- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در طول دوران رسالت، پیوسته به موضوع جانشینى بعد از خود اشاره کرده و به صورت مکرر آن را امرى مربوط به خدا دانسته است.
صرف نظر از کتب تفسیر و تاریخ و حدیث شیعه که بر انتصابى بودن امام از سوى خداوند تصریح و تاکید دارند، این مطلب را میتوان به روشنى از کتب اهل سنت نیز اثبات نمود.
طبرى مینویسد: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله پس از گذشت ۳ سال از آغاز بعثت، از سوى خداوند مامور شد که دعوت خویش را آشکار سازد، و آیه «وَاَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَقرَبینَ» (شعراء/ ۲۱۴.) در این مورد نازل شد. پیامبر، سران بنى هاشم را جمع کرد و فرمود: «من خیر دنیا و آخرت را براى شما آوردهام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یارى میکند تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علیه السلام آمادگى خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:
ان هذا أخی ووصى وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ[۱]
او برادر و وصى و جانشین من در میان شماست.
ان هذا أخی ووصى وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ
طبرى در جاى دیگرى از تاریخش نقل میکند: وقتى آن حضرت براى تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی عامر تماس گرفت، یکى از آنان حمایت خود را از وى اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامدارى مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:
ثُمَّ أَظْهَرَکَ اللَّهُ عَلَى مَنْ خَالَفَکَ، أَیَکُونُ لَنَا الأَمْرُ مِنْ بَعْدِکَ؟ [قَالَ: الأَمْرُ إِلَى اللَّهِ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ]
موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختیار من بیرون است]، خدا هر فردى را انتخاب کند، امامتبه او محول میگردد.[۲]
جانشین پیامبر
پیامبر اسلام با این گونه سخنان صریح و بسیار روشن خود زمینه سازى نموده و اذهان را آماده میکرد تا آخرین پیام الهى را درباره رهبرى امت اسلامی که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد ابلاغ نماید و پیوسته به مساله مهم ولایت و رهبرى بعد از خود اشاره نموده و على علیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفى مى کردند. تا اینکه وعده موعود فرا رسید و براى ابلاغ آخرین فرمان خداوند و اتمام رسالتخویش در هنگام برگشت از سفر حج در مکانى به نام غدیر خم، در بزرگترین اجتماع مسلمین در دوران پیامبرى خویش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام على علیه السلام و یازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمین با جملاتى چون «من کنت مولاه فهذا على مولاه» که برگرفته از ولایت خداوند است، منصوب کرد.
متاسفانه بعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام صلى الله علیه وآله تهاجم بس گستردهاى علیه ولایت امام على علیه السلام آغاز گردید و بزرگترین هجمه ها علیه روایت غدیر بود، اما از آنجا که نتوانستند این پیام بزرگ و پرفروغ آسمانى را نادیده بگیرند، پیوسته به تفسیرهاى ناصواب و به دور از منطق همچون تفسیر لفظ «مولا» به معنى نصرت و محبت و دوستى دست زدند تا شاید بتوانند این حدیث نورانى را تحریف کرده و کارهاى توجیه ناپذیر خویش را توجیه کنند.
هم اکنون به بیان شواهدى مى پردازیم که به روشنى ثابت مى کند که مقصود از «مولى» در حدیث غدیر، همان امامت و رهبرى است.
شواهد
۱ – فرازهاى حدیث شریف غدیر
رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم فرمود:
لا اله الا هو – لانه قد اعلمنى انى ان لم ابلغ ما انزل الى فى حق على فما بلغت رسالته، فقد ضمن لى (تبارک و تعالى) العصمه من الناس و هو الله الکافى الکریم، فاوحى الى: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک فى على، «یعنى فى الخلافه لعلى بن ابى طالب» و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس. معاشر الناس! ما قصرت فى تبلیغ ما انزل الله تعالى الى، و انا ابین لکم سبب هذه الآیه. ان جبرئیل علیه السلام هبط الى مرارا ثلاثا یامرنى عن السلام ربى و هو السلام ان اقوم فى هذا المشهد، فاعلم کل ابیض و اسود ان على بن ابى طالب، اخى و وصیى و خلیفتى على امتى و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى، و هو ولیکم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارک تعالى على بذلک آیه من کتابه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذینیقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون» (مائده/ ۵۵) و على بن ابى طالب الذى اقام الصلوه و اتى الزکوه و هو راکع یرید الله عز وجل فى کل حال.
