- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
برخى از مستشرقانى(۱) که درباره علوم قرآن اظهار نظر نمودهاند، حدیث سبعه احرف را نیز مورد مداقّه قرار دادهاند. این گروه بر اساس روایات اهلسنت و برداشت آنان از سبعه احرف، سخنانى گفتهاند. گرچه برخى مانند گلدزیهر، حدیث سبعه احرف را حدیثى شاذ و غیر مستند دانسته اند،(۲) کسانى هم بر اساس روایت سبعه احرف، در مورد قرآن، دیدگاههایى ارائه نمودهاند که قابل ملاحظه است. برخى از آنها، به اختصار نقل و نقد مى شود:
گلدزیهر(۳)
گلدزیهر، از جمله مستشرقانى است که در مورد مذاهب تفسیرى مسلمانان، اظهار نظر نموده است. کتاب او را که دکتر عبدالحلیم نجّار تحت عنوان مذاهب التفسیر الاسلامى، ترجمه و نقد نموده، بیانگر آراى او در مورد قرآن است.(۴) او در نخستین صفحات کتاب خود اشاره مى نماید که قرآن، به جهت تعددّ قراآت، نص واحدى ندارد و هیچ کتابى از جهت اضطراب نص، همانند قرآن نیست او مى گوید:
هیچ کتاب قانون گذارى یافت نمى شود که جمعى معتقد باشند که آن نص وحى الهى و از قدیمى ترین نصوص است و حال آن که نص آن مضطرب و ناپدار باشد؛ آن چنان که این اضطراب و ناپدارى در مورد قرآن یافت مى شود.(۵)
همو مى گوید:
اکنون نص واحدى براى قرآن موجود نیست … و نصى هم که تلقى به قبول شده (یعنى قرائت مشهور) در بیان جزئیات، یکسان نیست و مربوط به کتابت قرآن در عهد عثمان مىشود، که به اهتمام او شکل گرفت و او با هدف دفع خطر مجسمى که از نقل متفاوت کلام خدا درصورتهاى مختلف در بین مردم حکایت داشت، چنین اقدامى را انجام داد.(۶)
گلدزیهر در بخشى دیگر از کتاب خود معتقد است که هیچ رابطه اى بین حدیث سبعه احرف با قراآت نیست، به شکلى که بر اساس روایت سبعه احرف، همه قراآت، کلام اللَّه و منزل از نزد خداوند باشند. بلکه وقتى اختلاف قراآت شروع شد، پیامبر براى تأیید آنها روایت سبعه احرف را بیان داشت. ضمن این که حدیث مذکور، شاذ و غیر مسند است و عدد سبعه هم بیان کثرت است. او مى گوید:
مقتضاى این حدیث که خداوند قرآن را بر هفت حرف نازل نموده است، این است که هر کدام از هفت حرف، از طرف خداوند نازل شدهاند. این حدیث گرچه شباهت بسیارى به رأى تلمود دارد که براساس آن تورات هم به لغات فراوانى در زمان واحد نازل شده است، لیکن روشن است که هیچ ربطى به رأى مذکور (که بر اساس سبعه احرف، تمام آنها نازل از نزد خداوند هستند) ندارد و حدیث سبعه احرف به معناى صحیح آن، که علماى اسلامى هم بر معناى واقعى و روشنى از آن آگاه نشده اند، اساساً ربطى به اختلاف قراآت ندارد.(۷)
گلدزیهر معتقد است که باشیوع اختلاف قراآت، پیامبر(ص)، روایت سبعه احرف را بیان نمود. عدد سبعه هم بیان کثرت است و روایت نزد ابى عبید شاذ و غیرمسند است. او مى گوید:
