- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
طرز تفکر و عقیده هر شخص را از سه راه یاد شده در زیر میتوان به دست آورد:
۱- بررسى آثار علمى و ادبى که از او به یادگار مانده است.
۲- طرز رفتار و کردار او در میان جامعه.
۳- عقیده دوست و نزدیکان بیغرض او در حق وى. ما میتوانیم عقیده و ایمان ابوطالب را از سه راه یاد شده اثبات کنیم. اشعار و سرودهاى وى، کاملا گواهى بر ایمان و اخلاص او میدهد. همچنین، خدمات ارزشمند او در ده سال آخر عمر خود، گواهى محکمى بر ایمان فوق العاده او است. عقیده نزدیکان بیغرض وى نیز این است که او یک فرد مسلمان و با ایمان بوده است و هرگز کسى از دوستان و اقوام او در حق وى جز تصدیق اخلاص و ایمان او چیزى نگفته است. اینک موضوع را از سه طریق یاد شده مورد بررسى قرار میدهیم:
ذخائر علمى و ادبى ابوطالب
ما از میان قصائد طولانى وى، قطعاتى چند انتخاب نموده و براى روشن شدن مطلب ترجمه آنها را نیز مینگاریم: لیعلم خیار الناس ان محمدا نبى کموسى و المسیح بن مریم اتانا بهدى مثل ما اتیابه فکل بامره الله یهدى و یعصم(۱) اشخاص شریف و فهمیده بدانند که، محمد بسان موسى و مسیح پیامبر است، همان نور آسمانى را که آن دو نفر در اختیار داشتند او نیز دارد. و تمام پیامبران به فرمان خداوند مردم را راهنمائى و از گناه باز میدارند. تمنیتم ان تقتلوه و انما امانیکم هذى کاحلام نائم نبى اتاه الوحى من عند ربه و من قال لا بقرع بها سن نادم(۲) سران قریش! تصور کردهاید که میتوانید بر او دستبیابید در صورتى که: آرزوئى را در سر میپرورانید، که کمتر از خوابهاى آشفته نیست! او پیامبر است، وحى از ناحیه خدا بر او نازل میگردد و کسى که بگوید نه، انگشت پشیمانى به دندان خواهد گرفت. الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا کموسى خط فى اول الکتب و ان علیه فى العباد محبه ولا حیف فیمن خصه الله بالحب(۳) قریش! آیا نمیدانید که ما او (محمد) را مانند موسى پیامبر یافتهایم و نام و نشان او در کتابهاى آسمانى قید گردیده است، و بندگان خدا محبت مخصوصى به وى دارند، و نباید درباره کسى که خدا محبت او را در دلهایى به ودیعت گذارده ستم کرد. والله لن یصلوا الیک بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفینا فاصدع بامرک ما علیک غضاضه و ابشر بذلک و قرمنک عیونا و دعوتنى و علمت انک ناصحى و لقد دعوت و کنت ثم امینا و لقد علمت ان دین محمد(صلی الله علیه و آله) من خیر ادیان البریه دنیا(۴) برادرزادهام! هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت و تا آن روزى که لحد را بستر کنم، و در میان خاک بخوابم، دست از یارى تو بر نخواهم داشت، به آنچه مامورى آشکار کن، از هیچ مترس و بشارت ده و چشمانى را روشن ساز. مرا به آئین خود خواندى و میدانم تو پندده من هستى و در دعوت خود امین و درستکارى، حقا که کیش محمد از بهترین آئینهاست. اوتؤمنوا بکتاب منزل عجب على نبى کموسى او کذى النون یا اینکه ایمان به قرآن سراپا شگفتى بیاورید که بر پیامبر مانند موسى و یونس نازل گردیده است. (۵) هر یک از این قطعات، قسمت کوچکى از قصائد منفصل و سراپا نغز ابوطالب است، که ما به عنوان گواه، برجستههاى آنها را، که صریحا ایمان او را به کیش برادرزادهاش میرساند انتخاب نمودیم. خلاصه سخن: هر یک از این اشعار در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آنها کافى است و اگر گوینده این ابیات یک فرد خارج از محیط اغراض و تعصبات بود، همگى بالاتفاق به ایمان و اسلام سراینده آن حکم میکردیم. ولى از آنجا که سازنده آنها ابوطالب است، و دستگاه تبلیغاتى سازمانهاى سیاسى اموى و عباسى پیوسته بر ضد آل ابوطالب کار میکرد، از این نظر گروهى نخواستهاند یک چنین فضیلت و مزیتى را براى ابوطالب اثبات کنند. از طرفى وى، پدر على است که دستگاههاى تبلیغى خلفاء بر ضد او پیوسته تبلیغ میکردند، زیرا اسلام و ایمان پدر وى، فضیلتبارزى درباره او حساب میشد. در حالى که کفر و شرک پدران خلفاء، موجب کسر شان آنها بود. به هر حال، علیرغم تمام این سرودهها و گفتارها و کردارهاى صادقانه، گروهى به تکفیر وى برخاسته، حتى به آن اکتفا نکرده و ادعا کردهاند که آیاتى درباره ابوطالب که حاوى از کفر او است، نازل شده است.