خدایى جز الله نیست، زیرا او به من اعلام فرموده است که اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرساندهام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا کفایت کننده و کریم است.
خداوند به من چنین وحى کرده است: «بسم الله الرحمن الرحیم اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره على بر تو نازل شده; یعنى خلافت على بن ابى طالب را ابلاغ کن و اگر انجام ندهى، رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى کند.» (مائده / ۶۷)
اى مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهى نکردهام و من سبب نزول این آیه را براى شما بیان مى کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام که او سلام است مرا مامور کرد که در این محل بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که: «ان على بن ابى طالب اخى و وصیى و خلیفتى على امتى والامام من بعدى; على بن ابى طالب برادر من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز این که پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش مى باشد و خداوند در این مورد آیهاى از کتابش بر من نازل کرده است که: «صاحب اختیار شما، خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.» (مائده/ ۵۵.) و على بن ابى طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى کند.
معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنکفوا من ولایته، فهو الذى یهدى الى الحق و یعمل به، ویزهق الباطل و ینهى عنه، ولا تاخذه فى الله لومه لائم. معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله. معاشر الناس! انه امام من الله،و لن یتوب الله على احد انکر ولایته ولن یغفر الله له، حتما على الله ان یفعل ذلک ممن خالف امره فیه و ان یعذبه عذابا نکرا، ابد الآباد و دهر الدهور. فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین.
اى مردم! از او (على علیه السلام) به سوى دیگرى گمراه نشوید، و از او روى بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و به آن عمل مى کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کنندهاى او را مانع نمى شود.
اى مردم! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.
«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن یتوب الله على احد انکر ولایته و لن یغفر الله له …;
اى مردم! او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبهاش را نمى پذیرد و او را نمى بخشد. حتمى است بر خداوند که با کسى که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابى شدید تا ابدیت و تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از این که با او مخالفت کنید و گرفتار آتشى شوید که آتشگیره آن مردم و سنگها هستند و براى کافران آماده شده است.»
«الا ان جبرئیل خبرنى عن الله تعالى بذلک و یقول «من عادى علیا و لم یتوله فعلیه لعنتى;
بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى گوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد.»
معاشر الناس … من کنت مولاه فهذا على مولاه، و هو على بن ابى طالب اخی و وصیى و مولاته من الله عزوجل انزلها على.
اى مردم هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار اوست و او على بن ابى طالب، برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند متعال است که بر من نازل کرده است.
الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امیر المؤمنین غیر اخى هذا.
بدانید من پیام خدا را رساندم، و وظیفه خود را ادا کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من (مساله ولایت و امامت را) توضیح دادم و روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل مى گویم، بدانید که امیرالمؤمنین جز این برادرم على نیست.
معاشر الناس! هذا على اخى، و وصیى و واعى علمى، و خلیفتى فى امتى… انه خلیفه رسول الله و امیرالمؤمنین، والامام الهادى من الله…
اى مردم! این على برادر من، وصى من، جامع علم من و جانشینم در میان امتم مى باشد… او خلیفه رسول خدا، امیرالمؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند است.
معاشر الناس! انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته فمن لم یاتم به و بمن یقوم مقامه من ولدى من صلبه الى یوم القیامه، والعرض على الله عزوجل، فاولئک الذین حبطت اعمالهم، و فى النار هم خالدون، لایخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون.
اى مردم! خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود، پس هر کس به او و کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند اقتدا نکند، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب از آنان تخفیف نمىیابد و به آنان مهلت داده نمى شود[۳].
۲ – اقرار علماى اهل سنت
جمعى از علماى اهل سنت با نقل روایات متعدد، مقصود از آیه شریفه (تبلیغ) و حکم موجود در آن را، معرفى ولایت على علیه السلام ذکر مى کنند.