پیامبر(ص) روایت (سبعه احرف) را در هنگامى بیان داشت که دامنه اختلاف قراآت در مورد نص قرآن رو به افزایش نهاده بود و ظاهراً، مقصود از عدد در روایت سبعه احرف، مفهوم عدد ثابت از هفت نیست؛ روایتى که گرچه در جوامع حدیثى اهل سنت نقل شده است، ولى شخص مطمئنى مثل ابى عبید قاسم بن سلام (م ۲۲۴ ه’.ق) آن را محکوم و مطرود به شاذ و غیرمسند بودن، نموده است. بلکه مقصود از سبعه، حتى در صورتى که دلیلى بر اختلاف قراآت باشد، بیان کثرت است و لذا قرآن بر حروف فراوانى نازلشده است و هر کدام از آنها به طور مساوى، کلام خداوند و درحد اعجاز هستند.(۸)
نقد و بررسى کلام گلدزیهر
آنچه در سخن او قابل بررسى است و گلدزیهر بر آن تأکید دارد، اضطراب نص قرآن به جهت اختلاف در قراآت و تأیید آنها از سوى پیامبر(ص) به استناد حدیث سبعه احرف مى باشد. اما همچنان که خود ایشان نیز یادآور شده اند، اساس حدیث سبعه احرف قطعى نیست و هیچ رابطه اى بین سبعه احرف و قراآت نیست. روایت سبعه احرف نمى تواند توجیهى براى اختلاف در قراآت باشد؛ زیرا در زمان پیامبر(ص)، بیش از یک قرائت وجود نداشته و نص قرآن از هیچ گونه اضطرابى برخوردار نبوده است. گرچه اختلاف قراآت در مواردى به وجود آمد، اما با نظارت ائمه أطهار(ع)، نص قرآن، همواره ثابت ماند و آنان قرائت صحیح را بیان مى داشتند.
هم اکنون نص ثابتى در نزد مسلمین که همان قرائت عاصم است، وجود دارد و ائمه(ع)، قرائت «ناس» را که همان قرائت معروف است، مورد تأیید قرار داده و از هرگونه اضطراب و تغییر در نص قرآن جلوگیرى کرده اند. در بحث قراآت روشن مى شود که قطعیت آنها قابل اثبات نیست؛ مگر قرائت عاصم. بنابراین هیچ یک از صحابه و تابعین از پیش خود مجاز نبوده اند تا در متن قرآن تغییرى بدهند و همچنان تا به امروز نص قرآن محفوظ مانده است.
سخن عمر نیز مبنى بر نزول قرآن بر هفت حرف، صحیح نیست. زیرا استناد عمر به سخن پیامبر(ص) در مورد اختلاف وى با هشام بن حکیم در سال آخر حیات پیامبر(ص) بوده است. چگونه ممکن است قرآن در طول ۲۲ سال نزول، بر یک حرف باشد و در سال آخر بر هفت حرف نازل گردیده باشد! هدف عمر از چنین استنادى به پیامبر(ص)، براى توجیه قراآت و بر اساس اعتقاد بر تساهل در نص قرآن بود که از فکر وى ناشى مىشد و مورد تأیید دیگر صحابه از جمله حضرت على(ع) و … نبود. لذا در زمان خلافت ابابکر، از سبعه احرف خبرى نیست. پیامدهاى ناگوار گسترش قراآت، عثمان را واداشت که قرآن را بر یک حرف و قرائت واحد، سازگار نماید و اقدام به توحید مصاحف در قراآت نمود. لذا اقدام عمر که مستشرقان را به شبهه انداخته است، نزد شیعه اعتبار و حجیت ندارد.
ضمن این که در فصل پنجم روشن خواهد شد که نزول قرآن بر حرف واحد بوده است و تعدّد نزول، سخنى بىاساس است و نص قرآن ثابت و محفوظ مانده است؛ همچنان که خداوند بر حفظ آن وعده فرموده است: إنّا نَحْنُ نَزَّلنا الذِّکْرَ وَ إنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛(۹) ما قرآن را نازل کردیم و ما به قطع نگهدار آنیم.
