهد، پس هر سببى را که دلیل نقلى و عقلى و راى نفسما اثبات مى کند – از قبیل فرشته و شیطان – سبب هایى است طولى، نه عرضى، و این خود روشناست.
علاوه بر اینکه، معارف قرآنى از قبیل توحید و هر معارف دیگرى که بازگشت آن به توحید است همه مخالف با مبناى این نظریه است، و در خلال بحث هاى گذشته به مقدار زیادى این مطلب تشریح شد.
پى نوشت:
(۱)این پیغمبران را برگزیدیم و به راهى راست هدایتشان کردیم.سوره انعام، آیه ۸۷.
(۲)او شما را برگزید و در این دین براى شما سختى ننهاد.سوره حج، آیه ۷۸.
(۳)خداى یکتا از آنچه وصف مى کنند منزه است، مگر بندگان خاص خداى.سوره صافات، آیه۱۵۹ و ۱۶۰.
(۴)به عزت تو قسم که همگیشان را گمراه مى کنم، مگر آنها که بندگان خاص تواند.سوره ص آیه۸۲ و ۸۳.
(۵)اگر کرم خدا و رحمت او شامل تو نبود، گروهى از آنها قصد داشتند، ترا از راه حق بگردانند اماجز خودشان را گمراه نمى کنند و ضررى به تو نمى رسانند.خدا این کتاب و حکمت را به تو نازل کرد، وچیزهایى که نمى دانستى تعلیم داد و کرم خدا نسبتبه تو بزرگ بود.سوره نساء، آیه ۱۱۳.
(۶)گفت: پروردگارا!زندان براى من، از گناهى که مرا بدان مى خوانند خوشتر است، و اگرنیرنگشان را از من دور نکنى، مایل به ایشان مى شوم و از جهالتپیشگان مى گردم.سوره یوسف، آیه ۳۳.
(۷)آن را انکار نمودند با اینکه دلهایشان بدان یقین داشت.سوره نمل، آیه ۱۴.
(۸)هیچ دیدى کسى را که هواى خود را معبود خود گرفت، و خدا او را با داشتن علم گمراه ساخت.سوره جاثیه، آیه ۲۲.
(۹)پس اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت آن عالم شدند و از در بغى و کینه به یکدیگراختلاف نمودند.سوره جاثیه، آیه ۱۷.
(۱۰)منزه استخداوند از آنچه براى او وصف مى کنند مگر بندگان خداوند آنهایى که مخلصهستند.سوره صافات، آیه ۱۵۹ و ۱۶۰.
(۱۱)و آنان را برگزیده و به سوى صراط مستقیم هدایتشان کردیم، این است هدایتخدا که هر که رابخواهد از بندگان خود بدان هدایت مى فرماید، و اگر شرک بورزند اعمالشان بى ثمر مى شود.سوره انعام، آیه۸۷ و ۸۸.
(۱۲)هان اى پیغمبر برسان آنچه که از ناحیه پروردگارت به سویت نازل شده و اگر نرسانى رسالتاو را نرساندهاى.سوره مائده، آیه ۶۷.
منبع : ترجمه تفسیر المیزان جلد ۱۱، سید محمد حسین طباطبایى .