مفسرین اهل سنت از جمله فخر رازی ادعا می کند که شان نزول این آیه واقعه غدیر است:
نَزَلَتِ الْآیَهُ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ أَخَذَ بِیَدِهِ وَقَالَ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» فَلَقِیَهُ عُمَرُ/ رَضِیَ اللَّه عَنْهُ فَقَالَ: هَنِیئًا لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَمَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَهٍ، وَهُوَ قَوْلُ ابْنِ عَبَّاسٍ وَالْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ.
هنگامی که این آیه نازل شد، نبی مکرم(صلی الله علیه وآله) دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را به عنوان خلیفه معرفی کرد. به دنبال آن، خلیفه دوم با علی (علیه السلام) ملاقات کرد و به او تبریک گفت. این سخن ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علی است. [۴]
سیوطی از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر از ابو سعید خدری نقل میکند:
حَدَّثَنَا أَبِی , ثنا عُثْمَانُ بْنُ خُرَّزَاذَ , ثنا إِسْمَاعِیلُ بْنُ زَکَرِیَّا , ثنا عَلِیُّ بْنُ عَابِسٍ , عَنِ الْأَعْمَشِ , عَنْ عَطِیَّهَ الْعَوْفِیِّ , عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ , قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ {یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ} [المائده: ۶۷] فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.[۵]
تفسیر ابن ابی حاتم، از تفاسیری است که مورد تأیید اهل سنت حتی ابن تیمیه است که میگوید: تفسیر ابن ابی حاتم تفسیر معتبر است. روایات ضعیف و جعلی در این تفسیر نیست.
ابن مسعود میگوید: ما در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) این آیه را اینگونه میخواندیم:
وأخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: کنا نقرأ على عهد رسول الله صلّى الله علیه وسلّم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ أن علیا ولی المؤمنین وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وخبر الغدیر عمده أدلتهم على خلافه الأمیر کرم الله تعالى وجهه،[۶]
این آیه قرآن را اینگونه قرائت میکردیم، یعنی برسان رسالت حق را که علی(علیه السلام) مولای مؤمنین است.
وَقَالَ إِسْحَاقُ: أخبرنا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِیُّ، عَنْ کَثِیرِ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ [عُمَرَ] بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ الله عَنْه قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَضَرَ الشَّجَرَهَ بِخُمٍّ، ثُمَّ خَرَجَ آخِذًا بِیَدِ عَلِیٍّ رَضِیَ الله عَنْه قَالَ: ” أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أن الله تبارک وتعالى رَبُّکُمْ؟ ” قَالُوا: بَلَى. قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ” أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وأن الله تعالى وَرَسُولَهُ أَوْلِیَاؤُکُمْ؟ “.
فَقَالُوا: بَلَى. قَالَ: ” فَمَنْ کَانَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ، وَقَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کتاب الله تعالى، سَبَبُهُ بیدی، وَسَبَبُهُ بِأَیْدِیکُمْ، وَأَهْلُ بَیْتِی “. هَذَا إِسْنَادٌ صَحِیحٌ، وَحَدِیثُ غَدِیرِ خم قد أخرج النسائی مِنْ رِوَایَهِ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ، وَعَلِیٍّ، وَجَمَاعَهٍ من الصحابه رَضِیَ الله عَنْهم، وَفِی هَذَا زِیَادَهٌ لَیْسَتْ هُنَاکَ، وَأَصْلُ الْحَدِیثِ أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ أَیْضًا.
حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى میدهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود :مگر نه این است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آنها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است .
ابن حجر بعد از نقل این روایت میگوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده است . در این روایت چیزهای است که در آنها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است .[۷]
غدیر
این آیه دلیل بسیار روشنى استبر این که مقصود از «مولا» جز امامت و رهبرى چیز دیگرى نیست.