شیخ عبدالفتاح عبدالغنى القاضى در نقد کلام گلدزیهر مى گوید:
بر نص قرآن، هرگز اضطراب عارض نمىشود. همچنان که محال است بر آن دوگانگى و عدم ثبات چیره گردد. زیرا معناى اضطراب و قلق و عدم ثبات در نص قرآن، آن است که نص قرآن بر وجوه مختلفى و صور متعددى خوانده شود؛ به شکلى که بین آنها در معنا، مراد و هدف، سازگارى نباشد و وحى از غیر وحى باز شناخته و ثابت از غیر ثابت، مجزا نشود. چنین اضطرابى در قرآن منتفى است.(۱۰)
گرچه عبدالغنى القاضى در مقام دفع شبهه گلدزیهر است، اما به نحوى آن را پذیرفته است. زیرا تعریفى که او براى اضطراب مى نماید، با توجه به قبول تواتر قراآت در قرآن، امرى اجتناب ناپذیر است. ایشان در بخش دیگرى از سخن خود، بیان مى کند که اختلاف و ناسازگارى در کلام بشر پذیرفته شده نیست، چه رسد به کلام خداوند متعال. حتى پیامبر(ص) هم مجاز نبودند در آیات وحى، تغییرى دهند و هیچ صحابى و تابعى چنین اجازهاى را نداشته است. سخن وى در واقع تردید در کلام عمر است که مى گوید: «القرآن کلّه صواب ما لم یجعل آیه عذاب برحمه و …»؛ یعنى قرآن و وجوه آن تماماً، سخن حق است (و جایگزینى مجاز است)، مادامى که آیه عذاب به رحمت تبدیل نشود. این همان سخنى است که شبهات مستشرقین را برانگیخته است. او مى گوید:
اختلاف قراآت، همانا اختلاف تنوع و تغایر است، نه اختلاف تعارض و تضارب. زیرا در کلام عقلا از بشر هم، تصور اختلاف تعارض و تضارب وجود ندارد، چه رسد به کلام پروردگار جهان. بر این اساس، محال است که نص قرآن را اضطراب و قلق فراگیرد.(۱۱)
کلام وى در مورد قرآن با توجه به استدلال وى صحیح است و هم چنین است که نص قرآن از هر گونه اختلافى عارى است؛ همان طور که خود قرآن نیز فرموده است: أَفَلا یَتَدّبَرُونَ القُرآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثیراً؛(۱۲). آیا شما در قرآن تدبر نمى نمایید و اگر از نزد غیر خدا بود، هرآینه شما در آن اختلاف فراوان مىیافتید. باوجود این تصویرى که برخى از علماى اهل سنت از قرآن و نزول و قراآت آن، ارائه مى کنند، قهراً موجب چنین شبهاتى مى شود. همو مى گوید:
قرآن بر پیامبر(ص) نازل و ثبت شد، در حالى که او نمىتوانست در کلماتقرآن تبدیل و جایگزینى نماید چه کلمه اى به کلمه اى و چه حتى حرفى به حرفى. پیامبر(ص) اشاره مى فرماید که چنین کارى معصیتى است که بر او شدیداً عقاب اخروى مترتب مى شود؛ زیرا خداوند مى فرماید: هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مىشود، کسانى که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیر) ندارند، مى گویند: قرآنى غیر از این بیاور، یاآن را تبدیل (به آیات و کلمات دیگرى) نما. بگو: من حق ندارم که ازپیش خود آن را تغییر بدهم. فقط از چیزى که بر من وحى مى شود، پیروى مى کنم. من اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از مجازات روز بزرگ قیامت مى ترسم.» وقتى پیامبر(ص) نمى تواند کلمات قرآن را جایگزین نمایند و چیزى از آن را تغییر دهد، آیا از میان صحابى یا تابعین یا دیگران، کسى مى تواند کلمه اى را در جاى کلمه دیگرى (از آیات قرآن) یا حرفى را در جاى حرف دیگرى قرار دهد(۱۳)؟!
کلام عبدالفتاح که، پیامبر(ص) هم نمى توانست تغییرى در قرآن بدهد، سخنى صحیح و مورد قبول شیعه و اهل سنت مى باشد.
