- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکی از انحرافات اساسی و بنیادی وهابیت در مسأله مهم توحید و خدا شناسی اعتقاد به دیدن خداوند با چشم سر است! یعنی همین گونه که ما وقتی چشم خود را باز می کنیم اشیای عالم را می بینیم و وقتی می بندیم نمی بینیم وهابیت این گونه دیدن را در باره خداوند باور دارند! ابن تیمیه و ابن قیم می گویند: خداوند با چشم سر دیده می شود و همان طوری که قرص ماه و خورشید را می بینید خدا را نیز خواهید دید و در دیدار خداوند هیچ فشار و ناراحتی بر شما وارد نخواهد شد، ؟[۱]
ابن تیمیه در اثبات مدعای خود می گوید: «خطای کسانی که قائل به رؤیت خداوند هستند، کمتر از خطای کسانی است که رؤیت خداوند را نفی می کنند».[۲] او برای امکان رؤیت خدا چنین استدلال می کند: هر چیزی که وجودش کامل تر باشد برای دیدن سزاوارتر است و از آنجا که خداوند اکمل موجودات است برای دیده شدن از غیر او سزاوارتر است و در نتیجه خداوند باید دیده شود![۳]
وهابی ها در مسئله رؤیت خدا به حدی افراط نموده اند که هر انسان عاقلی را بُه تزده و حیران می کند.
«البانی» از علمای فعلی وهابیت نیز در فتاوای خود میگوید: «ما اهل سنت بر این باوریم که از جمله نعمتهای خداوند بر بندگانش آن است که در روز قیامت، برای بندگانش تجلی میکند و او را خواهند دید؛ همانگونه که ماه را در شب چهارده میبینند».[۴]
«عبدالعزیز بن باز» مفتی اعظم آلسعود میگوید:« کسی که منکر رؤیت خداوند متعال در آخرت باشد، پشت سر او نمیتوان نماز خواند و او نزد اهل سنت و جماعت، کافر است».[۵]
ابن تیمیه، معتقد است که در روز قیامت، خداوند با قیافه مبدل پیش مردم می آید و خود را معرفی می کند و می گوید من خدای شما هستم ولی مردم در جواب میگویند ما تو را نمی شناسیم و از تو به خدا پناه می بریم. اگر خدای ما بیاید، ما او را می شناسیم. سپس خداوند با قیافه اصلی خودش پیش آنها می آید و خود را معرفی می کند و آنها می گویند: بلی تو خدای ما هستی و به دنبال خدا به سوی بهشت روانه می شوند![۶]
نقد و بررسی
وهابیت با این سخنان سخیف و غیرمعقول که در باره رؤیت خداوند دارند و شنیدن آن برای هر مسلمانی غیر قابل تحمل است، خداوند تبارک و تعالی را به بازی گرفته اند، آنان خداوند را به کاری متهم نموده اند که حتی از یک انسان معقول و موجه هم سر نمیزند.
خداوند این کار را برای چه منظوری انجام می دهد؟ آیا- العیاذ بالله- او میخواهد با این کار با بندگانش بازی کند؟! و آیا چهره به چهره شدن با خداوند مستلزم عارض شدن عوارض بر او نیست.
مردم چگونه متوجه می شوند که او، خدای آنان نیست، در حالی که با همان چهره مبدل هم او باید خدا باشد، چون تغییر چهره باعث تغییر ذات خدا نمی شود. مگر اینکه گفته شود خدایی خداوند، به چهره اوست نه ذات او!
نکته دیگر اینکه برای بار دوم که خدا با چهره اصلی ظاهر می شود، چه مشخصات خدایی در او وجود دارد که مردم او را به عنوان خدا می شناسد؟ آیا مردم او را قبلًا در دنیا دیده اند که در قیامت، او را با چهره اصلی اش می شناسند. اگر دیده اند چگونه ودر کجا دیده اند؟ و تفاوت بین چهره اصلی و مبدل خدا در چیست؟
این عقیده افزون بر اینکه مستلزم تجسیم و تشبیه و امثال این هاست، با آیات صریح قرآن، تضاد دارد، از جمله آیه: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ؛[۷] چشمها او را نمی بینند ولی او همه چشم ها را میبیند و او بخشنده (انواع نعمت ها و با خبر از دقایق موجودات) و آگاه (از همه) چیز است.
این آیه، رؤیت خدا را با چشم سر به طور مطلق، نفی می کند، لذا بر بطلان این عقیده، دلالتی صریح دارد.
افزون بر آن، ابن تیمیه در این ادعا دچار اضطراب شده، زیرا، بنابر عقیده او، خطای قول به رؤیت، کمتر از خطای قول به نفی رؤیت است، ازاینرو، قول به رؤیت را پذیرفته؛ در حالی که خطا چه کم باشد و چه زیاد، به هر حال خطاست و قابل پذیرش نیست. از سوی دیگر، استدلال او بر سزاواربودن رؤیت خداوند متعال، هیچ پایه عقلی و نقلی ندارد و نیز هیچ گونه تلازم عقلی، بین اکملیت موجود و رؤیت آن وجود ندارد؛ زیرا اگر چنین تلازمی وجود می داشت، خداوند متعال باید در منظر همگان، بهتر، آسانتر و بیشتر از موجودات مادی در معرض دید قرار می گرفت، در حالی که هیچ کسی نگفته که خدا را دیده است.
ابن تیمیه، خود به وجود تناقض در قول به رؤیت اقرار نموده و آن را با تناقضش پذیرفته است. او می گوید: اگرچه در این قول تناقض وجود دارد چون از یک طرف باید قایل شویم که خدا دیده می شود و از طرف دیگر باید بگوییم خداوند دارای جهت نیست، ولی این تناقض بهتر است از اینکه گفته شود خداوند اصلًا دیده نمی شود. چون رؤیت خداوند موافق با حکم عقل است.[۸] او با این گفتار، هم عقیدهای که مبتنی بر تناقض است را پذیرفته و هم در دام تناقض دیگری افتاده است. زیرا او از یک طرف می گوید در قول به رؤیت خداوند تناقض وجود دارد و از طرف دیگر می گوید رؤیت خداوند موافق با حکم عقل است. در حالی که مسئله استحاله تناقض از بارزترین و روشنترین موضوعات حکم عقل است، پس چگونه چیزی که در آن تناقض وجود دارد، می تواند با حکم عقل موافق باشد؟!
پی نوشت:
[۱] . منهاج السنه، ج ۳، ص ۳۴۱؛ الفتاوی الکبری، ج ۱، ص ۴۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج ۳، صص ۱۴۰.
[۲] . منهاج السنه، ج ۱، ص ۲۱۷.
[۳] . منهاج السنه، ج ۱، ص ۲۱۷.
[۴] . فتاوی الالبانی،ص۱۴۲
[۵] . فتاویبن باز،رقم،۲۸۸۷.
[۶] . بغیه المرتاد، ابنتیمیه، ص ۴۵۳؛ مجموع الفتاوی، ج ۶، ص ۴۹۲؛ حادی الارواح، ج ۱، ص ۲۰۷.
[۷] . انعام، آیه ۱۰۳.
[۸] . منهاج السنه، ج ۲، ص ۷۶.