برای اطلاع بیشتر به این مقاله رجوع کنید: اعتراف به صحت حدیث غدیر+سند
۳ – اقرارگیرى از مردم
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامى اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق؟»
هدف از این اقراگیرى چیست؟ آیا جز این است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیتى را که بعدا براى على علیه السلام ثابت مى کند، بسان اصول پیشین تلقى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانهاى است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولى، دوست و ناصر باشد، در این صورت رابطه جمله ها به هم خورده و کلام، بلاغت و استوارى خود را از دست مى دهد، زیرا:
یک: على علیه السلام منهاى ولایت، یک فرد مسلمان برجسته بود که در جامعه آن روز پرورش یافته بود و لزوم دوستى با افراد با ایمان، تا چه رسد نسبتبه مؤمنى مانند على علیه السلام، چیز مخفى و پنهانى نبود که پیامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرماید.
دو: این مساله این قدر هم اهمیت نداشت که در ردیف اصول سه گانه قرار گیرد.
۴ – بیعت ابوبکر و عمر
طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبکر اولین کسانى بودند که بعد از خطبه پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله در غدیر خم براى معرفى امام على علیه السلام به عنوان وصى و امام بعد از خود، با على علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام المسلمین با بیان جملاتى اعتراف کردند:
«بخ بخ یا على اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه» یا «هنیئا لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولى کل مؤمن و مؤمنه»; (۴) «اى على بر تو مبارک باد که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى» یا «گوارا باد بر تو [این ولایت و امامت] اى پسر ابى طالب که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زنى گشتى» بیعت کردند.
۵ – شان نزول آیه اکمال دین
جمع زیادى از مفسرین و مورخین اهل سنت در کتابهاى خود نقل کردهاند که بعد از اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین على علیه السلام در روز غدیر خم و بیعت مسلمین با آن حضرت به عنوان امام و وصى بعد از پیامبرصلى الله علیه وآله، آیه شریفه «اکمال» (مائده/۳) نازل شد.
وقتى که آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شد، حضرت فرمود:
الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتى و ولایه على بن ابى طالب من بعدى (ثم قال) من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.
الله اکبر بر تکمیل شدن دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على بعد از من. هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا، آن کسى که او را دوست دارد دوستبدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر کس او را یارى کند، یارى کن و هر کس او را خوار کند خوار گردان.[۸]
آیا کمال دین و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبرى است یا به دوستى و محبت؟!
۶ – تاج گذارى
پیامبرصلى الله علیه وآله در مراسم غدیر خم عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره فرمود:
عن علی قال: عممنی رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم بعمامه فسدلها خلفی – وفی لفظ: فسدل طرفیها على منکبی – ثم قال: “إن الله أمدنی یوم بدر وحنین بملائکه یعتمون هذه العمه؛ وقال: إن العمامه حاجزه بین الکفر والإیمان – وفی لفظ: بین المسلمین والمشرکین”. ورأى رجلا یرمی بقوس فارسیه فقال: “ارم
رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم عمامه اى بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکهاى که چنین عمامه اى بر سر داشتند یارى نمود.
کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ج۱۵ ص۴۸۲ المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: ۹۷۵هـ)، المحقق: بکری حیانی – صفوه السقا، الناشر: مؤسسه الرساله، الطبعه: الطبعه الخامسه، ۱۴۰۱هـ/۱۹۸۱م.