رژى بلاشر(۱۴)
در میان دانشمندان غربى، رژى بلاشر، مستشرق فرانسوى، جایگاه ویژه اى دارد. از مهمترین اقدامات او، ترجمه خوبى است که از قرآن ارائه نمود. کتابى نیز تحت عنوان در آستانه قرآن، ترجمه دکتر محمود رامیار، از او باقىمانده که به برخى از مباحث قرآنى پرداخته است. بلاشر نیز، مانند گلدزیهر، قرآن را داراى نص ثابتى نمىداند. اومى گوید:
در مدت سى سال، یعنى در طول دورهاى که از خلافت على(ع) (۳۵ه’.ق.) تا خلافت خلیفه پنجم اموى عبدالملک (۶۵ه’.ق.) طول مى کشد، اوضاع مبهم به نظر مى رسد. در این مدت تمایلات مختلفى با هم رودررو مى شوند. ولى مصحف عثمان همچنان بر نفوذ خود مى افزاید زیرا پشتیبان آن، فرقه اى است که آن را تدوین نموده و در سوریه مقام شامخى دارد. شاید مقارن همین ایام بوده که نظریهاى به وجود مى آید که نشان مى دهد تا چه اندازه اقدام عثمان ضرورى بوده است. براى پاره اى از مؤمنان به واقع این کلمات قرآن نبود که اهمیت داشت، بلکه مهم توجه به روح آن و معناى آن بود. از آن موقع به بعد، اگر کلماتى تنها مترادف بودند و اختلاف دیگرى نداشتند، انتخاب آنها یکسان و مساوى بود. بنابراین، نظریه «از حفظ خواندن بر حسب معنا»، در حقیقت بسیار خطرناک بود؛ زیرا رواج قرآن را به میل و هوس افراد واگذار مى کرد.(۱۵)
دیدگاه بلاشر، مبتنى بر افکار و تصوراتى است که مورد پذیرش مسلمین، به ویژه شیعه نیست؛ زیرا نص قرآن از زمان حیات پیامبر(ص) ثابت بوده و هیچ کس مجاز نبود در آن دست برد و یا واژگان آن را تغییردهد. حتى خود پیامبر(ص) هم به چنین کارى مبادرت نمى نمود؛ زیرا تمام آن کلام خداوند بود.
چنین تصورى -که در ذهن بلاشر آمده است- فراورده روایت سبعه احرف و شبیهآن است که تمام آنها مجعول و غیر صحیح است. همچنان که در بحث جمع قرآن گذشت، جمع آورى قرآن در زمان پیامبر(ص) بوده است و تمامى کلمات و حروف آنها با نظارت خود حضرت ثبت شده است و از نص ثابتى برخوردار است. زمینه چنین شبهاتى را کسانى به وجود آوردند که معتقد شدند پیامبر(ص) در مقطع خاصى به استناد سبعه احرف، چنین اجازه اى را صادر فرموده است. دکتر عبدالصبور شاهین مى گوید:
خطرناکترین سخن در مورد قرآن، آن است که بلاشر مى گوید: «مسلمین مجاز بودند قرآن را با قرائت به معنا بخوانند و نه حروف و نصوص آن را…» در واقع اباحه قرائت حرفى جاى حرف دیگر (قرائت به معنا) رخصتى موقت در عهد پیامبر(ص) به جهت تیسیر و تسهیل بود؛ آن هم براساس قرائتى که فرد آموخته بود. این زمینه ها در زمان عثمان به پایان رسید.(۱۶)
دکتر عبدالصبور شاهین، در پاسخ به سخن بلاشر، اشاره به رخصت پیامبر(ص)مى نماید. اما معلوم نیست او به چه استنادى، چنین رخصتى را به پیامبر(ص) نسبت مىدهد. آیا معناى این رخصت ادعایى، چیزى غیر از عدم ثبوت نص قرآنى است؟ گرچه در مقطع کوتاهى باشد؟ اساساً اگر چنین رخصتى، که وجود آن مجهول است، از طرف دانشمندان مسلمان، بیان نمى شد، مستشرقین هرگز به خود اجازه نمىدادند که بر اساس آن، نص قرآن را ناپایدار قلمداد کنند.