راه دوم براى اثبات ایمان او
راه دوم، طرز رفتار او با پیامبر، و نحوه فداکارى و دفاع او از ساحت اقدس پیامبر است و هر کدام از آن خدمات میتواند، آینه فکر و روشنگر روحیات او باشد، زیرا: ابوطالب شخصیتى است که، راضى نشد برادرزاده او دلشکسته شود، و علیرغم تمام موانع و نبود امکانات زحمتبردن او را به شام همراه خود، پذیرفت. پایه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن پایه است که او را همراه خود به مصلى برده و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید. وى در راه حفظ پیامبر از پاى ننشست و سه سال دربدرى و زندگى در شکاف کوه و اعماق دره را، بر ریاست و سیادت مکه، ترجیح داد، تا آنجا که این آوارگى سه ساله، او را فرسوده ساخت و مزاج خود را از دست داد و چند روز پس از نقض محاصره اقتصادى که به خانه و زندگى برگشتبدرود زندگى گفت. ایمان او به رسول خدا به قدرى قرص و محکم بود، که راضى بود تمام فرزندان گرامى وى کشته شوند ولى او زنده بماند. على را در رختخواب وى میخوابانید، تا اگر سوء قصدى در کار باشد به وى اصابت نکند. بالاتر از آن، روزى حاضر شد، تمام سران قریش به عنوان انتقام کشته شوند، و طبعا تمام قبیله بنیهاشم نیز کشته میشدند.
وصیت ابوطالب هنگام مرگ
وى هنگام مرگ به فرزندان خود چنین گفت: من محمد را به شما توصیه میکنم. زیرا او امین قریش و راستگوى عرب، و حائز تمام کمالات است. آئینى آورده که دلها بدان ایمان آورده، اما زبانها از ترس شماتتبه انکار آن برخاسته است. من اکنون میبینم که افتادگان و ضعیفان عرب، به حمایت از او برخاسته، و به او ایمان آوردهاند، و محمد به کمک آنها بر شکستن صفوف قریش قیام نموده است. سران قریش را خوار، خانههاى آنان را ویران، و بیپناهان آنها را قوى و نیرومند و مصدر کار نموده است. سپس گفتار خود را با جملههاى زیر پایان داد: اى خویشاوندان من، از دوستان و حامیان حزب او (اسلام) گردید. هر کسى پیروى او را نماید، سعادتمند میگردد هرگاه اجل مرا مهلت میداد، من از او حوادث و مکاره روزگار را دفع مینمودم.(۶) ما شک نداریم که وى در این آروز راستگو بوده، زیرا خدمات و جانفشانیهاى ده ساله او گواه صدق گفتار او است. چنانکه گواه صدق، وعدهایست که وى در آغاز بعثتبه محمد ص داد، زیرا روزى که پیامبر ص ، تمام اعمام و خویشاوندان خود را دور خود جمع کرد و آیین اسلام را به آنها معروض داشت، ابوطالب به او گفت: برادرزادهام قیام کن، تو والا مقامى، حزب تو از گرامیترین حزبهاست، تو فرزند مرد بزرگى هستى، هرگاه زبانى تو را آزار دهد، زبانهاى تیزى به دفاع تو برخیزد و شمشیرهاى برندهاى آنها را میرباید. به خدا سوگند، اعراب، مانند خضوع کودک نسبتبه مادرش، در پیشگاه تو خاضع خواهند شد.(۷)
آخرین راه