ابن اثیر در النهایه میگوید:
کَانَ اسْمُ عِمَامَهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ السَّحَابَ
اسم عمامه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سحاب نام داشت.[۹]
عمامه پیامبر
دیلمی در فردوس الاخبار می نویسد:
عَلیّ العمائم تیجان الْعَرَب والاحتباء حیطانها وجلوس الْمُؤمن فِی الْمَسْجِد رباطه
آن گاه که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)على(علیه السلام)را با سحاب عمّامه گذارى کرد به او فرمود: اى على عمّامه ها تاج هاى عرب هستند.[۱۰]
۷ – معجزه و امضاى الهى
إِنَّ السَّائِلَ هُنَا هُوَ الْحَارِثُ بْنُ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیُّ. وَذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا بَلَغَهُ قَوْلُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: (مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ) رَکِبَ نَاقَتَهُ فَجَاءَ حَتَّى أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ بِالْأَبْطَحِ ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نشهد أن لا إله إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنْ نُصَلِّیَ خَمْسًا فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَنُزَکِّیَ أَمْوَالَنَا فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنَّ نَصُومَ شَهْرَ رَمَضَانَ فِی کُلِّ عَامٍ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنْ نَحُجَّ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِهَذَا حَتَّى فَضَّلْتَ ابن عمک علینا! أفهذا شی مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ؟! فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: (وَاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا هُوَ إِلَّا مِنَ اللَّهِ) فَوَلَّى الْحَارِثُ وَهُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ حَقًّا فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَهً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ. فَوَاللَّهِ مَا وَصَلَ إِلَى نَاقَتِهِ حَتَّى رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَوَقَعَ عَلَى دِمَاغِهِ فَخَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَتْ: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ الْآیَهَ.[۱۱]
چون رسول خدا به غدیر خم رسید، مردم را خبر کرد، و ایشان گرد آمدند، و دست علی را گرفت و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه. این خبر شایع شد و به شهرها رسید از جمله به حارث بن نعمان فهری رسید. حارث سوار ناقه خود شد، و آهنگ رسول الله کرد و آمد تا به لشگرگاه رسید، و از ناقه خود پیاده شد، و زانوی ناقه را بست، و رو به خیمه رسول الله آورد، و رسول الله در میان مهاجر و انصار نشسته بود. و گفت: ای محمد تو آمدی و گفتی: سیصد و شصت معبود را رها کنید، و بگوئید: خدا یکی است! و ما گفتیم. و گفتی که: بگوئید: من رسول او هستم! ما هم گفتیم. گفتی که: پنج نماز بجای آورید! ما آوردیم. گفتی: ماه رمضان روزه بدارید! پذیرفتیم. گفتی: زکوه مال بدهید ما هم به گردن گرفتیم! حج فرمودی، رد نکردیم، جهاد فرمودی، قول تو را قبول نمودیم. به این همه دستورات راضی نشدی تا آنکه: «وسط بازوی پسر عموی خود را گرفتی، و بلند کردی، و او را بر ما فضیلت و برتری بخشیدی، و گفتی: هر کس که من مولی و آقای اویم، علی مولی و آقای اوست! آیا این مطلب از توست، یا از خداست»؟! رسول خدا فرمود: «سوگند به آن کسی که جز او معبودی و خدائی نیست، این از طرف خداست، و من به امر خدا گفتم». حارث که این بشنید، پشت کرد و رو به سوی ناقه خود نهاد، و می گفت: «بار خدایا اگر این که محمد می گوید، حق است، و از پیش توست، بر ما سنگ از آسمان ببار! یا برای ما عذاب دردناکی بفرست»! هنوز سخنش تمام نشده بود که سنگی از آسمان آمد، و بر سر او خورد، و او را همچنان بر جای خود بکشت. و خداوند تعالی این آیه فرستاد: سال سائل بعذاب واقع- للکافرین لیس له دافع- من الله ذی المعارج. حق تعالی رحمت فرستاد، او عذاب خواست، گفتند: چون تو را رحمت نافع نیست، کسی عذاب را از تو دافع نیست.
و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.
۸ – شرایط بیان حدیث
هرگاه مقصود از بیان حدیث غدیر، مراتب دوستى على علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که پیامبر اکرم در هواى گرم کاروان صدهزار نفرى را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگها و سنگهاى بیابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.
مگر قرآن با آیه شریفه «انما المؤمنون اخوه» (حجرات / ۱۰.) افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود؟
قرآن، در آیات زیادى افراد با ایمان را دوستیکدیگر معرفى کرده است. على علیه السلام نیز عضو همان جامعه با ایمان بود و دیگر نیازى نبود که پیامبر اکرم مستقلا درباره دوستى و مودت على علیه السلام داد سخن بدهد.
اینکه هدف از حدیث غدیر بیان مراتب دوستى و نصرت على علیه السلام بوده و مولى به معنى محب و ناصر است، یک نوع اشکالتراشى کودکانه است و از تعصبهاى کور مایه مى گیرد، بلکه به حکم قرائن پیشین و شواهد دیگرى که با دقت در سراسر خطبه به دست مى آید، کلمه مولى در حدیث غدیر یک معنى بیش ندارد، و آن اولى به تصرف است.
