- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
رابطه عدالت و بعثت انبیاء در نظر قرآن
مسأله ای در زمینه بعثت پیامبران مطرح است و آن اینکه هدف اصلی از مبعوث شدن پیامبران و به اصطلاح منظور نهایى از ارسال رسل و انزال کتب چیست؟ آخرین سخن پیامبران کدام است؟ ممکن است گفته شود هدف اصلى، هدایت مردم، سعادت مردم، نجات مردم، خیر و صلاح و فلاح مردم است. شک نیست که پیامبران براى هدایت مردم به راه راست و براى سعادت و نجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شده اند سخن در این نیست، سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایى منتهى می شود؟ سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟ در این مکتب چه نوع اسارتها براى بشر تشخیص داده شده که مى خواهد مردم را از آن گرفتاریها نجات دهد؟ این مکتب، خیر و صلاح و فلاح نهایى را در چه چیز مىداند؟
در قرآن کریم ضمن اینکه به همه این معانى اشاره یا تصریح شده، دو معنى و دو مفهوم مشخص ذکر شده که مىرساند هدف اصلى، این دو امر است، یعنى همه تعلیمات پیامبران مقدمه ای است براى این دو امر آن دو امر عبارت است از: شناختن خدا و نزدیک شدن به او، و دیگر برقرارى عدل و قسط در جامعه بشری. همه پیامبران الهى که از طرف خداى متعال در میان بشر مبعوث شدهاند ، براى دو هدف اساسى بوده است . یکى بر قرارى ارتباط صحیح میان بنده و خالق خودش ، میان بنده و خدا است ، و به تعبیر دیگر منع بشر از پرستش هر موجودى غیر از خالق خودش که در کلمه طیبه ” لا اله الا الله ” خلاصه مىشود . و دیگرى برقرارى روابط حسنه و صالحه میان افراد بشر ، بعضى با بعضى دیگر ، بر اساس عدالت و صلح و صفا و تعاون و احسان و عاطفه و خدمت به یکدیگر است .
قرآن کریم ، این دو مطلب را به عنوان دو هدف براى انبیاء ، در کمال صراحت ذکر کرده است.راجع به هدف اول ، قرآن کریم درباره خاتم الانبیاء میفرماید: « یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا » ( احزاب/۴۵و۴۶ ). اى پیامبر! ما ترا گواه ( گواه امت ) و نوید دهنده و اعلام خطر کننده و دعوت کننده به سوى خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغى نورده فرستادیم. در میان همه جنبه هایى که در این آیه آمده است، پیداست که ” دعوت به سوى خدا ” تنها چیزى است که مىتواند هدف اصلى به شمار آید . از طرف دیگر درباره همه پیغمبران مى گوید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط». . . ( حدید/۲۵ ). ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند . . .
این آیه صریحا به پاداشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفى کرده است. ببینید قرآن با چه صراحتى عنایت انبیاء و بلکه مأموریت و رسالت انبیاء براى برقرارى عدل در میان بشر را بیان مىکند . در این آیه مى فرماید ما فرستادگان خودمان را با دلائل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و دستور و نوشته فرستادیم با میزان ، یعنى قوانین و مقررات عادلانه ، براى چه ؟ « لیقوم الناس بالقسط ». براى اینکه همه افراد بشر به عدالت رفتار کنند و اصل عدالت در میان افراد بشر بر قرار گردد . بنابراین ، مسئله بر قرارى عدالت ، آن هم با مقیاس بشریت ، هدف اصلى و عمومى همه انبیاء بوده است ، یعنى انبیاء که آمدهاند ، یک کار ، یک وظیفه ، یک مأموریت و یک رسالتى که داشتهاند ، به نص قرآن مجید عدالت بوده است .
بنابراین ، از قرآن مجید این مطلب استفاده مى شود که هدف اساسى انبیاء دو چیز است : توحید و بر قرارى عدالت . اولى مربوط است به ارتباط انسان با خدا ، و دومى مربوط است به ارتباط انسانها با یکدیگر . دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او یعنى دعوت به توحید نظرى و توحید عملى فردى، اما اقامه عدل و قسط در جامعه یعنی برقرار ساختن توحید عملى اجتماعى اکنون پرسش به این صورت مطرح است: آیا هدف اصلى پیامبران خداشناسى و خداپرستى است و همه چیز دیگر، و از آن جمله عدل و قسط اجتماعى مقدمه این است، و یا هدف اصلى بر پا شدن عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسیله اى است براى تحقق این ایده اجتماعى ؟ براى پاسخ باید این طور مطرح کنیم: آیا هدف اصلى، توحید نظرى و توحید عملى فردى است یا هدف اصلى، توحید عملى اجتماعى است؟
غایت و کمال واقعى هر موجودى، در حرکت به سوى خدا خلاصه مى شود و بس ادعاى اینکه پیامبران از نظر هدف ثنوى بوده اند شرک لایغفر است، همچنانکه ادعاى اینکه هدف نهایى پیامبران فلاح دنیوى است و فلاح دنیوى جز برخوردارى از مواهب طبیعت، و زندگى در سایه عدل و آزادى و برابرى و برادرى نیست، ماده پرستى است . ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى با اینکه مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنى خداشناسى و خداپرستى است، فاقد ارزش ذاتى نیستند.
ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى نسبت به معرفت حق و پرستش حق، از نوع مقدمه است چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجود و عدم راستى، درستى، عدل، کرم، احسان، خیرخواهى، جود و عفو على السویه است، زیرا اخلاق عالى انسانى نوعى خداگونه بودن است ( تخلقوا باخلاق الله ) و در حقیقت، درجه و مرتبه اى از خداشناسى و خداپرستى است و لو به صورت ناآگاهانه، یعنى علاقه انسان به این ارزشها ناشى از علاقه فطرى به متصف شدن به صفات خدایى است، هر چند خود انسان توجه به ریشه فطرى آنها نداشته باشد و احیانا در شعور آگاه خود منکر آن باشد از این است که معارف اسلامى مىگوید دارندگان اخلاق فاضله از قبیل عدالت، احسان، جود و غیره هر چند مشرک باشند، اعمالشان در جهان دیگر بى اثر نیست این گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روى عناد نباشد به نوعى در جهان دیگر ماجورند در حقیقت این گونه اشخاص بدون آنکه خودآگاه باشند، به درجه اى از خداپرستى رسیده اند .
منبع :کتاب سیرى در سیره ائمه اطهار ،ص ۲۲۱-۲۲۰و۲۲۲ ، وحى و نبوت، ص ۷-۳۱