در هر حال نقل به معنا که به پیامبر(ص) و مسلمین در مورد آیات، نسبت داده مىشود، سخنى بى اساس و سست است که به هیچ وجه مورد پذیرش دانشمندان و مفسران شیعه و جمعى از اندیشمندان اهل سنت، نیست. بلکه نص قرآن از نخستین روزهاى نزول وحى تاکنون، ثابت بوده است. اقلیتى هم که متمایل به قرائت به معنا» در مورد قرآن شدهاند، به استناد این سخن عمر بوده است که قرآن تمامش صواب است. در حالى که چنین استنادى نسبت به پیامبر(ص) از تفردات عمر است و دیگر صحابه از نسبت آن بر پیامبر(ص) خوددارى نموده اند. رژى بلاشر در بخش دیگرى از کتاب خود به قراآت و قاریان اشاره مى نماید و مى گوید:
در حدود اواسط قرن سوم، جریانى بسیار قوى مشاهده مى شود که سعىدارد تنها هفت قارى را نماینده قراآت قرآن بداند. این فکر با روایات نیز پشتیبانى مى شود. بنابر دو خبر که مى گویند به ابن عباس وخلیفه عمر مى رسد، محمد(ص) شخصاً تأیید نموده است که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. این کلمه احرف جمع حرف، معمایى شده و در حدود چهل تفسیر درباره آن پیش آمده است. چنین به نظر مى رسد که در اینجا معناى احرف، همان قرائت باشد… دراینجا به خوبى مى توان علت این تعیین و محدود نساختن به هفت را شناخت. در آن وقت در موقعیت دشوارى قرار گرفته بودند، قرآن در آن باره اشارهاى نداشت، اما در روایات توضیحى پیدا شد و موجب رهایى از آن مخمصه گردید.(۱۷)
رژى بلاشر، معتقد شده است که اِسناد سبعه احرف، بیش از دو روایت نبودهاست، که این اعتقاد تا حدودى به واقعیت نزدیکتر است، تا سخن کسانى که آنرا متواتر دانستهاند. او حرف را به معناى قرائت گرفته است، که البته با دیگر تفاسیردر مورد روایت سبعه احرف سازگارى ندارد. از اشتباهات او، اعتقاد به ضرورت عدد هفت است که مى گوید مسلمین در موقعیت دشوارى قرار گرفتند، لذا عدد هفت موجب رهایى آنان شد. ظاهراً منظور او از تنگناى مسلمین، اختلاف قراآت است، که با توجه به قرائت معتبر عاصم، مشکلى وجود نداشت. لذا اساس روایت سبعه احرف قطعى نیست، تا بتواند مشکلى را حل نمایند. بلکه خود مشکل آفرین شده است.
آرتور جفرى(۱۸)
او نیز از مستشرقانى است که در مورد نص قرآن، اظهار نظر نموده و در مقدّمه کتاب المصاحف از ابى بکر عبداللَّه بن ابى داود سلیمان بن الاشعث السجستانى (متوفاى۳۱۶ق) بیان داشته است که قراآت شاذ و تفسیر و … قرآن نیست و مصاحفداراى اختلاف بودند. دکتر عبدالصبور شاهین، کلام وى را چنین نقل مى کند: <تمام (قراآت) از قرآن نیست، بلکه از باب (اضافاتى است) که ذکرنمودیم.»(۱۹)
نولدکه(۲۰)
نولدکه، مستشرق آلمانى هم معتقد است که به علّت اختلاف قراآت، که از اختلاف لهجات ناشى شده است، نص واقعى براى قرآن یافت نمى شود. وى مى گوید:
کتابت قرآن در شرایطى آغاز شد که به جهت برخى اختلافات در قراآت، بهدرجه کمال خود نرسید.(۲۱)
دکتر حازم پس از نقل کلام نولدکه مى گوید:
