- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
دلایل امامت امام حسن (علیه السلام)، احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره است. امام حسن مجتبی (علیه السلام)(۳-۵۰ ق)، دومین امام شیعیان است که به مدت ۱۰ سال (۴۰-۵۰ ق) امامت نمود، اهل سنت او را آخرین خلیفه از خلفای راشدین دانسته اند.
دلایل امامت امام حسن (ع)
۱. از دلایل امامت امام حسن (علیه السلام)، نصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و یکی از این نصوص، روایتی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مصادیق «اولی الامر» را برای جابر بیان میکند و می فرماید: «هم خلفائی یا جابر و أئمه المسلمین من بعدی أوّلهم علی بن ابو طالب ثمّ الحسن والحسین و…».[۱]
امامت امام حسن (ع) «امامان قاما و قعدا»
۲. حدیث دیگر از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در خصوص امامت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) می باشد که فرمود: «الحسن و الحسین ابنای هذان امامان قاما أو قعدا»؛ این دو فرزند من حسن و حسین دو امامند، خواه قیام به امر امامت نمایند و خواه از جور ظالمان پنهان دارند». [۲]
امامت امام حسن (ع) در حدیث جوینی
۲. جوینی نقل کرده که نعثل یهودی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد: از وصی خود به ما خبر بده؛ چرا که برای تمامی پیامبران، وصی و جانشین بوده است، و نبی ما، یوشع بن نون را وصی و جانشین خود قرار داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در جواب فرمود:
همانا وصی و خلیفه بعد از من علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) و بعد از آن دو، نه امام دیگر از صلب حسین (علیه السّلام) هستند. نعثل می گوید: ای محمد! نام آن نه نفر را برایم بگو! پیامبر هم نام یکایک آنها را بیان کرد.»[۳]
امامت امام حسن (ع) در وصیت امام علی (ع)
۳. امام علی (علیه السلام) در وصیت نامه اش به امامت امام حسن (علیه السلام) بعد از خودش تصریح کرده و امام حسین (علیه السلام) و دیگران را بر آن شاهد گرفته است.
جابر گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: امیر المومنین (علیه السلام) به حسن (ع) وصیت کرد و حسین (ع) و محمد (بن حنفیه) را با همه فرزندان و رؤساى شیعیان و خانواده اش بر آن وصیت گواه گرفت، سپس کتاب و سلاح را تحویلش داد و به او فرمود: پسر جانم! رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) به من امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتاب ها و سلاحم را بتو سپارم، چنان که رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) به من وصیت کرد و کتاب ها و سلاحش را به من سپرد و به من امر فرمود که به تو امر کنم، چون مرگت فرا رسد، آن را به برادرت حسین سپارى، سپس متوجه پسرش حسین شد و گفت:
رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) تو را امر کرد که آن را باین پسرت سپارى، سپس دست پسرش على بن الحسین را گرفت و فرمود: پسر عزیزم! رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) بتو هم امر فرمود که آن را بپسرش محمد بن على سپارى و او را از جانب رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) و من سلام رسانى، باز بپسرش حسن متوجه شد و فرمود: پسر جانم، تو صاحب امر (امامت) و صاحب خونى، اگر (ابن ملجم را) ببخشى حق دارى و اگر بکشى، بجاى یک ضربت فقط یک ضربت بزن و کار ناروا مکن.[۴]
اخبار وارده دیگر نیز در این باب بسیار است و ما اکنون چند روایت را از طریق مرحوم کلینى که از بزرگان روات شیعه است ذکر می کنیم:
سلیم بن قیس هلالى گوید: هنگامى که حضرت امیر المومنین (علیه السلام) به فرزندش وصیت مى کرد من در مجلس حاضر بودم، على (علیه السلام) در این وصیت فرزندش حسین و محمد و بقیه را گواه بر وصیت گرفتند و پس از این وصیت خود را که به صورت کتابى بود به فرزندش امام مجتبى دادند و فرمودند حضرت رسول به من امر کرده است این نامه را بشما بدهم همان طور که خود آن جناب این کتاب را با سلاح خود به من دادند.
پیامبر به من امر فرموده که به شما امر کنم در هنگام رحلت خودت این ها را به برادرت حسین تسلیم کنى و به حسین هم امر کرده است او را به فرزندش على بن الحسین بدهد، امیر المومنین در این هنگام دست على بن الحسین (علیه السلام) را گرفتند و فرمودند شما هم مامور هستى این ها را به فرزندت محمد برسانى و او را از طرف پیامبر (ص) سلام برسانى و سلام مرا هم به وى برسان.
ابو الجارود گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: امیرالمومنین (علیه السلام) در هنگام وفات به فرزندش حسن (علیه السلام) گفتند: نزدیک من بیا تا او امر حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) و امانت هاى او را در اختیار شما بگذارم.
شهر بن حوشب گوید هنگامى که امیرالمومنین (علیه السلام) به طرف کوفه حرکت کردند کتاب هاى خود را در نزد ام سلمه ودیعه نهاده و وصیت هایش را در نزد او گذاشتند پس از مراجعت امام حسن (علیه السلام) به مدینه، ام سلمه آن امانات را به آن جناب برگردانید.