پی نوشت:
[۱] . تاریخ طبرى ج۲ ص۳۲۱ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، (صله تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: ۳۶۹هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعه: الثانیه – ۱۳۸۷ هـف عدد الأجزاء: ۱۱.
[۲] . تاریخ طبرى ج۲ ص۳۵۰ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، (صله تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: ۳۶۹هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعه: الثانیه – ۱۳۸۷ هـف عدد الأجزاء: ۱۱. السیره النبویه لابن هشام ج۱ ص۴۲۵ المؤلف: عبد الملک بن هشام بن أیوب الحمیری المعافری، أبو محمد، جمال الدین (المتوفى: ۲۱۳هـ)، تحقیق: مصطفى السقا وإبراهیم الأبیاری وعبد الحفیظ الشلبی، الناشر: شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابی الحلبی وأولاده بمصر، الطبعه: الثانیه، ۱۳۷۵هـ – ۱۹۵۵ م، عدد الأجزاء: ۲. الکامل فی التاریخ ج۱ ص۶۸۷ المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الأثیر (المتوفى: ۶۳۰هـ)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ / ۱۹۹۷م، عدد الأجزاء: ۱۰.
[۳] . علامه امینى، الغدیر، ج ۱، ص ۱۵۹. – الاحتجاج، ابى منصور احمد بن على ابن ابى طالب الطبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى، و محمدهادى به; با اشراف علامه جعفر سبحانى، (تهران، انتشارات اسوه، التابعه لمنظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه، ۱۴۱۳ ه ق)، ج ۱، صص ۱۳۸ – ۱۶۰.تفسیر الصافى، محسن فیض کاشانى، (مشهد، دارالمرتضى للنشر بى تا) ج ۲، صص ۵۲ – ۶۶.)
[۴] . تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۴۰۱ المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: ۶۰۶هـ)، الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الثالثه – ۱۴۲۰ هـ
[۵] . تفسیر القرآن العظیم لابن أبی حاتم – ج۴ ص۱۱۷۲ المؤلف: أبو محمد عبد الرحمن بن محمد بن إدریس بن المنذر التمیمی، الحنظلی، الرازی ابن أبی حاتم (المتوفى: ۳۲۷هـ)، المحقق: أسعد محمد الطیب، الناشر: مکتبه نزار مصطفى الباز – المملکه العربیه السعودیه، الطبعه: الثالثه – ۱۴۱۹ هـ
[۶] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم ج۳ ص۳۵۹ المؤلف: شهاب الدین محمود بن عبد الله الحسینی الألوسی (المتوفى: ۱۲۷۰هـ)، المحقق: علی عبد الباری عطیه ، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵ هـ ،عدد الأجزاء: ۱۶ (۱۵ ومجلد فهارس) الدر المنثور للسیوطی، ج۲، ص۲۹۸ – فتح القدیر للشوکانی، ج۲، ص۶۰ – المنار لرشید رضا، ج۶، ص۴۶۳
[۸] . محمد الجوینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۴، باب ۱۲.
[۹] . النهایه فی غریب الحدیث والأثر ج۲ ص۳۴۵ المؤلف: مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الکریم الشیبانی الجزری ابن الأثیر (المتوفى: ۶۰۶هـ)، الناشر: المکتبه العلمیه – بیروت، ۱۳۹۹هـ – ۱۹۷۹م، تحقیق: طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحی، عدد الأجزاء: ۵.
[۱۰] . الفردوس بمأثور الخطاب ج۳ ص۸۷ المؤلف: شیرویه بن شهردار بن شیرو یه بن فناخسرو، أبو شجاع الدیلمیّ الهمذانی (المتوفى: ۵۰۹هـ)، المحقق: السعید بن بسیونی زغلول، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ – ۱۹۸۶م، عدد الأجزاء: ۵.
[۱۱] . تفسیر القرطبی ج۱۸ ص۲۷۸ و ۲۷۹ المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: ۶۷۱هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریه – القاهره، الطبعه: الثانیه، ۱۳۸۴هـ – ۱۹۶۴ م، عدد الأجزاء: ۲۰ جزءا (فی ۱۰ مجلدات) .
منبع: سایت سنت