خوبست ایمان و اخلاص ابوطالب را از نزدیکان بى غرض او بپرسیم. زیرا اهل خانه به درون خانه و آنچه در آن میگذرد داناترند.(۸) ۱- وقتى على خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر داد، وى سخت گریست و به على دستور غسل و کفن و دفن را صادر نمود، و از خدا براى او طلب مغفرت نمود.(۹) ۲- در محضر امام چهارم سخن از ایمان ابوطالب به میان آمد. وى فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند، در صورتى که،هیچ زن مسلمانى نباید بعد از گزینش اسلام در حباله شوهر کافر خود بماند، و فاطمه بنت اسد، از سابقات در اسلام است و از آن زنانى است که خیلى جلوتر به پیامبر ایمان آورد و همین زن مسلمان در نکاح ابوطالب بود تا روزى که وى رخ در نقاب خاک کشید. ۳- امام باقر میفرماید: ایمان ابوطالب بر ایمان بسیارى از مردم ترجیح دارد و امیرالمؤمنان دستور میداد از طرف وى حجبجا آورند.(۱۰)
شمه اى از فداکارى ابوطالب
سران قریش در خانه ابوطالب با حضور پیامبر انجمنى تشکیل دادند. سخنانى میان آنان رد و بدل گردید سران قریش بدون اینکه نتیجهاى از مصاحبه خود بگیرند از جاى خود بلند شدند، در حالى که عقبه بن ابى معیط، بلند بلند میگفت: او را به حال خود باقى بگذارید، پند و نصیحتسودى ندارد و باید او را ترور کرد و به زندگى وى خاتمه داد.(۱۱) ابوطالب از شنیدن این جمله، سخت ناراحت گردید ولى چه میتوانستبکند، آنان به عنوان مهمان وارد خانه او شده بودند. اتفاقا رسول گرامى همان روز از خانه بیرون رفت، و دیگر به خانه برنگشت. طرف مغرب، عموهاى آن حضرت به خانه وى سر زدند، اثرى از او ندیدند. ناگهان ابوطالب، متوجه گفتار قبلى عقبه گردید، و با خود گفتحتما برادر زادهام را تررو کردهاند و به زندگى او خاتمه دادهاند. با خود فکر کرد که کار از کار گذشته، باید انتقام محمد را از فرعونهاى مکه بگیرم. تمام فرزندان هاشم و عبدالملک را به خانه خود دعوت کرد، و دستور داد که هر کدام سلاح برندهاى را زیر لباسهاى خود پنهان کنند، و دستجمعى وارد مسجدالحرام گردند، هر یک از آنها در کنار یکى از سران قریش بنشینند و هر موقع صداى ابوطالب بلند شد و گفت: یا معشر قریش ابغى محمدا: اى سران قریش محمد را از شما میخواهم، فورا از جاى خود برخیزید و هر کس شخصى را که در کنارش نشسته است ترور کند، تا به این وسلیه جملگى به قتل برسند. ابوطالب عازم رفتن بود که ناگهان زید بن حارثه وارد خانه شد و آمادگى آنها را دید. دهانش از تعجب باز ماند و گفت هیچ گزندى به پیامبر نرسیده و حضرتش در خانه یکى از مسلمانان مشغول تبلیغ است. این را گفت و بیدرنگ دنبال پیامبر دوید و حضرت را از تصمیم خطرناک ابوطالب آگاه ساخت. پیامبر نیز برقآسا خود را به خانه رساند. چشم ابوطالب به قیافه جذاب و نمکین برادرزاده افتاد. در حالى که اشک شوق از گوشه چشمان او سرازیر بود، رو به وى کرد، گفت: این کنتیا ابن اخى اکنت فى خیر؟ برادر زادهام کجا بودی؟ در این مدت شاد و خرم و دور از گزند بودی؟! پیامبر جواب عمو را داد و گفت: از کسى آزارى به او نرسیده است. ابوطالب تمام آن شب را به فکر فرو رفته بود، و با خود میاندیشید، و میگفت: امروز برادر زادهام مورد هدف دشمن قرار نگرفت، ولى، قریش تا او را نکشد آرام نخواهد گرفت. صلاح در این دید که فردا پس از آفتاب موقع گرمى انجمنهاى قریش با جوانان هاشم و عبدالمطلب وارد مسجد گردد و آنها را از تصمیم دیروز خود آگاه سازد، شاید رعبى در دل آنها بیفتد و بعدها نقشه کشتن محمد را نکشند. آفتاب مقدارى بالا آمد، وقت آن شد که قریش از خانهها به سوى محافل خودروانه شوند، هنوز مشغول سخن نشده بودند که قیافه ابوطالب از دور پیدا شد، و دیدند جوانان دلاورى