آنچه مستشرقین را به چنین وهمى (یعنى اضطراب نص قرآن) انداخته است، جهل آنان به اسباب تلقى قرآن توسط مسلمین است؛ البته اگر خوشبین باشیم. زیرا اعتماد در نقل قرآن، به قلوب و صدور و حافظه ها بوده است، نه به مصاحف و کتب. قراآت پیش از تدوین مصاحف عثمانى رواج یافت، و بناى قرّا در قرائت شان بر روایت و نقلها بود، نه به آنچه در مصاحف مى خواندند.(۲۲)
عمر لطفى نیز سخن نولدکه را چنین نقل مى کند:
اینکه مصحف عثمان آن چنان که تهیه شد، از خطا به دور نبود، امرى مسلم بین مسلمین، است.(۲۳)
عمر لطفى مىگوید:
از اخبار استفاده مى شود که راهى براى تغییر در نص عثمانى نبوده است؛ حتى اگر در آن خطا هم بوده باشد… بنابراین متصدیان آن نص قرآن، یعنى عثمان و عاملان او و حتى پیامبر(ص) نیز، از خطا و تهمت کوتاهى در لغت و مضمون قرآن به دورند.(۲۴)
دیدگاه مستشرقان، مانند گلدزیهر و رژى بلاشر و آرتور جفرى و در رأس آنان، نولدکه و دیگران مانند بروکلمان و بوهل و … که در مورد قرآن اظهار نظر کرده اند، عمدتاً بر روایاتى استوار است که جمع آورى قرآن را در زمان پیامبر(ص) نمى دانند. طبق این اخبار، قرآن، در زمان عثمان، جمع آورى شد و مسلمین هم مجاز بودند قرآن را بر هر قرائتى و با هر حرفى بخوانند. زیرا قرآن بر هفت حرف نازل شده بود و تبدیل کلمات مترادف و هم معنا به یکدیگر امرى مجاز شمرده مى شد. در حالى که در بحث جمع آورى قرآن بیان شد که جمع آورى قرآن در حیات پیامبر(ص)، به قلم کتّاب مخصوص و با نظارت پیامبر(ص) بود. پس از ارتحال حضرت، جمع در شکل واحد صورت گرفت و هیچ ربطى به متن قرآن نداشت و هیچ کس مجاز نبود در آن تغییرى بدهد؛ به ویژه آن که قرآن وعده حفظ خود را داده و خاندان ولایت هم خود بر حفظ آن نظارت کامل داشتند.
لذا روایات مذکور در مورد جمع قرآن بىاساس و از نظر شیعه پذیرفته شده نیست. حدیث سبعه احرف هم که مهمترین منشأ شبهات مستشرقان است، پذیرفتنى نیست و استناد آن نیز به پیامبر(ص) نه معقول است، زیرا چگونه ممکن است که کتاب جاویدان مسلمین، نص ثابت و پایدارى نداشته باشد و تزلزل و اضطراب در او راهیابد؟ و نه دلیلى بر نزولهاى هفتگانه و در صورت تفسیر کثرت از عدد سبعه، بر نزولهاى فراوان، وجود دارد. بلکه نص قرآن ثابت و پایدار است و اعجاز قرآن، بر متن ثابت و قطعى استوار است.
دانشمندان و اندیشمندان اهل سنت نیز مى باید در مورد سبعه احرف و مسئله قراآت، چنان سخن بگویند که مستند به ادله عقلى و نقلى محکم و استوار باشد و تصویرى واقع بینانه از نص قرآن ارائه نمایند، تا زمینهاى براى شبهات مستشرقان باقى نماند.
براى پرهیز از طولانى شدن بحث از بررسى سخنان دیگر مستشرقان، مانند بروکلمان و بوهل و … خوددارى شد. ضمن این که، سخنان آنان نیز در مورد نص قرآن شبیه به یکدیگر و مانند سخنان گلدزیهر و نولدکه و آرتور جفرى و رژى بلاشر است.
پی نوشت:
۱ . واژه مستشرقان (Orientalism) عنوان آن گروه از دانشمندان غربى است که به مطالعه و بررسى علوم شرق پرداختهاند. از مهمترین مطالعات آنها، ترجمه قرآن و بررسى تاریخ قرآن است.
۲ . گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامى، ترجمه دکتر عبدالحلیم نجار، ص ۵۴.
۳ . گلدزیهر (Goldziher) در ۲۲ ژوئن ۱۸۵۰ میلادى در شهر اشتولویسنبرگ مجارستان به دنیا آمد.