۴. از نظر عقل وجوب امام در هر زمانى ثابت شده و نیز لازم است که امام باید معصوم باشد و از طرف خداوند و رسول باید نسبت به وى تصریح شده باشد، و ما از روى ادله و براهین دانسته ایم که حق از امت حضرت محمّد (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) خارج نمی شود.
هنگامى که این موضوع ثابت شد ما در اقوال امت اسلامى پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) تفحص می کنیم و اقوال آن ها را کاملا مطالعه می نمائیم گروهى می گویند پس از علی (علیه السلام) احتیاج به امام در بین نیست، گروهى عقیده دارند که امام وجود دارد و لیکن معصوم نیست، ما این دو نظر را باطل می دانیم و امام در هر زمانى لازم است و باید معصوم باشد، و عده اى هم به امامت حسن بن علی (علیه السلام) معتقد شده و او را معصوم هم می دانند و این مطابق حق و واقع است و اگر چنانچه غیر از این اقوال مطلبى دیگر گفته شود از اقوال امت خارج است.
۵. حسن بن على (علیهما السلام) پس از وفات پدر بزرگوارش مردم را براى بیعت دعوت کردند و مردم هم به امامت و خلافت با آن جناب بیعت نمودند گروهى از مورخین آورده اند که حضرت امام حسن (علیه السلام) در شبى که امیر المومنین (علیه السلام) از دنیا رفتند براى مردم خطبه خواندند و پس از ستایش پروردگار و درود به حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) فرمودند:
امشب مردى از جهان رفت که در گذشته و آینده نظیرى از براى او نیست او در خدمت پیامبر جهاد مى کرد و جان خود را فداى آن جناب می نمود حضرت رسول در غزوات پرچم خود را بدست او مى داد و روانه میدان جنگ مى کرد جبرئیل و میکائیل از راست و چپ از وى حمایت مى کردند تا آنگاه که بر دشمن غلبه می کرد.
در این شب عیسى بن مریم (علیهما السلام) از دنیا رفته و یوشع بن نون هم در چنین شبى وفات کرده است امیر المومنین از درهم و دینار جز هفتصد درهم که از حقوق بیت المال به او رسیده بود چیز دیگرى از خود بجاى نگذاشت و اراده داشت با این هفتصد درهم خادمى براى اهل بیتش بخرد.
حضرت مجتبى (علیه السلام) پس از این فرمایش گریه اش گرفت و مردم هم گریستند پس از این فرمود: من فرزند کسى هستم که مردم را بشارت داد، منم فرزند کسى که مردم را بیم داد، منم فرزند کسى که مردم را به طرف خداوند دعوت کرد، منم فرزند کسى که مانند چراغى فروزنده بود، منم فرزند کسى که خداوند رجس و پلیدى را از میان آن ها برداشته و آنان را پاکیزه قرار داده.
من از خاندانى هستم که خداوند دوستى آنها را بر مردم واجب گردانیده و اطاعت آنان را در قرآن واجب کرده است در آیه شریفه فرموده قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً مقصود از «حسنه» در آیه شریفه دوستى ما اهل بیت است.
در این هنگام حسن بن على (علیهما السلام) جلوس فرموده و عبد اللَّه بن عباس برخاست و گفت: اى گروه مردمان! این فرزند پیامبر شما و وصى امیرالمومنین امام شما است اینک با وى بیعت کنید، مردمان همگان آمدند با او بیعت کردند پس بنا بر این وى ناگزیر مستحق امامت و شایسته خلافت بوده زیرا که حضرت رسول در باره آن جناب فرمود این دو فرزندم (حسن و حسین) امام هستند اگر چه نشسته و یا روى پا باشند.
و نیز پیامبر (ص) فرمود حسنین دو سید جوانان اهل بهشت هستند قرآن شریف هم بعصمت و طهارت حسنین (علیهما السلام) شهادت داده و در آیه شریفه آمده: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و ما در گذشته در باره این آیه مبارکه بتفصیل بحث کرده ایم.[۵]
جمع بندی
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرزند امام علی و فاطمه زهرا (علیهمالسلام)، دومین امام معصوم شیعیان است، دلایل امامت آن امام همام عبارت است از روایت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و وصیت امام علی (علیه السلام) و روایات متعدد و مختلفی که از ائمه (علیهم السلام) مانند امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) در منابع متقن و معتبر شیعه به ما رسیده است. امامت امام حسن (علیه السلام) را نه تنها شیعیان بلکه اهل سنت نیز قبول دارند و آن حضرت آخرین خلیفه راشدین می دانند.
پی نوشت ها
[۱] . صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۵۳.
[۲] . صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱؛ قمی، علی بن محمد خزاز، کفایه الأثر، ج۱، ص۱۱۷.
[۳] . حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۱۳۴.
[۴] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۹۸.
[۵] . زندگانى چهارده معصوم (علیهم السلام)، متن، ص: ۳۰۲
منابع
- علل الشرایع، صدوق، محمد بن علی، منشورات المکتبه الحیدریه، نجف اشرف، ۱۳۸۵ق.
- کفایه الأثر، قمی، علی بن محمد خزاز، بیدار، قم، ۱۴۰۱ق.
- کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علی، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق.
- اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دارالتعارف، بیروت، ۱۴۰۱ق.