به دنبال او میآیند همه دست و پاى خود را جمع کرده و منتظر بودند که ابوطالب چه میخواهد بگوید، و براى چه منظورى با این دسته، وارد مسجدالحرام شده است. ابوطالب در برابر محفل آنان ایستاد و گفت: دیروز محمد ساعاتى از دیده ما غائب گردید. من تصور کردم که شما به دنبال گفتار عقبه رفته و او را به قتل رسانیدهاید. از اینرو تصمیم گرفته بودم با همین جوانان وارد مسجد الحرام شوم و بهر یک از دستور داده بودم در کنار یکى از شما بنشیند، و هر موقع صداى من بلند شد همگى بیدرنگ از جاى برخیزند، و با حربههاى پنهانى خود، خونهاى شما را بریزند. ولى خوشبختانه محمد را زنده یافتم و او را از گزند شما مصون دیدم. سپس به جوانان دلاور خود دستور داد، که سلاحهاى پنهانى خود را بیرون آوردند و گفتار خود را با این جمله پایان داد: به خدا قسم اگر او را میکشتید، احدى از شما را زنده نمیگذاشتم و تا آخرین نیرو با شما میجنگیدم و…(۱۲) اگر صفحات تاریخ زندگى حضرت ابوطالب را از نظر بگذرانید ملاحضه خواهید کرد که وى چهل سال تمام پیامبر را یارى نمود و بالاخص در ده سال اخیر زندگانى او، که مصادف با بعثت و دعوت آن حضرت بود جانبازى و فداکارى بیش از حد در راه پیامبر از خود نشان داد. یگانه عاملى که او را تا این حد استوار و پاى برجاساخته بود همان نیروى ایمان و عقیده خالص او نسبتبه ساحت مقدس پیامبر اسلام بوده است و اگر فداکاریهاى فرزند عزیز او على را، به خدمات پدر ضمیمه کنید، حقیقت اشعار یاد شده در زیر، که ابن ابى الحدید در این باره سروده استبراى شما روشن میشود. اینک ترجمه بخشى از آن اشعار: هرگاه ابوطالب و فرزند او نبود، هرگز دین، قد راست نمیکرد. وى در مکه پناه داد و حمایت کرد، و فرزند او در یثرب در گردابهاى مرگ فرو رفت.
پى نوشت:
(۱) مجمع البیان ج ۷/۳۷ و الحجه ۵۷ و مستدرک حاکم ج ۲/۶۲۳.
(۲) دیوان ابوطالب ۳۲ و سیره ابن هشام ج ۱/۳۷۳.
(۳) دیوان ابوطالب ۳۲ و سیره ابن هشام ج ۱/۳۷۳.
(۴) تاریخ ابن کثیر ج ۲ / ۴۲.
(۵) ابن ابى الحدید ج ۱۴ / ۷۴، دیوان ابوطالب ۱۷۳.
(۶)کونوا له ولاه و لحزبه حماه، والله لا یسلک احد سبیله الا رشد و لا یاخذ رشد و لا یاخذ احد بهداه الا سعد، و لوکان لنفسى مده و فى احلى تاخیر لکففت عنه الهزاهز، و لدافعت عنه الدوافع: سیره حلبی ج ۱ / ۳۹۰ تاریخ الخمیس ج ۱/ ۳۳۹.
(۷)اخرج ابن اخى فانک الرفیع کعبا، و المنیع حزبا و الا على ابا، و الله لا یسلقک لسان الاسلقته السن حداد، و اجتذبه سیوف حداد، و الله لتذلن لک العرب ذل البهم لحاضنها – الطرائف ، تالیف سید ابن طاووس / ۸۵، نقال از کتاب غایت السؤل فى مناقب آل رسول ، نگارش ابراهیم بن على دینورى.
(۸)اهل البیت ادرى بما البیت.
(۹) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۴ / ۷۶.
(۱۰) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۴ / ۶۸. فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام ص ۱۶۲.
(۱۱) لا تعود الیه ابدا و ما خیر من ان نقتال محمدا.
(۱۲) و الله لوقتلتموه ما ابقیت منکم احدا حتى نتفانى نحن و انتم – طبقات کسری ج ۱/۲۰۲- ۲۰۳ طرائف ص ۸۵ ، الحجه / ۶۱.
منبع: فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام ص ۱۵۹ استاد جعفر سبحانى