۴ . وى از خانواده صاحب مقام و بلند پایه یهودى بود. در سال ۱۸۷۰ میلادى دکتراى خود را درباره یک مفسّر یهودى اخذ نمود. او مدتى در قاهره، اقامت گزید و سفرهایى به سوریه و فلسطین نمود. او چندین اثر درباره اسلام نگارش نمود که آخرین آنها، در سال ۱۹۵۰ میلادى در اواخر عمر او، مذاهب تفسیر بود که به بررسى متن قرآن و گرایشهاى تفسیرى آن پرداخته است. او در سال ۱۹۲۱ دیده از جهان فروبست. (فرهنگ خاورشناسان، نوشته عبدالرحمن بدوى)، ترجمه شکراللَّه خاکرند، ص ۳۲۸.
۵ . گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامى، ص ۴، ترجمه دکتر عبدالحلیم نجار.
۶ . همان، ص ۶ .
۷ . همان، ص۵۳ .
۸ . همان، ص۵۴.
۹ . حجر (۱۵) آیه ۹.
۱۰ . عبدالفتاح عبد الغنى القاضى، القراءات فى نظر المستشرقین والملحدین، ص ۱۱- ۱۲.
۱۱ . همان، ص ۱۸.
۱۲ . نساء (۴) آیه ۸۲ .
۱۳ . عبدالفتاح عبد الغنى، القراءات فى نظر المستشرقین و الملحدین، ص ۸۵.
۱۴ . رژى بلاشر= (Regis Blachere) در ۳۰ ژانویه ۱۹۰۰ میلادى در پاریس به دنیا آمد. ۱۵ ساله بود که روانه مراکش شد. در آن وقت مراکش، مستعمره فرانسه بود. در ۱۹۲۹ به عضویت مرکز تحقیقات عالى مغرب درآمد. رساله دکتراى او درباره ابوالطیب متنبى، شاعر عرب در قرن چهارم و ترجمه کتاب طبقات الامم به زبان فرانسوى بود. از جمله آثار معروف او: تاریخ ادبیات عرب و ترجمه قرآن و کتاب در آستانه قرآن مىباشد
(in troduction an coran edithion 1950 .)
او که در زمینه اسلامشناسى از سرشناسان جهان غرب است، در سال ۱۹۷۳ فوت نمود. (فرهنگ کامل خاورشناسان، نوشته عبدالرحمن بدوى، ترجمه شکراللَّه خاکرند، ص ۶۴).
۱۵ . رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه دکتر محمود رامیار، ص ۷۷ – ۸۶.
۱۶ . دکتر عبدالصبور شاهین، تاریخ القرآن، ص ۸۵.
۱۷ . رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ص۱۴۳- ۱۴۴.
۱۸ . آرتور جفرى (.Arthur jeffery) دانشمند خاور شناس امریکائى صاحب تألیفاتى درباره اسلام از جمله: موضوعاتى در مورد متن قرآن:
لندن .
The material for the history of the text of the quran 1937.
کتاب مذکور در مقدمه و ملحق المصاحف چاپ شده است.
۱۹ . دکتر عبدالصبور شاهین، تاریخ القرآن، ص۸۲.
۲۰ . تئودور نولدکه (Theodor noldeke) از مشهورترین خاورشناسان آلمانى است که در دوم مارس ۱۸۳۶ میلادى در شهر هاربورگ به دنیا آمد. در سال ۱۸۵۶ میلادى دکتراى مقدماتى خود را با رسالهاى در تاریخ قرآن (Geschte des qurans) دریافت کرد. تاریخ قرآن، مهمترین و مشهورترین کتاب او شد و در سال ۱۸۵۸ از طرف آکادمى پاریس، جایزهاى براى تحقیق در مورد تاریخ قرآن دریافت نمود. او در سال ۱۹۳۰ در گذشت. (فرهنگ کامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوى، شکراللَّه خاکرند، ص ۴۱۹).
۲۱ . دکتر حازم سلیمان الحلى، القراءات القرآنیه بین المستشرقین و النحاه، ص ۳۰.
۲۲ . همان، ص ۳۱.
۲۳ . عمر لطفى العالم، المستشرقون و القرآن، ص ۱۵۴.
۲۴ . همان.